رادیو زمانه > خارج از سیاست > ايران و اروپا > غافلگیری ماه اکتبر | ||
غافلگیری ماه اکتبرrobert parryرابرت پاری، روزنامهنگار و محقق آمریکایی است که جایزهی ملی جورج پولک را بهخاطر گزارشی در آسوشیتدپرس در سال ۱۹۸۴ دربارهی مسئلهی ایران کنترا و فعالیت در نیوزویک دربارهی کشف دخالت الیور نورث در آن ماجرا دریافت کرد. او در سال ۱۹۹۵ کنسرسیوم آنلاین را پایه گذاشت که کار آن روزنامهنگاری تحقیقی است. این روزنامهنگار همچنین صاحب چند کتاب از جمله کتابی تحقیقاتی دربارهی اکتبرسورپرایز یا غافلگیری ماه اکتبر است و تحقیقات خود را دربارهی این مسئله هنوز ادامه میدهد. جمعی از فعالین دانشجویی ایرانی داخل کشور پرسشهایی را دربارهی اکتبر سورپرایز (زدوبند محرمانه بر سر گروگانها بین فرستادگان خمینی و ستاد تبلیغات ریاست جمهوری ریگان در روزهای ۱۹ تا ۲۱ اکتبر ۱۹۸۰ در پاریس) با این روزنامهنگار در میان گذاشتهاند. او هم به این پرسشها در سایت خود پاسخ داده است. آنچه در زیر میخوانید ترجمهی این پرسش و پاسخها است.
robert parry هشتروز پیش گروهی از فعالین دانشجویی از ایران با من تماس گرفتند و خواستند تا دربارهی پروندهی «اکتبر سورپرایز» در رابطه با اتهام کارشکنی ستاد انتخاباتی رونالد ریگان در سال ۱۹۸۰ در راه تلاشهای رئیس جمهور جیمی کارتر برای آزادی ۵۲ گروگان آمریکایی در ایران، به سئوالاتی پاسخ دهم. شکست کارتر در آزاد کردن گروگانها پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۸۰، راه را برای پیروزی چشمگیر ریگان و چرخش تند آمریکا به راستگرایی گشود. با نزدیک شدن سیامین سالگرد انتخاب ریگان به ریاست جمهوری (در نوامبر سال ۱۹۸۰)، این دانشجویان هفت پرسش زیر را طرح کردهاند. آنها نوشتهاند: «جناب آقای رابرت پاری گرامی، شما تحقیق خود را دربارهی مسئله گروگانهای آمریکایی و آزادیشان بهطور مرتب پیگیری میکنید. ما بهعنوان چند جوان فعال ایرانی که گرفتار استبداد روحانیت هستیم باید بگوییم که مسئلهی اکتبرسورپرایز برای ما بسیار مهم است. زیرا ما ایرانیها نیز بهای سنگینی بابت گروگانگیری پرداختهایم.» پس از دریافت پاسخهای من رابطی از سوی دانشجویان طی یک ایمیل از من درخواست کرد که این پرسش و پاسخ را روی وبسایت consortiumnews هم قرار دهم. آنها همچنین خواستند که به دلیل وضعیت سخت حاکم بر ایران از ارائه هرگونه مطلب دیگری در رابطه با هویت آنها خودداری کنم. هفت پرسش گروه دانشجویان در ایران و پاسخهای من به شرح زیر هستند: ۱- چرا شما این مسئله را دنبال میکنید؟ اول اجازه بدهید پیشزمینهای را ارائه دهم. در دههی ۸۰ من یک خبرنگار تحقیقگر در آسوشیتدپرس بودم که برخی از اسناد مربوط به آنچه به «افتضاح ایران گیت» شناخته شد را کشف و برملا کردم. این اسناد در رابطه با فروش محرمانهی اسلحه توسط حکومت ریگان به ایران در قبال کمک به آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان بود که بخشی از سود حاصل از آن در عملیات سری کاخ سفید برای کمک به نیروهای شورشی کنترا در نیکاراگوئه هزینه شد. گزارشهای اولیهی من و تمرکز بر بخش مربوط به کنتراها در این عملیات سری با تکذیبهای سرسختانهی کاخ سفید روبهرو شدند. حتی پس از آنکه در پاییز سال ۱۹۸۶ این افتضاح کاملاً برملا شد، باز هم کاخ سفید با تمام قوا به لاپوشانی خود ادامه داد و تلاش میکرد که تحقیقات را از یکسو تنها به دورهی زمانی ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۶ محدود کند و از سوی دیگر پرزیدنت ریگان و معاون رئیس جمهور، جرج بوش (پدر) را از عواقب آن محفوظ نگه دارد. در اوایل سال ۱۹۸۷ برای کار به مجلهی نیوزویک رفتم و گزارشهای من گزارشهای رسمی کاخ سفید را که در حال ظاهر شدن بودند به چالش میکشید. گزارش رسمی گناه بخش اعظم عملیات سری را به گردن چند کارمند متعصب کاخ سفید چون اولیور نورث میانداخت و اصرار داشت که تماسهای با ایران از سال ۱۹۸۴ آغاز شده است. گزارشهای من نشان میدادند که این افتضاح تا سطوح خیلی بالاتری تا سطح ریگان و بوش میرفت و زودتر از آن شروع شده بود که بهطور کلی باور میشد. پس از مدتی برای من روشن شد که ریگان/ بوش اجازهی فروش اسلحه به ایران را بلافاصله پس از بهدست گرفتن حکومت صادر کرده بودند. به زبان دیگر، فصل دیگری نیز پیش از افتضاح ایران- کنترا وجود داشت که در نهایت مورد قبول برخی از کارمندان بازپرس ویژهی ایران- کنترا، لارنس ولش نیزقرار گرفت. هر چند که لارنس ولش نیز تحت فشارهای زیادی قرار گرفته بود که دامنهی تحقیقات خود را محدود کند. تا سال ۱۹۹۰ تعدادی شاهد برای بخشهایی کوچک و پراکنده از این فصل پیشین داستان ظاهر شدند که خط ارتباط ریگان/ بوش با ایران را به پیش از انتخابات سال ۱۹۸۰ در آمریکا میرساند. یعنی به زمانی که پرزیدنت کارتر با استیصال در حال مذاکره برای آزادی گروگانهای آمریکایی بود که در نوامبر ۱۹۷۹ با تسخیر سفارت آمریکا در تهران توسط دانشجویان انقلابی به گروگان گرفته شده بودند. پس از ترک نیوزویک از سوی برنامهی فرانت لاین در شبکهی تلویزیونی (غیر خصوصی) PBS با من تماس گرفته شد تا برای تهیهی یک فیلم مستند درباره فصلهای ابتدایی افتضاح ایران- کنترا که به نام «اکتبر سورپرایز» معروف شده بود و ادعا میکرد که نیت جمهوریخواهان این بود که مانع از آن شوند تا کارتر بتواند با آزاد کردن گروگانها در ماه اکتبر، ماه پیش از انتخابات ریاست جمهوری در نوامبر ۱۹۸۰، همه را سورپرایز کند، به آنها بپیوندم. از آنجا که دیده بودم اصرار من در ادامهی تعقیب جنبههای وسیعتر افتضاح ایران- کنترا چه خسارتی برای آتیهی حرفه ای من داشت، با اکراه دعوت فرانت لاین را پذیرفتم. به صراحت باید بگویم که به نفع من میبود که در «کم ارزش دانستن» ادعاهای «اکتبرسورپرایز» به بقیهی خبرنگاران آمریکایی میپیوستم، اما این ماموریت را پذیرفتم و به نقاط گوناگون جهان، برای مصاحبه با افرادی که دربارهی این تماسهای اولیه میان ریگان/ بوش و ایران اطلاعاتی داشتند (و یا ادعا میکردند که دارند)، سفر کردم. در نهایت به این نتیجه رسیدم که در حالی که ادعاهایی علیه جمهوریخواهان صد درصد قابل اثبات نیستند اما این اتهامات را هم نمیتوان نادیده گرفت. بهراحتی میتوان گفت که انبوهی از شواهد نشان میدهند که در سال ۱۹۸۰ ستاد انتخاباتی ریگان/ بوش به طور مسلم ارتباطات پشت پردهای با ایران داشتند. فیلم مستند PBS و مقالهای از گری سیک، از کارکنان پیشین شورای امنیت ملی، برانگیزندهی تشکیل یک کمیتهی تحقیق ویژه در کنگرهی آمریکا شد. سردبیران سابق من اما در نیوزویک و نئومحافظهکاران نشریهی نیوریپابلیک هم در پاییز سال ۱۹۹۱ مقالاتی را در تقبیح «اکتبر سورپرایز» منتشر کردند و آن اتهامات را یک تئوری توطئهی جعلی خواندند. این مقالات به نوبهی خود جمهوریخواهان را بر آن داشت تا به تلاشهای خود برای لاپوشانی نقش رئیس جمهور پیشین، ریگان و جرج بوش (پدر) رویس جمهور وقت، که در فکر دورهی بعدی انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۹۹۲ بود، بیافزایند. هر چند که برای تحقیقات کنگره هرگز با بوش مصاحبه نشد اما او طی دو کنفرانس مطبوعاتی اتهامات اکتبر سورپرایز علیه خود را رد کرد. علیرغم این واقعیت که ثابت شد شهود کلیدی جمهوریخواهان که در مقالات نیوزویک و نیوریپابلیک از آنها نام برده شده بودند، دروغی بودند و این واقعیت که شواهد فزایندهای دال بر اینکه در حقیقت در سال ۱۹۸۰ ستاد انتخاباتی ریگان/ بوش با ایران یک معامله سری بستند، کمیتهی ویژه تحقیق کنگرهی آمریکا بسیاری از این مدارک را زیر قالی مخفی کرد. پس از شکست بوش در انتخابات ۱۹۹۲ و پیروزی کلینتون، بازرسان کنگره انگیزههای کمتری برای ادامهی تحقیقات در خود دیدند. تمایل بر این بود که با این اتفاق زشت باید وداع کرد. در نهایت تحقیقات کنگره با حکم برائت جمهوریخواهان به پایان رسید که با استقبال گرم مقامات واشنگتن روبهرو شد. هر که با آن نتیجهگیری همراه نمیشد نیز به تمسخر گرفته میشد، اما به هر حال پس از کندوکاو در گزارش تحقیقات کنگره، مقالهای در نشریهی نیشن منتشر کردم و به برخی از شهود و توجیهات و نتیجهگیریهای غیر منطقی این گزارش برای مبری کردن ستاد انتخاباتی ریگان/ بوش اشاره کردم. این مقاله مرا به دلیل عدم همراهی با خط عمومی غالب، در معرض حملهی همکاران رسانهای قرار داد. شاید این توضیح طولانی بوده باشد برای بیان این احساس من که با رد اتهامات اکتبر سورپرایز تجاوز بزرگی در حق ضوابط ژورنالیستی صورت گرفت و تاریخ آمریکا نیز به طرز فاحشی تحریف شد. هرچند پس از آن به کار در زمینههای دیگر پرداختم (همچون بحران سیاسی در هائیتی)، اما همواره احساس مسئولیت میکنم که هر آنچه میتوانم برای تصحیح این تحریف اسناد عمومی انجام دهم. گذشته از این، افراد بسیار محدودی از جزئیات این افتضاح به اندازه من آگاهی دارند و ترس من از آن است که اگر من هم به سادگی با مسیرعمومی، اما غلط جریان آب همراه شوم ممکن است تاریخ برای همیشه تحریف شده باقی بماند. با گذشت زمان توانستم به مدارک و شواهد بیشتری دسترسی پیدا کنم که نتیجهگیری رسمی کنگره را رد میکنند. در سال ۱۹۹۵ وب سایت consortiumnews.com را از جمله برای آنکه این مدارک را در اختیار مردم آمریکا و جهان قرار دهم، به راه انداختم. هرچند که واشنگتن و رسانههای عمومی عمدهی آمریکا هرگز نخواستهاند به بازنگری در اکتبر سورپرایز بپردازند، لااقل توضیحی کاملتر و صحیح تر از آنچه صورت گرفت در اینترنت موجود است. ۲- آیا گمان میکنید تحقیقات شما روزی به نتیجه برسد؟ واقعا نمیدانم آیا حقایقی را که جمعآوری کردهایم عقل سنتی در واشنگتن را تغییر خواهد داد یا خیر؟ بسیاری از قدرتمندان، هم در سیاست و هم در رسانهها، در حفظ وضعیت موجود دارای منافع هستند و تقریباً هیچکس نیست که علاقهای به کاری سخت (و بدون پاداش) داشته باشد که هدف از آن تصحیح اسناد گذشته باشد. تا اندازهی زیادی موفقیت این کار بستگی به مردم کشورهای دیگر، از جمله ایران دارد که این شجاعت را برای خارج کردن اسناد و شواهدی داشته باشند که ممکن است در بایگانیها موجود باشند. ۳- این موضوع چه اهمیتی برای تاریخ آمریکا دارد؟ انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۸۰ برای آمریکا و جهان تعیینکننده بود. پرزیدنت کارتر علیرغم همهی کمبودهایش آماده شده بود تا با بحران محیط زیست و انرژی در آمریکا به طور جدی برخورد کند و نیز آماده بود که در دور دوم ریاست جمهوری خود برای قبول راه حل کشور فلسطین، اسراییل را تحت فشار قرار دهد، اما با فرا رسیدن روز انتخابات، بحران طولانی گروگانها موجب کاهش محبوبیت کارتر و گشودن راه برای پیروزی ریگان و جمهوریخواهان شد. نه تنها جمهوریخواهان راستگرا کاخ سفید را در اختیار گرفتند بلکه حتی دمکراتهای اصلاحگرای کنگره هم شکست سختی خوردند. سه دهه بعد از آن ماجرا، امروز جهان در وضعیتی بسا وخیمتر از آن شرایطی قرار دارد که ممکن بود با امکان حل بحران گروگانها توسط جیمی کارتر ایجاد شود. ۴- آیا شما متوجه نتایج گروگانگیری برای ملت ایران هم هستید؟ من سال ۱۹۹۰ به عنوان بخشی از کارم در رابطه با فیلم مستند برای PBS سفری به ایران داشتم. بهخاطر میآورم وقتی به فروشگاههای تهران میرفتم فروشندگان عکسهای مردان جوانی را به دیوار نصب کرده بودند. آنها میگفتند پسران و برادرانشان در جنگ ایران و عراق کشته شدهاند. ورای غیراخلاقی بودن آن، این سیاست موجب افزایش بیثباتی در منطقه و در نهایت وقوع جنگهای دیگر در این نقطه از جهان، جنگ اول خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ و پس از آن اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ بود. علاوه بر آن میراثی از دشمنی و عدم اعتماد را نیز میان آمریکا و ایران باقی گذاشت. ۵- در ایجاد و ادامهی چنین ماجرایی نقش عوامل ایرانی را پر رنگتر می بینید یا آمریکایی را؟ هر دو طرف مستوجب سرزنش بسیار هستند. جمهوریخواهان و همپیمانان نئومحافظهکارشان احساس کردند که میتوانند با معاملهی محرمانه با ایران، ریگان/ بوش را به کاخ سفید بفرستند و سالها بعد، به این نتیجه رسیدند که با لاپوشانی حقیقت میتوانند از میراث ریگان/ بوش حمایت کنند. دمکراتهای کنگره هم با کتمان حقایق همراه شدند. زیرا دنبال کردن حقیقت را نیازمند عزمی راسخ و نبرد سخت سیاسی میدیدند. خبرنگاران رسانههای واشنگتن هم دارای صداقت و سرسختی لازم برای ایفای وظیفهی نظارتی خود نبودند. رهبران حزب لیکود در حکومت اسراییل برای تقویت کنترل خود بر ساحل غربی رود اردن و نفوذ در واشنگتن به خود اجازه دادند که رئیسجمهور آمریکا را سرنگون کرده و انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا را دستکاری کنند. رهبران ایرانی درگیر نیز به معاملاتی کوتهبینانه با برخی عناصر در حکومتهای آمریکا و اسراییل دست زدند. برخی ازاین رهبران سودهای کلانی نیز از این معاملات اسلحه به جیب زدند اما منافع مردم ایران و یا فلسطین را هرگز در نظر نگرفتند. تا به امروز، به غیر از مواردی استثنایی، رهبران و روزنامهنگاران این کشورها اجازه دادهاند که تاریخ دههی ۱۹۸۰ همچنان تحریف شده باقی بماند. هرگاه که به نظر میآید مقاماتی در پی آن هستند که برخی از اسناد بایگانی شده را منتشر کنند فردی پیدا میشود تا دلیلی برای مخالفت بیابد و یا یک مصلحت سیاسی فوری بر اهمیت حقیقت تاریخ پیشی میگیرد. ۶- بنا بر تحقیق شما اولینبار دمکراتها چه زمانی از اکتبر سورپرایز آگاه شدند و واکنششان نسبت به این عمل چه بود؟ آیا سریع با مردم آمریکا در میان گذاشتند یا آن را وسیلهی تهدید جمهوریخواهان کردند؟ پرزیدنت کارتر و همکارانش در همان زمان نسبت به دسیسههای جمهوریخواهان خیلی مشکوک بودند اما شاید به اندازهی کافی به اسناد و مدارک برای علنی کردن آن دسترسی نداشتند. اواخر دههی ۸۰ و اوایل دههی ۹۰ اما اسناد و مدارک زیادی در رابطه با دخالت در مسئلهی گروگانها وجود داشت. در حالی که جمهوریخواهان به سنگرگیری مشغول میشدند دمکراتها احساس کردند که یک حملهی تمام عیار میتواند برای اجرای برنامههای دیگر آنها بسیار گران تمام شود. به عنوان مثال آقای لی هامیلتون، نمایندهی کنگره (و رئیس کمیتهی ویژه کنگره برای تحقیق دربارهی اکتبر سورپرایز) نگران عواقب افتضاح بزرگ دیگری چون واترگیت بود که میتوانست شامل یک رئیس جمهور در حال حکومت شود و به نبرد دیگری برای استیضاح وی بیانجامد. او بر این نظر بود که این امر به نفع مملکت نیست. نظری که بسیاری از نمایندگان کنگره و اصحاب رسانهای با وی شریک بودند. در رابطه با اکتبر سورپرایز امروز میدانیم که در اواخر سال ۱۹۹۲ انبوهی از مدارک دال بر ثبوت مجرم بودن جمهوریخواهان به کمیتهی ویژهی کنگره سرازیر شده بودند؛ این مدارک شامل یک نامهی طولانی از رئیس جمهور پیشین ایران ابوالحسن بنیصدر بود. وکیل ارشد کمیته، آقای لارنس بارسلا احساس کرد برای بررسی این اسناد نیازمند چند ماه فرصت دیگر خواهد بود. آقای بارسلا به من گفت که وی از آقای هامیلتون، رئیس کمیتهی تحقیق میخواهد که فعالیت کمیته را سه ماه تمدید کند اما هامیلتون به بهانهی مشکلات سیاسی با این درخواست مخالفت میکند. در عوض هامیلتون دستور جمعبندی کار کمیته را صادر میکند. بسیاری از اسناد جدید یا تحریف شدند (همچون نامهی بنیصدر) و یا اصلاً مخفی شدند. سالها بعد پس از آن که من اجازهی دسترسی به پروندههای کنگره را گرفتم برخی از این اسناد را برملا کردم. به نظر من دمکراتها حمایت از سیستم سیاسی را بر آگاه کردن مردم آمریکا از خلافهای صورت گرفته ارجح دانستند. ورای این واقعیت که این کار ناقض یکی از اساسیترین اصول دمکراسی بود، دمکراتها بازندهی این معامله هم بودند. جمهوریخواهان پس از آنکه تسلیم شدن دمکراتها در پروندهی اکتبرسورپرایز را به راحتی به جیب زدند بر حملات خود به پرزیدنت کلینتون نیز افزودند تا آنکه در نهایت با ترتیب دادن برنامهی استیضاح رسمی، او را بیاعتبار کنند. جمهوریخواهان همین رفتار را با پرزیدنت باراک اوباما در پیش گرفتهاند که به منظور نمایش جلوهای از همکاری با حزب رقیب، از پیگیری تحقیق دربارهی اعمال شکنجه و دیگر جنایات جنگی توسط پرزیدنت جرج بوش (پسر) خودداری کرد. ۷- آیا میتوانید خسارتهای مالیای که از این طریق به دو کشور وارد شده است را برآورد کنید؟ برای من بسیار دشوار است که خسارات مالی و اقتصادی این ماجرای تاسفانگیز را ارزیابی کنم. اگر بحران گروگانها زودتراز این حل میشد و کارتر دوباره به ریاست جمهوری برگزیده میشد این امکان وجود داشت که آمریکا برای حل مشکل وابستگی به مواد نفتی و نیز راه حلی برای صلح پایدار در خاورمیانه گامهایی جدی بردارد. احتمالا آمریکا اینچنین به راست متمایل نمیشد و این چنین سرمایه گذاریهای سنگین نظامی را شاهد نمیبودیم. با فرض اینکه کارتر میتوانست در دور دوم ریاست جمهوری در جهت نیل به اهداف کلیدی خود پیشرفتهایی جدی داشته باشد جهان امروز میتوانست چهرهای متفاوت داشته باشد. از آنجا که آمریکا میتوانست تا این اندازه وابسته به نفت خاورمیانه نباشد، این امر میتوانست منجر به کاهش حضور نظامی آمریکا در منطقه شود. قرارداد صلح میان اسرائیل و فلسطینیان میتوانست از تنشها در منطقه بکاهد. میتوانست اصلا القائدهای بهوجود نیاید، میتوانست یازده سپتامبری هرگز اتفاق نیفتد و به بیانی دقیق هزاران میلیارد دلار و صدها هزار جان میتوانستند هدر نروند. اما در رابطه با ایران، حل سریع بحران گروگانها ممکن بود مانع از جنگ با عراق شود. یکی از مدارکی که من کشف کردم نشان میدهد که در تابستان ۱۹۸۰ رهبران عربستان سعودی به صدام حسین میگویند که آمریکا برای حمله به ایران «چراغ سبز» داده است. اگرچه کارتر چنین «چراغ سبزی» را تکذیب میکند اما بدون تردید ادامهی بحران گروگانگیری ادعای سعودیها را برای صدام حسین پذیرفتنی میسازد. از آنجا که متغیرهای بسیاری در تاریخ نقش دارند اساساً بسیار دشوار است که روند دیگری را جانشین تاریخ کرد، اما شاید بتوان گفت که شدت آشفتگی حاکم بر جهان امروز میتوانست بسیار کمتر از این باشد اگر در سال ۱۹۸۰ بازیگران گوناگون کارها را درست انجام میدادند. منبع: Opednews |
نظرهای خوانندگان
عجیب است که اسناد جنایات غرب و امریکا توسط خود انان و ایرانیان مخالف ج.ا.ا. یکی پس از دیگری در نشریات درج می شود،ولی سیاسیون ما در کنار غربی ها و امریکائیان فریاد ازادی و دمکراسی خواهی برای مردم ایران سر می دهند.طبق همین سند رهبران امریکا و رژیمصهیونیستی خواهان نابودی رژیم و مردم ایران بوده اند(هستند).امیدوارم این مصاحبه صرفا به خاطر این نشده باشد که در شرایط کنونی بخواهند ج.ا.ا. را به خاطر خرید سلاح متهم کرده و وستان بخواهند که سود سیاسی کاری خود را ببرند.قابل توحه است که کلیه سلاح های ایران در ان زمان امریکائی،اسرائیلی بود و با جنگ تحمیلی توسط امریکا و غرب از طریق ادم کشی چون صدام،برای ملایان جنگ طلب و صادر کننده اسلام هم راهی جز خرید سلاح از امریکا نبود.البته رفقای چپی و مارکسیت-لنینیستها علامند بودند که سلاحهای مورد نیاز فقط از چین و شوروی خریداری شود.ولی این خواسته با توجه به نوع سلاحهای موجود در ایران و عدم اشنائی ارتش با سلاح روسی و چینی و نیز ایدولوژی حاکمان عملا غیرممکن بود.اکنون وظیفه عاقمندان به ایران و مردم این است که ضمن محکوم کردن دوّل غربی و امریکائیان،انان را مجبور به لغو تحریمهای ضد ایرانی و استعمارگرانه انان نمود.پایده ایران-پیروز باد مبارزات ضد استعماری مردم ایران و جهان
-- mansour piry khanghah ، Nov 6, 2010 در ساعت 10:02 PMداستان واقعا تکان دهنده است. لحن و بیان آقای پاری بسیار صادقانه به نظر می رسد. در صورتی که قرائن و شواهدی که آقای پاری ارائه می دهد قابل پیگیری در داخل باشد می تواند گویای یک واقعیت مهم باشد؛ میان خمینیسم در ایران و ریگانیسم در آمریکا پیوندی ارگانیک وجود داشته است.
-- قربانی ، Nov 6, 2010 در ساعت 10:02 PMدر این میان نه تنها دو کشور و ملت در ایران و عراق قربانی این روابط ارگانیگ می شوند بلکه کل دنیا تحت تاثر نظامی گری و خشونت گرایی دوران ریگان قرار گرفته است. از بحران کنونی در محیط زیست گرفته تا محو آرزوی فلسطینی ها برای رسیدن به یک دولت تا جنگ های ویرانگر مختلف در خاورمیانه و هزاران قربانی در ایران و عراق و لبنان و فلسطین و.. همه و همه به نوعی به این موضوع عظیم مرتبطند. دقت به پیامدهای این معامله شیطانی و ویرانگر میان روحانیون قدرتمدار در تهران به رهبری شخص آقای خمینی و خشونت گرانی مانند ریگان و بوش پدر که نه بر اساس نیروی عقل و خرد جمعی مردم آمریکا بلکه به لطف بازیگری در فیلمهای خشن هالیودی وسترن به کاخ سفید راه یافته بود وحشتناک است.
نکته دیگر اینکه پاسخ به این پرسش که چرا مردم آمریکا هنوز هم ریگان را محبوبترین رئیس جمهور می دانند در نوع خود جالب است. به نظرم ظهور و قدرت یابی بازیگر وسترنی مانند ریگان دقیقا ریشه در حس تحقیرشدنی دارد که به واسطه گروگانگیری 444 روزه در روح و جان تک تک آمریکایی ها نفوذ کرده بود.
باز تکرار می کنم که به عنوان یک ایرانی که خود را قربانی جنگ ایران و عراق می دانم، بی شک نمی توان حدی برای جنایتکاری کسانی که بر گروگانگیری نام انقلاب دوم گذاشتند و آن را ادامه دادند تا این گونه تاریخ رقم خورد، ترسیم کرد...خداوند داد هزاران هزاران قربانی این جنایت کاری را به ویژه هزاران خانواده شهید و جانباز ایرانی را از یک یک دست اندرکاران ایرانی و آمریکایی این جنایت بگیرد. آمین
در روزی نه چندان دور ، این خدمت شما در راه حقیقت ، حقا یق را به روشنیها میاورد ، طوری که همگان آرزو میکنند ، این کار شما را میکردند .
-- ali ، Nov 6, 2010 در ساعت 10:02 PMهمین الان هم ، همه آزادگان ،بر این کار شما ارزش فراوان قائلند. به امید ان روز که همه خبر نگاران ، چون شما حق جو باشند .
بخشی از توضیحاتی که در معرفی نویسنده داده اید، مغایر بیان خود نویسنده است:
شما می گویید:
-- علی ، Nov 6, 2010 در ساعت 10:02 PM«جایزهی ملی جورج پولک را بهخاطر گزارشی در آسوشیتدپرس در سال ۱۹۸۴ دربارهی مسئلهی ایران کنترا و فعالیت در نیوزویک دربارهی کشف دخالت الیور نورث در آن ماجرا دریافت کرد»
در حالیکه رابرت پاری می گوید:
«گزارش رسمی گناه بخش اعظم عملیات سری را به گردن چند کارمند متعصب کاخ سفید چون اولیور نورث میانداخت»
آقای پیری خانقاه شایدبه چند نکته توجه نکرده اند: جنگ پس از ٩ ماه در ٢٥ خرداد با پیروزی ایران تمام شده بود، آقای بنی صدر پیشنهاد صلح کشور های غیر متعهد را پذیرفته بود با دریافت غرامت، صدام هم پذیرفته بود. هیأت میانجی توافق کتبی صدام را با هواپیما به ایران میآورد که رجائی، نخست وزیر تحمیلی روح الله خمینی، بدور از چشم آقای بنی صدر، به هیأت تلفن زد که بخاطر فعل و انفعالاتی به ایران نیایید. ٥ روز بعد با آوردن سپاه پاسداران از جبهه، تهران و مجلس نمایندگان( اکثریت نمایندگان با تقلب نماینده شده بودند) را تحت کنترل گرفتند و با کودتای نظامی پارلمانی، آقای بنی صدر را برکنار و جنگ پیروز شده با ٥ هزار کشته را در شکست با بیش از یک میلیون کشته در خفت پایان دادند. این درس بزرگ تاریخی را می توان گرفت که هر بار ملتی کاری را برای آزادی خود شروع کرد ولی کار را نصفه رها کرد، به زورپرستان امکان خواهد داد که دست به تجاوز به جان و مال و ناموس آنها بزنند. کتاب آقای رابرت پاری در مورد این ماجرای رسوا در ایران و آمریکا، بوسیلهٌ آقای بنی صدر ترجمه شده است که میتوان به این آدرس آنرا یافت: http://enghelabe-eslami.com/%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%A8%D9%86%DB%8C-%D8%B5%D8%AF%D8%B1/98-2010-05-14-10-57-17.html
-- محمدرضاراعی ، Nov 7, 2010 در ساعت 10:02 PMنکتهٌ بعدی این است که رفسنجانی و رجائی در حین جنگ می گفتند که ما اسلحهٌ آمریکایی که قبلاً خریده شده بود را نمی خواهیم و آمریکایی ها پولش را پس بدهند، بعداً معلوم شد که خمینی و بهشتی و رفسنجانی وخامنه ای و ... اسلحه آمریکایی را از طریق اسرائیل به سه برابر قیمت حاضرند بخرند.
محمدرضاراعی
در اینکه آقای پاری در افشای نقش نورث در ایران کنترا نقش داشت و بدین خاطر جایزه گرفت با اینکه مقامات قصد داشتند کاسه کوزه ها را بر سر نورث بشکنند تناقضی وجود ندارد.نورث ابتدا منکر همچین برنامه ای بود(فروش اسلحه به ایران و تهیه سلاح برای کنترا ها با پول حاصل ازآن که بعد ها ایران کنترا نام گرفت)با افشا گری ها بود که او ناچار شد بپذیردکه چنین معامله ای انجام گرفته است و اما از این به بعد بود که مقامات آمریکایی قصد داشتند او را خود سر بنامند که با ادامه افشا گری ها و تلاشهای امثال روبرت پاری پای آنها نیز به میان آمد
-- جمال ، Nov 8, 2010 در ساعت 10:02 PM