رادیو زمانه > خارج از سیاست > تحولات مربوط به انتخابات > مهاجرت ، راه سوم در پیش روی مراجع تقلید | ||
مهاجرت ، راه سوم در پیش روی مراجع تقلیدسراجالدین میردامادیدکتر عبدالکریم سروش، شاخصترین چهرهی روشنفکری دینی، طی نامهای خطاب به مراجع تقلید و روحانیون بلندپایهی ایران، از ایشان خواست اگر نمیتوانند در برابر ظلم حاکمان، فریاد اعتراض سر دهند راه مهاجرت را برگزینند.
در این نامه دکتر سروش خطاب به مراجع نوشته است: «حال که نه رای موافقت داريد نه يارای مخالفت، مصلحت در مهاجرت است. جهاد اصغر کنيد ... اگر دهانها را بستهاند پایها را که نشکستهاند.» ابتدا از محمد جواد اکبرین، روزنامهنگار و پژوهشگر دین در پاریس پرسیدم جایگاه سنت مهاجرت علما و مراجع در تاریخ حوزههای علمیه شیعی چیست؟ وقتی به تاریخ نگاه میکنیم میبینیم عالمان پیشین در برابر حکومتهای ظلم و جور در این دوگانه که یا اعتراض کنند و به زندان بروند و یا بمانند و سکوت کنند و در خلوت خودشان شکایت بهخدا ببرند نمیماندند. گزینهی سومی را انتخاب میکردند تا هم حجت شرعی داشته باشند برای مواجهه در برابر ظلم و هم این که صدای خودشان را بهمردم برسانند و آن گزینه مهاجرت بود.
حتی عالمان پیشین ما در برابر ناامنیها همین کار را میکردند. حکایت مهاجرت متقابل علمای عراق به ایران یا علمای جبلعامل لبنان به ایران و یا در مقطعی حکایت مهاجرت علمای ایرانی به عراق و از جمله هجرت خود آیتالله خمینی به نجف در دورهای از همین جهت بوده است. منتها در ماجرای اخیر، علمای قم بین این دوگانهی اول ماندند یعنی یا اعتراض کردند و مغضوب حکومت واقع شدند، مثل آیتالله منتظری از چندسال پیش تاکنون و یا این که سکوت کردند. حالا در اخبار رسانهها آمده که ایشان در درون خودشان و در خلوت خودشان ناراضی هستند. دکتر سروش با این نامهی اخیر باب سومی را گشود و راه حجت را بر آنها بست. فکر میکنید چقدر این پیشنهاد میتواند با استقبال مراجع تقلید در ایران مواجه بشود و احتمال این که راه سوم را در آستانهی سالگرد آغاز این بحران در ایران انتخاب کنند وجود دارد؟ من پیشبینی ندارم از این که پاسخ عالمان قم به این پیشنهاد دکتر سروش چه میتواند باشد، اما این را بسیار خوب میفهمم که از این پس بهانهای باقی نمیماند. با توجه به این که پیشنهاد جایگزین آقای دکتر سروش و باز کردن راه سوم برای عالمان، راه دشوار و غیر قابل دسترسی هم نیست. حوزهی علمیهی نجف، امروز حوزهای آزاد است و از قضا زعیمی دارد که یک مرجع تقلید تمام عیار است. اگر نگوییم مرجع اول جهان تشیع است، از تأثیرگذارترین مراجع شیعی است. حضور آیتالله سیستانی و نظر و دیدگاه او دربارهی نظریهی ولایت فقیه و از همه مهمتر جهتگیری حوزهی علمیهی نجف بهسمت عدم دخالت در نهاد سیاست، همهی اینها فضا و بستری را برای عالمان فراهم میکند که هم به دین مردم برسند و هم از دنیای آلودهای که دین در اساس برای آن ساخته نشده فاصله بگیرند. من فکر میکنم حتی اگر عالمان قم به این پیشنهاد دکتر سروش پاسخ ندهند باید پاسخ موجهی برای مردم داشته باشند که چرا این گزینه را انتخاب نمیکنند و ادامهی حجتشان برای سکوت چیست. آیا حوزهی علمیهی نجف این آمادگی را دارد که مراجع ایرانی را در درون خودش بپذیرد و امکان رشد و فعالیت آنها را فراهم کند؟ کافی است که این اراده در میان عالمان وجود داشته باشد. پیش از این هم بهطور مثال حوزهی علمیهی اصفهان از رونق افتاده بود. در سالهای اخیر ارادهای تعلق گرفت که حوزهی علمیهی اصفهان را رونقی دوباره ببخشد و الان حوزهی علمیه اصفهان با حوزهی ۱۵ یا ۲۰ سال پیش متفاوت است. حوزهی علمیهی قم هم همینطور بوده است. الان بهنسبت زمانی که مرحوم آیتالله حائری حوزه را تأسیس کرده بود متفاوت است. نجف هم همینطور است. اوج و فرازی داشت و بعد در دورهی صدام دچار رکود و فرود شد. الان کافی است این اراده صورت بگیرد. اگر این اراده باشد حتماً آن رونق و اقتدار و شکوه علمی و عملی به حوزهی نجف برخواهد گشت. در ادامه بهسراغ دکتر مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ مقیم لندن رفتم و نظر ایشان را در خصوص نامهی دکتر سروش پرسیدم: مسئلهی مهاجرت علما بهدلیل اعتراض به مسائل سیاسی و اجتماعی روز، یک واقعیت تاریخی است، اما به دلیل این که مدتهای طولانی است که این موضوع عملاً وجود نداشته، به یک خاطرهی تابناک تبدیل شده است تا یک واقعیت موجود و ممکن.
بنابراین در عمل صحبت از مهاجرت علما بهدلیل اعتراض به مسائل روز خیلی بعید است که اتفاق بیافتد. آقای دکتر سروش در نامهای که مرقوم فرمودند به مسائلی اشاره کردند که معضلات جدی و مبرم امروز جامعهی ما است، اما بهنظر میرسد که نامهی ایشان بیشتر برای این نوشته نشده که جنبهی عملی پیدا بکند، بلکه بیشتر برای ثبت در تاریخ انجام شده تا حرف ناگفتهای باقی نماند. مسئلهی اصلی این است که ماهیت نهاد مرجعیت در حال حاضر در ایران و جهان تشیع با آنچه در یک قرن و یا حتی نیم قرن قبل وجود داشته، کاملاً متفاوت است. یعنی ما الان در شرایطی نیستیم که مراجع تقلید ما قدرت چنین ابتکاری را داشته باشند که بخواهند مهاجرت کنند و اعتراضشان را از این طریق به نمایش بگذارند. اولاً ما تعدد مراجع تقلید داریم و در قم بیش از پنجاه مدعی مرجعیت وجود دارد که دارای رساله هستند و حتماً دارای مقلد که مقلدین ایشان در اقصی نقاط ایران و کشورهای شیعهنشین پراکنده هستند. آدمهای مهمی در میان اینها هستند مثل آقایان سیستانی و وحید خراسانی که معمولاً تلاش میکنند در مسائل سیاسی دخالت نکنند و وارد بهقول خودشان امور شبههناک نشوند تا خودشان را منزه نگه دارند از جر و بحثها و جنجالهای سیاسی. امیدی به این بزرگواران نمیرود که له یا علیه هر یک از موضوعات موضعگیری کنند. بقیهی مراجع هم عدهای از ایشان آنقدر نفوذ ندارند که بخواهند این کار را انجام بدهند. مراجع سیاسی هم مثل آقایان صانعی و بیات زنجانی، قبلاً ابراز نظر کردهاند و با تمام قوایی که داشتهاند به وضع موجود اعتراض کردهاند. بنابراین میماند یک سری مراجع محلی و یا مراجعی که حقوقبگیر دولت هستند که چشمشان بهدست و دهان حکومت است. بنابراین توقعی از ایشان نمیرود مضاف بر این که اساساً نهاد مرجعیت نسبت به نیم قرن قبل از آنچنان نفوذ سرشار و شگرفی در جامعهی ما برخوردار نیست. نه اینکه وجود ندارد، وجود دارد و بسیار هم جدی است، اما در مقایسه با آنزمانی که مهاجرت مطرح بود و علما میتوانستند با مهاجرت خودشان صدای اعتراض اجتماعی و صدای اعتراض بیت خودشان را نسبت وضع موجود ابراز بکنند، عملاً این مسئله بهاصطلاح سالبه به انتفای موضوع و منتفی است. برخی بر این باورند فارغ از این که نامهی دکتر سروش و پیشنهاد او به مراجع تقلید، چقدر با استقبال ایشان مواجه شود، نفس نگارش این نامه از یکسو روشنفکران - به استثنای انگشتشماری - را حامی جنبش اعتراضی مردم ایران و روحانیون را یا در موضع حمایت از ظلم حاکمیت و یا در نهایت در سکوت بهمعنای رضایت قرار میدهد. از سوی دیگر این سکوت مراجع و روحانیون بلندپایه، در برابر ظلم حاکمیت را رافع مسئولیت ایشان ندانسته و راه جدیدی را پیش روی ایشان قرار میدهد. حال این توپ در زمین مراجع و روحانیون است و قضاوت تاریخ در پیش رو. |