رادیو زمانه > خارج از سیاست > گشایش بخش جدید > آگورا، در انتهای خیابان است | ||
آگورا، در انتهای خیابان استهومن کاظمیانآن چه اندیشیدن به خیابان را در دوران تاریخساز پیشرو مسألهدار و بدیهی کرده پیش از هر چیز عدم امکان تعویق یک «ضرورت» است. ضرورت بهعنوان موتوری برای پا گرفتن اندیشه. سیاستی که این روزها به بستر واقعی خود یعنی خیابان بازگشته گویی بیش از گذشته نیازمند اندیشگون شدن است. در واقع این نه اندیشیدن به خیابان که بنای اندیشیهای از جنس خیابان خواهد بود. اهمیت این نوع از اندیشیدن از کلیتبخشی یا معنا دادن به رخداد پیش رو نمی آید، اندیشه اگر به خیابان پیوند نخورد، و به بیرون و به زمین سخت آویخته نشود؛ اگر به کار نیاید آن هم در دورانی که به تمنایی خشمگین طلبیده شده، ارزشش در بهترین حالت در لذتی شخصی و مخفی است. دورانیکه سرخوشی و ملالش از تبدیل خیابان به کار-خانه جامعه تعریفی تازه گرفته. این دفتر به قصد ساختن فضایی برای گفتوگو، برای اندیشیدن دور هم و گاه مقابل هم باز شده است؛ شاید استعارهای از آگورا، میدانی در میان شهر که سیاست دوران از میان آن و از صدای همگان (که البته نه همگان، همگان به زعم دوران) سخن میگفت. این سیاست، این گفتن، از سر ضرورت است نه منفعت یا هر چیز دیگر. و یا دست کم میخواهد که همین باشد. و این گفتن «مشتاق» است، مشتاق به ساختن؛ اشتیاقی آمیخته به تخیل. شاید بهترین راه برای به ثمر نشستن خیابان و رخدادی که در آن جاریست گزینش مشیی از جنس اهداف آن باشد. که این مشی میطلبد تا در بستری عمومی و جمعی به اندیشه درآید. اینجا جاییاست که خلاقیت به زمین و به خیابان پیوند میخورد. این میدان، این دفتر از صداهای آرام و مخفی استقبال میکند؛ یا از صداهایی که از سر بلندیشان شنیده نمیشوند؛ صداهای تیز و جسور، صداهایی که به استقبال خطر بروند شاید، و از خطاهای احتمالی نهراسند. از صداهای ریز و زیادی ریز، از صداهایی بم و تخیلهای پاگرفته از جدولهای حاشیه و خطوط محو خیابانی. از زنان و جنبش بهحقشان که رنگ اصلی خیابانهای امروز است و شاید هیچوقت بیش از امروز سیاست رهاییبخش مدیون لحن و اصرارشان نبوده است. و البته آثار خلاق هم که به جای خود، هنری از جنس خیابان. و دست آخر این میدان ادعایی است برای پا دادن به خبرنگاري شهروندی. آگورا، امتدادی از خیابان است. و چشماندازی در انتهای آن. |
نظرهای خوانندگان
بسیار خوب. اما یک جوری می نوشتید که ما بالاخره بفهمیم این دفتر یا این صفحه قرار است چه چیزی را منتشر کند؟ فرمویده اید جایی برای اندیشیدن و گفتگو. اما مشخص نکرده اید در چه زمینه ای؟ همین طور هرکسی در هر موردی دلش خواست؟ خوب برای هرچیزی که یک بخشی وجود دارد. جامعه، رسانه، ورزش، فرهنگ، اندیشه، زنان، ادبیات و ... اینجا دقیقا می خواهید چی کار کنید؟ اضافه کردن بخش جدید، خود به خود به معنای تنوع و جذابیت نیست ها! هر بخش جدید ممکن است یک مدتی جذاب باشد.
-- بدون نام ، Jan 9, 2010 در ساعت 12:59 PMکاش یک کم شفاف حرف می زدید تا خواننده بفهمد در این صفحه خلاصه قرار است چه چیزی بخواند. باور کنید ساده و شفاف نوشتن و مقصود خود را دقیق بیان کردن هنری است برای خودش. نمی دانم چرا در ایران یا به طور عموم بیشتر نویسندگان ایرانی فکر می کنند اگر حرفی قابل فهم باشد، کم ارزش است. باور کنید این طوری ها هم که می گویند نیست.
هدف پیوند زدنِ تئوری و عمل است؟
-- سعید ، Jan 10, 2010 در ساعت 12:59 PMفقط امیدوارم دفتری پراکنده نباشد، بلکه سعی در ترکیب نظرها و راه کارها و در نهایت رسیدن به نتیجه گیری نیز باشد.
تمرینِ بحث کردن مهمترین تمرینی است که جامعه امروز ایرانی و اساسا هر نوع جامعه ای به آن نیاز دارد.
اینقدر خیابان،خیابان نکنید. حرفتان را بزنید
-- بیژن حکمت ، Jan 10, 2010 در ساعت 12:59 PMببخشید ! من که نفهمیدم اگورا یعنی چه !؟ بعد هم یک جوری بنویس همه فهم !!! واما ظاهرا هر که هر چه دل تنگش میخواهد بگوید!! ... اول اینکه سایت شما همه صفحه مونیتور را نمی پوشاند ! حتما اشکال از شما است ! چون با بقیه مشکل ندارم ! چشمم ضعیف است !! دوم : لوگوی شما دلگیر است !! رنگ ان یاد اور اسمان خاکستری ونه ابی هلند است !! و اسم ان : زمانه !! طوری نوشته شده که تردید و ابهام را به ادم منتقل میکند !! وسوم : بماند !! در مجالی دیگر.. !!
-- نادر ، Jan 11, 2010 در ساعت 12:59 PMکاش میدانستم اینهمه مخفی کاری این آقا از ابراز علنی نظرش چیست؟ شاید هم میگوید باید نظر و باور را در تحرکات امروز ایران وارد کرد. اگر چنین است لابد ایشان مطبع نیست که اتفاقا این جنبش خیلی مملو از نگرش سیاسی و افق و سیاست و باور است. جنبش سبز خودش داد میزند که برای اصلاحات تقلا میکند. اگر کسی به این راضی نیست برود جنبش خودش را سازمان دهد. بیخودی ایده های دیگری برایش در سر نپرورانید. مرسی
-- شهلا ، Jan 12, 2010 در ساعت 12:59 PMلطفا میشود بفرمایید نظر مدیر یا دبیر وب سایت چیست ؟؟؟! تا ما بیهوده وقتمان را اینجا تلف نکنیم ؟؟! شاید هم بیشتر او قات خواب است !! بارها کامنت میگذارم ولی دریغ از یک ( ... !! )
-- نادر ، Jan 13, 2010 در ساعت 12:59 PMراستش من هم نفهمیدم!
-- س ، Jan 14, 2010 در ساعت 12:59 PMاحمد فردید هم اینگونه سخن می گفت.
هر چه پیچیده تر، پر طمطراق تر.
ساده نویسی به معنی سطحی نویسی نیست.
«آن چه اندیشیدن به خیابان را در دوران تاریخساز پیشرو مسألهدار و بدیهی کرده پیش از هر چیز عدم امکان تعویق یک «ضرورت» است.»
ترجمه ی این جمله چیست؟
-- بدون نام ، Jan 14, 2010 در ساعت 12:59 PMعالیست.
-- کیا ، Jan 14, 2010 در ساعت 12:59 PMنویسنده ی این نوشتار نامش برام تداعی کننده ی دوستی از دوران دانشجویی است.
-- فاطر ، Jan 16, 2010 در ساعت 12:59 PMبی زحمت اگر اسم من رو به جا آوردی به آدرس پست الکترونیک من یه پیغامی بگذار تا ازت خبر بگیرم
بعد از مدتی سرگردانی و وب گردی گذرم به ساحل و بندرگاه شما رسیده ! نفسی تازه میکنم و ابی و توشه ای !! ولی بخدا نفهمیدم !اقای کیا شما که فرموده اید : عالیست !! لطفا میشود ؟! دست مرا هم بگیرید ؟! بالاخره این خیابانهای عجیب وغریب باید راهی به جایی داشته باشد ..!!!
-- نادر ، Jan 16, 2010 در ساعت 12:59 PMتفرعنی کاذب در سرتاسر مقاله شما موج میزند. ادبی نویسی فرمایشی شما یادآور شعر بی دلیل پیچیده شده اواسط دوران قاجار را به خاطر می آورد و وصف بی پایان و پر از ضرافتهای آبکی که زیبایی شناسی اش، عمیق تر از این گونه نوشتن نیست:" کمان چشم تو کمانی است که قلب گلابی گونه ام را با تیر عصا گونه ات به سقوطی بهمن گونه می کشاند".
-- ضد ویرگول ، Jan 18, 2010 در ساعت 12:59 PMمصنوعا فضای قحط الرجال ساخته اید تا ...