رادیو زمانه > خارج از سیاست > گفتوگو > شاید از ویرجینیا وولف میترسند | ||
شاید از ویرجینیا وولف میترسند اداره اماکن نیروی انتظامی صبح امروز کتاب فروشیهای ثالث و ویستار را پلمب کرد. تا امروز حدود پنج کافه کتاب در تهران فعال بودند. این مراکز فضایی صمیمانه کافهای بود که در کنار کتابفروشی به شکل معمول، امکان گفتوگو بین مراجعه کنندهها با نویسنده، مترجم و حتی خواندن رایگان کتاب را بهوجود میآورد. نخستین کافه کتاب تهران با کمک نشر روشنگران و مطالعات زنان، در اوایل دهه 80 با عنوان پاتوق فرهنگی تهران شکل گرفت تا آن زمان شکل بیسابقهای از فرهنگ کتابخوانی را نشان میداد. کافههای نشر چشمه، نشر ثالث، شهر کتاب ونک، کتاب روشن، بدرقه جاویدان و نشر ویستا، محلهای مشابه دیگری بودند که بعد از پاتوق فرهنگی شروع بهکار کردند. اما دلیل این سختگیری و دادن حکم تخلیه به همه کافه کتابهای تهران چیست؟
شهلا لاهیجی، مدیر انتشارات روشنگران و مطالعات زنان که نخستین کافه کتاب را راه اندازی کرد، در این مورد میگوید:" در تمام کتابفروشیهای بزرگ، فضایی هست که مردم میتوانند در آن نوشیدنی بنوشند و حتی ساندویچ کوچکی بگیرند. اما خاصیت این کافه کتابها در ایران این بود که بعضی مواقع جلساتی با حضور نویسندگان برای کتابهای بهخصوصی برگزار میشد. مردم هم میآمدند و سئوال میکردند و معمولا خبرنگاران بودند و خبر را از طریق اینترنت یا نشریات منعکس میکردند. درکل نوعی تشویق برای کتابخوانی بود. اما مسئله اگر فقط بهخاطر فروش قهوه یا چای یا تکهای کیک بود میتوانستند بگویند که ما حق فروشی چیزی را جز کتاب نداریم. اما مساله تعطیلی در راستای برنامهای هست که ملت جایی جمع نشوند و راجع به کتاب حرف نزنند." لاهیجی میگوید جواب مسولان برای مخالفت با فعالیت پاتوق فرهنگی این بوده که روش یک نوع تقلید از غرب است:" در جواب به من گفتند که حتی اگر اسم کار شما فعالیت فرهنگی باشد با مذاق ما جور در نمیآید. گفتند اینگونه کار فرهنگی به فرهنگ ما نمیخورد." فعالیت پاتوق فرهنگی تجربه مثبتی برای کتابفروشیهای دیگر بود و به این نتیجه رسیدند که چنین جلساتی را درمورد کتابها در محیط کتابفروشی برگزار کنند. معمولا در زمان و روز بهخصوصی، بیشتر در روزهای جمعه، مردم میدانستند که در کتابفروشی خاصی کتابی مورد بحث قرار گرفته است و به آنجا میرفتند. لاهیجی در این مورد توضیح میدهد:" باید دید آیا اصولا برای فرهنگ کتابخوانی مدیران و مسئولان و آنهایی که تولیت فرهنگی دارند، برنامههایی در دستور کار دارند یا خیر؟
آیا یکی از نگرانیهای مسوولان میتواند به خاطر جمع شدن نویسندهها و روشنفکران در محلی شبیه پاتوق باشد؟ او از زمانی میگوید که پاتوق فرهنگی محکوم به تعطیلی شد:" به مسوولان گفتم میخواهم بدانم در کافکا و ویرجینا وولف که هر دو هم به رحمت ایزدی پیوستهاند چه خطری وجود دارد؟ آیا ممکن است با صحبت کردن درباره آنها خطری متوجه امنیت کشور شود یا خطری برای فرهنگ مملکت باشد؟ در سراسر ایران چندین پاتوق فرهنگی شکل گرفت و در شهرستانها بازخورد خوبی داشت. در این نوع پاتوقهای فرهنگی حتی برنامه کتابخوانی برگزار میشد و کتابی را میخواندند و آن را نقد می کردند. لاهیجی در مورد شکلگیری بحثهای سیاسی در کافه کتابها و پاتوقای فرهنگی میگوید:" زمانی که بحث کتاب مطرح است به چه دلیلی باید بحث سیاسی شکل بگیرد؟ ما اهالی فرهنگ هستیم. آدم سیاسی یعنی کسی که میخواهد به قدرت برسد؛ یا خودش یا حزبش. اگر در ماهیت فرهنگ، جلوهای از مسائل سیاسی وجود دارد این به فرهنگ مربوط است. این افراد متعلق به هیچ گروه و حزبی نیستند و فقط تعدادی جوان علاقهمند به کتابند. اگر هم بحث سیاسی شکل بگیرد بستگی به محتوای اثری دارد که دربارهاش بحث میکنند. اگر این اندازه هم بحث و بیان نباشد دیگر موضوع "آزادی بیان" نیست این در حقیقت گرفتن حق حرف زدن آدمی است." لاهیجی ادامه میدهد:" کتاب مورد بحث با هر محتوایی مجوز گرفته و با اجازه دولت چاپ شده است، چرا بحث درباره آن باید ممنوع باشد؟ ما در پاتوق فرهنگی فقط درباره موضوع کتاب حرف می زدیم و مطمئن هستم کتابفروشیهایی که این برنامهها را داشتند نمیگذاشتند به هیچ وجه بحثی خارج از موضوع شکل بگیرد. در جلسات ما معمولا تعدادی از آقایان مسئول امنیت هم بودند و میدیدند که فقط و فقط درباره یک کتاب بهخصوص یا یک نویسنده که کتابش هم مجاز هست بحث میشد. نمیدانم چرا آقایان بیجهت خبر میسازند. انگار هر وقت دلشان تنگ میشود دوست دارند خبر غمگین کنندهای از ایران به گوش جهان برسانند. " پاتوق فرهنگی در آن سالها مکانی بود که بسایری از دانشآموزان برای درس خواندن به آنجا میرفتند:" زمانی که آنجا بسته شد یک جوان کاملا مذهبی و معتقد پیش من آمد و گریه کرد و گفت اگر پاتوق فرهنگی نبود من در کنکور قبول نمیشدم، چون اینجا به من مجالی داد که درس بخوانم. "
|
نظرهای خوانندگان
salam
-- anahita ، Oct 25, 2007 در ساعت 08:15 PMmoshkel kafeh ha nistand .moshkel ketab khani ast chera keh darkeh afrad ra avaz mikonad va mardom ra az agah mikonad va vadar beh tafakor mikonad.va in chizi ast keh in hokomat nemikhahad.
agar mitavanestand tamameh ketabhayeh gheyreh dini ra misouzandand .beh omideh azadi.
دستت درد نکند آزاده جان! به موقع، خوب و جالب و شنیدنی!
-- ملیحه ، Oct 25, 2007 در ساعت 08:15 PMممنون. این شد یک مصاحبهی عالی.
-- سوشیانت ، Oct 26, 2007 در ساعت 08:15 PMامروز كه اين خبر غم انگيز را خواندم واقعا متاثر شدم.گل بود به سبزه نيز آراسته شد.
-- نسرين ، Oct 28, 2007 در ساعت 08:15 PMاين مردم كه سالهاست گويي فكر كردن را فراموش كردند،باز اين كافه كتابها محيطي بودند براي بحث و تبادل نظر كه از بركت دولت احمدي نژاد آن ها را هم از دست داديم.
واقعا اگر دستشان ميرسيد كتاب سوزاني راه مي انداختند فاجعه بار تر از عمر و چنگيز خان كه باز صد رحمت بر آنها.
سهراب روزي گفت:دل خوش سيري چند!
شايد بهتر باشد بگوييم:
فكر سيري چند؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بيشتر از آرزوي آزادي براي اين ملت آرزوي ثانيه تفكر بر احوال خود و دنيايشان را دارم، كه خود آزادي را ميسازد.