رادیو زمانه > خارج از سیاست > قهوه و سیگار > آنها که نوستالژی استیک فلفلی کافه ریویرا دارند | ||
آنها که نوستالژی استیک فلفلی کافه ریویرا دارندجواد مجابینوستالژی های جواد مجابی را از اینجا بشنوید
شهوت خودنبودن، از خویش بهدرآمدن، عروج روح، جابهجایی ارزشهایی که بیسنجش در حالت خلسه آن را جذب کردهای، با اضطرابی که از ترک عادات، اخلاقیات و رفتار عام زاده میشود. دهه چهل است. «آخر شاهنامه» تازه چاپ شده. اخوان و شاملو شاعر روزاند و محبوب جوانان ملیگرای معترض. انجمن ایران و آمریکا اعلام کرده است که امشب اخوان شعرخوانی دارد. هر شعرخوانی حادثهایست. سالن پر از جمعیت مشتاق است. اخوان دیرتر میآید، یکیـ دوساعتی. هوای بیرون سرد است و زمستان است. یک نفر زیر بغل اخوان را گرفته و کیف او را با خود میآورد. اخوان هنوز جوان است، اما اطوار پیرمردها را دارد. میرود پشت تریبون. موهای سیاه و پرپشت، شاله چهره زیبا و مغرور دارد. میگوید دفعه پیش اینجا را گم کرده است. عذر شبی از هفته قبل را میخواست که اعلام کرده بودند میآید و نیامده بود. خم میشود که از کیفاش کاغذ و کتابش را درآورد و شعرخوانی را شروع کند، همانجا پشت تریبون مدتی از نظر غایب میماند. چه خبر شده است، چرا بالا نمیآید؟ بالاخره بالا میآید، خندان و شعرخوانی را شروع میکند. کتاب را باز میکند، میخواند: زمستان است... باری، شاهرضا خیابان روز است. خیابان روح و معنویت و کتاب و بحث سیاسی و رفاقتهای هوشیارانه. با هر بودجهای میشود در پاتوقی دوام آورد، برای صحبت و بحث که از هرجا شروع شود سیاسی- فرهنگی میشود. خیابان شاه و حوالیاش، اما، خیابان شب است. اگرچه روزها هم میشود در آن سرخوش بود و آرام گذراند. سنت کافهنشینی در خیابان شاه قدیمیتر است. از زمان جعفرخانهای از فرنگ آمده تا هدایت و رفقای ربعه گرفته تا ژیگولوها و قرتیهای سر چهارراه استانبول و اول لالهزار نو، و آدمهای ادبیـ سیاسی که جایی برای نشستن و گردهمآمدن میخواستند. کافه فردوسی قدمت و اعتباری داشت. هدایت آنجا و زرنواز را پاتوق ادبی جوانان عاصی عهد خود کرده بود که داستان لعنت او بر «کافهرینها» هنوز ورد زبان بود. در زمان ما کافه فردوسی و کافه فیروز عمومیترین و ارزانترین پناهگاه بودند که از سر صبح تا دم غروب میشد با دوـ سه تومان که پول ۶ـ۵ لیوان چای بود روز دراز سنگین را طی کرد. حسن قائمیان، نصرت رحمانی، اسماعیل شاهرودی، سپانلو، آتشی، صفی، محمود آزاد، و از مجسمهسازها و نقاشها حاجی نوری از چهرههای همیشگی آنجا بودند.
دهه چهل سالهای پیروزی شعر نوست، سالهای خیزش پنهانی فرهنگ و سیاست که نتایج آن در اواخر دهه آشکار میشود. گروهی فروافتادهاند، با شکست سیودو در دام اعتیاد و انتحار تدریجی و گردآلوده از خود بیگانه شدهاند. جمعی اندک ارتباط خود را با ریشههای پنهانی جامعه معترض استوار میکنند که هزارخانی و پرهام و احمد اشرف و هوشنگ وزیری از آن دستهاند. شعر نو که پرچمدار هنر نوست، در جنگ سیـ چهلسالهاش با انجمنهای ادبی پایتخت پیروز شده. حالا نظر جامعه را جلب کرده است و نشریات مخصوص خود را دارد: صدف، آشنا، فردوسی، جهان نو، نگین، اندیشه و هنر، آرش و بازار و بعدها مطبوعات روزانه و هفتگی دیگر که با صفحهی هنر و ادبیاتشان از این تنور نانی گرم به نیش میکشیدند. آدمهایی که در این نشریات قلم میزنند، غالبا در کافه فیروز و نادری و ریویرای پایین، سر قوامالسطنه، هنرمندان و شعرا را برای همکاری و مصاحبه و غیره ملاقات میکنند. گروههای خاصتر، مثلا در مطب دلگشا که برادران ساعدی در آن طبابت را با کار فرهنگی آمیختهاند، یا دفتر مجله یا خانه یکی از رفقا قرار میگذارند، مثل مدیر جهاننو، حسین حجازی، که ماهی یکبار کل اصحاب هنر و ادب و اندیشه معاصر را به باغ دلگشا خود در دروس دعوت میکند و سور و سات مفصلی راه میاندازد که حق التالیف آثار چاپ شده و بعدا نوشتنی در مجله محسوب میشود. نزدیک ظهر ریویرای پایین با بورشهای تند و استیک با سس فلفلاش، با خوشخدمتی ظریف تاریوردی شلوغترین جاست. تاریوردی ریویرا، شاغلام و حسن آقای بار مرمر، مدیر کافه سلمان، و بعدا «دکتر» جهان نو خیابان مدبر، بهترین میزبانهای هنرمندان هستند. با آنها رفیقاند، ملاحظهشان را میکنند، شلوغکاریهاشان را زیرسبیلی درمیکنند، حتی، بیپولی و بدمستیهای آنان نیز از رعایت و احترام این میزبانان باوفا و صمیمی نمیکاهد. |
نظرهای خوانندگان
نوستالوژی قشنگی بود
-- محمد ، Feb 27, 2007 در ساعت 12:27 PMمهم و مسالمت آميز:جاي ديگري نيافتم تا اين اعتراض را قلمي كنم.
-- حسين ، Apr 10, 2007 در ساعت 12:27 PMالبته اگر سوال پيچم نميكنيد كه چرا «اظهار نظر» ميكنم، من يك سوال دارم:
ميخوام بپرسم: آيا ارزش خبري كُشته شدن برادران افغان در افعانستان (در لينك به وبلاگهاي روز) بالاتر بود، يا 2 خط نوشتن به بهانهي سالگرد «سيد مرتضي آويني»؟
پرانتز: از اويي حرف ميزنم كه در عرصهي ادبيات متفاوت پس از انقلاب و از همه مهمتر ، سينماي واقعگراي جنگ و غير كليشهاياش،شهرهي عام و خاص بود.
خانمها و آقايان راديو زمانه!
شايد اعتدال(يابهعبارتي همان تنوع خودماني)، بد چيزي نباشد!
اين تصور پيش نيايد كه درخواست ابلهانهي لينك به وبلاگ خودم را داشته باشم؛نه...! اما حرفم اين است: آيا با اينهمه سايت و پايگاه اطلاع رساني ، نميشد با نگاهي كمي دمكراتتر با اين موضوع، روبهرو ميشديد؟نميشد؟
http://karaa.blogfa.com/post-64.aspx
شاد باشيد
-------------------------------------
زمانه: موضوع کشته شدن گروگان هميشه يک موضوع مهم است و زمانه با حساسيت چنين مسائلی را تعقيب می کند و بخصوص انعکاس آن را در وبلاگها نشانه هوشياری سياسی و انسانی وبلاگ نويسان ايرانی می داند. اما مانعی هم در لينک دادن به يادداشتی خوب در باره آوينی نمی بينيم.