رادیو زمانه > خارج از سیاست > گزارش > تابستان؛ فصل علافی، خوشگذرانی یا کار | ||
تابستان؛ فصل علافی، خوشگذرانی یا کاردومین روز از آخرین ماه تابستان است؛ شهریور، که با خودش علاوه بر خنکشدن هوا، حال و هوای درس و مدرسه و بازشدن دانشگاهها را هم میآورد. در بسیاری از کشورها تابستان یا تعطیلات بین تحصیلی برای دانشآموزها یا دانشجویان بهترین زمان برای کارکردن است. چون کارکردنشان در طول دوران دانشجویی از یک حد مشخصی یا غیرقانونی میشود و یا درس و تکلیف آنقدر زیاد است که وقتی برای کارکردن ندارند. از طرفی جوانها در بسیاری از کشورها در ۱۸ سالگی تنها زندگی میکنند و مسلما تامین مخارج زندگی با خودشان است. برای همین خیلی طبیعی و عادیست که بچهها در طول سالهای دبیرستان برای تامین روزهای آینده در کافه یا مغازهای کار کنند، یا حتا دستفروش شوند. اما در ایران وضعیت خیلی متفاوت است. بسیاری از جوانهای ایرانی به دلایل مختلفی در روزهای تابستان به آخرین موردی که ممکن است برای گذراندن زمانشان فکر کنند" کارکردن" است. در واقع کلاسهای مختلف زبان و موسیقی، کافیشاپ، خیابانگردی ، پاساژگردی ، سینما و مهمانی اولین انتخابها برای وقتگذرانیست. حالا که وارد شهریورماه شدهایم و آخرین ماه از تعطیلات تابستانی برای دانشآموزان و دانشجوها، لازم نیست به این فکر کنیم که تابستان خود را چطور گذراندید؟ کافیست درنظر بگیریم جوانان ایرانی بعداز دو ماه تعطیلی سراغ یادگیری کاری رفتهاند؟ یا از این دو ماه پولی درآوردهاند؟ اصلا حاضرند از تابستان بهعنوان یک شانس برای کارکردن استفاده کنند. بررسی این موضوع به تحلیلهای جامعهشناسانه و دقیقی احتیاج دارد اینکه آیا جوانان دوست دارند در زمان بیکاری کار کنند؟یا چه نوع کاری را کاری درخور میدانند؟ اینکه دختران و پسران برای تجربه کاری با چه مواردی روبهرو هستند؟ و دیدگاه خانوادها درمورد شغل کوتاهمدت والبته سطح کار تجربی فرزندانشان چیست؟
صبا،18 ساله اهل شاهرود است، یک شهر کوچک، که اتفاقا معتقد است باید تعطیلات را برود سر کار تا چیزی یاد بگیرد. او کنکور امسال را قبول نشده و بازهم باید برای سال آینده درس بخواند. صبا میگوید:" تابستان برای من سهماه تعطیلیست که آدم میتواند در این مدت یکسری کارهایی که زمان مدارس فرصت رسیدگی به آنها را نداشته، انجام دهد. برای ما بچههایی که در ایران زندگی میکنیم، تابستان بیشتر معنای خوشگذرانی دارد." او میگوید یکبار تجربه ده روزه کار تابستانی را در یک شرکت خدمات تلفن همراه از سرگذرانده، اما علاقهاش چیز دیگری بوده:" خیلی دوست داشتم امسال بروم، نجاری یاد بگیرم. ولی ما در شهرستان زندگی میکنیم و به خاطر همین وضعیت جوری نیست که یک دختر برود در یک نجاری کار کند. مگر اینکه موقعیت خاصی داشته باشد یا آشنایی داشته باشد که قضیه لو نرود. نمیدانم... یک جریاناتی هست که نمیشود زیادی خودت را نشان بدهی. یعنی نمیپذیرند." او میگوید:"برای این موضوع در شهر کوچکمان دوـ سه جا پرسوجو کردم، ولی اصلا صاحب آنجا اجازه نمیدهد وارد کارگاه بشوی بهعنوان یک کارگر، بهعنوان یک دستیار یا کارآموز. بخاطر اینکه فکر میکند خودش مرد است و برای خودش مشکل پیش میآید."
بخش وسیعی از تعطیلات تابستانی جوانان ما را کلاسهای مختلفی تشکیل میدهند که در طول سال فرصتی برای رسیدگی به آنها نبوده یا شاید آبوهوا مساعد نبوده است. اما چرا بعد از یکسال سرکلاس نشستن، آزادترین زمان جوانان ما را باز هم درس و تکلیف تشکیل میدهد. صبا میگوید کلاس رفتن تابستانی بیشتر بهانه است برای خارج شدن از خانه:" زبان انگلیسی برایم هیجان دارد، مخصوصا مکالمه. اینکه کتاب درسی بخوانم، نه زیاد. یا بنشینم و تمرین بنویسم و بخوانم...اینها را دوست ندارم. فقط دوست دارم بروم در یک جمع باشم و حرف بزنیم و خوش بگذرانیم." عرفان هفدهساله است. در تهران زندگی میکند و از حالا برای گذشتن از سد کنکور درس میخواند.او میخواهد رشته مهندسی عمران قبول شود و برایش مهم است هرطور شده دانشگاه قبول شود.امسال نشد،سال بعد. او میگوید که اتفاقا کلاس رفتن برایش بهانهای نیست که به خاطر آن از خانه بیرون بزند:"تا ظهر درس میخوانم و بعدازظهرها هم دیگر هیچ کاری ندارم، میرویم با دوستانم در پارک مینشینیم و صحبت میکنیم یا یک دوری میزنیم و دوباره شب برمیگردیم خانه. باز فردا روز از نو، روزی از نو." عرفان با اینکه تجربه کار در تابستان را دارد اما میگوید:" اگر کسی علاقه داشته باشد به کار، خب میرود دنبالش. ولی بین دوستانی که من میبینم، علاقهای برای کار نیست. با اینحال شاید یکی را میبینید که دوست دارد تعمیرات موبایل یاد بگیرد. دوستانی داشتم که رفتند و یاد گرفتند. الان هم گاهی کار میکنند. ولی اکثر دوستان و همسنهای من خیلی علاقه ندارند بروند کار کنند." عرفان که اهل تهران است و به عنوان پسری جوان شرایط پیداکردن کار بیشتری را دارد، حاضر نیست هر کاری انجام دهد.از او میپرسم دوست نداری تجربه کارهای متفاوت را داشته باش و به جای اینکه یک کار اداری یا کامپیوتری داشته باشی، در این سن مثلا در یک رستوران کار کنی؟ منظور او از کار بهتر درآمد بیشتر و آینده بهتر کاریست:" چون اگر بروم در یک رستوران کار کنم، یک کارگر ساده تلقی میشوم و دیگر جای پیشرفت آنچنانی ندارم. حقوق این کارهم خیلی زیاد نیست. در نتیجه، کار بهتری اگر باشد، ترجیح میدهم آن کار را انجام بدهم. کاری که مثلا در یک دفتر خدماتی میتوانی انجام بدهی ...به هر حال محیط فرق دارد." اما اگر یک دختر جوان بخواهد در تعطیلات تابستانیاش سراغ کار بگردد، چه انتخابهایی دارد؟ صبا که خودش ترجیح میدهد نجاری یاد بگیرد یا آرایشگری ، میگوید:"اصولا دخترها بیشتر دوست دارند بروند در شرکتهای کامپیوتری یامحلهای اداری کار کنند. آن هم فقط کارهای خیلی تمیز! تا حالا کسی را ندیدم که دوست داشته باشد برود تابستان کار کند. در جمع پانزده نفره دوستانم، من هستم و یکیـ دونفر دیگرکه دوست داریم در تابستان کار کنیم اما شرایطش به خاطر مسائل شهر کوچکمان وجود ندارد."
صبا معتقد است که بین بچههایی هم که دوست دارند تابستان را با کار کردن بگذرانند، پول زیاد اهمیت ندارد. بیشتر "کلاسی" که میتواند برای دوستانش بگذارند مهم است:" فکر میکنند کارکردن آنهم در یک کارگاه یا در یک مغازه، یادگرفتن یک چیزی از طریق زحمتکشیدن با این شکل و شمائل، زیاد جالب نیست. بروند پیش دوستانشان چی بگویند، مثلا بگویم من در مغازهی گلفروشی کارگری میکنم؟ به خانواده چه بگویند، چطور خانواده را راضی کنند؟" صبا بر اساس تجربه شخصی خودش و دوستانش که سراغ کار یا کلاس خاصی رفتهاند،میگوید خانوادهها معمولا در حرف موافقت میکنند اما وقتی ماجرا قطعی میشود، مانعتراشی میکنند:"یکسری مشکلات فرهنگی هست البته. رفتوآمد با یک مرد غریبه یا یک چنین چیزهایی باعث شده که خانوادهها سعی کنند دخترها را به محیطهای عمومی بفرستند." صبا میگوید دختران برای کار با چنین محدودیتی مواجه هستند اما عرفان درمورد پسران همسن و سال خودش میگوید:" دوستهایم سراغ هر کاری نمیروند.به قول بچههای اینجا، کار هرچقدر با کلاستر باشد، کار بهتریست. دوستان من علاقهای ندارند بروند سرکار آنهم در این سن، چون خیلی وقت است که در ایران این فرهنگ وجود نداشته که بچهها در تابستان کار کنند و این نسل به نسل ادامه پیدا کرده است." صبا دختری که باید برای کنکور سال آینده دوباره امتحان دهد،میگوید:" اگر تهران زندگی میکردم، شاید خیلی دستم برای کار کردن در این سن بیشتر باز بود. اصلا آدمها در تهران فرق میکنند، زندگیها فرق میکند، دید مردم نسبت به متفاوت است."
|
نظرهای خوانندگان
با سلام
-- حامد ، Aug 25, 2007 در ساعت 10:49 PMنکته اصلی در این مطلب تنبلی بسیار زیاد ما ایرانیان عزیز !!!!!! است که ماشاالله اظهر من الشمس است.و نکته بعدی این ماجرای کلاس وکلاس گذاشتن است که دیگر زیادی شور شده و باید فکری به حالش کرد. خدا اخر و عاقبت ما ادمهای با کلاس را ختم به خیر کند
آمین!