نگاهی به امارات متحده عربی و ایرانیان ـ بخش اول
حیاط خلوتی شلوغتر از خانه
اردوان روزبه
ardavan.roozbeh@gmail.com
بخش اول گزارش را از اینجا بشنوید.
هتلها جا ندارند. نه در رقه و میدان ماهی،نه جمال عبدالناصر. بهسختی در خیابان «آل مکتوم»، مقابل مرکز خرید ایرانیان، اتاقی در یک هتل سه ستاره برایم پیدا میشود. با ریسپشن هتل، که دختری فیلیپینیست، انگلیسی صحبت میکنم و او، با فارسیای که کمی برایم ناآشناست اما قابل فهم، توضیح میدهد که نحوهی اقامتم در هتل «وندوم پلازا» چگونه خواهد بود. اتاقی که من در آن مستقر میشوم یکی از سی هزار اتاق هتلیست که در دبی وجود دارد. این شیخنشین در ردهی یکی از بالاترین مراکز اقامتی دنیا، از نظر تعداد تخت قرار دارد. در اینجا فروشندگان و مأمورین خدماتی، حتی اگر فیلیپینی و بنگلادشی باشند، فارسی بلدند و شما به مترجم احتیاج ندارید و کمکم احساس خواهید کرد در یک «ایران کوچولو» هستید.
سرزمینی از خاک سوخته
وقتی هواپیما کرانههای آبی خلیج فارس را پشت سر میگذارد، در برابر خود، سرزمینی میبینم که رملهای آن با شیارهایی تیرهرنگ، مواج به نظر میآیند. اینجا امارات متحدهی عربیست.
این بار هم از ترمینال دو وارد فرودگاه بینالمللی دبی شدم. این ترمینالیست که عموم پروازهای ایرانی در آن تخلیه میشود. از اسکن چشم خبری نیست. به یمن دولت الکترونیکی امارات، دیگر منتظر کفیل هم نمیشوم؛ تا بیاید و مرا از سد مأمورین کنترل مرزی عبور دهد. واقعا فکر میکنم پا به یکی از سرزمینهای جنوبی ایران گذاشتهام. با اندکی تفاوت در پیش از انقلاب و بعد از انقلاب. ایرانیها هم کمکم حتا از داخل فرودگاه روسری از سر برمیدارند و سعی میکنند بین مردم گم شوند. شوخی نیست. این کشور نزدیک به ششصد هزار نفر از ساکنینش را ایرانیان تشکیل میدهند. آماری که به شکل غیر رسمی، بیش از این را نشان میدهد و هر روز هم بر تعداد آن افزوده میشود. در لابی هتل موجی از هموطنها میآیند و میروند. ساک و چمدان، کیف و پلاستیکهای خریدی با مارکهای «هایپر مارکت»، «دی تو دی» و «قریة الهدایا». کسی با کمتر از سه ـ چهار ساک و بسته این ولایت را ترک نمیکند. به نظرم میآید لباسها همه نو نوار است. تور گردانها مینیبوسهایی را آماده کردهاند که بیشتر مسیرهایشان مراکز فروش است. جاهایی که معدن اجناس چینی ارزاناند. جلوی میز کانتر هتل، چند نوع نشریهی فارسیزبان ریخته. اکثر نشریاتِ اینجا، به دلیل تأمین هزینه از طریق آگهی، مجانی توزیع میشوند. موج ایرانیست که میآید و میرود و هر روز به رنگی. انگار اینجا قرار است عقدهها خالی شود. توجه که میکنی میبینی سیر کوتاه و بلند شدن دامنها و آستینها یک نمودار دارد: اول بلند که هر روز میل به کوتاه شدن میکند؛ و بعد هر چه به روزِ رفتن نزدیک میشود بلندتر. هارمونیای از نیاز و نگرانی. انگار این پوشیدن و نپوشیدن، خودش و شکستناش تابوست. و بعد نگرانیها باز جای هر چیزی را میگیرد. در شلوغی رستوران هتل، و کنار میز صبحانه، برایم این ترسها با دیدن خانمی که تیشرت کوتاه پوشیده و جین تنگ به پا کرده و حلقهای که از نافش رد کرده در نور برق میزند، اما روسری سرش است، محرز میشود. ظاهرا کسی، در پیمانی نانوشته، برایشان روشن کرده که حجاب برای جمهوری اسلامی ایران یعنی چه: سر را بپوشانی کسی اینجا نمیتواند از تو بهانه بگیرد؛ یا همکارت در ادارهای که کار میکنی و اینجا میبیندت، نمیتواند در موردت حرف و حدیث در حراست محل کارت درست کند.
آنهایی که رفتند
شاید خیلی از ما به دلایل مختلفی هجرت میکنیم. هر کسی برای رفتناش دلیلی دارد. برای این گزارش، سراغ چند ایرانی رفتم. آنها آدمهایی بودند که میخواستند بگویند چرا رفتهاند.
مهدی ۲۶ ساله
او وقتی فهمید که ما داریم در لابی هتل شرایتون مصاحبه میکنیم، نشست روی مبل و گفت که بدش نمیآید مصاحبه کند. و با بذلهگویی مدام تأکید میکرد که: «آقا! جایی این مصاحبه ما رو نزنین ...». در ایران کار دکور مغازه میکرده و اهل رشت است. و ظاهرا یک روز وقتی دکور یک فروشگاه پوشاک را در خیابان «گلسار»ِ آن شهر روبهراه میکرده، برای این که «کراوات» را پشت دکور زده بازداشت شده. خودش میگوید که بعد از دو روز بازداشت، محکوم به شصت ضربه شلاق و صد و بیست هزار تومان جریمه شده و این برای او شروع رفتن بوده است.
ادامه میدهد: «قاضی به من گفت: تو به مقدسات توهین کردهای. آخه من با کروات چطوری به مقدسات توهین کردم؟ از فردایش افتادم دنبال این که از ایران بکَنم. آمدم اینجا و با آقای شبخیز آشنا شدم و کارم رو توی کاباره تهران شروع کردم. توی این پنج ساله کارم خوب شده. دیگه ایران هم نرفتم. اصلا بدم میاد یکی اسم ایرانو جلوم مییاره. اون قدر که توی ایران عذاب کشیدم.»
سپهر ۲۷ ساله
سپهر از آبادان، شش سال قبل، وقتی دل به اقامت در این کشور بست، در سازمان بنادر و کشتیرانی کار میکرده. به خوانندگی علاقه داشته و چون در ایران زمینهای برای کار نبوده به دبی آمده. او اینجا میخواند. در ایران دورهی خاصی ندیده، اما در دبی، به قول خودش، «اساتیدش» به او کمک کردهاند که راه بیفتد. این روزها در کاباره «کوچینی» میخواند.
میگوید: «احساس میکنم به چیزی که میخواستم رسیدهام ».
از سپهر میپرسم چرا دبی پر از ایرانیست؟
میگوید: «فکر میکنم اینجا ایرانیها آزادترند. من ایران حتا توی یک عروسی هم نمیتونستم بخونم و برنامه اجرا کنم. خب اینجا آزادتره و برای ما جوونا در مورد چیزایی که به آزادی ربط داره اینجا از ایران بهتره.»
زمانی که از او میپرسم آیا میتواند به ایران بازگردد میگوید همیشه به ایران میرود و میآید، اما به اینجا عادت کرده است.
میپرسم برخورد اماراتیها با ایرانیها چطور است؟
می گوید خیلی خوب. عربها آدمهای خونگرمی هستند. از طرفی، چون اینجا بیشتر از توریستهای ایرانی استفاده میبرند، با روی باز با آنها برخورد میکنند.
رضا عرب ۳۴ ساله
هشت سال است ساکن دبی شده. راهنمای تور است و اگر کارهای دیگری، مثل برنامههای گشت و اجارهخانه و از این دست، به تورش بخورد انجام میدهد. میگوید: «پدرم توی جنگ شهید شد. من خانوادهی مذهبیای دارم. به خاطر آزادی آمدم اینجا. اون زمانی که ما آمدیم، تو ایران آستین کوتاه میپوشیدی میگرفتنت. لی میپوشیدی بهت گیر میدادن. اما اینجا خیلی راحتم. میتونم مشروب بخورم و مفسد فی الارض نشم».
او خاطرات خوبی از ایران ندارد: «یه بار تو ایران من مشروب خوردم، اینقدر منو زدن، که فراموش نمیکنم. جورابامو در آوردن داخل دهنم گذاشتن که نتونم داد بزنم. میگفتند که تو چرا مشروب خوردی».
اما رضا در امارات هم دغدغههایی دارد. میگوید دختران ایرانی اینجا مشکلاتی دارند: «من خودم دیدهام. حتا خودم شخصا رفتم سفارت. برای مسئولشون ثابت کردم که دخترای ایرونی رو میارن اینجا و گول میزنن. من یه دوست دارم که اینجا پلیسه. بارها به من گفته که دختراتونو مییارن اینجا. حتا بوده که من دختری رو نجات دادم و برش گردوندهم ایران. یه مافیایی هست که به عنوان کار، دخترا رو میارن اینجا و میگن یه کار خوب بهت میدیم. اونا هم چون اطلاع ندارند گول میخورن».
او ادامه میدهد: «چند شب پیش توی دی تو دی بودم. یه خانمی آمد که میگفت بهش گفتهاند اینجا کار خیلی خوبه. جا نداشت شب بخوابه. هتلها گرون بود و این بنده خدا آمد خونهی ما. که مجبور شدم تا صبح بیرون بخوابم. صبح گفتم شمارهی اونی که بهت گفته میاد دنبالت برای کار ببردت، به من بده که بهش زنگ بزنم. و بعد که زدم خودش فهمید چه اشتباهی کرده. و زد تو سرش و همون روز برگشت ایران. همه میگن اینجا کار و آزادیه. اما از همه چی خبر ندارند».
از رضا میپرسم که مگر امارات یک کشور اسلامی نیست؟
جواب میدهد: «اسلام رو اینجا قاطی نکن. بیا الان ببین اینجا حتا یه مرد کنار خیابون وایسه چطوری جلو پاش بوق میزنن. تازه خرجشم میکنن و حاضرن باهاش باشن و دو هزار، سه هزار درهمی بهش بدن».
او میگوید که حرف آخرش این است که : «ایران که جنگ شد، اینجا درست شد. از پیرمرداشون بپرسی بهت میگن قدیما آبشون از ایران بوده، میوههاشون از ایران بوده و خودشون هیچی نداشتن. این آمدنِ ایرونیها همش برای یکم آزادیه».
دبی کجاست
در حاشیهی جنوبی خلیج فارس، مجموعهی هفت امارت عربی، در چند دههی قبل حاضر به توافق بر سر منافع مشترک خود شدند و کشوری را تحت عنوان «امارات متحده عربی» بنیان گذاشتند. منافع این کشورها، برای رشد و ایجاد نسبی رفاه، آنها را بر آن داشت که سیستم مدیریتی غربی را بپذیرند و این فرصت را به غربیان بدهند که از کشوری که به یک روایت، روزگاری پیش از این حاکمانش چادرنشین بودند، ساختاری نوین را به وجود بیاورند.
دبی یکی از این امارتنشینهاست. با جمعیتی حدود یک میلیون و چهار صد هزار نفر ساکن. امروزه هشتاد درصد آن را خارجیان تشکیل میدهند. ایرانیان، با حدود جمعیتی بالغ بر ۶۰۰ هزار نفر، اگرچه بالاترین رقم مهاجران نیستند، اما از لحاظ سرمایهگذاری در این کشور بالاترین رقم را دارا هستند. بنابر اعلام اتاق بازرگانی ایران، رقم جذب سرمایههای ایرانی در دبی، سال ۱۳۸۳ حدود دویست میلیارد، و سال ۱۳۸۴ حدود دویست و هفتاد میلیارد دلار بوده است. این در شرایطیست که با موج تبلیغاتی به وجود آمده و روشسازیهای نوین، سیستم اقتصادی حاکم در این کشور با مهیا کردن امکان خرید ملک و سرمایهگذاری در ساخت و ساز (که در گذشته برای افراد خارجی وجود نداشت و قراردادهای املاک ۹۹ ساله بود)، این رقم به نظر برخی کارشناسان باید نزدیک به ۴۰۰ میلیارد رسیده باشد و هر روز نیز بر این میزان افزوده میشود. مرکز سیاسی این کشور، به دو علت نفت و حضور حاکم در «ابوظبی»ست، اما شیخنشین دبی بالاترین رقم داد و دهش مالی را با جهان خارج دارد. اینک با وجود مناطق ویژهی اقتصادی، نظیر «جبل علی» و دیگر مناطق، هر روز شانس این کشور برای سرمایهگذاری خارجیها افزایش مییابد؛ چنانکه کمکم، دبی ترمینالی برای عبور کالا در خلیج فارس و منطقه شده است. حاکمان این شیخنشین امیدوارند درآمد کشور را به ۱۲۰ میلیارد دلار در سال برسانند؛ و این یعنی آنکه سهم سرانه درآمد در این کشور، برای هر شهروند حدود پنجاه هزار دلار در سال خواهد بود.
جالبتر زمانیست که بدانید این کشور، که اقتصادش در ابتدای دههی نود فقط متکی به نفت بود، به نقل از روزنامهی الشرق الاوسط، از سال ۲۰۰۰ با رشدی سیزده درصدی در بخش درآمدهای خالص غیر نفتی، به حدی رسیده که فقط سه درصد اقتصاد این کشور متکی به نفت است و در سال ۲۰۰۶ فقط ۱۳۰ هزار بشکه صادرات نفت داشته. به روایت برخی، دبی میتواند چاههای نفتاش را ببندد؛ چرا که همین روند رشد اقتصادی هم، در سال ۲۰۰۶ به رقم ۶ر۹ درصد رسید و دبی توانست این درآمد بالا را تقریبا از بخش خدمات کسب کند.
و این اول راه است
«دبی: به سوی آینده». این راهبردی اقتصادی و استراتژیک در قالب یک چشمانداز است که این شیخنشین سرلوحهی کار خود قرارداده. رشد اقتصادي، توسعهی اجتماعي، ساختار زیربنایی محیط زیست و طبیعت، امنیت، سلامت و عدالت و شفافیت از جمله شعارهاییست که در این چشمانداز داده میشود. با توجه به اینکه این شیخنشین در نیمه راه ده سالهی توسعه، تقریبا به اهدافاش رسیده است، پیشبینی میشود با روند رو به رشد خدمات و سرمایهگذاریهایی که در این کشور شده، در سال ۲۰۱۰ میلادی یکی از بزرگترین قطبهای تجارت، مسکن، خدمات و توریسم شود. این توسعه، که در فرایند روابط اجتماعی، به خصوص حضور زنان در ادارات، سازمانها و پستهای کلیدی هم نقش مهمی داشته، باعث شده که امروز ۲۶ درصد بازار کار افراد بومی این شیخنشین را زنان تشکیل دهند. ده درصد بازار کار دبی، اینک در اختیار بومیان است و سیاست کلی آن کشور این است که حضور مدیریتیِ افراد محلی تا پایان برنامهی ده سالهی توسعه به ارقام بالاتری برسد. دبی یکی از خوش اقبالترین کشورهای منطقه است؛ چرا که این کشور، با وقوع حوادث مختلف در منطقه، بیشترین بهرهبرداری اقتصادی را داشته است. وقوع انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷، به روایتی، یکی از بهترین فرصتها برای این شیخنشین بوده و موجی از سرمایهداران ایرانی را جذب کرده. فرصت دیگر، جنگ ایران و عراق بود، که باز هم به دلیل عدم امنیت سرمایه در کشور ایران، رونق بازار امارات را فراهم کرد. اقتصاد مبتنی بر اهداف سیاسی در ایران نیز شاید تیر آخر را برای سرازیر شدن سرمایههای وطنی به این کشور شلیک کرد. اتفاقی که همچنان ادامه دارد. فیگارو چاپ پاریس، در یک گزارش تحلیلی پیرامون اوضاع اقتصادی ایران پس از روی کار آمدن آقای احمدینژاد نوشت: «بیاعتمادی مردم به آینده، وخامت اقتصاد كشور و فرار سرمایهها را در پی داشته است. در طول سه ماه پس از آغاز به کار دولت جدید در ایران، تاجران و سرمایهداران ایرانی، فقط بهصورت پول نقد، حدود سیزده میلیارد دلار را از كشور خارج و به بانکهای دبی منتقل کردهاند. به این ترتیب، این عدم برنامهریزی در کشور همسایه، شیخنشین دبی را از برنامهی ده سالهای که از سال ۲۰۰۰ آغاز کرده، به طرز شگفتآوری، جلو انداخته است».
|
نظرهای خوانندگان
الان ديگه اون خبرها نيست من بعد از 11 سال رفتم ايران با چشمهاي خودم ديدم كه بعضي از دختر خانم ها چه جوري آرايش ميكنند و لباس ميپوشند, پسر ها هم همين طور. درسته آزادي مثل جاهاي ديگه نيست ولي خيلي فرق كرده نسبت به سالهاي بعد از انقلاب و در زمان جنگ كه بشدت كنترل ميكردند.
-- irani ، Mar 23, 2007 در ساعت 06:36 PMazize delam are age ta 2 mah pish miyumadi iran injori bud vali alan ye adam injori dige nemibini shode shabihe mogheye jang ta yekami muhat fashen bashe ya mantot kutah bash emigiranet
-- dj sh ، Aug 10, 2007 در ساعت 06:36 PMgashte ershad