رادیو زمانه > خارج از سیاست > میز کنار پنجره > فروغ در استودیو رادیو دو تهران | ||
فروغ در استودیو رادیو دو تهران
سال ۱۳۴۳ فروغ فرخزاد در استودیو رادیو ۲ روبهروی ایرج گرگین نشست تا از نظراتش دربارهی شعر بگوید. نظراتی که همان روزها جنجال آفرید. دو سال بعد، فروغ در روزهای اوجش در یک تصادف جان سپرد. محبوبیت فروغ باعث شد صدای او در این مصاحبه سالها دست به دست بچرخد. سراغ ایرج گرگین رفتم ، روزنامه نگار با سابقه که که با شاعر «تنها صداست که میماند» یک گفتوگوی منحصر به فرد انجام داده است. از گرگین دربارهی روزی پرسیدم که فروغ را به استودیو رادیو ۲ تهران دعوت کرده بود.
در انتخاب سوژهها، در انتخاب موضوع و در انتخاب آدمهایی که یک گزارشگر یا یک مصاحبهکننده سراغشان میرود، معمولاً یک مجموعه مسایلی دخیل است. چی شد که شما سراغ فروغ رفتید؟ من برنامهای را در رادیو دوم شروع کرده بودم با عنوان «صدای شاعر» و هر هفته با یکی از شاعران برجسته معاصر صحبت میکردم. میدانید دهه ۴۰ اصولاً دورهی رونق شعر جدید ایران بود و شاعران برجستهای در آن زمان بهترین آثارشان را منتشر میکردند. در همان زمان بود که فروغ فرخزاد هم شهرت بسیار پیدا کرده بود. آثار اول فروغ آثاری بود که به خاطر موضوعهای شعرش و به این خاطر که به عنوان یک زن شاعر، چیزهایی می گفت که تا آن زمان، در شعر زنان حداقل، کسی جرأتش را نداشت، بگوید و به همین دلیل به عنوان یک شاعر جنجالی و یک چهرهی جنجالی شناخته شده بود. مجموعهی «اسیر»ش را بسیار نقد می کردند و در آن زمان حتی به مسخره از آن یاد می کردند. میدانید که فروغ فرخزاد در سبک و در موضوع شعر دچار یک تحول فکری تدریجی شد. به نظر من نشانه های این تحول، از آغاز حتی در همان شعرهای اولیهاش آشکار بود؛ و به عنوان کسی که آیندهی بسیار درخشانی دارد شناخته میشد. ولی در آن زمانکم کم فروغ فرخزاد، دیگر آن شاعر جنجالی شناخته نمیشد. مجموعهی تازهای از او داشت منتشر میشد و شعرهای جدیدی از او در فصلنامهی «آرش» و در فصلنامههای آن زمان منتشر میشد که فروغ فرخزاد دیگری را به دوستداران شعر معرفی میکرد. میشود این چنین تعبیر کرد که آن زمانی که شما برای گفتوگو به سراغ فروغ رفتید، مورد توجه عموم بوده؟ حالا به هر حال عموم روشنفکران بله، بله. بسیار. در واقع دون نوع قضاوت راجع به فروغ همان زمان هم وجود داشت. در آن زمان یک نوع جدال در گرفته بود بین کسانی که معتقد بودند شعر فارسی نباید قواعد قدیم و قواعد عروضی و قافیه و وزن همیشگی و سنتی خودش را از دست بدهد، و کسانی که شعر جدید را از زمان نیما به بعد باب کرده بودند، و این جدال واقعاً جدال شدیدی بود. در واقع جنگ به شدت بالا گرفته بود. در همان زمان بود که مثلاً شاملو علیه مهدی حمیدی شیرازی شعر میگفت و در یک شعر گفت که من حمیدی را به دار شعر خود آویختم. یا فرض کنید دربارهی فروغ هم همچنان که گفتم قضاوتهای آنچنانی میشد. درست است اینکه شما میفرمایید. در آن زمان اسم فروغ فرخزاد، حداقل در میان دوستداران شعر اسم شناختهشدهای بود؛ ولی هواداران شعر سنتی و قدیمی ایران به چشم تحقیر حتی نگاه میکردند. فروغ یک زن بود، و مضمون شعرهایش مضمونهای بسیار پرجرأتی بود و بیسابقه؛ و طبیعتاً در این زمینه بیش از شاعران نوآور مرد مورد گاه استهزاء و گاه مورد حمله قرار میگرفت. من فروغ را که دعوت کردم، البته آشنایی شخصی هم با او داشتم. به این معنا که من در آن زمان با آقای ابراهیم گلستان در استودیو «فیلم گلستان» چند روز در هفته کار میکردم و عموماً بیشتر فیلمهای مستندی را ایشان داشتند، دوبله میکردم و گفتارش را میخواندم و ضبط میکردم. و بعد البته پیش از آنکه نشریه معروف «کتاب جمعه»ی کیهان منتشر بشود، آقای گلستان یک طرحی با آقای دکتر مصباحزاده در مورد انتشار کیهان جمعه داشتند که فقط اختصاص به مباحث ادبی و هنری پیدا بکند. من مرحوم فروغ فرخزاد را در استودیو گلستان میدیدم از نزدیک. حتی هنوز دستخطهای شعرهایش مثل یک نقاشی جلوی چشمم گاهی وقتها هست.
اصولاً فروغ اهل مصاحبه بود، آقای گرگین؟ چون الان این گفتوگو خیلی منحصر به فرد است. آیا آن موقع هم اینقدر خاص بود؟ خیلی به ندرت. من برای شرکت در این برنامه «صدای شاعر» خانم فرخزاد را دعوت کردم. جز (این فکر میکنم) یک مصاحبهی (مطبوعاتی) با مرحوم مشرف آزاد تهرانی یا مرحوم طاهباز داشت که در آن زمان در نشریهی «آرش» چاپ شد. ولی من تصور میکنم این تنها مصاحبهای بود که فروغ کرد... این آشنایی شما با ایشان و دوستی با آقای گلستان و خانم فروغ در استودیو گلستان باعث این گفتوگو شد؟ چون این تنها صدایی است که ما از فروغ سراغ داریم از آن زمان! این آشنایی به هر حال تأثیر داشت ولی همه شاعران نامدار در برنامه «صدای شاعر» شرکت میکردند مثل شاملو، اخوان، سیاوش کسرایی و شاعران دیگر همان زمان (از جمله) خانم سیمین بهبهانی (و) هر شاعری که اسم و رسمی در آن زمان داشت در آن برنامه به اسم شاعران جدید صحبت میکردم و من تصور میکنم در درجهی اول نامی که این برنامهی «صدای شاعر» پیدا کرده بود و علاقهمندان زیادی که در محافل ادبی داشت، باعث شد که فروغ مایل باشد در این برنامه صحبت کند. او اهل مصاحبهی مطبوعاتی و گفتوگو و اینها به آن معنا نبود؛ ولی انتخاب میکرد. یعنی اگر احساس میکرد کسی که با او صحبت میکند، حرفی جدی برای پرسیدن دارد، یا اگر حرفی که او میزند، در جای مناسبی، موقع مناسبی پخش میشود، احتمالاً این کار را میکرد. ولی گفتم، به جز این مصاحبه، هیچ مصاحبهی دیگری که با او باشد، وجود ندارد. البته به خاطر دارم که محمد آزاد مشرف تهرانی یک گفتوگوی دربارهی شعر با او داشت که چاپ شد؛ ولی صدای او نبود.
فروغ در گفتوگویی که شما با او انجام دادید، حرفهایی میزند که خیلی بر خلاف جریان است. خودتان هم اشاره کردید که مخالفانی را هم بر میانگیزد. در آن گفتوگو به طور خاص اشاره میکند که با این نگاه امروزی، مثلاً میشود مجنون را که به هر حال یکی از شخصیتها و یکی از کاراکترهای تیپ یک جریان خاص شعری است، به عنوان یک بیمار روانی تلقی کرد. از شعرهایی حرف میزند که پر از آه و ناله است؛ پر از شمع و پر از ستاره است و میگوید اینها شعر امروز نیست. در حالی که همان زمان شاعرهایی همین شعرها را میگفتند و با همین ستارهها و همین شمعها. آیا این گفتوگوی شما سر و صدایی کرد و جنجالی بر انگیخت؟ روزی که من از فروغ برای این مصاحبه دعوت کردم، به خاطر دارم موقع وزیر اطلاعات یا رییس کل رادیو آقای معینیان بودند در استودیویی که این برنامه داشت ضبط میشد، او همین طوری تصادفاً داشت از کریدور رد میشد که پرسید این خانم کی هستند که آمدهاند برای مصاحبه؟ گفتم: «فروغ فرخزاد» گفت:همان فروغ فرخزاد؟» گفتم: «بله.« گفت: «خب مسئولش خود شما هستید!» یعنی میخواهم بگویم که اسم فروغ فرخزاد حتی در آن زمان برای برخی ایجاد تعجب میکرد و ایجاد نوعی، شاید، نگرانی که حالا مثلاً این خانم در رادیو چه خواهد گفت که دارد پخش میشود و این نکاتی هم که در آن مصاحبه اشاره کرد، در زمان خودش بسیار مورد بحث قرار گرفت. مصاحبه چندین بار پخش شد؛ همان زمان از رادیو، و بعد هم به صورت نوار دست به دست گشت و این را خود من ضبط نکردم که در واقع توزیع کرده باشم. خود من هم تعجب کرده بودم وقتی که این نوار پیش از انقلاب توزیع شده بود. من خودم ۱۰ سال پیش این نوار را و با یک مجموعه از صدای فروغ به عنوان کادوی تولد دریافت کردم ... بله، انواع و اقسام کپیهای دیگر آن منتشر شد و بعد از انقلاب هم میدانید که دست به دست گشته و خود من هم دارم. گاهی حرف از کشف فروغ زده میشود و خود شما هم از نقطه تحول فروغ گفتید. به عنوان روزنامهنگاری که آن دوران را تجربه کرده و با فروغ و دنیایی که فروغ در آن زندگی میکرده و کار میکرده است، نزدیک بودید، چه چیزی را باعث «تولد دیگر» فروغ میدانید؟ ابراهیم گلستان، سفر، تجربه زندگی، مطالعه؟ شاید مجموعه همه اینها. من معتقد نیستم که آشنایی با یک فرد به تنهایی میتواند یک انسان را دگرگون کند. ممکن است آشنایی با یک فرد، مثلاً آشنایی فروغ با گلستان، در تکامل شخصیت یا احتمالاً نوع دیدش یا برداشتاش نسبت به شعر و اینها کمکهای اساسی کرده باشد. ولی من معتقدم که فروغ از نخستین شعرهایش، حتی به عنوان یک دختر جوان، این جرقهها در او بود و شعر استواری داشت. حتی کسانی که بعداً به غرض شعر فروغ را مورد بررسی قرار دادند، «ادیبان برجسته» اعتراف کردند که فروغ به معنای واقعی شاعر است. یعنی فقط مضمون در شعرش نیست، بلکه استواری شعری و تمام خواص و خصوصیاتی را که یک شاعر میتواند داشته باشد، فروغ داشت و این به تدریج کامل شد.
من تصور میکنم نوعی سرکشی که متأثر از احتمالاً دوران اولیه زندگی، ازدواج، خانواده و محیط زیست است، در فروغ به صورت عصیان در آمد؛ همچنان که نام مجموعه شعرش هم «عصیان» بود. این عصیان باعث شد دختری که شجاعت آن را داشت بیپروا هر چیزی دلش میخواهد بگوید، نگران نباشد که جامعه راجع به او چه قضاوتی میکند، در شعرش هم اینها منعکس بشود. یک نکته هم همیشه در خودش، در شخصیتاش به نظر من و در آثارش همچنان دیده میشود، و آن نوعی حزن است که باز احتمالا متأثر از زندگی خصوصی آدم است؛ متاثر از سابقه و گذشته و احتمالا نامرادیهای معمولی زندگی است. فروغ را من بارها دیده بودم. به با او وارد کشمکش ادبی شدن و بحث کردن کار دشواری بود و بسیار از عهده این کار خوب بر میآمد، ولی در خیلی از مواقع شخص ساکت و محزونی به نظر میرسید. مرگ فروغ در جوانی، به اصطلاح جوانمرگ شدنش، چه قدر باعث گل کردنش شد؟ یعنی آن حقیقتی که از فروغ وجود داشت، آیا ممکن است در پس فاجعهجوانمرگ شدنش پنهان شده باشد، یا ناگهان باعث گل کردنش شده باشد؟ تصور میکنم که آن حادثه هم به شهرت بیشتر فروغ کمک کرد. همیشه افرادی در اوج شهرت، زمانی که در قله کار و خلاقیت خودشان قرار دارند، اگر رشته عمرشان بریده بشود، نه تنها باعث تأسف میشود، بلکه باعث حسرت میشود و باعث حرف بیشتر. در مورد فروغ هم بدون تردید همین بود. مرگ ناگهانیاش، آن هم به آن صورت، بحثی که همان زمان بر انگیخت و اینکه تمام مطبوعات آن زمان ناگهان فروغ را احتمالاً به تعداد بیشتری شناساند. ولی این بر سر زبان افتادن بیشتر نام باعث میشود که افراد بیشتری بتوانند به کشف هنرمند و به کشف شاعر بپردازند و در مورد فروغ هم همین طور، و بعد سهراب سپهری هم همین طور. فروغ به تدریج بیشتر شناخته شد. شما ببینید، الان بعد از ۵۰ ۴۰ سال، نسل جوان وقتی که این شعر را میخواند، با آن ارتباط برقرار میکند. آن زمان هم همین طور بود و در مورد فروغ هم همین شد و بدون تردید مرگ ناگهانی و تأسفانگیزش باعث شد که نام او بیشتر مطرح بشود.
خودتان گفتید که مرگ فروغ در آن زمان بحثهایی را بر انگیخت و در جاهای مختلف هم مطرح شد، هم رادیو و هم تلویزیون به او پرداختند. گاهی اشارههایی میشود به اینکه این تصادف که فروغ در جریان آن از دست رفت، فقط یک تصادف نبوده. گاهی اشاره میکنند به خودکشی؛ گاهی اشاره میکنند حتی به قتل. شما به عنوان یک روزنامهنگار و شاهد آن دوران چه روایتی از حال و هوای فروغ در روزهای پایانی زندگیاش دارید؟ من این روایت دوم را که شما اشاره کردید هرگز نشنیدم. ولی راجع به خودکشی، جسته گریخته شنیدهام. ولی من چون دو روز پیش از درگذشتاش با او صحبت کردم و همان روز نیمساعت قبلش به من تلفن کرد، کاملاً میدانم کجا و با چه ماشینی تصادف کرد و من این را فقط به حساب تصادف میگذارم واقعاً. هر تصادفی ممکن است بیمبالاتی راننده موجباش بشود؛ ممکن است حواسپرتی راننده موجباش بشود؛ ممکن است که آدم در فکری است و دارد رانندگی میکند موجباش باشد. ولی آن زمان همین تصورغالب در میان دوستان نزدیکش و همه بود؛ و من هم همچنان همین فکر را میکنم. گفتید که بیمبالاتی یا حواسپرتی. آیا فروغ فرخزاد کاری میکرده که باعث بیمبالاتی یا حواسپرتیاش بشود؟ مثلاً نوشیدن الکل یا کشیدن مواد مخدر یا ...؟ نه، نه. اصلا! هیچ وقت من ندیدم که یک آدم افراطی در این زمینه باشد. به هیچ وجه. من شخصاً شاهدش نبودم و از کسی هم نشنیدم. آقای گرگین! یک تصویر از زنی به ما بدهید که در استودیو رادیو ۲ با او دیدار کردید؟ تصویر ... یک زنی که به ظاهر شاداب و در باطن محزون بود. همچنان که که در مورد هر شاعر دیگری میشود گفت. این اندوه، این غم در صدایش شنیده میشد. شما صدای فروغ را که میشنوید، کاملاً میتوانید کمی شخصیتاش را تصور کنید؛ حتی اگر او را ندیده باشید. من تصور میکنم که صدای فروغ خیلی معرف شخصیتاش بود. یعنی در این صدا شما هم شیطنت را میتوانید ببینید، وقتی شعرهای خودش را میخواند، و هم حزن و اندوه را. من یک چنین تصوری از او دارم. تصویر زن جوانی که در جستوجو بود. آرام نداشت و آن چیزی که همه در اطراف خود میدیدند، احتمالاً قبول نداشت و به گونهی دیگری پیرامون خودش را میدید و در صدد کشف بیشتر این ارتباطها و این فضا بود، چه از نظر اجتماعی و چه از نظر فرهنگی و شاید چه از نظر سیاسی و غیره. آدم کنجکاو، جستوجوگر و اینکه قانع به نظر نمیرسید. |
نظرهای خوانندگان
پهنای باند رادیو را لطفا کمی زیاد کنید
سرعت دریافت بسیار پایین است با تشکر
-- رضا ، Jan 14, 2008 در ساعت 09:39 PMdorost ast ke marge bannoye shereman , ishan ra bishtar an zaman be hame shenasand vali tassavor konid agar 30saale digar omr mikard va be blooghe bishtar va tajrobeye bishtar miresid . dar saale 2008 tamaame jahan dar soogash sharik boodand.dastetan dard nakonad aali bood
-- ali. ، Jan 14, 2008 در ساعت 09:39 PMChera audio files bayad save beshe?chara filharo stream nemikonid?
-- nasl ، Jan 14, 2008 در ساعت 09:39 PMممنون از مصاحبه.
-- شهرزاد ، Jan 15, 2008 در ساعت 09:39 PMممنونم از این که این مصاحبه خوب را با آقای گرگین داشتید. البته ای کاش برا ی ما که سرعت اینترنت پایین داریم متن کامل گفتگوی رادیویی با فروغ به صورت متن نیز می گذاشتیتد . سایت bbc معمولا این کار رو در این گونه موارد می کنه....
-- مژگان ص ، Jan 15, 2008 در ساعت 09:39 PMپرسش و پاسخ پایانی تان خیلی زیبا و بکر است.
من فکر می کنم صدای هر انسان حقیقی که زیاد در قید و بند قضاوت جامعه درباره ی افکار و گفتار و رفتارش نباشد، تا حد بسیار زیادی شبیه روحیات و شخصیت اوست. لحن خواندن هر اثر بستگی نزدیکی با طنین درونی و ریتم روحی آدمی دارد، چرا که هنگام بلند خوانی، انرژی عظیمی که در نوشتار حبس شده، رها می شود و صورت گفتار به خود می گیرد. حتی ادای هر واژه ی ساده شبیه دریا، درخت، نور . . . توسط هر فرد، گرچه به طور آنی معنایی مشترک را در ذهن همه ی شنوندگان باز می آفریند، بسته به تجربه ای که هر یک از ما پشت سر داریم، در نهایت تصویر و مفهوم متفاوتی را به ما می رساند. یعنی معنا، بیش از آن که یک تجربه ی اجتماعی باشد، یک تجربه ی فردی است. شاید برای همین است که بیشتر شاعران نو پرداز، حتی خودشان هم هنگام خواندن شعرشان، تقطیع های فرم نوشتاری شعرشان را دقیقا رعایت نمی کنند و مکث ها و تأکیدهایشان جای دیگری ست که حس می کنند به آن چه در لحظه ی خلق اثر گذشته، نزدیک تر است. درحالی که در شعر های موزون با قالب و وزن بیرونی مشخص، اگر از جنس صدای خواننده ی شعر بگذریم، اجرای تقطیع ها و مکث ها و تأکیدها تقریبا همیشه یکسان است.
آقای ایرج گرگین هم از آن انسان های آزاده و به نهایت حقیقی هستند که نرمی و آرامش و طمأنینه ی صدای متینشان با آن لحن محترمانه و صمیمی توامان، به قدری شبیه خودشان است که به قول خودشان اگر هیچ وقت هم ملاقاتشان نکرده باشیم، روحیه و شخصیتشان را می توانیم در صدایشان حس کنیم.
یک نکته ی حاشیه ای هم به نظر من می رسد. با نهایت احترام و ارادت به نثر با شکوه ابراهیم گلستان، برایم جالب است بدانم آیا هیچ نویسنده، منتقد، روزنامه نگار یا برنامه سازی قصه ها و فیلم های ایشان را در دو بازه ی زمانی پیش از شناختن فروغ و بعد از آن، مقایسه کرده و آیا هرگز از کسی سؤال شده که آیا شعر و اندیشه ی فروغ و اصولا حضورش در فضای زندگی حرفه ای ابراهیم گلستان اثری روی کار او داشته است. داستان هایی که من از آقای گلستان خوانده ام، همه بعد از سال 1346 خورشیدی چاپ شده اند. حتی فیلم اسرار گنج دره ی جنی هم بعد از درگذشت فروغ ساخته شده است. تصور من این است که نمی شود دو انسان آگاه و حساس به مسائل پیرامونشان- مرد یا زن- با هم در ارتباط باشند( در هر سطح و شکلی) و روی زاویه دید هم اثر نگذارند و از هم اثر نپذیرند.
با سپاس از رادیو زمانه و خانم ناصری برای این مصاحبه روان و دلنشین و به ویژه برای فراهم آوردن امکان دوباره ی گوش دادن به صدای ایرج گرگین از رادیو. مصاحبه خیلی زیبایی بود. « دمتان گرم و سرتان خوش باد »!
با فروتنی و احترام، ماندانا زندیان
-- ماندانا زندیان ، Jan 15, 2008 در ساعت 09:39 PMیک کتابی هست با نام حرفهایی با فروغ فرخزاد که پاریس چاپ شده. در این کتاب چهار مصاحبه با فروغ هست. یکی همین مصاحبه اقای گرگین است. یکی مصاحبه با م. ازاد، یکی با حسن هنرمندی و یکی هم بی نام!
-- pardis ، Jan 15, 2008 در ساعت 09:39 PMمرد بی نام از همه طولانی تر است و خیلی هم خواندنی است. در سایت بی بی سی فارسی هم یک مصاحبه با ایدین اغداشلو هست درباره فروغ که مثل همه اقایان روشنفکر دیگر خودش را دوست نزدیک فروغ می داند و همه اعتبارها را هم به ا.گ می دهد. ولی حرف های دیگرش خواندنی است.
مصاحبه خوبی بود. مرسی.
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2008/01/080114_an-ek-foroogh-aghdashloo.shtml
برینامه بسیار خوب و مفیدی است . ممنون از همه دست اندرکاران رادیو وزین زمانه . و سرکار خانم زندیان . بدون شک این طیف از برنامه ها در معرفی هر چه بهتر و بیشتر چهره هایی نایاب همچون فروغ که نیاز به شناخت درونمایه آثارش این روزها بسیار احساس می شود می تواند کمک بزرگی باشد .
-- شاهرخ ، Jan 15, 2008 در ساعت 09:39 PMاز ویژگی های این برنامه تامل یک شاعر بر رفتار و دانش حافظه ای آقای گرگین عزیز است که گفتگوی معروف با فروغ مهربانمان را انجام داده است . این گفتگو بدون شک از گفتگوهای بی دروغی است که طی سال های ماضی در باره فروغ شعر معاصر فارسی خواندم وشنیدم .
درود بر شما
برای قلم و همت شما آرزوی شعور افزایی دارم .
از اینجا خواستم به اولین معلم رادیویی ام
-- ماهمنیر رحیمی ، Jan 15, 2008 در ساعت 09:39 PMآقای گرگین عزیز
سلام و عرض ادب و احترام کنم
برایشان آرزوی تندرستی و دلشادی دارم
ماهمنیر
dar pyadeh shodan e matn chandeen eshtebaah hast. masalan aghaye gorgin migooyad nim saat bad az tasadof be man zang zadand, pyadeh shodeh nim saat ghablash be man zang zad!
ya bedoon e gharaz type shodeh ba gharaz.
lotfan bisdhtar deghat konid.
ali
-- Ali ، Jan 15, 2008 در ساعت 09:39 PMAhsant
-- Mansour Fahimi ، Jan 15, 2008 در ساعت 09:39 PMبا سلام!
مطلب فوق در سایت "لج ور" درج شد.
شاد باشید
-- Lajvar ، Jan 16, 2008 در ساعت 09:39 PMلج ور
آمد نوروز هم از بامداد
آمدنش خرم و فرخنده باد
گاهي مصاحبههاي خيلي خوبي داريد، مثل همين مصاحبه با آقاي گرگين دربارهي فضايي كه فروغ در آن به گفتوگو پرداخت. توجه داشته باشيد، از آقاي گرگين انتظار نداريم، چون چهل پنجاه سال پيش با شاعر شهر، مصاحبهي راديويي كردهاند، امروز دربارهي شعر او نظراتي كارشناسانه بدهند، و به تحليل شعر او بپردازند. چرا كه بين مصاحبهكردن، و فن تحليل شعر، مرزبندي روشني داريم. اي كاش، چنين مصاحبههايي را به گونهاي ديگر با ايرج جنتي عطايي، كامبيز درمبخش، شراگيم يوشيج، دربارهي نيما يوشيج داشته باشيد، كه زمان به سرعت درگذر است و اين آدمهايي كه امروز يادشان كردهايم، و اميدوارم جاودانه و بهاري باشند، شايد وقتي كه سراغشان برويم ديگر حال خوشي براي گفتن نداشته باشند.
-- آرمان الف ، Mar 20, 2008 در ساعت 09:39 PMفكر ميكنم نكات ريز مربوط به خلقيات نيما ارزش آن را دارد كه شاهدان مستقيم زندگي نيما، مثل جنتي، يا شراگيم، به ياد بياورند و براي ما بازگو كنند. همين چندوقت پيش، آقاي درمبخش، با نشان دادن آلبوم عكسهاي شخصي نيما، پردهاي ديگري براي نگاه به شاعر و زندگياش، به روي ما گشودند.
اگر قصد چنين گفتوگويي را داشتيد، من هم به سهم خودم آمادگي دارم در طرح سوالات با شما همراهي كنم
.
با آرزوي بهاري دلكش
من هم فکر نمی کنم برای شاعری با اندیشه های فروغ که پوست کلفت ترین آدمهای روزگارش را هم به تحسین شعر و شخصیت استثنایی خودش واداشت، مسئله ی خودکشی در میان باشد. خیلی خوشحال شدم که آقای ایرج گرگین عزیز به جنبه های مستقل شخصیت فروغ اشاره های خیلی خوبی داشتند ، بخصوص ماهیت زنانه ی شعر فروغ که تا به امروز هم قابل بحث است... !!!!
-- علیرضا مجابی ، Mar 25, 2008 در ساعت 09:39 PM