رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۹ آذر ۱۳۸۹
رضا خندان همسر نسرین ستوده در گفت‌وگو با «زمانه»

نود‌وپنج روز انفرادی، پنجاه‌روز اعتصاب غذا

آسیه امینی

نسرین ستوده پنجاه‌روز از نودوپنج روز انفرادی‌اش را در اعتصاب غذا به سر برده است. رضا خندان، همسر این وکیل زندانی، در گفت‌وگو با رادیو زمانه، از شرایط سخت خانواده و فرزندان‌شان و نیز وضعیت پرونده‌ی همسرش سخن گفته است.او این سخنان را در شرایطی می‌گوید که نسرین ستوده در تماسی تلفنی با وی، از اعتصاب غذای دوباره‌اش سخن گفته است.

رضا خندان می‌گوید: هر چقدر هم پذیرفتن این مسئله برای ما سخت است، ولی ما در شرایط او نیستیم. نودوپنج روز انفرادی انسان را تخریب می‌کند! برای جواب یک هفته‌ای سه هفته منتظر می‌مانیم. سه هفته برای کسی که در انفرادی است و از حقوق اولیه‌ی یک زندانی مثل حق داشتن اطلاعات درباره‌ی پرونده خودش هم محروم است، عمری است. به‌طور مثال خبر تمدید قرار بازداشت نسرین تا مدت نامعلوم را، خودش نمی‌دانست و وقتی در تماس تلفنی من درباره‌ی این موضوع پرسیدم، بسیار متعجب شد و بلافاصله گفت پس من برنامه‌ی خودم را پیاده می‌کنم. چون قبلاً یعنی روز پنج‌شنبه گفته بود اگر به حقوقش توجه نکنند، اعتصاب غذای خشکش را از سر خواهد گرفت.


نسرین ستوده

مسلما او از عواقب چنین کار پرخطری بهتر از ما خبر دارد. اما آیا این اعتصاب‌ها نتیجه‌ای هم داشته است؟

درواقع ما چانه‌های‌مان را قبلاً زده بودیم و متاسفانه نسرین به این کار و درواقع به این اعتراض مصمم است. البته برای ما که در شرایط او نیستیم و برای ما که بیرون از زندانیم گفتن این حرف آسان است. اما امروز درست نودو‌پنجمین روز زندان انفرادی نسرین است. می‌گویند نصف این زمان برای تخریب روحیه و روان یک نفر کافی است، ولی او نود‌وپنج روز این شرایط را داشته. من واقعاً نمی‌دانم چطور تا همین‌جا را تاب آورده. برای کسی که دلش پیش دو بچه‌ی کوچک است، این شرایط فاجعه است.

درواقع ما نمی‌توانیم خودمان را جای او بگذاریم. ما کاملاً در دو عالم مجزا هستیم. من فکر می‌کنم او در شرایط کسی است که از شدت درد، دندانش را به هم می‌فشارد و در این بین ممکن است زبان خودش را هم زخمی کند، اما درد اصلی، او را متوجه این درد دوم نمی‌کند. مثلا آقای طبرزدی می‌گفت به گذشته که نگاه می‌کنم می‌بینم که اعتصاب غذا اشتباه بود. در حالی که در زمان خودش به شدت بر این کار اصرار داشت.
منظورم این است که مناسبات ذهنی ما از شرایطی که نسرین در آن قرار دارد دور است. نمی‌دانم! وقتی که دستش از همه‌جا کوتاه است، شاید این تنها راه باقی‌مانده‌ی اعتراض برای اوست.

در کل نسرین ستوده چند روز در اعتصاب بوده است؟

راستش ما فکر می‌کردیم حدود چهل‌روز. در حالی که در دادگاه متوجه شدیم آن اوایل هم که نسرین دستگیر شده بود، در اعتراض به این‌که آنها وسایل کار و ابزار زندگی مرا هم با خود برده بودند، حدود ده روز اعتصاب کرده بود. همین باعث پس فرستادن وسایل کار من شد. اما اوایل بازداشت بود و به ما نگفته بود که نگران نشویم. با این حساب ایشان حدود پنجاه روز در اعتصاب غذا بوده است.

شرایط بچه‌ها چطور است؟ با نیما چه می‌کنید؟

همه‌ی سعی‌مان بر این بوده که بچه‌ها بتوانند زندگی عادی‌شان را از نظر رفتن به مدرسه یا کارهای روزمره انجام بدهند، ولی خب از نظر روحی شرایط مناسب نیست. مثلاً امروز بعد از این‌که مهراوه متوجه شد مادرش دوباره در اعتصاب است خیلی گریه کرد.

وقتی در خانه زیاد در این مورد حرف زده می‌شود، نیما بارها تمام شب در خواب فریاد می‌زند یا بارها بیدار می‌شود و گریه می‌کند.

بچه‌ها فقط همان یک بار مادرشان را دیده‌اند؟ آیا بعد از آن به دیدن مادرشان نرفته‌اند؟


نه همان یک‌بار بود که آن هم خیلی تاثیر بدی بر آنها گذاشت. درواقع بچه‌ها با خاله‌شان رفته بودند و به خاطر درگیری خانواده با ماموران و با دیدن نسرین که شرایط بدی [از نظر ظاهری] داشت، خیلی تاثیر بدی بر آنها گذاشت.

در مورد ملاقات‌های کابینی همه‌ی کسانی که در این مورد تجربه داشته‌اند، به شدت توصیه کرده‌اند که این کار را نکنیم. چون تاثیر بسیار بدی دارد. فکرش را بکنید که بچه‌ی سه ساله از پشت شیشه مادرش را ببیند و نتواند او را در آغوش بگیرد. این تصویر تا ابد در ذهن او خواهد ماند.

یکی از دوستان تعریف می‌کرد که وقتی بچه‌اش را برای دیدار کابینی با پدرش برده بود، بچه از او می‌پرسید، بابا چرا در این تونل است! و مادر نمی‌دانست چه باید به بچه‌اش بگوید. نه! به نظر من وحشتناک است و حاضر نیستم بچه ها را در این شرایط قرار بدهم.

در مورد وضعیت پرونده‌ی ایشان خبر تازه‌ای نیست؟

آخرین خبر همین تمدید قرار بازداشت است. نسرین نود و پنج روز در انفرادی بود. او را به طور مستقیم از انفرادی به دادگاه بردند و از دادگاه دوباره مستقیم به انفرادی برگرداندند. من نمی دانم واقعاً چرا! در مورد اتهامات او هم اگرچه در دادگاه ما با یک پرونده‌ی بسیار حجیم مواجه شدیم که خیلی بیشتر از تصورمان بود، ولی وقتی دادگاه وارد بررسی شد، از بین آن همه کاغذی که بیشترش مصاحبه‌ها، مقاله‌ها و گزارش‌های مربوط به ایشان بود، حتی یک مورد اتهام که بشود گفت مصداق عمل مجرمانه بود، پیدا نشد.

همه‌اش حرف‌های قابل دفاع با دلیل و منطق بود. آن‌هم نه با زبان توهین یا دشمنی. بلکه با زبان انتقاد و محترمانه. آیا قرار است هیچ‌کس انتقاد نکند؟ اگر کسی انتقاد کرد سزایش این است؟

حتی در یک مورد که حساسیت بیشتری بر آن وجود داشت، واقعاً از نظر ما ملاک صداقت و تحسین‌برانگیز بود.

آیا می‌توانید بگویید چه بود؟

بله. درواقع پیامی بود که نسرین بعد از برنده شدن جایزه‌ی حقوق بشر ایتالیا برای برگزارکنندگان آن مراسم خوانده و گفته بود: از جامعه‌ی مدنی ایتالیا می‌خواهم که در زمینه‌ی ارتقای وضعیت حقوق بشر به ما کمک کنند.

همین؟!

بله! واقعاً همین. کجای این حرف مصداق اتهام نسرین است؟ اولاً او حتی نگفته دولت ایتالیا ، بلکه جامعه‌ی مدنی ایتالیا را خطاب قرار داده. دوم این‌که مگر نقض حقوق بشر فقط توسط دولت و حکومت انجام می‌شود که اگر کسی گفت وضع حقوق بشر بهتر شود، دولت دستگیرش کند؟ حقوق بشر یک مفهوم عام است و نسرین هم فعال سیاسی نیست. برای او حقوق بشر مهم بوده است. هرکسی از هر دسته و گروهی هم بود، اگر قربانی حقوق بشر بود، او را پس نمی‌زد و تا جایی که ممکن بود از آنها دفاع می‌کرد.

واقعاً در آن پرونده‌ی ضخیم، چیزی که اتهام محسوب شود وجود نداشت، ولی متاسفانه با وجود این که نمایندگان کانون وکلا هم حضور داشتند، اما جو دادگاه به نوعی علیه متهم پیش می‌رفت.

در آستانه‌ی روز جهانی حقوق بشر هم هستیم. آیا سخنی هم برای فعالان حقوق بشر دارید؟

نسرین در حقوق بشر بدون چشمداشت کار می‌کرد. از همه‌ی زندگی‌اش مایه می‌گذاشت. انگار چشمش را به روی مشکلات بسته بود. برایش فرقی نمی‌کرد چه کسی از چه گروه و دسته‌ای تقاضای کمک کرده. برای این‌که در حرفه‌اش فقط حق و عدالت را در نظر می گرفت. من از همه‌ی دوستانش و از همه‌ی کسانی که در این مدت ما را فراموش نکردند سپاسگزارم، اما می‌خواهم خواهش کنم بقیه‌ی زندانیان را هم فراموش نکنیم. همه‌ی کسانی را که به ناحق در زندانند؛ نه اینکه فقط به دوستان یا اعضای حزب و گروه و دسته‌ی خودمان توجه کنیم. خیلی ها به کمک و توجه نیاز دارند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

جز شرمندگی حرفی برای گفتن ندارم. ایکاش در توانمان بود کاری کنیم ...

-- حمیده ، Dec 10, 2010 در ساعت 03:45 PM