رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۶ مرداد ۱۳۸۹
گفت‌وگو با عباس عبدی، نویسنده و تحلیل‏گر سیاسی در تهران

«تغییر در سیاست داخلی می‌تواند از خطر جنگ بکاهد»

مریم محمدی
mmohammadi@radiozamaneh.com

روابط قریب به چهارصد ساله‏ی ایران و روسیه، گذشته از مسائل مبتلا به دو کشور هم‏جوار، همواره نگاهی به غرب داشته و از روابط ایران با این بخش از جهان تاثیر پذیرفته و به نوبه‏ی خود بر آن تاثیر گذاشته است.

Download it Here!

پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ نیز گرچه مقامات ایران هرگز به صراحت اظهار نمی‏کردند، اما رابطه‏ی نزدیک میان ایران و شوروی و سپس روسیه، لنگری در روابط پرتنش ایران با جهان غرب و به‌طور مشخص آمریکا بود.

در سال‏های اخیر که پرونده‏ی هسته‏ای ایران محور این اختلافات بود، به‏ویژه نوع حضور و موضع‏گیری‏های سیاسی روسیه و چین، امکان نوعی مانور را برای رهبران ایران فراهم می‏ساخت و به نسبت مانعی در مقابل اعمال فشارهای بیش‌تر جهانی بر ایران ایجاد می‏کرد؛ وضعیتی که به‏نظر می‏رسد در یک‏ساله‏ی اخیر به‏سرعت در حال تغییر است و به موازات آن مشکلات ایران با جامعه‏ی جهانی یا به‏عبارت دیگر جهان غرب، شدت می‏گیرد.

اگر ایران این هم‏سویی‏ها و هم‏راهی‏‏ها را از دست بدهد، تاثیرات مستقیم آن را در کدام حوزه‏ها باید بررسی کرد؟

این پرسش را با عباس عبدی، نویسنده و تحلیل‏گر سیاسی در تهران، در میان گذاشته‏ام.


عباس عبدی، نویسنده و تحلیل‏گر سیاسی در تهران

آقای عبدی، به‌نظر شما سیاست‏های آمریکا در تغییر رویکردهای روسیه نسبت به ایران، تا چه حد مؤثر بوده است؟

تردیدی نیست که نقش آمریکا در این رابطه بسیار مؤثر بوده است. به‏خاطر این‏که روسیه کشوری نیست که همین‏طوری مواضع خود در برابر کشورهای دیگر را بدون هزینه در اختیار آمریکا بگذارد. طبعاً آمریکایی‏ها بعد از عقب‏نشینی‏ای که در مورد سپر موشکی‏شان در لهستان نشان دادند، حتماً مابه‏ازایی در حوزه‏های دیگر روابط با روسیه از جمله در رابطه با ایران، اخذ کرده‏اند.

بنابراین آمریکا در این قضیه قطعاً مؤثر بوده است، اما این دلیل نمی‏شود که بگوییم فقط این موضوع قضایا را به این‏جا رسانده است. سیاست‏های ایران هم در این میان نباید نادیده گرفته شود.

تاثیرات این تغییر روابط، در عرصه‏های عمومی چگونه مشخص می‏شود؟ یعنی در کدام حوزه بیش‌تر برای مردم محسوس است: حوزه‏ی اقتصادی، سیاسی یا فرهنگی؟

برای مردم هرچیز فرهنگی و سیاسی در نهایت باید تبدیل به یک مابه‏ازای اقتصادی بشود. یعنی اگر به لحاظ اقتصادی هیچ تاثیری نداشته باشد، قاعدتاً مردم خیلی ناراحت نمی‏شوند. شاید هم بدشان نیاید که با روس‏ها نیز دعوایی صورت بگیرد، اما از آن‏جایی که همه‏ی اینها تبدیل به یک مابه‏ازای اقتصادی می‏شود و اثر خود را در زندگی مردم، درآمدشان، اشتغال‏شان و ... نشان می‏دهد، به همین دلیل اهمیت دارد.

نکته‏ی مهم دیگری که نباید از آن غافل شد، حس بدی است که ممکن است به مردم ایران دست بدهد و فکر کنند به شکلی دارند در محاصره‏ی سیاسی قرار می‏گیرند. نظرسنجی‏هایی هم که انجام شده- با همه‏ی احتیاط‏هایی که در این نظرسنجی‏ها هست- این حس را تا حدود زیادی منعکس می‏کند. مردم خیلی خوش‏شان نمی‏آید که با همه‏ی کشورها از جمله اتحادیه‏‏ی اروپا و دیگر کشورها و هم‏چنین شورای امنیت مسئله داشته باشند.

اگر مشکل فقط با آمریکا بود، قابل فهم و قابل توجیه بود، اما این‏که چین، روسیه و سایر کشورها هم به این مجموعه اضافه شوند، خیلی حس خوشایندی به مردم نمی‏دهد.

به‌عبارت دیگر، مردم بیش از این که خودشان را فقط در برابر روسیه ببینند- که اگر چنین چیزی بود شاید خیلی نگران‌کننده نبود- بیش‌تر خود را در برابر مجموعه‏ای می‏بینند که روسیه هم جزو آن مجموعه است.

خیلی مطرح می‏شود که تغییر رابطه‏ی روسیه با ایران، امکان حمله‏ی نظامی را از جانب غرب (حال اسراییل یا آمریکا) در ایران بالا برده است. آیا این رویکرد روسیه با توجه به چنین مسئله‏ای بوده است؟ آیا واقعاً امکان حمله‏ی نظامی به ایران جدی‏تر شده است؟

معنای فرایند تحریم این است که اگر به نتیجه نرسد، تقابل نظامی جزو طبیعت آن است. چون تحریم را برای آن اعمال می‏کنند که کشوری را مجبور کنند در مواضعی که قبلاً داشته است، تجدیدنظر کند. کسانی که از تحریم حمایت می‏کنند، آن را حق می‏دانند و این تجدیدنظر را هم ضروری می‏دانند.

بنابراین به‏طور ضمنی این مطلب در تحریم وجود دارد که اگر تجدید نظری صورت نگیرد، تحریم‏ها تاحدی می‏تواند جواب بدهد، بعد از آن، حتی اگر اقرار نکنند، از نظر آنها مشروع است که برخورد دیگری هم صورت بگیرد.

به این ترتیب، صرف حمایت چین و روسیه از افزایش تحریم‏ها، کفایت می‏کند برای این‏که زمینه را برای نوعی تقابل فراهم کند و آنها به صورت ضمنی آن را مورد قبول قرار بدهند. ضمن این‏که زمانی که به عراق حمله شد، گرچه چین و روسیه مخالفت کردند، اما این کفایت نمی‏کرد. چرا که قبلاً با تحریم‏ها علیه عراق موافقت کرده بودند.

در این‏جا فقط بحث بر سر آن است که باید تعیین مصداق بشود که آیا این تحریم‏ها همین‏طور ادامه پیدا کند و یا از شیوه‏ی دیگری استفاده شود؟ بنابراین صرف این‏که چین و روسیه و سایر کشورها از تحریم‏ها و قطعنامه‏ی شورای امنیت حمایت می‏کنند، چنین مضمونی را در درون خود دارد که به شکلی از برخورد نظامی هم حمایت می‏کنند.
ضمن این‏که ممکن است اتفاقات خیلی پیش‏بینی‏ نشده‏ای بین ایران و کشورهای دیگر، در خلیج فارس و یا جاهای دیگر و در خاورمیانه رخ بدهد. همین اتفاق‏ها ممکن است منشا بروز تخاصمات دیگری هم بشود. چون این قطعنامه‏ها تصویب شده، بنابراین این کشورها به‏طور ضمنی از آن تخاصمات هم حمایت کرده‏اند.

گفتید که اگر تحریم‏ها پیش نرود، طبیعت این نوع رویکرد‏ها آن است که احتمال برخورد سخت‏تر و احتمال حمله‏ی نظامی را در خود دارد. از منظر بیرونی که نگاه می‏کنیم، در موضع‏گیری رهبران ایران، این امکان ‏که تحریم‏های اقتصادی بتواند در تغییر رفتار و یا سیاست‏های رهبران ایران مؤثر باشد، کم‏تر دیده می‏شود. چون معمولاً اعلام می‏شود که به این تحریم‏ها وقعی نمی‏گذارند و اهمیتی نمی‌دهند.

شما کدام چشم‏انداز را می‏بینید؟ آیا فکر می‏کنید علی‏رغم این موضع‏گیری‏ها یا به هر ترتیبی، حکومت ایران به نقطه‏ای رسیده است که به یک توافق مبنایی با جامعه‏ی جهانی برسد و از آن احتمال بد جلوگیری کند؟

از ابتدا که بحث تحریم‏ها و قطعنامه‏ها مطرح شد، نظر من این بود که دولت ایران در برابر این تحریم‏ها در شرایط کنونی و با وضع سیاسی کنونی، عقب‏نشینی نخواهد کرد. دلیل آن هم مفصل و از نظر من به نسبت واضح است.

آن موقع همه فکر می‏کردند که با اولین قطعنامه عقب‏نشینی می‏شود، اما در عمل دیدند که تاکنون چهار قطعنامه، غیر از قطعنامه‏‏های کشورهای دیگری مانند آمریکا، استرالیا، اروپا، کانادا و ژاپن صادر شده است، ولی اتفاقی در این زمینه رخ نداده است. این به آن معنا نیست که در آینده این اتفاق روی نمی‏دهد.

همان‏طور که گفتم، ممکن است با هر اتفاقی جنگ‏های محدود صورت بگیرد. این را نمی‏توان پیش‏بینی کرد. اگر دوره‏ی جنگ هشت‌ساله را یادتان باشد، می‏بینید که احتمال مثلاً کشتی‏ای زده شود، مسئله‏ای پیش بیاید و درگیری‏های محدودی صورت بگیرد، وجود دارد که عوارض خاص خود را دارد. ایران از این نظر می‏تواند بالقوه هر لحظه آبستن حوادثی باشد.

ایران اما برای جلوگیری از جنگ به معنای واقعی که در کشورهای دیگر رخ داد، به نظر من در شرایط کنونی هیچ اقدامی نمی‏کند. مگر این‏که تغییری در سیاست داخلی رخ بدهد. بدون تغییر در سیاست داخلی، احتمال این‏که سیاست کلی خارجی تغییر کند را من کم می‏بینم.

اما تغییر در سیاست داخلی را محتمل می‏بینم. به این شکل که فشارهای اقتصادی، این امکان را فراهم می‏کند که در داخل تغییراتی صورت بگیرد.

منظورتان از این تغییرات، به‏دست آمدن نوعی آرامش سیاسی و یا نوعی توافق و تعامل با منتقدان و مخالفان سیاسی در داخل است؟

بله؛ حال این‏که حد و حدود آن چگونه است را الان نمی‏توانم نه بگویم و نه پیش‏بینی کنم. ولی مطمئن هستم که حکومت ایران نمی‏تواند با این وضع ادامه بدهد. یعنی این یک مسئله‏ی دودوتا چهارتا و به نسبت روشنی است. با این دولت و با این سیاست‏هایش و با این حد از منابع، امکان ندارد که بتواند این سیاست را به شکل بلندمدت ادامه بدهد.
به همین دلیل است که تصور می‏کنم دیر یا زود اتفاق‏هایی رخ خواهد داد. فقط امیدوارم قبل از این‏که این اتفاق‏ها رخ بدهد، جنگی صورت نگرفته باشد.

آیا این امیدواری شما از این زاویه است که فکر می‏کنید در صورت برقراری آرامش در داخل، نحوه‏ی برخورد قدرت‏های خارجی با ایران تغییر می‏کند؟ یا مسائل دیگری را هم در نظر دارید؟

قطعاً یک بخش از آن همین است. بخشی از آن هم این است که وقتی تغییراتی در داخل صورت بگیرد، حتماً منجر به تغییراتی در سیاست خارجی هم خواهد شد. این هم وجه دیگر قضیه است. ولی وجه اولی که در سئوال شما بود هم درست است. اینها همدیگر را به‏شکلی تقویت می‏کنند.

Share/Save/Bookmark