رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۷ آبان ۱۳۸۶
با هما سرشار به بهانه چهل‌وسومین سال فعالیت روزنامه‌نگاری‌اش

تبعیض را به‌خاطر مذهب و زن بودن، چشیدم

Azadeh@radiozamaneh.com

نام هما سرشار برای کسانی که در ایران کتاب (خاطرات شعبان جعفری) را خوانده‌اند، آشناست.
برای خیلی‌ها هم صدایش آشناست که این روزها آن را از رادیوی 670AM در کالیفرنیا می‌شنوند که با هنرمندان، نویسندگان یا روشنفکران به صورت زنده گفت‌وگو می‌کند.

هما سرشار درآمریکا در کنار فعالیت‌های پژوهشی و روزنامه‌نگاری، به خاطر برگزاری انواع کنفرانس و سمینارهای مربوط به حقوق بشر و مسائل مربوط به ایرانیان هم شهرت دارد.

سرشار، ویدیوهای مستندی را با عنوان دمی با اهالی... برجسته هنرو ادب و تاریخ اجتماعی معاصر ایرانیان خارج از کشور تهیه کرده‌است. دراین مجموعه افرادی مثل مهشید امیر شاهی، ناصر اویسی، منیره روانی‌پور، نادر نادرپور،مشفق همدانی و خیلی‌های دیگر جلوی دوربین او نشسته‌اند و با او صحبت کردند. این مجموعه هم نام او را بین ایرانیاین مقیم خارج، آشناتر کرد.

سرشار علاوه بر تحقیقات مختلف میدانی درباره‌ یهودیان، کتاب چهار جلدی «یهودیان در تاریخ معاصر» را هم تهیه و تالیف کرده که دربردارنده‌ مستندات مختلفی درباره این اقلیت مذهبی است.

امسال 43 سال از شروع به کار روزنامه‌نگاری او می‌گذرد. کاری که او در هفته نامه‌" زن روز" و بعد هم کیهان و رادیو تلویزیون ایران تجربه کرد.

او که بعد از انقلاب، به آمریکا مراجعه کرده هنوز دست از تحقیق و نگارش و فعالیت‌های ژورنالیستی برنداشته است.

با هما سرشار، درمورد تجربیات این سال‌ها و سابقه کار در مطبوعات و رسانه‌های مختلف صحبت کردم و اینکه هما سرشاری که در آمریکا زندگی می‌کند و وقت خود را با نوشتن و همکاری با رسانه‌های مختلف دیداری و شنیداری می‌گذراند، چه تغییری با همای آن سال‌ها دارد؟

او از این تغییر 43 ساله می‌گوید: " دنیای روزنامه‌نگاری و دنیای خواندن و نوشتن و کلام و قلم، من را مجذوب‌تر از قبل. قاعدتا هر آدمی می‌تواند بعد از چهل و خورده‌ای سال خودش را بازنشست کند، اما هروقت به این موضوع فکر می‌کنم با خودم می‌گویم: نه! هنوز نه!"

او می‌گوید:" فرق یک روزنامه‌نگار و کسی که اهل قلم است با دیگران این است که بعد از سال‌ها، تجربیاتی را کسب می‌کند و پختگی در کارهایش پیدا می‌شود که حیفش می‌آید آن‌را کنار بگذارد."

به همین دلیل سرشار حالا خودش را پخته‌تر می‌داند و آرام‌تر:" شلوغی‌ها، شیطنت‌ها و حالاتی را که در جوانی داشتم دیگر ندارم و به دنیا از منظر دیگری نگاه می کنم. از منظر تساهل و پذیرش کسانی که مثل من فکر نمی‌کنند."

گفت‌وگو با هما سرشار را از اینجا بشنوید.


عکس/نوید سهیلیان

به عنوان یک ژورنالیست، در این سال‌ها با تساهل بیشتری به مسائل نگاه می‌کنی؟
بله و البته آدم‌ها را بهتر می‌پذیرم. زمانی که جوان بودم و کار را شروع کرده بودم فکر می‌کردم که می‌توانم دنیا را تغییر دهم. الان فکر می‌کنم اصلا نمی توانم این کار را بکنم ولی می‌توانم در کنار دیگرانی که متفاوت با من فکر می‌کنند و اندیشه‌ دیگری دارند، زندگی کنم، آنها را بپذیرم و حرفشان را گوش دهم. می‌توانم با آنها مخالفت کنم و جنگ نکنم ولی به اتفاق شرایطی را بسازیم که هم جای آنها باشد و هم جای من.

فکر می کنی چه زمانی موفق می‌شوی تا این حد پیش بروی؟
اصلا نمی توانم پیش بینی کنم اما کوشش خود را تا جایی که بتوانم، می‌کنم.

امیدوارم در 43 سال آینده بتوانی.
البته این کمی خوشبینانه است ولی هیچ‌وقت دیر نیست آدم آرزویی کند که اتفاق خوبی حداقل در مملکت خودش بیافتد.

مسئله و دغدغه‌ات به عنوان یک روزنامه‌نگار، حالا که از مملکت خودت بیرون آمدی و سال‌هاست در آمریکا زندگی‌ می‌کنی، چیست؟
بزرگ‌ترین دلمشغولی من این است که تا چشم‌هایم می بیند و فکرم کار می کند، وضعیتی در ایران شکل بگیرد که حداقل تساوی حقوقی بین انسان‌هایی که در آنجا زندگی می‌کنند به وجود آید؛ از تساوی جنسیت بین زن و مرد گرفته تا کودک و بزرگسال یا از نظر قومیت و مذهب.

تا به‌حال برای این دغدغه چه کار کردی؟
نوشته‌ام و حرف زده‌ام و به‌عنوان یک فعال حقوق بشر و حقوق زن و اقلیت‌ها، جاهایی که به‌نظرم اجحاف و تبعیض می آمد و به عده‌ای زور گفته می‌شد و ستمی وارد می‌شد، درمورد آن نوشته‌ام و حرف زده‌ام.

خودت تجربه تبعیض را داشتی؟
شاید سال‌های اول روزنامه‌نگاری نداشتم ولی با نزدیک شدن انقلاب اسلامی یکی از سخت‌ترین تجربیات تبعیض را داشتم.

این تبعیض به خاطر مذهب بود؟
هم به خاطر مذهب و هم به خاطر زن بودن. یادم است که چند ماه قبل از انقلاب، اول همه‌ ما را از تلویزیون بیرون کردند. ملت ایران مثل یک جسم بدن بودند که کسانی که سر کار بودند فکر می‌کردند یک سگ هار آمده و تکه‌هایی از این بدن را کنده. برای همین تکه‌های دیگری را جلوی این بدن انداختند بلکه بتوانند بخشی از آن را نجات دهند و این تکه‌هایی که کنده می‌شد، اقلیت‌ها و زن‌ها بودند.

من را از تلویزیون و از کیهان بیرون کردند. فکر می‌کردند که با این تدبیرها شاید جلوی چیزهایی را بگیرند ولی عملا شاهد هستیم که این اتفاق نیافتاد ولی لطمه روحی و درد سنگینی که روی سینه‌ خیلی از ما گذاشت، همچنان باقی است و جای زخم آن طوری است که التیام یافتن آن خیلی سخت است.


هما سرشار همراه با انوشه انصاری؛نخستین زن گردشگر فضایی

با وجود این تجربه و مسائلی که طی کردی، به نظر می‌رسد حوزه اجتماعی ژورنالیستی برایت اهمیت بیشتری دارد. این‌را می‌توان از کارهایت فهمید.
درواقع هرچیزی که به ایران مربوط شود. اما مسائل اجتماعی، مهم‌تر است. قبل از انقلاب آدم سیاسی نبودم ولی حضورم را در خارج از کشور و ترک ایران را یک حرکت سیاسی می‌دانم. از زمانی که در اینجا یک تبعید خود خواسته یا اجباری را پذیرفتم و زندگی را شروع کردم، حضورم یک حضور سیاسی شد و مخالفت با آنچه که در ایران می‌گذرد من را آدم سیاسی کرد.

اما در مورد نوع رسانه، فکر می کنم یکی از علاقه‌مندی‌هایت رادیو باشد. یک سال و نیم هست که بخشی از ایرانیان آمریکا عادت کرده‌اند شنبه‌شان را با برنامه هما سرشار شروع کنند در رادیو 670AM .
بله..رادیویی که البته در سطح کالیفرنیای جنوبی پخش می‌شود. سال‌های نخستی که به آمریکا آمدم، اولین کاری که به عنوان ژورنالیست شروع کردم، در رادیو بود؛ رادیویی که ایرج گرگین با همکاری ما راه انداخت به اسم "رادیو امید". تقریبا حدود 7 سال بود که روی موج FM در لس‌آنجلس، به‌طور روزانه پخش می‌شد و اولین تجربه رادیویی من در آن سال‌ها بود. همان‌موقع متوجه شدم رسانه بهتری‌ست و ازکار در تلویزیون یا نوشتن، آن‌را بیشتردوست دارم .

از طرفی خودم در ساختار رادیویی راحت‌تر از تلویزیون هستم. این تجربه را بعد از مدت‌ها که کنار گذاشته بودم، با این برنامه محلی که روزهای شنبه به مدت دو ساعت از ساعت 8 تا 10 در لس آنجلس و کالیفرنیای جنوبی پخش می‌شود، شروع کردم .

همه‌ کارهای این برنامه دوساعته را خودت انجام می‌دهی و به‌صورت زنده تهیه و اجرا هم می‌کنی؟
بله. هم تهیه کننده‌ام و هم مجری. یک مجموعه فرهنگی، هنری، اجتماعی و بخشی هم سیاسی و بیشتر هم به مسائل ایران و داخلی کشور می‌پردازد.


سرشار و شهره آغداشلو؛بازیگر

در تحقیقات و تالیف کتاب‌ها، به مسائل زنان خیلی توجه می کنی. فمینیست هستی؟
می توانم اسم خودم را فمینیست بگذارم ولی طی این سال‌ها شاید شدت و ضعفم نسبت به نگرش زنان و معضل زنان و موضوعات زنان، متفاوت شده.

زمانی که جوان بودم، فکر می‌کردم که هیچ مردی نمی تواند مسائل ما را حل کند و خود ما زن‌ها باید مشکلاتمان را حل کنیم.

آن حالت آنقدر تعدیل پیدا کرده که به این نتیجه رسیدم بدون حضور مردان در کنار زنان نمی‌شود مسائل را حل کرد و این دو جنسیت قائل به جدایی نیستند. این جزو اتفاقاتی است که بعد از چهل سال برای من افتاده است.

همانقدر که مردان به ایدئولوژی فمینیستی اعتقاد دارند و برای ما مهم‌اند، زن‌هایی هم که زن‌ستیز یا مردستیز هستند و مشکلات زنان را تکذیب می‌کنند، جلوی کار ما را می‌گیرند. در واقع این مسئله را برای خودم حل کردم. نمی دانم چه نوع فمینیستی هستم.

یک فمینیست واقع‌گرا؟
بله. شاید...

با این دیدگاه جدید، حتما در جریان جنبش زنان در ایران و فمینیست‌های موج جدیدی که وارد این مبارزات شده‌اند، هستی؟
خیلی زیاد. مثلا از نزدیک کار بچه‌هایی که کمپین یک میلیون امضا را جمع می کنند، دنبال می‌کنم . هرچقدر بتوانم در برنامه‌هایم در موردشان حرف می‌زنم و سعی می‌کنم از شنونده و بیننده‌های برنامه‌هایم و آنهایی که مطالبم را می‌خوانند درخواست کنم حتما به آنها کمک کنند و برایشان امضا جمع کنند.

فکر می کنم این جنبشی که در حال حاضر و ظرف این چندین سال آخر در ایران اتفاق افتاد، فعالیت درستی است که به دلم بسیار می‌نشیند. شاید یک سری حرکات اوایل انقلاب باب طبعم نبود چون با مسائل فمینیست اسلامی و این چیزها آمیخته بود ولی الان واقعا می‌بینم که نسل جوان و این جنبشی که از دل نسل جدید بلند شده، خیلی درست است و من حمایتش می کنم. دمشان گرم هرکاری که می‌کنند.

کمی به سرشار نویسنده بپردازیم. در زمینه‌های مختلف تحقیق کردی. از مسائل یهودیان و اقلیت‌های دینی گرفته تا مسائل مربوط به زنان، ولی کتاب "خاطرات شعبان جعفری" که مصاحبه توست با او، از معدود کتاب‌هایی است که در ایران به‌شدت خواننده داشت و در میان نماینده‌ نسل‌های مختلف خیلی به آن رجوع شد. فکر می‌کنی چرا تنها در مورد این کتاب تو چنین اتفاقی افتاد؟

فکر می کنم به این دلیل که شعبان جعفری یک ضد قهرمان بود. در جامعه ایران قبل از انقلاب و حتی بعد از انقلاب، کسی نبود که اسمش را نشنیده باشد یا نسبت به این آدم حسی نداشته باشد. حالا گروهی بودند که به‌شدت از او متنفر بودند و گروهی بودند که دوستش داشتند و گروه زیادی هم او را مسبب اتفاقاتی می‌دانستند مثل کودتای 28 مرداد.

به‌نظر من، آنچه باعث شد این کتاب این‌قدر خواننده داشته باشد و مردم اینقدر از آن استقبال کنند بخش تاریکی از تاریخ معاصر ایران بود که هرگز از دهان این آدم شنیده نشده بود.

خیلی خطر کردی که سراغش رفتی؟
بله ریسک بزرگی کردم. آن زمانی که این کار را می کردم از دو سه جانب به من اعتراض شد. هم گروهی که سلطنت طلب بودند و هم کسانی که طرفدار مصدق و جبهه ملی بودند، به‌شدت مخالف بودند و سعی کردند جلوی من را بگیرند.

خودم فکر کردم که این کار کاملا ژورنالیستی‌ست و کار پژوهشی که جایش خالی بود و لازم بود انجام شود. هیچ‌وقت از اینکه این کار را کردم، پشیمان نیستم . هیچ‌کسی تا آن زمان نخواست یا نتوانست به این فرد نزدیک شود و حرف‌هایش را بشنود.

من حرف‌های او را با اسناد و مدارک موجود در کتابخانه‌ها، مقایسه کردم و در کتاب آوردم. استنباط از این که او چقدر راست گفته و چه چیزهایی را نگفته و پنهان کرده، به خواننده سپردم.


مصاحبه با شعبان جعفری


یعنی دقیقا یک کار ژورنالیستی و تحقیقی، کردی چون نظر خودت در کتاب وجود ندارد.

دقیقا... چون خودم هیچ برداشتی را به خواننده ندادم که مثلا من می‌گویم این درست است یا غلط یا طرفدار یا مخالف این آدم هستم.

نقدهایی هم که به این کتاب شد، به‌ویژه در ایران، تاکید بر این بود که نویسنده این کتاب – هما سرشار – بی‌طرفانه به این قضیه نگاه کرده و این امتیازی بود که کتاب گرفت.

کسانی که در آمریکا با تو مخالفت می‌کردند، اپوزوسیون یا سلطنت طلب‌ها، نظر آنها بعد از انتشار کتاب چه بود؟
نظرات متفاوتی داشتند. مثلا بعد از چاپ کتاب می‌گفتند چرا کلمه کودتا را نوشتی؟ آن ماجرا "قیام ملی" بود.

طرفداران مصدق اعتراض کردند که اصلا چرا با کسی‌ که باعث کشته شدن و قاتل دکتر فاطمی بود صحبت کردی؟

یا انتقاداتی که به جزئیات کتاب شد که من اصلا توجه نکرده بودم. عباس حجت‌پناه، هنرمندی‌ست که جلد کتاب را طراحی کرد. به من انتقاد شد که عمدا عکس شعبان جعفری را روی جلد بالا گذاشتی و عکس مصدق را پایین. با این کار می‌خواستی به مصدق توهین کنی. در حالیکه این نظر هنرمند بود و خودش طراحی و تنظیم جلد را به عهده داشت.

برخی هم گفتند چرا در مورد مسائل مربوط به دکتر فاطمی یا دکتر مصدق او را زیرسوال نگرفتی و حسابی سوال و جواب نشده؛ شاید عمدی داشتی. درحالیکه تنها شرطی که او با من گذاشت این بود که در شرایطی مصاحبه می‌کند که سئوالی را که نمی‌خواهد جواب دهد، از او نپرسم. چون این تعهد را با او داشتم، پایبند ماندم. چون غیر از این نمی‌شد. حتی گاهی به من می‌گفت چرا بازجویی می‌کنی؟

بعد از این همه سال نوشتن، تحقیق و روزنامه‌نگاری، از جایگاهی که امروز ایستادی و چیزهایی که باید به‌دست می‌آوردی، راضی هستی؟
می‌دانی... در کار ژورنالیست‌ها رضایت خاطری وجود ندارد. شاید بزرگ‌ترین منتقد کار خودم، خودم باشم. همچنان می‌دانم، یک سری چیزهایی هست که باید یاد بگیرم و کارهایی وجود دارد که باید درست انجام دهم.

با این همه، راستش با یک نگاه مهربانانه به فعالیت‌هایم ظرف این 43 سال گذشته، از این جایی که ایستادم، فقط "خوشحالم". اما رضایت خاطر روزی است که حتما بعد از آن کاری نخواهم انجام دهم. هر کاری که بکنیم و بگوییم که راضی بودیم و عالی بودیم یعنی آخر کار است. هنوز خیلی مانده تا به آنجا برسم.


وب سایت شخصی هما سرشار

رادیو 670AM درکالیفرنیای جنوبی

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

وقتی در برابر کسی قرار می گیری که سال های کار حرفه ای اش، از طول عمر تو بیشتر است، جز فروتنی و احترام چه می توانی تقدیمش کنی. آن هم کار حرفه ای که این قدر صادقانه و صمیمانه و در ازای هیچ انجام شده است. حرف های خانم سرشار مثل همیشه به دلم نشست. خوشحالم که می توانم هر شنبه پای برنامه ی رادیویی شان بنشینم. همیشه جدیت، متانت، صراحت و تعهد کاری ایشان را تحسین می کنم و امیدوارم به آرزوهای انسانی شان در این حرفه دست یابند.
با تشکر از آزاده خانم برای این مصاحبه خوب.
با احترام ، ماندانا زندیان

-- mandana zandian ، Nov 18, 2007 در ساعت 10:08 PM