رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۶ مهر ۱۳۸۶
مصاحبه با ایزابل کارو

«می‌خواهم رنجم را فریاد بکشم»

هفته‌نامه سینه- تله، 4 اکتبر 2007
برگردان: شهرزاد سامانی

اندام تکیده ایزابل کارو، در پوستر تبلیغاتی الیویرو توسکانی، عکاس ایتالیایی، دنیا را تکان داد. ایزابل کارو، کمدین فرانسوی ۲۵ ساله، ۱۰ سال است که از بیماری بی‌اشتهایی یا انورکسیا رنج می‌برد. بعد از ۱۰ سال، این اولین بار است که با وزن ۳۲ کیلوگرم، در مقابل دوربین قرار می‌گیرد و برای این که درباره این اقدام توضیح بدهد، هفته‌نامه سینه- تله را انتخاب کرده است.


ایزابل کارو، مدل و هنرپیشه‌ فرانسوی

به چه دلیل اندامتان را در این پوستر تبلیغاتی به نمایش گذاشتید؟

اندامی را که از آن متنفرم، به نمایش گذاشتم تا دختران جوان در سر تا سر دنیا و دست‌اندرکاران مد متوجه بشوند که دیکتاتوری لاغری، تا چه اندازه وحشتناک است. لاغری بیش از حد باعث مرگ می‌شود و لاغری یعنی همه چیز به غیر از زیبایی. من می‌خواستم رنج خودم را فریاد بکشم.

از این که با بدن برهنه در مقابل دوربین قرار بگیرید، نمی‌ترسیدید؟

برای یک بیمار انورکسی، هیچ چیز بد تر ازنمایش دادن بدن برهنه‌اش نیست. زیرا او با بدن خود که آن را چاق می‌بیند، در جنگ است. خود من چند ماه است که به لاغری بیش از حد خود پی برده‌ام؛ یعنی زمانی که ۲۵ کیلو وزن داشتم. آرزوی مبارزه با چنین بیماری وحشتناکی بر شرم و حیایم چیره شد.

چطور با الیویرو توسکانی آشنا شدید؟

شنیده بودم که اولیویرو توسکانی برای کمپین ضد لاغری‌اش، به دنبال دختر جوانی می‌گردد که واقعاً به بیماری انورکسیا مبتلا باشد. چون خودم هم از ۱۰ سال پیش دچار این بیماری بودم، بلافاصله درگیر این کمپین شدم. اولیویرو توسکانی را چند ساعت قبل از عکاسی ملاقات کردم.

این کمپین را چطور دیدید؟

هدف این کمین نشان دادن واقعیت‌های دنیای مد بود. درست به همان صورتی که مانکن‌ها بدن برهنه‌شان را نمایش می‌دهند، از من عکس گرفتند. سایز من درست مطابق با مانکن‌هایی است که طراحان لباس به آن «سایز صفر» می‌گویند؛ یعنی کمتر از سایز ۳۴ زنانه.

بعضی از مانکن‌ها برای نجات خانواده‌هایشان از فقر به چنین شرایطی ادامه می‌دهند. سال گذشته در برزیل دو مانکن جان خود را از دست دادند. طراحان لباس، بی‌مسئولیت هستند و از دختران جوانی که حاضرند برای وارد شدن به دنیای مد دست به هر کاری بزنند، سوءاستفاده می‌کنند.

نظر شما درباره مد «پرو انا» یا طرفدار انورکسیا چیست؟

این موضوع شرم‌آور است. سوءاستفاده از دختران جوان و وادار کردن آن‌ها به غذا نخوردن و تبدیل کردن آن‌ها به یک شبح، جنایت است. انورکسیا یک بیماری واقعی است؛ نه روشی برای زندگی.

آیا تصویر شما می‌تواند باعث پیشگیری از گسترش این بیماری بشود؟

مسلماً. اگر من در زمانی که در اوج این بیماری بودم، یعنی در سن بین ۱۳ تا ۱۵ سالگی چنین تصویری را می‌دیدم، حتما به خودم می‌گفتم: «من نمی‌خواهم شبیه این دختر جوان باشم که بدنش مثل زنان پیر، تکیده است» امیدوارم که این پوستر تبلیغاتی بتواند جان دختر‌های جوان، حتی یک نفرشان را نجات بدهد.

آیا می‌دانید که نصب پوستر تبلیغاتی شما در فرانسه ممنوع شده است؟

خیر، نمی‌دانستم اما واقعا از این مسأله متأسفم. ما در فرانسه چشمان خود را به روی واقعیت بسته‌ایم. به عنوان مثال، دنیای مد، پشت پرده زندگی واقعی مانکن‌های معروف را نشان نمی‌دهد.ما در پشت صحنه مد، با آرایش صورت و آرایش مو و لباس‌ها، جنازه‌ها را پنهان کرده‌ایم.

چه طور به این بیماری مبتلا شدید؟

دوران کودکی من بیش از حد رنج‌آور و خاص بود و در این دوران ضربه‌های روحی شدید به من وارد شد.

چه اتفاقی برایتان افتاده بود؟

هنوز صحبت کردن درباره آن دوران برای من دشوار است. در سن ۱۳ سالگی تصمیم گرفتم که دیگر بزرگ نشوم. چون مادرم می‌خواست که من یک دختربچه باقی بمانم. من تصمیم گرفتم که دیگر غذا نخورم تا باری روی دوش مادرم نباشم.

آیا به طور ناگهانی تصمیم گرفتید که دست از خوردن بکشید؟

این موضوع به تدریج اتفاق افتاد. برای این که مادرم متوجه قضیه نشود، کلک می‌زدم. ما بیماران انورکسی، در ابتدا متوجه کاری که می‌کنیم نمی‌شویم و دچار سرخوشی عجیبی هستیم. احساس می‌کنیم که بر همه چیز تسلط داریم و همه چیز تحت کنترل است. بعد، کم‌کم در حفره جهنم و به عبارت بهتر در حفره مرگ می‌افتیم.

آیا با مرگ هم دست و پنجه نرم کرده‌اید؟

بارها. چندین بار به اغما رفته‌ام. یک روز مطمئن شده بودم که مرده‌ام. خودم را در ورای زندگی دیدم. همان روز تصمیم گرفتم که به دنیای زندگان برگردم.

کدام مرحله از بقیه سخت‌تر بود؟

از همان لحظه‌ای که بستری شدم. روزهای زیادی را در بیمارستان بستری بودم اما حتی در بخش ویژه بیماران انورکسی هم با من بدرفتاری کردند. آن‌ها بیماران را از ارتباط با نزدیکانشان محروم می‌کنند و دکترها به بیماران سرکوفت می‌زنند و همه کارکنان بیمارستان بیماران را مسبب اصلی وضعیتی که در آن گرفتار شده‌اند، می‌دانند و گمان می‌کنند که بیماران از سر هوا و هوس دست از غذا خوردن کشیده‌اند. پرستاران هولم می‌دادند و به محض این که فرصتی پیش می‌آمد به بدن نحیف من ضربه می‌زدند. احساس می‌کردم که با خشونت است که باید درمان بشوم.

گاهی وقت‌ها راهی جز این برای زنده نگه داشتن بیماران وجود ندارد ...

در بیمارستان با وصل کردن لوله، به زور به بیماران غذا می‌خورانند. بیماران را به زور پروار می‌کنند. در بیمارستان با ظاهر بیماری مبارزه می‌کنند نه با علت روانی آن.

آیا هم‌چنان به این بیماری مبتلا هستید؟

تلاش می‌کنم خودم را نجات بدهم اما با روش خودم؛ در غیر این صورت شکست می‌خورم. من خیلی کم غذا می‌خورم اما هر بار بیشتر از قبل. این مبارزه‌ای است که هر روز باید به آن ادامه داد. من می‌خواهم در این مبارزه پیروز شوم، چون زندگی کردن را انتخاب کرده‌ام.

***

مرتبط:
لاغر نباش تا زیبا بمانی
قربانی دنیای مُد

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

In khanoum honarpishe nist, meil darad beshavad vali nist.
Tanha model bazi ham ke dar avardad hamin mozoue maghaleye shoma hast o bas.

-- NAM ، Oct 8, 2007 در ساعت 01:18 PM