رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۶ بهمن ۱۳۸۵

يک نامه دلگرم کننده، يک رابطه انسانی

مطلبی که در پاسخ به مخاطبی ناآشنا نوشته بودم که «آيا ما پوپوليست ايم؟» امروز با نامه ای از سوی او پاسخ گرفته است. شفافيت و صراحت اين نامه برای من دلپذير و شيوه نقد و چالشگری آن نمونه و در خور تحسين است. در کار رسانه مهمترين چيز انتقال پيام است. من از نامه اشکان آويشن در می يابم که زمانه توانسته است مهمترين بخش پيام خويش را با کار رسانه ای اش منتقل کند و جز پاره ای از توضيحات و ملاحظات در کليت مفاهيمی که نويسنده مطرح می کند با او همدل و همنظرم و اميدوارم اين آغاز همراهی و همکاری هم باشد. متن نامه را در پی می خوانيد:

آقاي مهدي جامي، سلام

نويسنده‌ي مطلب ديروز که بدون نام منتشر شده بود من بودم. آن را به عنوان شنونده‌اي گمنام نوشتن، گاه شتاب‌هاي غير قابل دفاعي را شکل مي‌دهد. من مي‌خواستم بگويم که شايد شما حتي با درج آن يادداشت نامناسب از سوي آن شنونده‌ي محترم، خواسته‌ايد در آن زمينه‌ي معين، سياستي پوپوليستي ارائه دهيد و مثلاً دل آن کامنت گذار را نشکنيد. اما با شناختي که از زمانه دارم، من تصور نمي‌کنم که اين راديو پوپوليست باشد. اگر اين حرف سوء تفاهم ايجاد کرده است حرفم را در اين مورد خاص پس مي‌گيرم.

پو‌پوليست‌ها مي‌خواهند همه را راضي نگه‌دارند بي آنکه بتوانند چنين کنند. در واقعيتِ زندگي، کسي به نام پوپوليست وجود خارجي ندارد. در شعار، در مرحله‌اي که پاي جلب نيروها و يا رأي‌گيري براي يک مورد ويژه مطرح باشد، آدم مي‌تواند خود را پوپوليست نشان دهد. اما وقتي که پاي عمل در ميان بيايد، هميشه منافع گروه يا شماري خاص، بيشتر مورد نظر است و در نتيجه، آن شخص و يا نيرو، در عمل بازتاب‌دهنده‌ي منافع همه نيست بلکه گروه يا قشر و يا طبقه‌اي را بيشتر نمايندگي مي‌کند.

در انتخابات سپتامبر 2006 در سوئد، نيروهاي راست، بسياري از شعارهاي سوسيال دمکرات‌ها را گرفتند و از آن خود کردند. آنان که راست‌ترين نيروها را نمايندگي مي‌کردند و مي‌کنند تا آن جا پيش رفتند که حزب خود را حزب جديد طبقه‌ي کارگر ناميدند. آنان با اين شيوه‌ي فريبکارانه، انتخابات را با سه درصد بيشتر از بلوک چپ بردند و اينک دارند در همين مدت کوتاه، دمار از روزگار طبقه‌ي کارگر و اقشار مياني جامعه در مي‌آورند.

من نه همه‌ي برنامه‌هاي زمانه را گوش کرده‌ام و نه همه‌ي نوشته‌هاي منتشر شده در آن را خوانده‌ام. اما در همين حد که شناخت دارم دريافتم آنست که راديو زمانه، نه تنها بر پايه‌ها و موازين دمکراتيک حرکت مي‌کند بلکه به نظر نمي‌رسد که کارش بر «دورباش» و «کورباش» بنا شده باشد.

راديو زمانه به عنوان يک راديوي جوان، کمبودهاي خاص دوران رشد خويش را دارد اما رشد اين رسانه در مدتي چنين کوتاه، بي هيچ ترديد بر آن کمبودها سايه مي‌اندازد و احترام مرا و البته بسياري را نسبت به خود برمي‌انگيزد. شما اين نکته را مطرح کرده بوديد که ما براي شنيدن حرف‌هاي تازه – نقل به معني- هميشه آماده‌ايم. اين حرف درستي است و من در مي يابم که شما چنين هستيد. اما اين کافي نيست. قرار بر اين نيست که فقط ديگران به سراغ شما بيايند. گاه لازم است که راديو زمانه به سراغ ديگران برود.

شما عمدتاً بر جوان‌ها تکيه مي‌کنيد. درست است که آنان نيروي روينده و جوينده‌ي امروز و فردايند. اما در عمل، شما بسياري از افراد بالاي چهل و پنجاه را در محاسبات خود نمي‌گنجانيد. من بر حفظ اين تعادل اعتقاد دارم. ما انديشمندان، اديبان و شخصيت‌هايي داريم که شايد اصلاً راديو گوش نمي‌کنند اما اگر اين راديو و يا راديويي که خواهان مطلب و يا نکته و حرفي باشد به سراغ آن ها برود، نه تنها استقبال مي‌کنند بلکه بسياري حرف‌ها براي گفتن دارند.

فقط به‌عنوان مثال و نه يگانه مورد بايد بگويم در جايي مانند ايرانيکا، افرادي نشسته‌اند که نه کسي در رسانه‌ها، «هاي» آنان را مي‌شنود و نه «هوي» شان را. اما آنان کساني هستند که شايسته حرمت، توجه و پرسشند. آنان شخم مي زنند. عميق هم مي‌زنند. کارشان انساني است. از کمبود و اشتباه نيز هرگز برکنار نيستند. آدم‌هايي مثل دکتر متيني، دکتر اسلامي ندوشن، ايرج افشار، دکتر جليل دوستخواه، شفيعي کدکني، عليمحمد افغاني- که اين شخص اخير به سادگي تن به گفتگو نمي‌دهد- و بسياري ديگر، هم در داخل و هم در خارج، حرف‌هايي دارند که براي همين جوانان مي‌تواند سکوي پرش‌ها و حرکت‌هاي زاياي ديگر باشد.

اين به شما بستگي دارد که از دل کوه يا از عمق دريا چه مي خواهيد در آوريد. من همه‌ي آدم‌هايي را که به نسل ديرين تعلق دارند و دانش هم دارند، کوه و دريا نمي‌دانم. اما همه، کساني هستند که بسياري تجربه‌ها و دانش‌ها را در خود انباشته‌اند که در يک روند درست و « مامايي » وار از سوي راديو زمانه مي تواند آن فکرها و انديشه‌ها که انسان در پي آنست، زايانده و ارائه شود. آن‌ها چه بسا خود ندانند که چه چيزهايي حتي تازه در چنته دارند. اما آن کسي که مي پرسد، مي‌تواند آن چيزي را فراچنگ آرد که مي خواهد و البته براي همين کار نيز لازم است افرادي يا تربيت شوند و يا از تاريکي به درآيند و خود را در معرض ديد ديگران قرار دهند تا راديو زمانه را کمک‌کار باشند.

شکوفايي انساني تنها به ميزان دانش او نيست بلکه به آنست که بتواند اين دانش را با بسياري انديشه‌هاي ديگر درآميزد و چيز تازه اي ارائه دهد. ما حتي در لحظه‌ي نوشتن، بحث کردن و يا سخنراني کردن به کشف نکاتي در خود مي‌پردازيم که قبلاً انگار از آن‌ها بي‌خبر بوده‌ايم. به عبارت ديگر، همه‌ي اين‌ها در خود، يک روند تکاملي، زايشي و پويشي دارد. به قول آن دانشمند که گفت دانش آن چيزي است که مي‌خوانيم، ياد مي‌گيريم و سپس فراموش مي‌کنيم. ته‌مانده‌هاي بعد از فراموشي، همان دانش است.

نمي‌توان جهان را تنها از يک پنجره – هرچند بسيار هم بزرگ و آفتاب‌گير باشد - تماشا کرد. نيروهاي جوان، خواهان شکفتن و « برهم زدن چرخ » هستند- به قول حافظ- اما بايد اقرار کرد که آنان به حکم جوان بودن نه تجربه‌ي کافي دارند و نه دانش و ذخيره‌ي لازم. حتي اگر اقيانوس هم باشند، اقيانوسي به عمق يک بند انگشتند.

راديو زمانه اگر فقط پويندگي و سنت شکني آنان را ملاک عمل قرار دهد، در واقعيت بايد گفت که هم به سطح گراييده است و هم به افراط. آن هم براي درهم شکستن بسياري از چيزها که ظاهراً به دليل آن که عمري بر آن‌ها گذشته است، «کهنه» تلقي مي‌شوند در حالي که در جوهر خويش مي‌توانند همچنان «نو» باشند.

من بارها به اطرافيانم گفته‌ام که ما مي توانيم از يک کودک خردسال، از يک روستايي بي‌سواد و يا يک کارگر بي‌ادعا و اگر افراطي‌تر نگاه کنيم حتي از گدايي که به درخانه‌ي من و شما مي‌آيد چيزها بياموزيم. البته آن‌ها نه اين «چيز» را در طبق گذاشته اند و نه در سبد. اين مائيم که مي‌توانيم به کوچه پس‌کوچه‌هاي ذهن و تاريخ زندگي يا نگاه‌ها و دريافت‌هايشان برويم و موردهاي دلخواه خويش را برچينيم.

من هر وقت که به ايران مي‌روم، در پي ديدن خيابان‌هاي تازه و يا درياي خزر و يا کيش نيستم. نه اين که آن‌ها را نپسندم بلکه براي من، ديدارهايي از آن دست، به معني سفر کشف است و اين براي من زماني صورت مي گيرد که به روستاي پدر و مادر يا شهر زادگاهم بروم و همه چيز را از دريچه‌ي دانش و تجربه‌ي مردم کوچه و خيابان، بقال و سلماني و کتابفروش اما به شيوه‌اي که من در پي‌اش هستم نگاه کنم. فکر نکنيد که من تنها به سراغ سالمندان و يا هم‌سن ‌و‌ سالان خويش مي‌روم. يکي از پوياترين و شکوفاترين حوزه‌هاي بهره‌گيري و درس‌آموزي من در چنان سفرهايي از نوجوانان و جوانان است. اما چنان که گفتم نه آن‌چه که آنان مي‌خواهند ارائه دهند بلکه آن چه من در پي کشف آنم.

من خوشحالم که شما نمي‌خواهيد مرکزيتي به معناي سنتي آن داشته باشيد. اما بودن مرکزيت با آن شيوه که من دريافت مي‌کنم نه تنها ضروري است بلکه در عمل نيز در سازمان راديويي شما، کم يا زياد بايد وجود داشته باشد. حضور «مرکزيت» به معني نفي «پيرامون» نيست بلکه به معني آن است که بتواند در انجام هماهنگي، مديريت و نيز محقق کردن آن اهداف و برنامه‌هايي که روزانه چون برگ‌هاي تازه بر اين درخت جوان مي‌رويد، نقش پيش‌برنده، ژرفنده و تکامل‌دهنده داشته باشد.

دريافت من آنست که شايد شما مي‌خواهيد سازماني با ساختار افقي داشته باشيد و نه عمودي. بدين معني که نقش فرادست و فرودست، نقش رئيس و مرئوس در سازمان نخستين کم‌رنگ است و در دومي پر رنگ و مرزدار. البته هرکدام مزايا و معايبي دارد. من شيفته‌ي شکل و شمايل نيستم. من شيفته‌ي آنم که در يک سازمان، همه بتوانند حرف خويش را نه تنها بزنند بلکه آن حرف شنيده شود، مورد ارزيابي نيز قرار بگيرد و اگر ارزش اجرايي دارد، به اجرا نيز در آيد. در مؤسسه‌اي که من کار مي‌کنم اين هردو شکل وجود دارد. براي برخي کارها، اصول عمودي و براي پاره‌اي ديگر اصول افقي در دستور کار قرار دارد. وقتي که شما شيوه‌اي اتخاذ مي‌کنيد که کامنت‌ها، اول به دست مسؤل مورد نظر برسد، حکايت از همان کنترل و فکر کنترل دارد. اين خوب است. اما وقتي که حرف‌هاي نامربوط و درهم يک شخص درج مي‌شود، نشان مي‌دهد که يا يک جاي کار لنگ است و کنترل به درستي صورت نگرفته و يا معيار کنترل براي همه فهمانيده نشده است و يا اشتباهي انساني از نوع يکبار اشتباه رخ داده است.

من اگر به جاي شما بودم مي‌خواستم که کسي حتي به لاتين و يا به انگليسي نيز پيغامي و يا کامنتي نگذارد. حتي اگر کسي حرف خود را گفتگويي نوشته باشد بازهم اگر من بودم براي گذاشتنش حرف داشتم و يا اعلام مي‌کردم که ما آن کامنت را از حال و هواي گفتاري به نوشتاري تبديل مي‌کنيم و البته اين کار زمان بيشتري مي‌برد تا آن نوشته در معرض ديد ديگران قرار گيرد. ارتقاء زبان و گسترش تنوع و ترکيب‌هاي تازه با ترويج يک شکل نادرست زباني کاملاً تفاوت دارد. گمان من آنست که اگر اين شکل محافظه‌کارانه‌ي زباني از دير باز در ايران نبود، چه بسا امروز زبان نوشتار عصر قاجار براي بسياري از اهل کتاب ما به دشواري قابل فهم ‌بود چه برسد به دوران رودکي و فرخي سيستاني و فردوسي.

در اوائل دهه‌ي هشتاد ميلادي، استاد زبانشناسي ما در سوئد، روزي نثري را سر کلاس آورد که مربوط به قرن دوازدهم ميلادي اين کشور بود يعني خيلي بعدتر از زمان مولاي روم و عطار. من و سوئدي‌هاي همکلاسي من از آن نثر چيزي درنيافتيم. اين گونه تحول زباني نه در ساختار دستوري بلکه در مرگ و مير جوانسالانه‌ي واژه‌ها و ترکيب‌ها چه در نثر و چه در شعر، رابطه‌ي اهل زبان را با گذشته قطع مي‌کند و انسان‌ها را از شناکردن در درياچه‌ها و اقيانوس‌هاي ميراثي فکر و فرهنگ باز مي‌دارد.

البته زبان فارسي توانسته‌است به مدد عوامل گوناگون که اين‌جا جاي ذکرش نيست خود را تا به امروز قابل فهم نشان دهد. پيش بردن اصول قطعاً با مقوله‌ي اجازه ندادن به ذوق‌ها و توانايي‌ها براي رشد، دو امر جداگانه است. همه بايد بدانند که راديو زمانه اصولي دارد که در واقع روي آن‌ها چانه نمي‌زند. اما در برابر انديشه‌ها و پيشنهادهاي تازه، در را بر روي همه باز مي‌گذارد. اين همه در واقع امر بايد هيچ پيش‌شرط سني، جنسي، سرزميني و آرماني نداشته باشد. البته غير از مورد سن، در بقيه‌ي موردها چنين پيش‌شرط‌هايي وجود خارجي ندارد. بايد اقرار کنم که در مورد سن هم شما پيش شرط نگذاشته‌ايد اما فضا را براي چنين پيش شرطي دانسته يا ندانسته آماده کرده‌ايد.

وقتي شما بر جوانان تکيه مي‌کنيد و آن را با حرف و پيغام نيز اعلام مي‌داريد، در واقع نوعي سکتاريسم سني پديد مي‌آوريد. اگر اين اصطلاح را غلط مي‌دانيد، من اصراري در به کار بردنش ندارم اما گرايش به جوانان و دوري گزيدن از ميانسالان و فراسالان در ذهن بسياري، چنين دريافتي را شکل مي‌دهد. هر چند نيت شما آن نباشد که دريافت شده است.

من اگر به جاي شما بودم هميشه در مقابل يک گوينده بسيار جوان دختر يا پسر، يک گوينده بالاي چهل سال و چه بسا بالاي پنجاه سال را چه خانم و چه آقا قرار مي‌دادم. اين نوع برخورد، در ذهن شنونده، نوعي توازن چه سني و تجربي و چه کلامي و دانشي ايجاد مي‌کند. اين دريافت من است و البته بيان آن به معني جسارت و يا قدم گذاشتن به حوزه‌ي‌ مسؤليت شما نيست.

من به سهم خود اميدوارم که راديو زمانه بتواند در درجه‌ي اول به يک منبع مالي مطمئن و بدون قيد و شرط سياسي وصل شود و شما را از دغدغه‌ي سرنوشت احتمالا نامعلوم آن رها سازد. اگر روزي، روزگاري « راديو زمانه » نماند – که دورباد - نه از آن روست که به توانايي‌هايي انساني و شکوفايي متنوع آنان تکيه نکرده است بلکه بدان علت است که جامعه‌ي ايراني و يا آنان که متعلق به کشورهاي دمکرات و پيشرفته هستند، نتوانسته‌اند متقاعد شوند که يک راديو مي‌تواند تا اين حد از گستردگي کارش را آغاز کند و تنها تکيه‌گاهش توانايي‌هاي صميمانه‌ي انساني باشد و نه بند و بست هاي سياسي و يا مالي.

به کارتان حرمت مي‌گذارم.

در پايان به ذکر چند نکته به اختصار مي‌پردازم:

1. به نظر مي‌رسد که پيوندهاي «وبلاگ»ي راديو زمانه بازتاب سليقه‌هاي چندگانه است که عنصر ارزشي پر فراز و نشيبي در آن‌ها خانه کرده است. اين نکته در ذهن‌ها تضادهايي را شکل مي‌دهد.

2. برنامه‌هاي قبل از هشت با بي‌نظمي پخش مي‌شود. در ايران، کساني که از طريق ماهواره و يا راديو گوش مي‌کنند، آن برنامه‌ها را از دست مي‌دهند. دوتن از خويشان من گله داشتند که راديو زمانه بايد بيشتر از نظر کلامي برنامه‌هايش را به اطلاع ما برساند تا بدانيم کدام را در چه زماني گوش کنيم. اين حرف‌ها مربوط به دو هفته پيش است.

3. من با اصطلاح منهاي هشت و نيم ميانه‌ي خوبي ندارم. اصطلاح منها هميشه نفي و انزوا را تداعي کرده است. شايد هم من اشتباه مي‌کنم. گفتنش از طرف من ضرري ندارد.

4. برخي دقت‌هاي کلامي از سوي گويندگان ضروري است. تکيه بر بخش زنده‌ي راديو، به معني تقسيم آن به مرده و زنده است. يک نوع تبعيض بالاخانه‌اي و پايين‌خانه‌اي به ذهن راه مي‌يابد.

5. آيا گفتگوي خودموني ناپديد شده است يا اين که به جايي رفته کم من نمي‌بينمش؟

6. گاه تابلوي اعلانات راديو زمانه با آنچه پخش مي‌شود همخواني ندارد.

اگر خواستيد اين نامه را در زمانه بگذاريد، از نظر من اشکالي ندارد.

با احترام

ا. آويشن

----------------------------
اشکان آويشن ادبيات و جامعه شناسی زبان خوانده و در سوئد زندگی می کند و نويسنده وبلاگ آوازهای خار بيابان است. - زمانه

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

ایشان جز «آوازهای خار بیابان»، سایت «گستره» را با آدرس www.gostareh.net نیز دارند.

-- بدون نام ، Feb 11, 2007 در ساعت 12:19 AM

سلام

در همین رابطه مقاله ای دارم که شما را دعوت به مطالعه ی آن می کنم ...

www.sarij.persianblog.com

-- جواد اکبری ، Feb 15, 2007 در ساعت 12:19 AM