رادیو زمانه > خارج از سیاست > گفتوگو > در جستوجوی خدايی بیشکل | ||
در جستوجوی خدايی بیشکلآزاده اسدیبرنامه را از «اينجا» بشنويد. شوخی نیست: نباید فقط با خودت خلوت کنی یا بخواهی از یک اتفاق به سلامت عبور کنی، تا نامش را به زبان بیاوری. شوخی نیست وقتی کسی از تو میپرسد "به خدا اعتقاد داری؟" و میخواهی جوابی بدهی که از ته اعتقادت میآید. ضیاءالله شیمیدان است و از یک خانوادهی مذهبی. او در جوانی تصمیم میگیرد به توصیهی معلمش برای یادگیری و درک شیمی از ایران برود. به وین میرود و شش ماه بعد وین را به قصد تحصیل در هلند ترک میکند. ضیاءالله ریحانی بعد از 19سال که زندگیاش را فرمول و لولههای آزمایش رنگارنگ در دنیای شهرت شیمیدانها گرفته بود، تصمیم میگیرد سراغ چیزی را بگیرد که همیشه ته دل در جستوجویش بوده: "خداشناسی".
ضیاءالله ریحانی یکی از ايرانیان موفق هلند است که در دانشکدهی انتورپن در رشتهی تحقیق در ادیان در بلژیک تدریس میکند. او ساعتهای زیادی را صرف مطالعه و نوشتن دربارهی خدا و مذهب میکند و معتقد است در صورتی میتوانی خدای واقعی خودت را کشف کنی که در نهایت آزادی آن را پیدا کنی. مدتی است که جوانان در بسیاری از کشورها رو به خداشناسی آوردهاند. فکر میکنید چرا اینقدر خداشناسی در عصر حاضر مهم شده برای نسل جدید؟ خداشناسی اصلاً در وجود بشر هست. فکر وعقل بشر همیشه در جستوجوی حقیقت است. خداپرستی یعنی اینکه انسان اول آگاه باشد به خدا و این آگاهی در خود بشر هست. در مقابل، کسانی هستند که میگویند من به خدا عقیده ندارم، من هم میگویم به آن خدایی که شما عقیده ندارید من هم عقیده ندارم. چون آن خدا، تقلیدیست و خدای تصوری. خدای شما چگونه است؟ نسبت به خدایی که در خودم حس میکنم، با تفکر و حسم آگاه هستم، بدون اینکه بتوانم تصوری داشته باشم که چه جوری است و کی هست. این یک آگاهی است که در من وجود دارد. چنین حسی وقتی بهوجود میآید که فکرم آزاد باشد و کاملاً از تأثیرات خارج منزه و اصولاً بدون تأثیرات جانبی. اگر ایران بودید، هنوز این آگاهی را داشتید؟ اگر ایران بودم فرق نمیکرد، چون من تقلیدی بار نیامدهام. فضای جامعهی ایران با فضای غرب که شما در آن درس خواندهاید و جوانی کرده اید، خیلی فرق میکند! فکر میکنم اگر ایران بودم، شاید اصلاً "بیخدا" بودم. چون همانطور که گفتم جدالی بود در من و این جدال در حقیقت میخواست که بتوانم آزاد فکر کنم و به نتیجهی شخصی برسم. این را هم بگویم همین جا در غرب وقتی در مدرسه و دانشکده درس میدادم، راجع به خدا نمیشد با مردم صحبت کرد. مسألهی خدا و مذهب برایشان مسخره بود. مخصوصاً زمانی که یک شیمیدان بودم، هیچ ارتباطی بین این تفکر و حرفهام نمیدیدند. روشنفکران اروپا همینطورند. این مسأله باعث شد من بتوانم بر اساس آزادی فکر، نه ازروی تقلید، این موضوع را تعقیب کنم. فکر میکنید چرا بخش زیادی از جوانان ایرانی دینزدهاند؟ اگر به اوضاع دنیا و وضعیت ایران توجه کنیم، کاملاً میتوان دلیلش را درک کرد. به اسم دیانت ظلم میشود و انواع اختلافات و مشکلات شکل میگیرد. اگر من هم بودم، میگفتم دیانت باعث اختلاف میشود، دیانت باعث زجر میشود، باعث ظلم میشود. فکر کنم اگر من هم در چنین شرایطی بودم، شاید دیدگاهم متفاوت بود نسبت به دین. با توجه به مواردی که گفتید، به نظر شما در حال حاضر در دورهی بیدینی به سر میبریم یا دینداری؟ به خصوص در غرب... آدمها به صورت فردی دنبال مسائل روحانی و معنویات هستند. ولی در حقیقت دین آرامآرام کنار گذاشته میشود. دنیا رو به بیدینیست، یعنی کلیساها خالی میشوند و مردم از دیانت بیزار. البته این مبارزه و بیتفاوتی در نسل جدید به وجود آمده، نه نسل قدیم؟ بله. ولی همین نسل جدیدعلاقه به معنویات پیدا کرده، ولی نمیخواهند دینی داشته باشند. چرا این اتفاق میافتد؟ دقیقاً به خاطر این که دین در دنیا ابزار شده و چهرهاش وحشتناک جلوه میکند. چه در شرق و چه در غرب. خرافاتی که کلیسا به مردم یاد میدهد، نسل جدید را نسبت به دین آگاهتر میکند. ولی به معنویات رو آوردهاند به خصوص آیینهای معنوی بودایی! چون موارد مطرح شده دربودیسم شخصیست و در دین بودا احکام کمتر است. بوداییها هم به معنویات بیش از خود دین اعتقاد دارند. البته ما فکر میکنیم بوداییها بتپرستاند، ولی اینطوری نیست. چون آنطور به خدا عقیده ندارند که سایر ادیان دارند و در حقیقت حضرت بودا را میپرسند. برای همین مثلاً مجسمهاش را درست میکنند و این هم جزء تقلیداتشان است. خیلیها هم مسیحی میشوند دراین دوره، به خاطر اینکه بخشی از مسیحیها هم بیشتر متوجهی معنویاتاند و احکام را هم تا اندازهی گذشتهاند کنار. یک جملهی معروف هست از یک فیلم معروف ایرانی «به اندازهی تمام آدمها راههایی برای رسیدن به خدا وجود دارد». نشنیده بودم. کاملاً درست است. چطور همه میتوانند راه رسیدن به خدا را پیدا کنند؟ ممکن است کسی این راه را اشتباه پیدا کند! به نظر من بهتر است انسان در نتیجهی تحقیق، دین غلط داشته باشد تا اینکه درست باشد اما از روی تقلید. وقتی هر فرد آزاد باشد و بتواند راه خودش را پیدا بکند، باعث وحدت میشود و نه اختلاف. ممکن است انسانها از بخشهای مختلف، اقیانوسی را کشف کنند، ولی چون ارتباط وآزادی هست، تبادل افکار میشود. درست است که هر کسی از جهت خودش این اقیانوس را کشف میکند و ممکن است برای هرفرد اقیانوس جور دیگری باشد. اما تجربهاش به خاطر اینکه آزادی هست و تبادل افکار، وضعیت فرق می کند. نه اینکه حقیقتی که من کشف کردم از همه بهتر است، این آزادی باید باشد. ممکن است سالها طول بکشد. بیشکل است. برای من خدا طوری شده که حتی با کلمات نمیشود راجع به او حرف زد. ما اسمش را خدا میگذاریم، به خاطر اینکه اسم دیگری نداریم برایش. اینها تصویراتیست که ما داریم، ولی این تصویرات صحیح نیست، بههیچوجه. حالا تصویر شما چیست؟ تصویریست که یک شخص ازیک نقاش بزرگ با دیدن نقاشیاش پیدا میکند. وقتی من نقاشی رامبراند را نگاه میکنم و میبینم چقدر استادانه این آثاررا آفریده، میگویم عجب شخص نابغهای بوده. این تعریف از روی نقاشیهایش هست، خودش را نمیتوانم تعریف کنم. بعد از اینکه عقلم قبول کرد تازه متوجه شدم که آن آگاهی در من بوجود آمده، به خاطر اینکه قلبم هم قبول کرد و متوجه شد. از نظر عقلانی با همین تعریف میتوانم خدایم را تشریح کنم. ولی این تعریف عقلانی هم باید به آن آگاهی قلبی برسد. تا آن آگاهی قلبی نرسد، آدم متوجه نمیشود. |
نظرهای خوانندگان
برای شناخت خدای بی شکل باید بی شکل شد.
-- r-b ، May 29, 2007 در ساعت 12:24 PMdaghighan hamintore.khoda hich vaght dar ghalebe kalame dar nemiad.ma nemitunim khoda ro tasvir konim chun bavarhamun ro nemitunim tasvir konim!
-- sun ، May 29, 2007 در ساعت 12:24 PMاین جا دموکراسی نیست . نظر می ذاریم منتشر نمی شه ، نظری که هیچ اهانتی هم به هیچ کس نکرده . فردا رفتیم تو وبلاگ هامون همینا رو نوشتیم ناراحت نمی شین؟
-- سمیرا لهراسبی ، May 29, 2007 در ساعت 12:24 PM---------------------
زمانه: در کامنتهای اين هفته جستجو کرديم و نام و نشانی از پيامی از جانب شما که منتشر نشده باشد نيافتيم. لطفا دوباره ارسال کنيد