رادیو زمانه > خارج از سیاست > ایران > از ١٧ شهریور عبرت بگیرید! | ||
از ١٧ شهریور عبرت بگیرید!مریم محمدیmmohammadi@radiozamaneh.com٣٢ سال پیش در روز ١٧ شهریور ناگهان در تهران و برخی شهرهای ایران حکومت نظامی اعلام شد. نیروهای ارتش به خیابانها آمدند و بهویژه در میدان ژاله که قرار بود محل آغاز راهپیمایی بزرگ باشد، در شکل وسیعی مستقر شدند. ٢٥ سال بعد از کودتای ١٣٣٢، بار دیگر ارتش به مردم تیراندازی کرد و تعدادی را کشت.
آمار واقعی کشتهشدگان این روز هرگز مشخص نشد و بین دهها نفر، چنانکه حکومت میگفت و هزاران نفر، چنانکه انقلابیون گفتند، باقی ماند. ارقام و آمار اما هرچه بود، هفده شهریور روند انقلاب بهمن را ناگزیر کرد. دیگر جامعه آرام نگرفت و راه هرگونه مصالحه و مدارا میان مردم و حکومت بسته شد تا نظام شاهنشاهی سقوط کرد و جمهوری اسلامی روی کار آمد. امروز ٣٢ سال پس از آن روز، نسلی که انقلاب بهمن را بهثمر رسانده، نسبت به عملکرد خود، نگاههای گوناگون و گاه متضادی دارد. در این میان دریافت نسلی که در انقلاب بهمن هنوز متولد نشده بود، کماهمیتتر از نگاه نسل پیشین نیست و همان تفاوتها و گوناگونیها را در خود دارد. ابتدا با «سحر»، دختر دانشجویی که در انقلاب بهمن هنوز متولد نشده بود، شروع به گفتوگو میکنم. میخواهم بدانم او از هفده شهریور چه میداند و چه تصویری از آن برای خود ترسیم کرده است؟ شاید بخش عمدهی ارتباطم با هفدهی شهریور، یک رابطهی عاطفی باشد. میدانم بخش جدی آن هم از دوتا آهنگ میآید که برای من همیشه خاطرهساز بودهاند. یعنی خاطرهی آن روز را در ذهنم زنده میساختند؛ یکی «ژاله خون شد» شجریان و دیگری هم «جمعه سیاه» فرهاد است. از هفده شهریور همان چیزهایی را میدانم که همه گفتهاند. حال روایت جمهوری اسلامی، روایت مخالفین است و یا هرچی. به هرحال میدانم نزدیک به ٦٠ نفر را در میدان ژاله به تیر بستند و بعد هم خیابان را شستند. این را میدانم که واقعهی هفده شهریور در واقع اتمام حجت نظام شاهنشاهی با مردم بود و بعد از آن دیگر فقط رویارویی بود. نیما اما برداشت دیگری دارد و میگوید: هفده شهریور بهنظر من، یک اشتباه تاریخی بود. چون یکسری آدم مردند و جانشان در خیابان گرفته شد. میشود برای آن ارزش قائل شد. فقط به خاطر اینکه یکسری آدم مردند، وگرنه به نظر من، یک اشتباه تاریخی بود که یکسری آدم جانشان را از دست دادند، به خاطر هیچچیز. آدمهایی که دوست دارند این قضیه بزرگ بشود، دارند آن را بزرگ میکنند. چون هفده شهریور موافق جریان خودشان است. وگرنه هفده شهریور ممکن است در تهران زیاد باشد. روزهای تاریخی دیگر، به این شکلی که یک سری آدم مردهاند، در دانشگاه هم داشتهایم. روزهایی داشتهایم که خیلی آدم همینطور توی خیابان مردهاند. روزی که سهراب مرد و ... همهی اینها بود. منتها همیشه روزها اینطوری بزرگ داشته نمیشوند. دلیل آن تنها تعداد آدمهایی که مردهاند نیست. شاید بعد از آن روز، خیلی آدمهای بیشتری به مرور زمان مرده باشند، ولی هیچکس حتی اسمشان را هم در یادش نیست. داوری این نسل، نسبت به نسل پیش از خود چیست؟ سحر: من اصلاً بین این دو نسل و خواستها و آرمانهایشان، تفاوت زیادی نمیبینم. شاید در روش و عملکرد تفاوت داشته باشند، ولی در کل من به همهی آنچیزی که به انقلاب ٥٧ مربوط میشود افتخار میکنم. هرچند در زمان بازخوانی، یعنی بعدها خوانش آن چیز دیگری شد، ولی در کل به آن افتخار میکنم. شاید خیلی دردناک باشد که آدم بداند حدود ٣٢ سال پیش این اتفاق در میدان ژاله افتاده و هنوز بعد از اینهمه سال، در جایی ایستادهایم که نظیر آن اتفاق دوباره دارد در کشورمان تکرار میشود.
اینها بازتولید غم و درد است، ولی من به همهاش افتخار میکنم. افتخار میکنم که در ژاله آنهمه آدم کشته شدند، ولی باز امروز بچههایی هستند که مبارزه میکنند. حال امکان دارد با روش دیگری باشد، ولی برای من هرچند بار غم دارد، ولی جنبهی افتخاری آن هم زیاد است. نگاه نیما اما بازهم متفاوت است: بهنظر من، نسل قبل از من، یک سری جوان بودند که در جبر انقلابی قرار گرفتند. در آن فضا توی رودخانه شنا کردند. رودخانه را هم آدمهایی بهوجود آوردند که میخواستند به هدفهایشان برسند. فقط باعث شد که همان اتفاق دوباره به همان شکل، به همان ترتیب، سه نسل بعد بیافتد. دوباره سه نسل بعد آمدند توی خیابان و مردند. دوباره همان اتفاقها افتاد. تاریخ ما دارد گرد یک دایره میچرخد. هیچ اتفاق خاصی هم نمیافتد. بهنظر من، تاریخ اصلاً عادلانه نیست. آنها حکایت پشیمانی از انقلاب بهمن را هم شنیدهاند. سحر: شاید خود ما هم همیشه به پدر و مادرهایمان گله کنیم، ولی من فکر میکنم ارزش اینکه مردمی بخواهند سرنوشتشان را به خواست خودشان تغییر بدهند، حتی اگر بهطور موقت شکست بخورند یا متوقف هم بشوند، خیلی بیشتر از آن است که حکومتی بخواهد آزادی به آنها بدهد، ولی آنچیزی نباشد که آنها میخواهند. در نتیجه، شاید در برههای یأس و ناامیدی حاکم شود. شاید اینروزها هم خیلی از بچههایی که پارسال توی خیابانها بودند، ناامید باشند، ولی من فکر میکنم شاید در کل تاریخ ما، ٣٠ سال و یک سال و دوسال چیزی نباشد. بهنظر من، این پشیمانی جایی ندارد. گناه انقلاب سازندگان انقلاب بهمن را از یک منظر، میتوان به دو طیف وسیع دینداران و سکولارهای چپ تقسیم کرد و از هردو طیف، فعالان بیشماری امروز نیز با جمهوری اسلامی از نظرگاههای مختلف و با روشهای مختلف در حال مبارزه هستند. از گروه فعالان مذهبی، با احمد قابل، پژوهشگر دینی تماس میگیرم که در هفده شهریور سال ١٣٥٧، یک طلبهی جوان در قم بود که در تظاهرات و اعتراضات انقلابی شرکت داشت و پس از انقلاب، بارها دستگیر و زندانی شد. جالب اینکه روز گذشته، روز هفدهم شهریور هم به دادگاه انقلاب مشهد احضار شده بود. از این فعال مذهبی میپرسم: مجموعهی رویدادهای پس از انقلاب، در نگرش وی نسبت به پدیدهی انقلاب ١٣٥٧ چه تأثیری گذاشته است؟ احمد قابل: من اصلاً گناه اتفاقاتی که پس از انقلاب سال ١٣٥٧میافتد را به گردن اتفاقاتی که منجر به پیروزی انقلاب شد، نمیاندازم. درست است که انقلاب بدترین گزینه برای تحولات اجتماعی است، ولی هیچ ملتی بهصورت اختیاری، به طرف این گزینه نمیرود. یعنی علیرغم همهی خسارتهایی که دارد و میداند که خسارت دارد، دست به این اقدام میزند.
امیدوار هستم کسانی که خودشان تجربهی هفده شهریور سال ٥٧ را از سر گذراندهاند و تجربه کردهاند که چطور حاکمیت با آن سرکوبهای خیابانی تضعیف شد و به جایی رسید که به اضمحلال کامل آن منجر شد، پند و عبرت بگیرند. خیال نکنند با سرکوب مخالفان میشود به نتیجه رسید. بهخصوص در این عهدی که حکومتهای دمکراتیک و آزادیهای دمکراتیک وجود دارد، حکومتهایی میتوانند سرپا بمانند که اهل مراعات حقوق انسانها باشند. گمان میکنم که درنگ آنها در مجموعهی تاریخ، درنگ طولانی مدتی محسوب نخواهد شد. حتی اگر نیمقرن هم حاکم باشند، زمان درازی برای یک حاکمیت محسوب نمیشود. مطمئناً کسانی که نظامی را بنیان میگذارند، نمیخواهند به این بسنده کنند که فقط نیمقرن بر جامعه حاکم باشد. من به این لحاظ هشدار میدهم و تذکر میدهم که یادشان نرود هفده شهریور چه اتفاقهایی افتاد و چه بساطی برای حکومت قبلی ایجاد کرد. حرکت ناگزیر علی کشتگر، فعال سیاسی در گذشته و امروز و از مسئولان سابق سازمان فداییان خلق ایران است. او روز ١٧ شهریور، در کوچه پسکوچههای ژاله حضور داشته است و پس از شروع تیراندازیها، با محسن مدیرشانهچی و عدهای دیگر، در منزل پدر او، محمد مدیرشانهچی، سنگر گرفتهاند. محسن مدیرشانهچی بعدها در رویارویی با جمهوری اسلامی کشته شد. علی کشتگر با نگاه به آنروزها میگوید: بهنظر من، نسل جوان امروز خیلی پیشرفتهتر از نسل ما است. به همین اعتبار، نوع مبارزهای که الان در ایران در جریان است، بسیار عمیقتر و پراهمیتتر و بهنظر من، سرنوشتسازتر است تا آن زمان. چرا؟ برای اینکه آن موقع آن دید شهادتطلبی و اینکه بههرحال خون بر شمشیر پیروز است، هم در نیروهای چپ و هم در نیروهای مذهبی وجود داشت. همهی ما با همین دید به میدان میرفتیم. مبارزهای که امروز جنبش سبز در ایران پیش میبرد، مبارزهای بسیار با درایت است.
درواقع متوجه این موضوع هست که این مبارزه بایستی عمق بگیرد و اگر قرار باشد در ایران حقوق بشر و آزادی نهادینه بشود، طبیعتاً با این شکل از مبارزه ممکن میشود؛ مبارزهای که امروز جوانان، چه در فضای حقیقی و چه در فضای مجازی انجام میدهند. نوع برخوردی که امروز مهندس موسوی و بسیاری از فعالان جنبش سبز دارند، نشان میدهد که ایران در مدت ٣٢ سال گذشته به طور عمیقی دگرگون شده و ما با یک فرهنگ نو، از نظر سیاسی، روبهرو هستیم. امروز مبارزهی عدم خشونت است که اهمیت دارد و محوری است. شیوههای مبارزه بهگونهای است که به این فکر نمیشود که تسخیر قدرت، همهی مسئله را حل میکند و اگر جنبش سبز قدرت را بگیرد، همهی مسائل حل میشود. مردم میدانند باید جامعه متوجه اهمیت مسئلهی دمکراسی، حقوق بشر و حقوق فردی بشود و این مبارزه باید در کانالهای عدم خشونت پیش برود، اگر قرار است به دمکراسی منجر بشود. خب این دیدگاه آن موقع نبود. علی کشتگر نیز مانند بسیاری از انقلابیون گذشته، راه حل انقلابی را در مبارزات سیاسی رد میکند، اما در بارهی انقلاب بهمن میگوید: من میگویم، آن انقلاب زلزلهای بود که مقدماتش فراهم شده بود. ای کاش انقلاب در ایران اتفاق نمیافتاد و از طریق اصلاحات ما به یک حکومت پارلمانی میرسیدیم و نخستوزیر قانونی داشتیم و همهچیز، همانطوری که دکتر مصدق خواسته بود، پیش میرفت. بهنظر من، از کودتای ٢٨ مرداد به بعد، حرکت تاریخ به سمت دیگری رفت. بعد از ٢٨ مرداد هم باز شاه فرصتهای مختلفی داشت که از دست داد. بنابراین مقدمات انقلاب در سالهای قبل از سال ١٣٥٧ پیش آمده بود. مهندس بازرگان در آخرین محاکمهاش میگوید: «پس از من، دیگران به زبان دیگری با شما سخن خواهند گفت.» چون متصل به نیروهای جداشده از نهضت آزادی مثل حمیدنژاد بود و اینها داشتند فکرهای دیگری میکردند؛ ازجمله فکر مبارزهی مسلحانه. بنابراین به اعتقاد من، آن مقدمات بهوجود آمده بود. ای کاش مثلاً افکار دکتر بختیار عملی میشد و همان زمان پذیرفته میشد که مذهب برود در جای خودش و مثلا در شهری مانند واتیکان و جامعه هم این را قبول میکرد تا مردم بتوانند یک حکومت پارلمانی داشته باشند، ولی بهنظر من این امر در آن مقطع امکانپذیر نبود و نمیشد. بنابراین من جایی برای پشیمانی، به آن شکل نمیبینم. میگویم انقلاب روندی بود که باید اتفاق میافتاد. |
نظرهای خوانندگان
اینکه آقای قبل میگویند که ملت ایران نسبت به خسارات انقلاب آگاه بود کاملا نا درست است . آنها قدرت تصور خسارات را نداشتند . بر عکس ، کسانی که دقیقا میدانستند که چه خسارتی یک انقلاب خواهد داشت هرگز از ان جانبداری نمیکردند . دلیلش هم همینکه الان هیچکس را نمیتوانی پیدا کنی که از ان انقلاب پشتیبانی کند ، چون وسعت خسارات را دیده و به بینتیجه گی ان پی برده اند .
اینگونه مصاحبه ها چون ریش و قیچی را دست فقط طرفداران انقلاب میدهد فاقد ارزش است .
-- تقی عبدالحسینی ، Sep 10, 2010 در ساعت 11:50 PM