رادیو زمانه > خارج از سیاست > تحولات مربوط به انتخابات > آیا گروههای فشار خودسرند؟ | ||
آیا گروههای فشار خودسرند؟سراج میردامادیگویا داستان قدیمی گروههای فشار و به میدان آوردن ایشان برای سرکوب مخالفان سیاسی حاکمیت به پایان نخواهد رسید.
پس از پنج روز تجمع و حملهی خشونتبار توسط لباس شخصیها اطراف منزل حجتالاسلام مهدی کروبی از چهرههای شاخص مخالف حکومت، طبق معمول بخشهایی از نظام تلاش میکنند مهاجمین را خودسر جلوه بدهند. از نیما راشدان تحلیلگر سیاسی مقیم سوییس پرسیدم: زمینه و بستر شکلگیری گروههای فشار در ایران چیست؟ بههرحال گروههای فشار بخشی از پدیدهی سیاست هستند و حتی در جوامع دموکراتیک هم وجود دارند. منتها آنجا احزاب، فشار و پیگیری منافع خودشان را از طریق لابیها و گروههایی که به انگلیسی هم گروههای فشار یا گروههای منفعت نامیده میشوند انجام میدهند. البته آنجا با ابزارهای دموکراتیک و با پایبندی به قواعدبازی دموکراتیک در چهارچوبهای دموکراسی صورت میگیرد. بله در جوامع تمامیتخواه شاید به دلیل اینکه اندیشهی حاکم اطمینان دارد که مقبولیت فراگیری نزد تمام ساکنان آن کشور ندارد، از یک گروههایی در تعداد به نسبت کم استفاده میکنند تا بتوانند یک جمعیت با تعداد بیشتری را مرعوب کنند. به اینها به اصطلاح گروههای فشار گفته میشود.
شاخصترین وجهه اینها این است که حکومت یکسری درآمد سیاسی از اینها حاصل میکند اما نمیخواهد هزینهی کارهای اینها را بپردازد که مورد مشخص آن در ایران را هم از همان ابتدای پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ تا به امروز شاهد هستیم. حضور این گروههای فشار، نوعی تضعیف اقتدار حاکمیت هم محسوب میشود. بههرحال نیروی پلیس کشور که یک نیروی قهریه است درعمل با فعالیت این گروههای فشار در جامعه تضعیف میشود. این تناقض چگونه در جمهوری اسلامی توجیه میشود؟ بله؛ باید ببینیم که حکومتهای مختلف و سیستمهای مختلف، خودشان اقتدار خودشان را چگونه تعریف میکنند. ایران که جمهوری فرانسه نیست که اقتدارش نشئت گرفته از رأی مردم و ثبات سیستم سیاسی باشد. در ایران اقتدار به صورت خشونت عریان و اعمال رعب بر یک جمعیت چند ده میلیونی از شهروندان ناراضی تعریف میشود. لذا اساسا گروههای فشار میخواهند بگویند که از الفبای این حکومتها هستند و بسیار لازم هستند و بدون اینها کار انجام نمیشود و این نوع اقتدار قابل تداوم نیست. رییس پلیس تهران اعلام کرده است که صد نفر از کسانی که مقابل منزل آقای کروبی تجمع کردهاند شناسایی و دستگاههای انتظامی و قضایی قصد برخورد با آنها را دارند. چقدر شما در این خبر و این سخن، صداقت و عزم و و اراده برای برخورد با گروههای فشار را مشاهده میکنید؟ اولاً یک بخش آن قطعاً تبلیغاتی است و به صورت کامل و قطعی هم هیچ وقت نمیشود فهمید که این بیان، صددرصد صادقانه بوده است، یا اینکه صرفاً تبلیغاتی. مثل آن داستانی که یکی از فرماندهان سپاه یکبار در خلال حمله به کوی دانشگاه اعلام کرده بود که بسیجیها قرار است بروند دانشگاه تهران و بین دانشجویان شیرینی پخش کنند. یک مسئلهی دیگر هم وجود دارد. باید دوباره برگردیم به اینکه گروههای فشار کجا به کار گرفته میشوند؟ اگر مقداری دقیقتر نگاه کنیم میبینیم در مواردی که برخورد با مخالفان و ناراضیان سیاسی یک مقدار شنیع بوده، مثلا حمله به یک مرجع تقلید با کهولت سن و بیمار؛ و یا یک مرجع دارای طرفداران زیاد و از معماران جمهوری اسلامی، مثل آقای منتظری، این یک مقدار برای حکومت گران تمام میشده است. فرض بفرمایید نیروهای پلیس را برای برخورد با ایشان بفرستند و یا شاید اصلاً ترس داشتهاند که شاید نیروهای پلیس واقعا همکاری نکنند. به خاطر همین آمدهاند و یک سری گروههای لباس شخصی را از داخل همین نیروهای سپاه و غیره سازماندهی کردهاند و آنجا فرستادهاند. یکی از مشکلاتی که ما در فهم پدیدهی سیاسی ایران داریم این است که بسیاری از راهبردهای سیاسی خودشان را جای واقعیات سیاسی میگذارند. وقتی آن دوستان اصلاحطلب میگفتند نیروهای گروه فشار یکسری افراد و عوامل خودسر هستند، این نادیده گرفتن واقعیات بود. به خاطر آن که خود آنها اطلاعات داشتند و میدانستند که این افراد اتفاقاً افرادی کاملاً سازماندهی شده و مأمور هستند که هر عنوانی را میشود به ایشان اطلاق کرد، الا خودسر. یعنی به درستی مأموریت میگیرند، حق مأموریت میگیرند، اضافه کاری میگیرند و ادوات و وسایل جنگی در اختیارشان هست.
همچون مهاجمان به منزل آقای کروبی برای اینکه بتوانند با سلاح گرم بیایند و بتوانند ایجاد جو رعب و وحشت کنند. حالا چرا حکومت با اینها ممکن است برخورد کند؟ یک بخش آن را گفتم که بههرحال تبلیغاتی است و بخش دیگر آن این است که اینها کاملاً مثل بقیهی روندهایی که در جمهوری اسلامی داریم، در این زمینه هم این نظام تا حدودی ناکارآمد است. فرض کنید آن دستوری که رهبری داده این است که آقای کروبی را بزنید و سرش را بشکنید و به خانواده و همسر و فرزندان و همسایههای ایشان کاری نداشته باشید. اینها بههرحال به باور من آدمهای آموزشدیدهی حرفهای به آن شکل که نیستند و میآیند و کنترل اوضاع از دستشان خارج میشود و تعرض میشود به همسر آقای هاشمی رفسنجانی، دختر ایشان یا همسر آقای کروبی و دیگران. اینکه به گوش رهبری جمهوری اسلامی میرسد: میگوید خوب رعب را نشان دادیم، چماق را نشان دادیم، الان زمان آشکار کردن هویج است و باید نوعی دلجویی کرد؛ هم برای گمراه کردن افکار عمومی و هم برای گمراه کردن آن حلقههای اطراف رهبران که اینقدر شناعت در برخورد را نمیپسندند و حتی به قول آقای کروبی در زمان شاه هم چنین برخوردهایی و حتی برخوردهایی شبیه به این برخوردها سابقه نداشت. شما فکر میکنید این گروههای فشار، نیروهای اجیر شده در قبال دستمزد و پول و امکانات مالی هستند؟ چقدر از این گروههای فشار نیروهای ایدئولوژیک هستند که برپایهی ایدئولوژی و مبانی اعتقادی و سیاسی دست به این کارها میزنند؟ این هم فهمش سخت است. اولا اگر شما به مطلبی که اول گفتم دقت کنید به باور من اینها مأمور هستند و یک مقدار سخت است که بشود فهمید کسی که مأمور است یعنی به فرض صبح فرماندهی او در پادگان، در لشگر ده نیروی مخصوص شهدا به او گفته برو خانهی آقای کروبی را آتش بزن. واقعاً فهم این سخت است که بدانیم به او پول اضافه دادهاند و یا اینکه او باورمند است. این که او عضویت داشته باشد در نهادی مثل سپاه یا بسیج ماجرا را متفاوت میکند از اینکه یک خلافکاری را از جنوب شهر تهران پیدا کنند و به او بگویند این یک میلیون تومان را بگیر و برو چنین کاری را بکن. رفتن به این سمت که اینها لابد یکسری آدم را اجیر میکنند اشتباه است. زیرا به باور من اینها در طول ده، پانزده سال گذشته یکسری آدمها را جیر کردهاند. آنها دارای خانهی سازمانی و زندگی و شغل و یک سری مواجب رسمی هستند برای روزهایی که نظام به آنها احتیاج داشته باشد. بههرحال این را بخشی از وظایف خودشان میدانند و میگویند برخی از روزها باید با لباس رسمی سپاه حضور داشته باشم و کارهایی را انجام بدهم و کشور هم که درگیر جنگ و یا پدیدهی تهدید خارجی در مقطع کنونی نیست. بنابراین شغل اصلی من این است که لباس شخصی بپوشم و چوب و چماق بگیرم و با اسپری گاز اشکآور حمله کنم به منزل افرادی که فرماندهام دستور داده است. قتلهای زنجیرهای ماشاالله عباسزاده، کارشناس سابق وزارت کشور در دولت اصلاحات پرسیدهام: آیا در دولت خاتمی در خصوص شناسایی و برخورد با گروههای فشار، اقداماتی صورت گرفته بود یا نه؟ همواره دولت اصلاحات هنگام بروز بحرانهای اینگونه که گروههای فشار به سرکوب نهادهای نوپای مدنی دست میزدند، همت و تصمیم و سیاستگذاریهای درونیاش بر آن بود که به برخورد با این گروهها دست بزند. من باید به یک نمونهی بسیار مهم اشاره کنم که در واقع اولین پدیدهی ظهور و بروز گروههای فشار در دولت اصلاحات بوده است. داستان از آنجایی آغاز شد که اولین تجمع دفتر تحکیم وحدت پس از روی کار آمدن دولت اصلاحات در یازدهم اسفند سال ۱۳۷۶ مقابل سردر دانشگاه تهران برپا شد و ما شاهد بودیم گروههای فشار به سرکوب دانشجویان پرداختند. در آن تجمع، جمعی از نیروهای وابسته به سپاه و بسیج به صورت سازماندهی شده اقدام به اعمال خشونت سنگین علیه دانشجویان کردند. آنها برای برهم زدن تجمع قانونی دانشجویان به صحنه آورده شده بودند. حتی ما شاهد بودیم که از تجهیزات سرد و گرم و گاز اشکآور هم استفاده شده بود. بعد از آن حادثه، آقای عبدالله نوری، وزیر کشور وقت، هیئتی را تشکیل داد تا حادثه را پیگیری کند و حتی نوارهای ویدئویی که توسط خود اعضای دفتر تحکیم وحدت تهیه شده بود، تحویل وزارت کشور شد. نکتهی قابل توجه اینجا بود که تک تک عوامل میدانی گروههای فشار شناسایی شدند و حتی درجه و ردهی نظامی آنها هم به کمک نیروهای وظیفهای که به زور برای سرکوب دانشجویان به محل آورده شده بودند شناسایی شدند. در آن زمان به قوه قضاییه هم معرفی شدند، اما متأسفانه طبق روال معمول، قوهی قضاییه کوچکترین برخوردی با ایشان صورت نداد. وزارت کشور دولت اصلاحات در ابتدای کارش با تمام اراده میخواست نشان بدهد که عزم و ارادهی جدی برای برخورد با گروههای فشار را دارد اما در عمل دستگاه قضایی فاقد ارادهی لازم برای برخورد با این پدیده بود و از سوی رسانههای خشونتگرا، مثل کیهان و نیز هستههای خشونت در نهادهای امنیتی موازی و حتی بیت رهبری، اینها مجموعه عواملی بودند که گروههای فشار را برای گسترش رفتارهای خشونت آمیزشان جریتر کند و این امر را به صورت سازماندهی شده تسری ببخشد. محصول این سازماندهی گروههای فشار را ما در دخمهی قتلهای زنجیرهای پاییز خونین سال ۱۳۷۷ مشاهده کردیم. |