رادیو زمانه > خارج از سیاست > میز کنار پنجره > ما یک گله انسانیم | ||
ما یک گله انسانیمدو هفته پیش اسپنسر تونیک هنرمندی که با مجموعهعکسهای هنر برهنهاش کلی سروصدا و مخالف و موافق پیدا کرده، برای عکاسی به آمستردام آمده بود. شعله و مانی هم، دوتا جوان ایرانی، همراه دوهزارنفر دیگر رفته بودند تا در این عکسها حضور داشته باشند. فکر میکنم این دو نفر تنها ایرانیهایی باشند که تا امروز این کار را کردند یعنی در چنین پروژهایی شرکت کردهاند. در کافه زمانه با مانی و شعله دور یک میز نشستیم تا از تجربهشان برایمان بگویند.
شما در برنامه اسپنسر شرکت کردید، لباسهاتون را درآوردید برهنه شدید. من میخوام بپرسم که الان هم شما به همون راحتی برهنه میشید؟ منظورم این است که قرارگرفتن در آن فضا باعث شد که شما بروید وسط جمع و برهنه بشوید، یا نه در یک فضای دیگر، مثلا در این فضا هم برایتان سخت نیست که برهنه بشوید؟ یعنی آنموقعی که هنوز لباس تنتان بود؟ من سوالم اینه که آیا آن کاری که آنموقع و در آن برنامه انجام دادی دریک فضای عمومی دیگه هم میتونی انجام بدهی؟ فرضا، آره همین الان اینجا. خجالت میکشی یا عجیبه یا که چی؟ شعله:من مقایسهاش میکنم مثلا الان با سونا. خب سونا هم یکجای عمومیست و مشکلی ندارم اگر همه با همدیگر اینجا قرار باشد برهنه بشویم. ولی اگر قرار باشد که من فقط جلوی همه برهنه بشوم، با این موضوع مشکل دارم و اصلا هم برایم راحت نیست. شما چی شد که تصمیم گرفتید یا فکر کردید که بروید توی این برنامه شرکت کنید. از برهنهبودن لذت میبرید یا فقط بخاطر اینکه یک تجربه متفاوت بود این کار را کردید؟ یا حتی کنار ساحل جای مشخصی برای برهنه شدن وجود دارد که آنجا اجازه داری برهنه بشوی. ولی جاهای دیگر دراصل اجازه نداری حتا کنار ساحل برهنه بشوی. بهخاطر همین برای من جالب بود که اسپنسر یک چنین چیزی را گذاشته جلوی همدیگر: برهنگی انسان در وسط شهر، ساختمانهای بتونی و اینجورچیزها. بخاطر همین وقتی شنیدم دارد میآید آمستردام خیلی دوست داشتم من هم جزیی از این آثار هنریاش باشم. خیلی دوست داشتم شرکت کنم توی این قضیه. بعد هم وجه دیگرش یک حالت کنجکاوی هم داشت که خب حالا چه فضایی توی چنین جمعی وجود دارد، چه اتفاقی میافتد؟ وضعیتتان وضعیت خجالتآوری بود؟ شرمنده بودید از آن وضعی که داشتید؟ آهان. شما دوتا، پارتنر همدیگر هستید و قاعدتا همدیگر را دوست دارید و احساس تعلق به همدیگه میکنید. شما از اینکه دیگران کسی را که شما دوستش دارید در خصوصیترین شکل ممکن است ببینند، رنجیده یا ناراحت یا عصبانی نبودید؟ مانی: نه، من اصلا به این چیزی که الان گفتید فکر نکرده بودم. آخر اینجوری که الان میگویید یک لحظه یاد چیزی افتادم. انگار که آدم استریپر باشد، آنموقع یک چیز دیگر است. آنموقع لخت میشوی برای پول. و اگر کسی هم بخواد همان فکرها را راجع به آن بکند، با لباس هم همان فکرها را میکرده. شاید تازه بدتر.
از نظر بعضیها خیلی آدم باید از اوج انسانیت افتاده باشه به حضیض حیوانیت احتمالا که این چیزها برایش مهم نباشه. یعنی براش مهم نباش که برهنه بشه، برایش مهم نباشه که دیگرانی او را ببینند درخصوصیترین شکل ممکن. پس چی برای شما مهمه؟ پس اینها، این عکسهایی که گرفته شد، مفهوم اروتیک یا پورنویی پشتاش نبود؟ عکسهایی از بدن برهنهی زن و مرد؟ خب همین که تو میگی گله، همین رفتار گلهوار با آدمها به شما احساس توهین به شعور انسانیتون را نمیداد؟ بهطور معمول توی زندگی اون ۶میلیارد نفری که میگی یک گله انسان هستند، این لختشدن به طور معمول وقتی اتفاق میافته که یک عمل جنسی در حال وقوعه یا در شرف وقوعه. آیا اون موقع که برهنه بودید یا برهنه شدید، هیچ میل جنسی به آدمهایی که اونجا بودن و میدیدیشون و آنها هم برهنه بودند احساس میکردید؟ شعله: من هم اصلا نه. این برام خیلی جالب بود، چون چند نفر دیگه هم ازم سوال کردن. مانی: من الان شاید اگر یک عکس بدی و بگی چی فکر میکنی، شاید بگم آهان این شاید چیزی.... ولی اون موقع اصلا فکر نمیکردم. خانم خوشگل اونجا دیدی مانی؟ خانم جذاب، خانمی که شهوتیات کنه؟ شعله: من فکر میکنم برمیگرده به اون فضای خصوصی. اون فضاست که یک کار خاصی با آدم میکنه. توی همین پروژه یک قسمتی بود که ما باید دولا میشدیم و بدنهایمان اصلا دیده نمیشد. یعنی ما فقط کلههای همدیگر را میدیدیم و آنجا تنها جایی بود که من با خودم فکر کردم، اوه! چه مرد خوشتیپی در حالی که فقط سرش را میدیدم. یعنی بدنش را هم نمیدیدم. از دیدن تن آن مردها تحریک شدی؟ به آلت تناسلی زنها و مردهای دیگه نگاه کردید، دقت کردید؟ آخه شعله گفت که دیده یک عدهای ختنه شدند و یک عدهای نشدند. تنها نکتهای که توجه تو را جلب کرد در مورد آلت تناسلی زنها و مردهایی که اونجا بودند همین بود؟ حالا آدم ختنه کرده آنجا بود یا نبود؟ فکر نکردی اونجا یک آشنا احتمالا شما را ببینه و خجالت بکشید؟ جزو آن کامنتها که پای آن مطلب هنر برهنه در رادیو زمانه بود، یک مرد نوشته بود: ما مردهای ایرانی آنقدر هیز هستیم که طرف را با چادر میخواهیم قورت بدهیم. حالا این مردهای ایرانی چطور باور کنند که یک مرد ایرانی رفته وسط ۲هزارتا زن و مرد، حالا گیریم که تمایلات همجنسخواهانه نداشته باشد و همان تمایلات دگرخواهانه داشته باشه، بعد حداقل هزارنفر از اون آدمها زن بودن پس چطور این مرد هیز ایرانی (من تایید نمیکنم) بهقول این دوستمان آقای آرمان که کامنت گذاشته، هزارتا زن برهنه آنجا بوده و اصلا احساساتی نشده، شهوتی نشده... شعله: خب مال من که معلوم نمیشه، ولی من اصلا شهوتی نشدم. بعضیا توی همین کامنتهای پای مطلب هنر برهنه هم هست نظرشون که میگن توی جوامع غربی، که حالا آمستردام مظهرش هست یکجورایی حتی توی غرب، اینقدر مردم در مسئلهسکس و فرونشاندن شهوتهاشون و خواهشهاشون پیش رفتهاند که دیگه نمیدونند چکار کنند و رفتند سراغ این کارها، یعنی سکسشون را کشیدند به خیابان. شعله: این آقا داره عکاسی میکنه، این مهمه. مانی: آره همینجوری هم یکجا نیست، توی استودیو نیست. یعنی اینکه صرفا اینکه یکجایی یک عدهای لخت بشوند این هنر نیست؟ یکنفر هم گفته که احساس خلایی که بعضیها از این عکسها پیدا میکنند و از آن لذت میبرند، همانا حس خلا سقوط آزاد به منفی بینهایت است. یعنی اینکه آن عکسها چاپ بشود، منتشر بشود و کسی آن عکسها را ببیند و بعد دچار احساسات شهوانی بشود. در واقع این احساساتش باعث میشود که پرت بشود به قول این دوستمان به منفی بینهایت. ولی به نظرت کسی میتونه اینها را ببینه و شهوتی بشه؟مانی: به نظرم میتونه اینطوری بشه. واقعا بعضیها هستند فتیش پا دارند. پا که میبینند میتونند شهوتی بشن. مرتبط: |
نظرهای خوانندگان
1-اگه این زوج رو نماینده کشورمون تو این توده گوشت بدونیم، کارشون قابل تحسینه
-- بهرنگ ، Jun 20, 2007 در ساعت 04:22 PM2-هنر برهنگی رو می شه تقریبا دو دسته کرد: آثاری که متعلق به هنرهای مفهومیه و زیبایی توشون جا نداره(مثل کارای تونیک). اندام انسان و به خصوص خانوم ها، فارغ از هر دیدگاه شهوتی، بسیار نازیباست. و اگه هنرهای به کار رفته در طراحی لباس ها نبود چه بسا زشت هم بودن. فکر نکنم کسی در مورد تفاوت های فاحش باسن در شلوار جین تنگ با باسن لخت شک داشته باشه.
تیپ دوم تمرکزشون رو زیباییه، مثل کارایی که با ترکیب نور و رنگ و... رو بدن انجام می دن.
3-رو بحث اروتیک قضیه با این مساله که تو اون شرایط همچین جوی نیست موافق نیستم.ممکنه حضور در جمع و از دست دادن تمرکز، درجه هوا و... تو کاهش شهوت نقش داشته باشه، و به خصوص حضور پارتنرت در کنارت که دوستشم داری باعث شه چشمات جای دیگه نره، ولی به کلی از بین نمی بردش. و هر کسی به اقتضای طبیعتش تحریک خواهد شد، که به نظر من خللی تو کل قضیه ایجاد نمیکنه.
سوالها خیلی سطحی و بدون آگاهی بود
-- بدون نام ، Jun 20, 2007 در ساعت 04:22 PMبرام جالبه که تجربيات شعله و ماني نظرات منو در باب کارهاي اسپنسر و موضوع تفاوت برهنگي و اروتيسم و غيره که در مقاله از برهنگي تا شرمندگي بيان کردم،تاييد کرد. زيرا همانطور که مطرح کردم،کارهاي اسپنسر اصلا اروتيکي يا اکت فتو نيستند بلکه بقول خودش منظره سازي و از جهتي در واقع نشان دادن اين برهنگي ابژه شده و مرده است که در عين برهنگي عملا هيچ برهنگي نشان نمي دهد و تحريک نمي کند. بلکه دقيقا بقول شعله حالت گله وار است. در اين کار اسپنسر با مردم حتي نوعي فانتزيهاي سادومازوخيستي و تحقيرکننده پنهان مي توان ديد. بهرحال مي توان از جنبه هنري و يا نقادانه آثارش را به گونه هاي مختلف تفسير کرد،اما نمي توان آن را اروتيسم و يا پورنوگرافي خواند. موضوع ديگر اين است که هم ماني و هم شعله از احساس اينکه گويي در عين برهنگي برهنه نبوده اند،سخن مي گويند. زيرا برهنگي به معناي خصوصي بودن و محرم بودن است. در حاليکه در اين لحظه گله وار و عمومي هرکس با لخت شدن در واقع به شکل جمع در مي آيد،زيرا اگر لباس تنش باشد مثل ماني خجالت مي کشد و از طرف ديگر همه در عين لختي، در واقع عملا اصلا برهنه نيستند، زيرا محرم و اينتيم با ديگري نيستند.. زيرا برهنگي و اروتيسم بدون احساس محرميت و خصوصي بودن بوجود نمي آيد. زيرا برهنگي محض مي تواند بويژه در حالت گله وارش مانند اينجا باعث کشتن برهنگي و اروتيسم شود. جالبي در اين است که در اين لحظه طبق تجربيات شعله و ماني عملا آنها تن و جسم نيستند،بلکه بطور عمده اين احساس گله وار و کنجکاوي بدنبال اينکه خوب حالا چي پيش مياد وقتي همه چيز معلومه، رخ مي دهد و جسم به جسم پلاستيکي و بدون تاثير احساسي تبديل مي شود. به اينخاطر تقريبا غيرممکنه که کسي در اين حالت شهوتي بشه حتي اگر سالها سکس نداشته باشد. زيرا عملا هيچکس برهنه نيست و بجاي برهنگي بقول ژان بودريار شاهد يک حاد-واقعيت و مردن برهنگي هستيم. مرسي از مصاحبه و هر دو نفر
-- داريوش برادري ، Jun 20, 2007 در ساعت 04:22 PMاینطور که من حس کردم از حرفاشون کارشون بیشتر از روی کنجکاوی بوده. خوب مگه بقیه چطوری بودن. جز یه عده که ممکنه کلی روی این مسئله قبلا فکر کردن.
-- زهره ، Jun 21, 2007 در ساعت 04:22 PMدر این مصاحبه در مورد قسمت شهوت خیلی تاکید شده است و در مورد یک کامنت /ظاهرا از داخل ایران/ که مردان ایرانی/ بنظر من شرقی، خاور میانه ای/ بهرحال هیز هستند و غیره. مطمعنم که برای اکثریت شرکت کنندگان در این برنامه حسی از تجربه ای تازه یا جزیی از یک هنر بودن، موضوع شرکت بوده است و شهوت قابل ذکری وجود نداشته است. در آمستردام/ محل برنامه/ چه انگیزه شهوانی وقتی یکی از کانال های تلویزون پخش 24 ساعته اروتیک مجانی دارد، چند صد متر بالاتر در محله ردلایت همه چیز قابل دیدن و استفاده است، ده متر پایین تر استخر و سونا ارزان وجود دارد. اینترنت پر سرعت و هزاران سایت مجانی سکس در دسترس همگان قرار دارد. در محیط کار بدون نظرداشتی همه نوع صحبتی در این زمینه بدون شهوت اش وجود دارد. سالی یک بار جشن همجنس گرایان در تمام روز در هزاران قایق برگزار می شود و غیره. حداقل اینجا این یک موضوع بسیار عادی و حل شده است. به این باورم که برای یک /ایرانی، شرقی/ هم حس شده و جا افتاده در این جامعه، شرکت در این برنامه هیچ انگیزه شهوانی مطرح نبوده است. ضمن تحسین این زوج، خودم بشخصه از وجود حداقل یک ایرانی دیگر در این برنامه مطلع هستم. مهدی هلند
-- مهدی ، Jun 21, 2007 در ساعت 04:22 PMاين مصاحبه خيلی جالب بود. مفهوم "استحاله در هنر" از منظر ذهن انسان درگير بافت های شرقی را بخوبی ميتوان دريافت ! چه خوب ميشد آ قای " سپنسر تانيک" ايرانی بودند و اين مصاحبه را خوب درک ميکرد !شايد هيچگاه اين کار را ادامه نميداد. هر چند اگر ايرانی بود "سپنسر تانيک " نمي شد! شايد اگر فارسی ميدانست در پايان کامنت ميگذاشت اينجوري؛
-- Berlin ، Jun 21, 2007 در ساعت 04:22 PMمردم اندر حسرت فهم درست!
Correct spelling is piercing
-- بدون نام ، Jun 21, 2007 در ساعت 04:22 PM...........
tnx
chaplin dar namash be dokhtaresh mige:
-- Mani ، Jun 21, 2007 در ساعت 04:22 PMyek honarmand be khatere honaresh mitune oryan be ruye sahne bere va bakere tar va pak tar bargarde.
be nazare man nemishe honar ra ba eynake shahvat did, hata ba inke enkare vojudesh dar asari inchonin, gheyre momkene, ke albate az khalaghiyat va asle honare akas chizi ro kam nemikone.
اول باید در جواب این دو نفر که میگن چیزی که ما داریم همه دارن بگم چیزی که هر کدومتون دارین نیمی از آدمای کره زمین ندارن! و دوم اینکه این استدلال خیلی عجیبه و نمی تونه توجیه کننده کاری از انسان باشه کافیه اون رو توزهنتون تعمیم بدین و تو روابط مختلف نتیجش رو بررسی کنید. من با خیلی از این مسائل وقتی مشکل جدی پیدا می کنم که اسم هنر رو به خودش می گیره و این قسمتش خیلی آزار دهندست. واینکه من به آزادی معتقدم ولی شخصا کار شعله و مانی و 1998 نفر دیگر رو کار خیلی بی کلاسی می دونم! وخوشحالم که درصد کمی از آدما حاضرن به این هنرمند بزرگ قرنمون کمک کنن!!! برقرار باشید...
-- امین ، Jun 22, 2007 در ساعت 04:22 PMبرای ما در ایران به قول شما بسته زندگی میکنیم جای بسی تعجب داره که چرا اینقدر پیگیری اخبار ی در مورد میل جنسی یا عکس های برهنه برای شما که به اصطلاح در کشورهای ازاد زندگی میکنید جالبه نمیدانم شاید بااین کار میخواهید امار بازدید سایت شما زیاد بشه .در هر صورت شمارو از اخرت وروز حساب اگاه میکنم که راه اشتباهی دارید میروید
-- nema ، Jun 22, 2007 در ساعت 04:22 PMواقعا آیا از یدن لخت یک انسان طبیعی تر هم چیزی وجود داره؟ انسان باید خیلی قشری و کوتاه فکر باشه که از دیدن و یا نمایش بدن لخت یک آدم!!! ناراحت بشه. من که واقعا به این دو تا هموطن خودم افتخار می کنم که تا این حد از تکامل فکری انسانی رسیدند. ای کاش ما در وطن خودمون افراد زیادتزی مقل مانی و شعله می داشتیم. آفرین, نه به خاطر بدن لختتون بلکه به واسطه تفکر لخت و بدون ریایی که از خودتون نشان دادید.
-- شهرام ، Jun 23, 2007 در ساعت 04:22 PMکاش که این کار در ایران انجام میشد تا مردم کمی احساس انسان بودن و یکی بودن را درک کنند و این شکست قانون انسانی به دست خود انسان است
کار این عکاس عکاسی نیست برچیدن تمامی پلیدی ها در زهن ماست که شهوت را نابود میکند و انسان را به حقیقت نزدیک و بدنهای برهنه را در مقابل هم قرار میدهد تا بدانند این همان چیزی هست که تو در خلوت و کنجکاوانه و بیشرمانه به دنباله آن هستی و حتی دست به تجاوز میزنی اتفاقی که در کشور ما از حد خود گذشته است و به جایی رسیده که دیگر اعتمادی به دوست همکار و برادر خود نداریم تا دست به سوی همسرمان و ناموسمان دراز کنند و سلامی ساده بدهند .
پیروز و پایدار باشید
http://398042707.blogfa.com
-- حامد ، Jun 24, 2007 در ساعت 04:22 PMبه نظر من از خلال صحبت های اين خانم و آقا تنها چيزی که دستگير خواننده نمی شود روح مشارکت خلاق در يک اثر هنری است.گويا کمی ماجراجويی وهيجان بی بهای حضور در يک پديده هنری تنها انگيزه برهنه شدن ايشان بوده است. صرف مصاحبه با زن و مرد ايرانی که در شهر به هر بهانه ای برهنه شده اند می تواند جالب باشد ولی هنگامی که دغدغه هايشان را در متن ميخوانيم ، متأثر ميشويم! توجه کنيد به اين مثال ساده؛ خيلی ازسوژه های هنرمندان در حوزه نقاشي، مجسمه سازی ،عکاسی از حداقل درک اثر هنری که در آن حضور داشته اند عاجزند. و گاهی حضورشان در روند پسا زايش هنری ( منظور دوره نقد و بررسی اثر هنری است) زيا ن بار هم هست. تاريخ هنر از اين نمونه ها زياد دارد. گاهی گفتگو با يک دزد يا قاچاقچی هم جالب است ولی اينکه وی تابلو "موناليزا " را دزذيده يا ديگری " کوکايين يا هرويين " فلان هنرمند را تأمين ميکرده هيچ دخلی به هنر و دنيای ذهنی هنرمند ندارد.دارد؟ و اينکه ما يک گله انسانيم! شما حق داريد در باره خودتان هر چه دوست داريد بگوييد.ولی حق نداريد به شأن و مقام انسان توهين کنيد آنهم با لحنی که از منظر حقوق حيوانات در حق اين موجودات نجيب هستی هم ناسزاست
-- انسان ، Jul 7, 2007 در ساعت 04:22 PMو دريغا که رسانه زمانه که در باره " حقوق انسانی ما " مطالب مفيد بسيار دارد آن حرف بی ريشه را تيتر هم ميکند.سخت نميگيرم ولی گاهی گوينده هم شرط است. جورج بوش بيشترين مجيز را در باب آزادی و دموکراسی می گويد ومحمود احمدی نژاد هم در باب عدالت گستری و مهرورزی ولی هر سه نفر مزخرف ميگويند. نمی گويند؟.
جونور تم این دنیا که کم نسیت این دوتا هم با همون اونها
-- بدون نام ، Jul 30, 2007 در ساعت 04:22 PMخیلی دوست دارم برم تو ذهن تانیک ببینم تو ذهنش چی میگذره. مطمئن هستم از تبار سازندگان فیم های لاندو بوزانکا است . جوان ها او را نمی شناسند .
-- پانچ ، Jul 30, 2007 در ساعت 04:22 PMاولین نتیجه : امروزه سکس در جوامع آن قدر عریان شده ودر نتیجه آن قدر از جذابیت افتاده که چنین میتینگهای غیر معمولی و بدون هیچ حاشیه ای برگزار میشود .
-- ایرانی ، Aug 19, 2007 در ساعت 04:22 PMدومین نتیجه : اضمحلال بنیان خانواده می باشد چراکه اصلیترین پایه خانواده" جذابیت سکس "است .
سومین نتیجه : منهدم شدن اخلاق انسانی است که در خانواده شکل می گیرد .
چهارمین نتیجه : انهدام جامعه که بر اساس تک تک انسانها شکل می گیرد .
و چه بسا سالها بگذرد و نسلها نابود شود تا آدمی متوجه خطایش شود .