رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۰ اسفند ۱۳۸۵

یداله رویایی: نصرت تخریب تن می‌کرد

نصرت رحمانی، شاعر ایرانی، اگر زنده بود دهم اسفند ۷۸ سالگی‌اش را جشن می‌گرفت. او که سراینده مجموعه شعرهای کوچ، مجموعه شعر "کویر"، "ترمه" و همین‌طور "میعاد در لجن" است، شش سال پیش در رشت فوت کرد.


نصرت رحمانی

نصرت رحمانی دهم اسفندماه ۱۳۰۸ در تهران به دنیا آمد. اگر بود، رادیو زمانه تولدش را تبریک می‌گفت، اما در نبودش به سراغ یدالله رویایی رفتیم؛ یارغارو دوست همراهش که شاعری را در دوره هم تجربه کردند.

یداله رویایی در پاریس زندگی می‌کند. می‌گوید از وقتی از ایران بیرون آمده یعنی از ۲۵ - ۲۶ سال پیش، نصرت رحمانی را ندیده اما با هم تلفنی و با یادداشت‌های کوچک ارتباط داشتند. با این حال می‌داند که دوستش روزهای بهتری را نسبت به قدیم‌ها داشته، شاید چون مشکلات مالی‌اش کم‌تر شده بود.

رویایی ،نصرت رحمانی را شاعری می‌داند که تخریب تن می‌کرد و در نوشیدن الکل و استفاده از مخدرهایی مثل هروئین زیاده‌روی می‌کرد. با این حال چشم از لذت تن بر نمی‌داشت و "زن" در زندگی‌اش جای ثابتی داشت.

به گفت‌وگوی رادیو زمانه با یدالله رویایی، شاعر "شعرهای دریایی" و "دلتنگی‌ها" به بهانه سالروز تولد زنده یاد نصرت رحمانی از «اینجا» گوش کنید.

آقای رویایی چرا هر کسی می‌خواهد در مورد زنده‌یاد نصرت رحمانی بداند، به اوتوصیه می شود با شما تماس بگيرد؟
- این را نمی‌دانستم! البته نصرت از شاعرهای نسل من بود. از شاعرهایی بود که فقط شاعر بود. یعنی چیزی جز شاعر نبود و به همین جهت شاعر بود.از همان اوایل کارش را رها کرده بود، یعنی یادم هست توی وزارت پست و تلگراف یکسالی مشغول بود و بعد آن را رها کرد. اوشاعر رهایی بود. خب حشر و نشر زیاد داشتیم با هم، شاید به این جهت است که به شما توصیه می‌کنند...

البته نه فقط به من...
- آره... خیلی با هم دوست بودیم و مرگ او خیلی من را متاثر کرد .این سالهایی که از هم دور بودیم، دیگر ندیدمش. گاهی برایم یادداشتهای کوچکی می‌فرستاد؛ با خط خودش و با طنزهای مخصوص خودش.ولی من هیچوقت دیگر ندیدمش و خبری ازش نداشتم. یکبار از رشت تلفنی با من صحبت کرد...خیلی دلتنگ خاطره ها و یادداشتهایی که از او دارم هستم. کارش نمی‌شود کرد. زندگی‌ست دیگر. سر همه می‌آید و ما هم منتظرش هستیم.

شما چند سال نصرت رحمانی را ندیده بودید؟
- فکر می‌کنم ۲۶ـ ۲۵ سالی بود. یعنی بعد از انقلاب، من هم که دیگر برنگشتم ایران تا ببینمش. ولی می‌دانستم که احوالش خیلی بهتراز گذشته بود .زمانی که با هم بودیم ،همیشه مضیقه‌های مالی داشت، و با مادرش زندگی می‌کرد. چون نصرت از شاعرانی بود که اصطلاحا در فرنگ به آنها می‌گویند «مودی». شاید ترجمه فارسی اش بشود، یعنی شاعران ملامتی یا نفرینی یا چیزی شبیه به این ؛ اینگونه شاعران به نوعی تخریب تن می‌کنند و از هرچیزی که آنها را به مرگ نزدیکتر کند ابایی ندارند. به خصوص که خودشان را به نوشیدن الکل و مصرف مواد مخدر هم سوق می دهند.آنها وسوسه‌ خودکشی هم دارند که البته در نصرت این بخش نبود، ولی تخریب تن زیاد می‌کرد. یعنی افراط هایی که در نوشیدن الکل ومصرف مخدرهای قوی می‌کرد زیاد بود و من هم اولین خاطراتی که ازاو دارم، آشنا شدنم با مواد مخدراست که از طریق او شکل گرفت. ولی خب در همان شروع شاعری‌مان این مشغله‌ها؛ مشغله‌های مخدر به خصوص در جامعه‌ آنوقت ایران زیاد بود. البته الان که به‌مراتب بیشتر است. منتها آن زمان در بین روشنفکرها و شاعرها مسئله‌ی تن دادن به تریاک و هرويين زیاد بود... می‌خواهم بگویم که تجربه‌های اولیه من را در استفاده مواد مخدر نصرت به من داد. به هر حال این نوع آدم ها مثل شاعران بادیه نشین و یا خیلی از شاعران گذشته‌ی ما هستند؛ کسانی که بسیار بی‌محابا به تخریب زندگی‌شان و نزدیکی به مرگ می پرداختند.

شاید به خاطر همین بود که نصرت رحمانی خودش را بیشتر میراث‌دار صادق هدایت می‌دانست.
درست است. صادق هدایت هم جزو همین نویسندگان بود. البته، همانطورکه گفتم، نصرت هیچوقت وسوسه‌ی خودکشی نداشت، ولی هیچوقت لذت های زندگی را پس نمی‌زد و اتفاقا خیلی هم درجست‌وجوی لذت بود. نه تنها لذت های روحی و مخدرها که به آن اشاره کردم، بلکه لذت تن هم زیاد در او بود؛ در حالیکه این حالت در صادق هدایت نبود، جست و جوی زن و حشر و نشرهای زن در نصرت و در شعرهای نصرت زیاد بود. اولین شعرهای اروتیک و شهوی هم که در شعر ایران آن زمان دایر و رایج شد، در کنار فروغ و چند شاعر دیگر که شعرهای اروتیک می‌گفتند، از نصرت شروع شد. در شعرهای اولیه او چیزهایی هست که برای آ نزمان خیلی جسورانه بود. فرض کنید در مورد جلق وخودارضایی شعر گفتن خیلی جرات می‌خواست: امشب دوباره در تن خود می‌روم فرو/ امشب دوباره از تن خود می‌کشم برون. یا شعرهایی مثل: امشب صدای باد نمی‌آید/ شاید زنی کنار خدا خفته است/ جرم گناهکاری آنان را/ شیطان به بندگان خدا گفته است.

نصرت از این نوع شعرهایی که از لحاظ اروتیک جسورانه بود زیاد داشت. به همین دلیل، اینکه می گویید خودش را با صادق هدایت مقایسه می‌کرد، از این جهت خیلی فرق داشتند، چون صادق هدایت به نزدیکی به زنها و جست و جوی زن فکر نیم کرد درحالیکه نصرت به هیچ وجه از لذت های جسمی دریغ و مضایقه‌ای نمی‌کرد.

تا جایی که من یادم هست نصرت رحمانی خودش را صدای نسل خودش می‌دانست.
از یک جهت درست بود. برای اینکه نسل ما به نوعی نسل شکست‌خورده‌ی بعد از ۲۸ مرداد بود و این تلخی شکست روی ما و شعر ما خیلی اثر داشت. از آنجایی که او شاعر خیلی صمیمی‌ای بود، به هرحال روی شعرهایش و روی روحیه‌اش هم اثر می گذاشت و رفتارش هم در زندگی ناشی از همین شکست بود.او تمایلات ناسیونالیستی جدی داشت و ما تمایلات چپ‌گرایانه کمونیستی داشتیم. هرکدام به‌نوعی به شکست خورده بودیم، ولی خب افق‌های جست‌وجوی‌مان طور دیگری شده بود و دنبال مبارزه سیاسی به آن نحو نمی‌رفتیم. به همین جهت وقتی می‌گویید صدای نسل خودش بود، درست می‌گویید. و از جهت دیگر هم ما نسلی بودیم که بیهودگی‌ها و پوچی زندگی بسیار در زندگی این نسل تاثیر می گذاشت.

البته الان هم در این نسل جدید اینها هست.
به شدت... بله.

شعرهای نصرت رحمانی به نوعی بخش‌های مختلف اجتماع را درگیر می‌کرد، از سقاخانه گرفته تا بازار و حتی شهرنو. چه چیزی وجود داشت که اینقدر در لایه‌های مختلف اجتماع حضور داشت؟
برای اینکه خودش از طبقه‌ بورژوا نبود و بین مردم بود. برای همین فولکلور و مظاهر فولکلوریک جامعه و مردم در شعرهایش هست که نتیجه طبیعی تربیتش بوده. مسئله‌ی حضور فولکلور در شعر بیشتر از اسماعیل شاهرودی شروع شد که او هم از نسل ما بود. در نقاشی هم همینطور شروع شده بود ،این مسئله‌ی سقاخانه که اشاره کردید. نقاشی‌های زنده‌رودی و اصولا نسل سقاخانه در شعر و نقاشی همان دوره باهم تظاهر کرد.

و به شهر نو هم رسیدد؟
بله دیگر. هر چند شهرنو جزو مظاهر فولکلور نیست، ولی جزو مظاهری از فکر و جامعه و احتیاج و همینطور کشش ملامتی بود.

-------------------------
مطلب مرتبط: ‌خدا غم‌ را آفرید، نصرت‌ را آفرید

Share/Save/Bookmark