رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۶ شهریور ۱۳۸۶
سردبیر" جن و پری" از دلایل تعطیلی سایت می‌گوید

«جن و پری» هم د‌لزده شد

Azadeh@radiozamaneh.com

نویسنده‌ کتاب «مادمازل کتی» که چندین جایزه‌ی ادبی را گرفته، هفته گذشته تعطیلی سایت «جن و پری» را اعلام کرد.

با یادداشت سردبیر سایتی ادبی که بخش‌های مثل ترجمه، داستان‌های کوتاه،‌ داستان‌های نویسندگان جوان، نقد و مقاله در زمینه‌ی داستان‌نویسی و همینطور کارگاه داستان‌نویسی، روی آن‌ حدود دو سال به‌روز می‌شد، مشخص شد که دیگراز«جن و پری» ماهانه خبری نیست.

سردبیر این سایت میترا الیاتی در کنار نویسندگی وفعالیت‌های مختلف، «جن و پری» را هم به‌صورت مستقل اداره می‌کرد.

ماجرای شکل‌گیری سایت «جن و پری» به این برمی‌گردد که الیاتی با وجود وبلاگ‌نویس بودن، همیشه دوست داشته یک مجله ادبی مجازی هم داشته باشد:" مجله ادبی اینترنتی می‌تواند پل ارتباطی باشد بین نویسندگانی که تازه کارشان شکل می‌گیرد، با خوانندگان. چراکه هیچ مجله‌ی کاغذی رغبت نمی‌کند کارش را اختصاص دهد به این نوع کارها. فکر می‌کردم ممکن است بتوانم کمک بکنم که آنها معرفی و شناخته شوند و به‌خصوص فارسی‌زبانان جهان کارشان را ببینند. همه این وسوسه‌ها بود که باعث راه‌اندازی این مجله شد."

میترا الیاتی که کار این مجله را به تنهایی شروع کرد، می‌گوید تا حد زیادی به هدفش رسیده:" خیلی‌ها شناخته شدند، خیلی‌ها کتاب‌هایشان چاپ شد یا در حال چاپ است. چندین ناشر رویم را زمین نینداختند و پذیرفتند تعدادی از کارها منتشر شود."

در شناسنامه سایت ذکر شده که اعضای تحریریه غیر از سردبیر، چهارنفر دیگر هستند اما این اعضا زمان زیادی نیست به کمک الیاتی شتافته‌اند:" از چندشماره‌ی پیش دوستانی آمدند به کمکم. یک‌سری از دوستان از جمله مثلا آقای اسد امرایی، مدیا کاشیگر و همچنین بقیه دوستان همکاری کردند که این سایت را به خاطر تنها بودن و مشغله‌های زیادش تعطیل نکنم. ولی خوشبختانه یا بدبختانه از طرفی، سایت پا گرفته بود و کارش را می‌کرد و هر روز هم بهتر و بهتر می‌شد. کار فرستاده می‌شد و غیر از مسئولیت من که داشت روز به روز بیشتر می‌شد، همه چیز روبه‌راه بود."

گفت‌وگو با سردبیر سایت «جن و پری» را از اینجا بشنوید.


عکس/ سامان اقوامی/ ایسنا

پس چرا سایت تعطیل شد؟

بهتر است از اینجا شروع کنم که این سایت برای من هزینه‌بر بوده، از لحاظ تامین مالی‌اش گرفته تا وقت و انرژیی که می‌گذاشتم و معمولا جواب نمی‌داد. نداشتن کمک مالی برای سایتی کاملا مستقل اصلا کار ساده‌ای نیست، چون این سایت وابسته به هیچ محلی نیست. داشتن یک مجله‌ی ادبی، حتی مجازی، پول می‌خواهد.

بودجه و هزینه‌های این سایت را چطور تامین می‌کردید؟

خودم تامین می‌کردم، از جیب‌ام می‌پرداختم.

همه‌اش شخصی بود؟

دقیقا. به همین دلیل تسلیم شدم. دیدم دیگر توانش را ندارم. تقریبا از ساعت پنج صبح بیدار می‌شدم و خودم خبرها را به‌روز می‌کردم. وقتی مجله روز به روز کیفیت‌اش بیشتر می‌شود، توقع دارم که به همان نسبت هم قدم‌های بزرگ بردارم. وقتی در توانم نیست و نمی‌توانم کسی را استخدام کنم که کار ویرایش چهل مطلب رسیده را انجام دهد، دوستی مثل اسداله امرایی ترجمه‌اش را رها می‌کند و کارها را ویرایش می‌کند، یا آقای کاشیگر یا بقیه دوستان... چقدر می‌توانم به این روش ادامه دهم؟
اینها برای خودشان بهرحال مطرح‌اند و کمک می‌کنند تا کار راه بیفتد اما در دیزی باز است، حیای گربه کجاست؟

من تا کی می‌توانم از آنها بخواهم که در حق «جن و پری» لطف بکنند و مجانی کار کنند. هرچند آنها هیچ توقعی نداشتند. اگر قرار است یک مجله داشته باشیم، یعنی سایت‌مان یک سایت شخصی نباشد، باید یک عده را در استخدام داشته باشیم که کار مجله را انجام بدهند، سایت را به‌روز کنند، جوابگوی مردم باشند، جواب نامه را بدهند،‌ کتاب معرفی کنند. واقعا این فرصت نبود و من به‌هرحال دوست نداشتم کار ناقص باشد.

فکر می‌کنید برای رسیدگی به تمام مواردی که گفتید، این سایت باید چند نفر را در اختیار می‌داشت؟

هیات تحریریه فصلی بود و تنها کمکی که به من می‌توانستند بکنند این بود که کارها را بخوانند، به شور بنشینیم و ببینیم کدام کار چاپ بشود یا نشود. سعید کمالی دهقان با این سرعت کند اینترنت از ساعت پنج بعدازظهر تا چهار صبح می‌نشست و مطالب را به‌روز می‌کرد! این روش هر ماه یکبار اتفاق می‌افتاد و بقیه‌اش به عهده‌ی خودم بود.

یعنی با یک یا دو نیرو می‌توانستید این مسئله را حل کنید؟

بله..فکر می‌کنم می‌شد.

واگر می‌خواستید دو نیرو بگیرید برای این سایت، چقدر هزینه داشت ؟

فکر می‌کنم ۴۰۰ یا ۵۰۰ هزارتومانی در ماه هزینه می‌برد. از پول تلفن و اینترنت گرفته تا دستمزد افراد. من توانایی‌اش را نداشتم، از کسی هم کمک نمی‌خواستم و می‌خواستم کاملا مستقل عمل کنم و وابسته به هیچ کسی نباشم. می‌خواستم دغدغه‌ام فقط ادبیات باشد و کارم را بکنم و فکر می‌کنم تا اینجا هم توانستم روی پای خودم بایستم و کارم را انجام بدهم.

به‌هرحال مساله فقط مشکلات مالی نبوده و احتمالا در حاشیه موارد دیگری هم وجود داشته؟

قطعا. مشکلات مختلفی داشتیم. ما از دوستانی که کار می‌فرستادند خواهش می‌کردیم که قواعد درست‌نویسی در وب را رعایت کنند. اکثر کسانی که سایت ادبی دارند،‌ به‌خصوص در ایران، با این سرعت کند اینترنت، می‌دانند که به‌روزکردن مجله بسیار سخت است و حالا اگر قرار باشد مثلا کار ویرایش را هم ما خودمان انجام بدهیم که همه انرژی و نیرو را از بین برده‌ایم.

از طرفی مسئله‌ی نبود قانون کپی رایت در ایران یک مساله اساسی‌ است. می‌دیدم که یک کار را ویرایش کردیم و روی سایت آمده اما بعد به‌راحتی سایت‌ها یا روزنامه‌ها از همان مطلب بدون ذکر منبع استفاده می‌کنند. این خیلی برای من دردناک بود.

یا دوستانی که کار می‌فرستادند برای من،‌ ولی همان‌را برای جای دیگر هم می‌فرستادند. می‌دیدی به‌هرحال کارهایش را کردی، زحمت‌اش را کشیدی، اما جای دیگری هم در اینترنت داده‌اند و چاپ شده. اینها خیلی دردناک بود.

از طرفی اگر کاری را چاپ نمی‌کردی، حتما برایت نامه می‌نوشتند و متهمت می‌کردند. هر روز صبح وقتی ایمیل‌هایم را باز می‌کردم، خیلی افسرده می‌شدم. می‌گفتند سانسورچی هستی، کار ما را چاپ نمی‌کنی، چون مسایل اروتیک در داستان هست. درحالیکه واقعا همه‌اش اینجوری نبود.

یک‌مقداری به‌ناچار کارهایی که گرایش‌های زیادی اروتیکی داشتند یا سیاسی بودند حذف می‌کردم یا شورا رد می‌کرد، ولی همه‌اش این نبود. اصلا ادبیات متن دربعضی کارها واقعا ضعیف بود و جواب نمی‌داد. اما متهم می‌شدم به سانسورچی بودن. خیلی افسرده می‌شدم وقتی با نق‌زدن دوستان مواجه می‌شدم و خستگی در تنم می‌ماند.

در مطلبی که در واقع یادداشت خودتان بود به عنوان آخرین مطلب سایت که مشخص کردید دیگر«جن و پری» منتشر نمی‌شود، نوشته بودید کارکردن بین این آدم‌ها کار سخت و عبثی‌ست!

درست‌است. این را از زبان «جن و پری» گفتم. ما می‌خواستیم این مجله را خیلی گسترش دهیم، ولی دوستانی که دائم نق می‌زدند خیلی از ما انرژی گرفتند. اگر کامنت‌های «جن و پری» را باز کنید، می‌بینید به‌جای اینکه نقد بکنند، فحش می‌دهند.

در این مجله به‌عنوان سردبیر دموکراسی به‌خرج می‌دهم، کامنت را باز می‌گذارم و انتظار دارم کارها نقد شوند، نه اینکه فحش بشوند. متاسفانه این اتفاق نیفتاد. خیلی ناامیدم کردند. حالا که «جن و پری» تعطیل شده، خیلی از دوستان می‌نویسند حیف که این مجله تعطیل شد، چون مجله‌ی آبرومندی بود و بعد از اینکه سایت‌های زیادی تعطیل شده‌اند، داشت کارش را می‌کرد. خودم هم افسوسش را می‌خورم. دوست داشتم سایت بماند و دوستان کار بکنند و ادامه پیدا کند. ولی چه فایده تا موقعی که هست قدرش دانسته نمی‌شود.

نمی‌گویم من کار کردم، گروه کار کرد، گروه با عشق بدون چشمداشت مالی کار می‌کردند. ولی افسوس که نتوانستم ادامه بدهم. از تامین بودجه مالی گرفته تا نبود قانون کپی‌رایت و کامنت‌های بد و بی‌توجهی نویسندگان در ویرایش مطالب همه و همه باعث شد، به این نتیجه برسم. من می‌خواستم این سایت یک‌نوع آموزش باشد و مطالبی را که می‌نویسند، ویرایش‌شده منتشر کنیم و بی‌توجهی در آن نباشد.

شما اگر یک وبلاگ هم بنویسید، بخش زیادی از کامنت‌هایی که برای شما گذاشته می‌شود منفی‌ست. متاسفانه این روشی‌‌ست که بین کاربرهای اینترنتی ما وجود دارد و بجای اینکه به افراد انرژی مثبت بدهند یا نقدی درست و اصولی داشته باشند به مطلبی که شما نوشته‌اید و یا به دیدگاهتان، با دید منفی نگاه‌ می‌کنند. شاید یک‌مقدار باید صبر و تحمل داشت در اینطور مواقع!

درست می‌گویید و این مشکل را ما همیشه داشته‌ایم. اما فقط این بحث نبود و اگر اینطور بود می‌توانستم بخش کامنت را تعطیل کنم. من در آن بخش صبوری به‌خرج دادم. حدود دوسال است که جن و چری منتشر می‌شود، دوسال است که داریم این نق‌ـ نق‌ها را می‌شنویم، اشکالی هم ندارد. ولی یک‌جا بهرحال باید دوستان یاد بگیرند که یک‌مقداری مهربان باشند با کاری که یک گروه انجام می‌دهد و با عشق هم این کار را می‌کند.

«جن و پری» برای من یا دیگر سایت‌های ادبی برای بقیه چه سود مالی دارد؟ با کتاب‌هایی که مرتب سرازیر می‌شود و ما باید آنها را بخوانیم و معرفی کنیم و اگر دیر شود باید جوابگو باشیم؟ کسی آگهی به سایت نمی‌دهند، اما توقع دارید که سایت همچنان بچرخد و تامین بشود از نظر مالی!

به‌هرحال ببینید، این نوع کارها هنوز در مملکت ما جواب نمی‌دهد. نمی‌خواهم ناامید حرف بزنم، اما هنوز فکر می‌کنم زود است که ما یک کار جدی بکنیم و در فضای مجازی یک کار ادبی را اداره کنیم و بتوانیم ادامه‌اش بدهیم. نمی شود همه دست به دست هم بدهیم و بتوانیم صدایمان را به همه‌جا برسانیم تا فارسی‌زبانان دنیا کار را بخوانند، با هم آشنا بشوند و کالای ادبیات رد و بدل بشود.

من فکر می‌کنم یک‌مقداری زود است. من تلاش خودم را کردم، شاید کمی زود خسته شدم، شاید کمی زود دلزده شدم، و شاید هم روزی دوباره انرژی بگیرم و با یک شرایط بهتر، با نیرویی بیشتر کارم را ادامه بدهم. نمی‌دانم! ولی فعلا خسته هستم. کامنت‌ها من را خسته کرد و مسایل دیگر من را به‌جایی رساند که تصمیم گرفتم تعطیلش کنم .

با این همه هنوز امید دارم به جوان‌ها که حرفه‌ای کار بکنند. اگر قرار است کار فرهنگی بکنند، جدی کار بکنند و به آن معنا رقابت را هم بگذارند کنار. رقابت سازنده هیچ اشکالی ندارد، ولی حسادت را بگذارند کنار. ما سایت نسل پنجم را داشتیم. متاسفانه آنها هم آزار دیدند و تعطیلش کردند. آنها هم آزار دیدند و خیلی از سایتهای دیگر هم همین سرنوشت را داشتند. این بحث خیلی مهم است، آزاردیدن، آدم را خسته و دلزده می‌کند. وقتی درست فکر می‌کنم، می‌بینم من هم آزار دیدم. من هم خسته شدم.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

با سلام و احترام

سایت خانوم الیاتی بیشتر از اینکه مکانی باشه برای گسترش جامعه ادبی کشور و به جای اینکه دست افراد با استعداد رو به فضای روشنفکری باز کنه پاتوقی بود برای یه مشت جوجه روشنفکر لوس که حتی تفاوت نقطه رو به ویرگول نمیدونستن. تک و توک کارهایی از افراد معتبر هم چاپ میشد. اما هیچگونه نگاه منتقدانه یا بهتر حرفه ای در سایت وجود نداشت. هر نوع نوشته ای که از دوست و آشنا و فامیل و رفیق و خاله و عمه و غیره میرسید گویا میبایستی چاپ بشه. جالب اینجا بود که خانوم الیاتی حتی توجهی به نقدهای مثبت هم نمیکردن. بارها و بارها این موضوع رویت شد. اگر کسی به شما میگه قلمتون ضعیفه خوب نظرش رو میگه. همونطور که شما نظرش رو حذف میکنین. (شاید!) و این هم نظر شماست. اما جن و پری سایت خوبی نبود. همونطور که سخن نیست. همونطور که بقیه سایتهای ادبی نیستن. لااقل نمیتونن جریان نو و زیرزمینی ایران رو نمایش بدن. ارتباط برقرار کردن سخته. شاید مجله شعر جناب شهرجردی حرفی نو برای گفتن داشته باشه. تازه اون هم در دسترس نیست. دنیا یعنی ارتباط. و شماها قابلیت و توان ایجاد ارتباط رو با اون نویسنده ی دورافتاده ندارین. حتی گوشتون توان شنیدن نقدهای منفی رو نداره. خانم الیاتی : تعریف شنیدن خیلی ساده ست. شاد باشید

-- پیمان غلامی ، Aug 30, 2007 در ساعت 09:31 PM

سلام . اتفاقا سایت خانم الیاتی سایت معتبری بود. به همین دلیل نیز جای خود را میان سایتهای دیگر باز کرد و باز به همین دلیل خبر تعطیلی اش همه جا منعکس شد و بسیاری را ناراحت کرد . شما که خروسی کچل شده اید بهتر است به جای توجه به ویرگول و نقطه به مسائل بزرگتری بیندیشید.
من جوجه فکلی نیستم اما به خانم الیاتی خسته نباشید می گویم.

-- رویا ، Aug 31, 2007 در ساعت 09:31 PM

متاسفانه نکته بارزی که در اکثر سایتهای ادبی در ایران مشاهده می شود این است که این سایتها دمکراتیک عمل نمی کنند . در اینجا منظورم سایت خانم الیاتی نیست یلکه یک حکم کلی در مورد اکثر انهاست و غالبا سایت های ادبی تبدیل به عرصه ای برای جولان دادن تعدادی خاص و متعاقب آن تبلیغات در جهت مطرح کردن همان افراد است .
هیچ شکی نیست که در این میان بده یستان های فردی و نان به قرض هم دادن ها و اصولا باند یازی های ادیی نقش زیادی را ایفا می کنند .
تعهد ادبی در سایه مسایل رفیق بازی مقوله ای است که خیلی کم رنگ دارد می شود.
یک نگاه کوتاه به تمام سایت های ادبی نشانگر این موضوع است که در اکثر انها چیزی که عمدتا به چشم می خورد این است که هر کدامشان برای خودشان قبیله ای تشکیل داده اند که کمتر غریبه ای در آن راه می یابد مگر با به رسمیت شناختن مشی فکری خاص همان قبیله.
ایا با تمام این تفاصیل می توان گفت که دمکراسی بر فضای ادبی حاکم است؟

-- منصوره اشرافی ، Aug 31, 2007 در ساعت 09:31 PM

آقای غلامی؛ نوشته اید مشکل این مجلات این است که نمی توانند جریان زیرزمینی ادبیات ایران را نشان دهند. می دانید مشکل چیست؟ این که همه دنبال زیرزمین هستند. در شعر در موسیقی در داستان در رمان. اما کسی به این نکته توجه نمی کند که در ابتدا باید زمینی وجود داشته باشد که آن وقت زیرش چیزی در جریان باشد. در ادبیات فارسی اصل بر فرع بنا شده. یعنی انگار جریان زیرزمینی باید بشود جریان حاکم. جریانی که حداکثر مخاطبش در شعر نمی تواند از دویست سیصد تا بالاتر برود و در رمان و داستان هم به حلقه محدودی می پردازد. من به سایت جن و پری کار ندارم. انتقادات شما شاید وارد باشد. اما این نگاهی که در شعر و ادبیات و موسیقی فقط و فقط به دنبال زیرزمینی هاست تعریف درستی از جریان های اصلی و فرعی ندارد. و مگر همان مجله شعر شهرجردی چیزی جز ثناگویان یک شاعر خاص را گرد هم جمع کرده است. اگر قرار به پسر خاله بازی ست بد نیست یادی هم از مجله شعر و شهرجری بکنید.

-- بدون نام ، Aug 31, 2007 در ساعت 09:31 PM

موضوع اینه که در ایران برای خیلی کارها زوده ولی بالاخره چاره چیه؟ باید این نوع کارها انجام بشه . زندگی در جامعه مریض آدم ها رو مریض می کنه دیگه...فرقی نداره.آدم مریض هر جایی که دستش برسه عقده های درونی اش رو خالی می کنه.
حالا پاتوق یا هر چیزی...سایتی که قرار است بخش زیادی از کارهای نویسندگان آماتور را چاپ کند، کاری شایسته انجام می دهد. حذف شدن این نوع مکان ها چه دردی را دوا می کند غیر از اینکه به آدم های مریض امکان اشراف بیشتری بدهد؟

-- راستیانی ، Aug 31, 2007 در ساعت 09:31 PM

اگر کامنت ها اینقدر آزار دهنده بود می توانستید این قسمت را غیر فعال نگه دارید

-- یکی مثل همه ، Aug 31, 2007 در ساعت 09:31 PM

hamin ja bebinid ke comenta baze mardom che jori naghd mikonan .taraf fekr mikone age avalesh benevise ba salam o ehteram o akharesham bege shad bashid dige vasatesh har chi delesh khast mitone bege .vaghean ke azadie bayano ba biadabi eshtebah gereftid agha site adabi be che dardeton mikhure

-- marjan ، Aug 31, 2007 در ساعت 09:31 PM

خانم الیاتی!خسته نباشید.البته غم نان اگر بگذارد!!!

-- کاوه ، Aug 31, 2007 در ساعت 09:31 PM

کار ادبی و هنری کردن با این همه محدویت ها بسیار مشکل است .
خانم الیاتی عزیز همین قدر هم که تا اینجا زحمت کشیدید دستتون درد نکند. خسته نباشید.

-- پروانه اسماعیل زاده ، Sep 1, 2007 در ساعت 09:31 PM

آقای بی نام يا بد نام يا هرچی! چرا وسط دعوا نرخ تعيين می کنيد؟ سايت جن وبری چه ربطی به مجله شعر دارد؟ تازه هدف مجله شعر طرح ادبیات زیرزمینی نبوده بلکه ادامه حوزه نظريه سازی دهه هفتاد بوده که با يک کورتاژ حزبی همه روزنامه ها وسایت ها و حتا همین رادیو زمانه(گفتگو درباره شعر دهه هفتاد با افرادی که هیچ ربطی به جنبش شعری دهه ی هفتاد ندارند) به تحریف آن مشغولند .علی عبدالرضايی هم يک نفر نيست يادتان باشد بيهوده نيست که خود نيز دائم از علی های عبدالرضايی ياد می کند.به اعتقاد من شهرجردی درکار سردبيری بسيار کوشا بوده که با آنهمه سد و موانع که سر راهش بوجود آوردند هنوز به روز می شود و بيشترين مخاطب مجازی را دارد

-- مازيار محمدی ، Sep 1, 2007 در ساعت 09:31 PM

نظر آقای پیمان غلامی در واقع نقد نیست بل که فحش نامه ای ست که هیچ بویی از خرد و انتقاد سالم در آن به مشام نمی رسد . عبارت هایی مثل جوجه روشن فکر لوس و نوشته های خاله و عمه و فامیل که ادبیاتی خاله زنکی را نشان می دهد در کجای گفتمان یک اندیشمند با خرد جا دارد ؟ به نظر من سایت جن و پری در میان سایت های ادبی فارسی زبان یکی از بهترین ها بود و امیدوارم خانم الیاتی روزی دوباره آن را منتشر کنند . نق نق های آدم هایی مثل آقای غلامی که کاری جز نق زدن بلد نیستند نباید ایشان را دلزده و مایوس کند . باید به آقای غلامی گفت : گر تو بهتر می زنی بستان بزن . نشستن بالای گود و دور از معرکه رجز خواندن که کاری ندارد . باید به خانم الیاتی و دوستان شان صمیمانه خسته نباشید گفت و آرزو کرد جن و پری باز هم در فضای ادبی ایران ظهور کند .

-- شهرام عدیلی پور ، Sep 1, 2007 در ساعت 09:31 PM

اگر شک داشتید به این حرف می توانستید با یک ایمیل از وکیل تازه از زندان رها شده پرونده بپرسید.
آقای عزیز با حذف کامنت مربوط به این موضوع این حقیقت موحش را نمی توانید حذف کنید.
همچنان بعضی از آقایان دانسته (به دلیل منافعشان) یا نا دانسته با این شخص مربوط هستند. واقعا که..
------------------------------
زمانه: زمانه هیچ نوع طرح اتهامی را علیه افراد اجازه انتشار نمی دهد آنهم از جانب کسانی که بدون نام و ایمیل امضا می کنند. انتشار اتهام شما برای چند ساعت هم سهوا اتفاق افتاده است. انتظار نداشته باشید بدون نام بتوانید صاحب نامان را به هر چه خواستید متهم کنید و در سایه ناشناخته بودن مسئولیتی هم بابت کار خود بر عهده نگیرید.

-- بدون نام ، Sep 1, 2007 در ساعت 09:31 PM

ماجرای شکل‌گیری سایت «جن و پری» به این برمی‌گردد که الیاتی با وجود وبلاگ‌نویس بودن، همیشه دوست داشته یک مجله ادبی مجازی هم داشته باشد:" مجله ادبی اینترنتی می‌تواند پل ارتباطی باشد بین نویسندگانی که تازه کارشان شکل می‌گیرد، با خوانندگان. چراکه هیچ مجله‌ی کاغذی رغبت نمی‌کند کارش را اختصاص دهد به این نوع کارها. فکر می‌کردم ممکن است بتوانم کمک بکنم که آنها معرفی و شناخته شوند و به‌خصوص فارسی‌زبانان جهان کارشان را ببینند. همه این وسوسه‌ها بود که باعث راه‌اندازی این مجله شد."
خواندن اين مطلب از زبان خانم ميترا ايلياتي كه خودشان جزو نوقلمان ادبيات هستند قدري مايه تعجب است . آيا چهره هايي كه ايشان با قربان صدقه و اظهار ارادت ازشان مطلب درخواست مي كردند نياز به معرفي ايشان داشتند ؟؟؟!!!
به قول اخوان عزيز تر از جان : زمانه اي است شتر گربه عقل گُر گيرد
كه گربه دام فكنده ست تا شتر گيرد .

دوستان زمانه ! مسايل فرهنگ و ادبيات و جامعه ايران امروز چيزي هايي نيست كه بشود با يك نشست غير حرفه اي به آن ها پرداخت .
من آغاز مطلب اين خانم را توهيني تلقي مي كنم به همه نويسندگاني كه به جن و پري و به درخواست مستقيم خانم ايلياتي مطلب تقديم ايشان مي كردند .
براي ايشان در صحنه هاي ديگر اين زندگي آرزوي شادي و انسان زيستن را دارم .

-- فرزان راستاني ، Sep 2, 2007 در ساعت 09:31 PM

ياد نوشته اي از رضا قاسمي افتادم وقتي كه هنوز چشم هايش را عمل نكرده بود و بلورهاي نمكي را هنوز از روي مردمكش بر نداشته بود. نوشته بود دينم را به ادبيات خيلي وقت پيش تر داده ام. خانم الياتي شما هم دينتان را به ادبيات داده ايد. خيالتان راحت باشد. احساس خستگي هم نكنيد.

-- سينا ، Sep 3, 2007 در ساعت 09:31 PM

دوستي مينويسد «سایت خانوم الیاتی بیشتر از اینکه مکانی باشه برای گسترش جامعه ادبی کشور و به جای اینکه دست افراد با استعداد رو به فضای روشنفکری باز کنه پاتوقی بود برای یه مشت جوجه روشنفکر لوس که حتی تفاوت نقطه رو به ویرگول نمیدونستن.» در ادامه دوستي ديگر مينويسد «خواندن اين مطلب از زبان خانم ميترا ايلياتي كه خودشان جزو نوقلمان ادبيات هستند قدري مايه تعجب است . آيا چهره هايي كه ايشان با قربان صدقه و اظهار ارادت ازشان مطلب درخواست مي كردند نياز به معرفي ايشان داشتند ؟؟؟!!!» يكي اين نشريه را ”فضاي نوقلمان دون“ ميخواند و ديگري ”فضايي براي صاحبقلمان به جاي نوقلمان“! نميدانم اين نگاههاي نامهربانانه جامعهمان را به كجا خواهد برد!؟ ميگويم همهاش هم گناه ما نيست، بخش بزرگي گناه آناني است كه دههها جز توهين و تهديدِ اين و آن چيزي در مدارس از مهر و دوستي و نگاه بيغرض بهمان نياموختند. بر تخت نشستگان را ميگويم كه سوداي نابودي فرهنگمان در سر داشته و دارند؛ و اگر نه اينان را چه به ايرانداري؟ حال خودمان هم شدهايم آتش بيار جهنمي كه اين بر تخت نشستگان در ايرانمان برپا كردهاند. اين آتش بياريها را خود اين بر تخت نشستگان در اين دههها به ما آموختهاند و الا مهر و ادب ايراني را چه به توهين و چه به تخريب؟ اما بخشي از اين گناه بر گردن خودمان است اگر نكوشيم براي مشق دموكراسي و مشق ديگر بار مهر و ادب. و كاش بياموزم و بدانم كه اگر دانش نقد ندارم بهتر آن است كه سكوت اختيار كنم و اگر نظرم را ميگويم دلم را از كين بشويم! و بدانيم مشق دموكراسي در فضاي بستهي ديكتاتوري بسيار سخت است. اگر نظرم را مي‌نويسم، در اين فضايي كه براي ابراز نظر در اختيارم گذاشته‌اند، بدانم كه مشق دموكراسي مي‌كنم. مراقب ايرانمان باشيم!

-- نون- نون ، Sep 17, 2007 در ساعت 09:31 PM

توی کامنت های همین مطلب بحث به دعوا کشیده! هزار و یک مقایسه نابجا انجام شده و هر کسی یه راهی برای تعطیل نکردن پیشنهاد کرده که فکر می کنم با شرایط خودش همخونی داره.
نمی دونم چرا این فرهنگ همدلی اینقدر کند راهش رو باز می کنه؟ خانوم الیاتی سایتش رو تعطیل کرد، دلیلش هم برای خودش محفوظه!
کاری که از دست ما بر میاد اینه که بگیم خوب خسته نباشید!
اینکه سایتتون بد بود و خوب شد که تعطیل شد و یا خوب بود و حیف که تعطیل شد، دیگه هیچ فایده ای نداره!

-- شیرین ، Sep 17, 2007 در ساعت 09:31 PM