رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۶ اردیبهشت ۱۳۸۹
نقدی بر مواضع و مصاحبه‌های مهندس عزت‌الله سحابی

عزت‌الله سحابی توان مردم را باور ندارد

بهداد بردبار
Behdad@radiozamaneh.com

اشاره: عزت‌الله سحابی از فعالان سیاسی با سابقه، سال‌ها در زمان شاه و در دوران انقلاب به‌خاطر فعالیت‌های سیاسی، زندانی بوده است. در هفته‌های اخیر سحابی با انتشار نامه‌ای به هم‌وطنان خارج از کشور و با انتشار رنج‌نامه‌ی خود، ایرانیان را خطاب قرار داده است.

پیشتر آرش جودکی، حمید دباشی و محمود دلخواسته، هرکدام نقد خود را به نامه‌ی سحابی وارد نموده بودند. در این نوشتار قصد دارم با توجه به نقدهای گذشته، مصاحبه اخیر سحابی را با همکارم خانم مریم محمدی مورد واکاوی قرار دهم.


عزت‌الله سحابی

ساختار حقیقی و حقوقی حاکمیت، امکان هرگونه تغییرات بنیادی در ایران را سلب می‌کند. (رجوع شود به‌مروری بر قانون اساسی ولايت فقيه، سراب ظرفيت‌های اجرا نشده‌ی قانون اساسی، محمد جعفری)

مدت‌هاست که نه میزان رای ملت است، نه مجلس خانه‌ی ملت و نه دستگاه قضا عدالت‌گستر. قوای سه‌گانه دست در دست هم تلاش می‌کنند تا مخالفان را سرکوب کنند. خبرگان رهبری بر اعمال رهبر نظارت نمی‌کند و تنها تملق او را می‌گوید. صدا و سیمای ملی به‌دروغ‌پردازی شهره است و این‌روزها فشار مضاعفی به معترضان در بند وارد شده است. به‌شکلی دیگر فشارهای اقتصادی و فضای پلیسی، پشت شهروندان را خم کرده است؛ شهروندانی که در زندان بزرگ‌تر که ایران باشد گیر افتاده‌اند. هیچ نشانه‌ای از سازش و مصلحت‌اندیشی حاکمان دیده نمی‌شود و هر روز دامنه‌ی فشارها گسترده‌تر می‌شود. دولت کودتا حرکت سرطانی خود را در تمام عرصه‌ها ادامه می‌دهد. در چنین شرایطی برای برقراری سه‌گانه‌ی از دست‌رفته‌ی استقلال، آزادی و جمهوریت باید با بسیج نیروهای مردمی حاکمیت را وادار به قبول خواست شهروندان کرد.

از نظر نگارنده، در وضعیت فعلی کشور، امید به امکان تغییر از طریق صندوق رای محلی از اعراب ندارد. صحبت از یک مبارزه است. مبارزه‌ای سخت و نفس‌گیر که هر طرف اگر روحیه‌ی خود را ببازد، نتیجه بازی را هم خواهد باخت. در این شرایط حاملان جنبش، نیاز به امیدواری دارند. ما نیاز به ادبیات امیدبخش داریم. امید به مبارزه‌ی غیر خشونت‌آمیز و خشونت‌زدا، که رسیدن به فردایی روشن و پیروزی را بشارت می‌دهد. فردایی که قطعاً بهتر از امروز خواهد بود.

انتخابات دهم ریاست جمهوری، فرصتی بود تا شهروندان معترض به گرانی و بی‌کاری و تحقیر شدن توسط دولت رمالی و دروغ، به‌سطوح آمده از شنیدن داستان‌های هاله‌ی نور و هولوکاست، پای صندوق‌های رای بروند و خواستار تغییر شوند. در نبود احزاب قوی، سازمان‌های غیر دولتی، سندیکاهای مستقل کارگری و مطبوعات آزاد، صندوق رای تنها فرصت ابراز نظر شهروندان بود.

انتخابات برای مخالفان، فرصت سیاسی مهمی بود تا با نقد دولت احمدی‌نژاد، مخالفان او را منسجم کنند. در پی اعلام نتایج انتخابات، در اقدامی خودجوش، مردم معترض به خیابان‌ها آمدند، خیابان‌ها را در تسخیر خود درآوردند و شعار دادند: رای من کجاست؟

در همین زمان نیروهای امنیتی، شروع به دستگیری ده‌ها تن از فعالان سیاسی و خبرنگاران کردند. در پی شدت گرفتن اعتراضات و ایستادگی شهروندان در برابر تقلب در انتخابات، حاکمیت دست به سرکوب مخالفان زد. نیروهای سپاه، بسیج، نیروی انتظامی و لباس شخصی با سلاح گرم و سرد به‌تظاهرکنندگان حمله کردند و بازداشت‌شدگان مورد شکنجه واقع شدند. در بازداشتگاه کهریزک حداقل سه تن بر اثر شدت بد رفتاری‌ها جان خود را از دست دادند.

به‌رغم انتشار ده‌ها عکس و ویدئو از صحنه‌های ضرب و شتم، شکنجه و کشتار معترضان هنوز دادگاهی برای بررسی و محاکمه‌ی شکنجه‌گران کهریزک یا حمله‌کنندگان به‌کوی دانشگاه تهران تشکیل نشده است. قرار هم نیست که دادگاه صالحی تشکیل شود. اگر چنین اراده‌ای بود حداقل پرونده‌ی ملی قتل‌های زنجیره‌ای را در دادگاهی علنی بررسی می‌کردند. یک بار هم که دادگاهی برای تودیع حقوق دانشجویان تشکیل شد، تنها سربازی به‌خاطر دزدی یک ریش‌تراش محکوم شد و دادگاه عدالت و انصاف را مورد تمسخر قرار داد. در عوض دادگاه نمایشی در تهران به‌نمایش عجیبی دست زد که در آن متهمان به‌جای دفاع از خود، مجبور به زیر سئوال بردن مواضع خود و هم‌قطارانشان شدند.

صدها تن از فعالان سیاسی، حقوق بشری، روزنامه‌نگاران مستقل، هنرمندان، دانشجویان و هرکسی که صدای مخالفت و اعتراض از او در آمده راهی زندان شده‌اند. حاکمیت سعی داشته و دارد تا با ایجاد فضای رعب و وحشت، جنبش دمکراسی‌خواه را زمین‌گیر کند.

در چنین فضایی، عزت‌الله سحابی با انتشار نامه‌اي به هم‌وطنان خارج از کشور می‌گوید: «بی هیچ مقدمه‌ای ذکر دو نکته را ضروری می‌دانم. اول از بنده هم بپذیرید که اگر حرفی می‌زنم، اولویت اولم "ایران" است نه مسئله‌ی نظام و حاکمیت غالب. بنده هم سال‌ها و شاید ماه‌های آخر عمرم را طی می‌کنم و دیگر شائبه‌ی رد یا حفظ قدرت بنا به مصلحت‌های فردی و احیاناً قدرت‌طلبانه برایم منتفی است. اما آن دو نکته: حاکمیت و جناح غالب متجاوز اصلی است و در طول تاریخ هم همیشه این حاکمیت‌های استبدادی هستند که مردم و جنبش‌های مردمی را به‌صورت واکنشی به سمت تند و رادیکالیزه شدن پیش می‌رانند. از این طرف انتظار می‌رود که آقایان به نصایح و هشدارها توجه کنند. هرگونه حرکت جنبش فعلی به سمت خشونت، به‌ضرر ایران، مردمان آن و خود جنبش سبز است. نکته‌ی دوم هم این است که اینک نباید به‌هیچ‌وجه به شبیه‌سازی حوادث کنونی ایران با دوران انقلاب پرداخت. تند کردن خواسته‌ها و شعارها با شبیه‌سازی‌های نادرست با دوران انقلاب دومین نگرانی بنده است. عزیزان من انقلاب در ایران فعلی، نه شدنی است و نه درست.»

جودکی در نقدی متین به نامه‌ی سحابی پاسخ داده است. جودکی معتقد است: «جمهوری اسلامی سال‌هاست که با توسل به انتشار ترس حکومت می‌کند. اما چندی است که ترس دیگری هم بر ترس از خودش افزوده شده است: ترس از نبودنش. یکی از آبشخورهای اندیشه‌ی اصلاح‌طلبی همین ترس است. و چنین شده است که می‌ترسیم تا مبادا حکومتِ ترسناکی که از خودش همیشه می‌ترساندمان دیگر نباشد که بترساندمان. هم از خودش می‌ترسیم و هم از بعد خودش. و این یعنی چیرگی ترس، یعنی به سرمنزلِ نهایی رساندنِ ترسی بیرونی با درونی کردن آن. همین ترس بر تفسیر شما از وضعیت کنونی سایه افکنده و آن را خدشه‌دار ساخته است.»

نقد جودکی رمز ماندگاری دیکتاتوری را به‌ما نشان می دهد. ترس و راضی شدن به بد، از ترس موهوم اتفاق افتادن حادثه بدتر.

سحابی در مصاحبه با رادیو زمانه می‌گوید: «آرزوی ما این است که این‌ها به‌تدریج سر عقل بیایند و به‌تدریج عقب بنشینند و قدری کوتاه بیایند. زیرا من فروپاشی یکباره را به‌نفع ایران نمی‌بینم، چرا که در سال ۵۷ وقتی شاه می‌رفت گفت من می‌روم ولی بعد از من ایران می‌شود ایرانستان؛ نشد! چرا که آن موقع یک روحانیتی بود، یک آقای خمینی‌ای بود. می‌دانید که در هنگام انتقال دولت یعنی همان سال ۵۸ تا ۵۹ از کردستان و ترکمن‌صحرا و خوزستان و بلوچستان، جنبش‌های تجزیه‌طلبانه راه افتاده بود. هرموقع که اقتدار دولت مرکزی کم می‌شود این جنبش‌ها سر بلند می‌کنند.»

سحابی برای توجیه حرف خود مجبور است از شاه نقل قول کند! ایران بدون جمهوری اسلامی می‌شود ایرانستان! سپس او مدعی است که روحانیت و رهبری خمینی عامل وحدتبخش و جلوگیری از تجزیه‌ی کشور بود.
در جواب سحابی باید بگویم کردها، ترک‌ها، ترکمن‌ها، بلوچ ها، عرب‌ها و سایر اقوام ایرانی قریب به سه‌هزار سال در کنار هم زیسته‌اند، عامل وحدت‌بخش این اقوام آگاهی از تاریخ مشترک، احساس علاقه به فرهنگ مشترک، دین مشترک و احساس مالکیت سرزمینی است. کردها یکی از هفت قوم پایه‌گذار ایران، خود را فرزندان کاوه آهنگر می‌دانند. همان کسی که به‌جنگ ضحاک مار دوش رفت و حکومت را به‌فریدون سپرد. ترک‌ها فرزندان جنگاوران چالداران و مفتخر به معرفی سرداران ملی ستارخان و باقرخان هستند. انقلاب مشروطه تنها با همراهی ترک‌ها و بختیاری‌ها ممکن شد. رستم، پهلوان افسانه‌ای یلی بود از سیستان.

حال چگونه است که سحابی مدعی است روحانیت توانست وحدت ملی را حفظ کند؟ کدام اقدام روحانیت قدرت‌مدار در جهت تقویت وحدت ملی بوده است؟ به‌یاد بیاوریم در ماجرای کردستان زمانی که اشخاصی خیرخواه پیش‌گام مذاکره با گروه‌های مسلح کرد شدند، خمینی گفته بود اول محاصره بعد مذاکره. امیدوارم منظور سحابی- که از شریف‌ترین و خوشنام‌ترین فعالان سیاسی است- اشاره به اقدامات صادق خلخالی نباشد. روحانیت تا جایی که به‌خاطر داریم صمن‌بکم از اقدامات خمینی حمایت کرد- البته اقلیت روحانیت معترض هم وجود داشت. طالقانی و آیت‌الله منتظری به اقدامات خشونت‌بار معترض بودند- و صادق خلخالی با اعدام صدها تن از مخالفان در مناطق ترکمن‌صحرا و کردستان جنبش قومی را قبل از شکل گرفتن و در نطفه خفه کرد.

چند سالی است که اصطلاح حفظ امنیت ملی، دل من را به‌درد می‌آورد و من را منزجر می‌کند. شاید چون این اصطلاح محبوب جرج بوش بود. بوش به‌بهانه‌ی حفظ امنیت ملی به‌عراق و افغانستان لشکر کشید و صدها هزار نفر را قربانی حفظ «امنیت» آمریکا کرد. آقای سحابی هم به این اصطلاح علاقه دارد، اما در امنیت ملی او مرزنشینان کرد و بلوچ جایی ندارند. همان‌ها که سال‌ها است در فقر به‌سر می‌برند و برای تامین قوت لایموت، تامین نان شب خود مجبورند از مرز تردد کنند و به‌دست مرزبانان کشته شوند. باور دارم امنیت ملی نه تنها شامل حفظ مرزها از گزند بیگانگان، بلکه شامل حفظ امنیت شهروندان در برابر فقر و نقض کرامت انسانی شهروندان، به‌وسیله حاکمیت نیز می‌شود.

دلخواسته نیز در نقدی مستدل از سحابی گلایه می‌کند و از او می‌پرسد: «آقای سحابی شما و دوستان‌تان در نهضت آزادی و نیروهای اصلاح‌طلب به این پرسش مهم پاسخ دهید که چرا بیش از سی‌سال مردم را از هرگونه جنبش اجتماعی یا می‌ترساندید یا پرهیز می‌دادید؟ شما سالیان متمادی با انواع ترس‌ها، ترس از لبنانیزه شدن یا افغانستانیزه شدن ایران و ترس از تجزیه و جنگ داخلی جامعه را از هرگونه جوشش داخلی پرهیز می‌دادید؟ آیا در مدت نه‌ماه گذشته حتی یک نمونه سراغ دارید که دو شهروند ایران به‌جان هم افتاده باشند؟ آیا آن‌چه در هفت‌ماه پس از انتخابات شاهد بودیم جز یک مبارزه تمام عیار میان ملت ایران با یک هیئت حاکمه‌ی سرکوبگر و مزدبگیر بوده است؟ آن‌ها که امروز با یک انقلاب مسالمت‌آمیز مخالف بوده‌اند فردا که جامعه کار از کار گذراند، چه خواهند گفت؟»

سحابی بارها رادیکالیسم را به‌عنوان یک انگ سیاسی به‌کار می‌برد که صحیح نیست. مبارزه برای استقرار نظامی که شهروندان در بستر آن از حقوق دموکراتیک برخوردار باشند هدفی معتدل است. افراطی کسانی هستند که این حقوق را نقض کرده‌اند و تفریطی کسانی که مردم را به پذیرفتن این نقض، برای مصلحتی بزرگ‌تر می‌خوانند(دلخواسته. نقل به‌مضمون).

هشدار سحابی به امکان دخالت بیگانگان در ایران درست است. امروز هم نیروهایی وابسته به کاخ سفید و رژیم اسراییل برای در دست گرفتن قدرت در ایران دندان تیز کرده‌اند، اما سحابی فراموش می‌کند دخالت بیگانگان تنها به مداخله‌ی آمریکا و اسراییل در ایران محدود نمی‌شود. امروز کشور ما با شدیدترین تحریم‌ها از جانب غرب مواجه است و از سویی حاکمیت برای جلب حمایت روسیه و چین، خان نعمت بازارهاي ایران را برای آن‌ها گشوده است و تولیدات کشاورزی و صنعتی را به نابودی کشانده است تا جایی که جانماز و تسبیح هم از چین وارد می‌شود. چند سال روس‌ها باید برای تکمیل نیروگاه اتمی بوشهر موش بدوانند تا متقاعد شویم که در امور داخلی ایران دخالت می‌کنند؟

اگر امنیت ملی برای ما اهمیت دارد پس باید به‌یاد بیاوریم احمدی‌نژاد و جناح افراطی حاکمیت آرزو دارند تا قدرت‌های خارجی با ایران وارد مناقشه نظامی شوند تا آن‌ها با آسودگی خاطر هرگونه صدای اعتراض را خفه کنند.
سحابی باید بداند که خطر اصلی برای حاکمیت شهروندان ایران است نه خطر حمله‌ی اسراییل به تاسیسات هسته‌ای. قوی‌ترین عامل وحدت‌بخش در بین ایرانیان وجود وجدان تاریخی در میان ایرانیان است که این رژیم با اعمال و تعلیمات خود آن را به‌زیر حمله گرفته است. خطر اصلی برای ایران، ادامه‌ی استبداد ضد ایران و ضد دین است.

دباشی در مقاله‌ی وطن کجاست؟ به‌تقصیل به شرح و بسط نظر خود می‌پردازد. دباشی منطق تفکیک ایرانیان به داخل و خارج از وطن را زیر سئوال می‌برد. او در پاسخ به نامه‌ی سحابی می‌گوید: «باید از سد روشنفکران گذشت تا صف اول شهروندان را خیر مقدم گفت.»

اگر سخن دباشی را بپذیریم لزومی ندارد از تندی شعارها شکایت کنیم. میرحسین موسوی در آخرین صحبت‌هایش گفته است: «عظمت جنبش از ابتکار افراد معدودی نابغه برنمی‌خیزد. عظمت جنبش از فعالیت انسان‌های بی‌شماری ناشی می‌شود که آشکار و پنهان در حدی که می‌توانند، در گشوده کردن این راه به آینده سبز کمک می‌کنند.»

این جمله دقیق‌ترین تصویری است که او تا به‌حال از «سیاست- مردم» ارائه داده است: پیوند سیاست به کنش انسان‌های بی‌شمار که راه می‌گشایند و نه نخبگان یا نابغه‌های سیاسی.

دباشی و موسوی برای شهروندان ایران عاملیت و اختیار قائل هستند. آن‌ها را عروسکانی در دست استعمار و رسانه‌های بیگانه نمی‌دانند. شهروندان دارای شعور و تشخیص هستند و توضیع سهام عدالت را دال بر افزایش محبوبیت حاکمیت نمی‌دانند. دباشی می‌گوید: «ما انسانیم و خودمان هم خودمان را ایرانی می‌دانیم و این ایرانی بودن را نه محمدرضا پهلوی به ما داده است و نه علی خامنه‌ای می‌تواند از ما پس بگیرد.

به گفته‌ی دباشی نظریه‌های جنبش سبز در بطن جامعه‌ی متحرک و تاریخی و نه به‌مجردات ذهنی روشنفکران شکل گرفته ... «جنبش سی‌سال است در دل خیابان‌های وحشت‌زده، در سر و دل‌های شکسته‌ی مردم ما، در یک حکومت جائرِ جابرِ چاقوکشِ سرِ گردنه‌بگیرِ دروغگویِ مطلق‌گرایِ دانشگاه تصفیه‌بکن و قائل به انقلابات احمقانه‌ی‌ فرهنگی شکل گرفته، و امروز با فریاد و خروش از دل سرودها و آوازها و شعارها و رنگ‌ها، رقصان در جنبش سبز به‌وجد و سما در آمده است.

نظریه‌های جنبش سبز فارغ از تخیل محدود روشنفکران، به‌قول خودشان دینی یا غیردینی، نهفته در خشم و خروش ضرباهنگ‌های شاهین نجفی است؛ در غریو غریبانه‌ی محسن نامجو، در سینمای دردناک جعفر پناهی، در عکس‌های مظلوم و دلیرانه زنده‌یاد بهمن جلالی، در شعر خروشان اسماعیل خویی، در نجابت و فروتنی نظری محمد مجتهدشبستری، در دقت نظر نوشین احمدی خراسانی و در بسیاری نشانه‌های ارجمند یک ملت و ذهنییت خلاق و برخاسته و رو به‌جلو است که دیگر خوشبختانه منتظر هیچ پیر و مراد و الهیات‌پرداز نابهنگام و عقب‌مانده‌ای نیست که هنوز مانده تا حتی مولفه‌های زمان خود را ببیند و بشناسد چه برسد تا بر آن‌ها نظریه‌ای بتراشد.»

حرف مشترک جودکی، دباشی و دلخواسته لزوم مبارزه با استبداد است. سحابی و برخی روشنفکران اصلاح‌طلب، ضمن مقصر شناختن حاکمیت در توهم اصلاح نظام توسط نیروهای داخل نظام هستند. در شرایطی که در روزهای اخیر پروانه‌ی فعالیت حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی باطل شده و شورای نگهبان نیروهای سرآمد اصلاح‌طلب را سال‌ها پیش از این رد صلاحیت کرده، سحابی مجبور است امیدوار به‌بهبود اوضاع از جانب نیروهایی چون لاریجانی‌ها باشد.

در مصاحبه با رادیو زمانه مریم محمدی می‌پرسد: «شما قبلاً گاهی امیدوار بودید که جریان درون حکومت نیرویی را درون خودش دارد که به‌سمت حل مسالمت‌آمیز مسئله متمایل است یا حداقل با سرکوب‌ها و خشونت‌ها مخالف است. آیا دیگر این جریان در درون اصول‌گرایان و حاکمیت وجود ندارد؟»

سحابی پاسخ می‌گوید: «به‌نظر من در آن دسته، مخصوصاً در مجلس الآن این جنبش هست. ملاحظه بفرمایید که در انتخابات فراکسیون اکثریت مجلس که سال ۸۸ صورت گرفت، آقای لاریجانی که مخالف آقای احمدی‌نژاد هستند نزدیک به ۸۰ درصد آرا را آوردند و آقای آقاتهرانی که کاندیدای ریاست فراکسیون از سوی طرفداران آقای احمدی‌نژاد بود هفت رای آورد. یعنی الآن در فراکسیون اصولگراها این جنبش هست. به‌هر صورت، امید ما به همین اصولگرایان داخل حکومت است.»

سحابی آشکارا مشکل را به ‌دولت احمدی‌نژاد تقلیل می‌دهد. زمانی ابراز امیدواری می‌کند تا نیروهایی چون لاریجانی در برابر دولت قد علم کنند (نقل به مضمون). او واقعیت را نادیده می‌گیرد و تمام مشکلات را به‌گردن دولت احمدی نژاد می‌اندازد. آیا جز این است که در روزهای بعد از انتخابات نیروهای سپاه، بسیج و لباس‌شخصی‌ها آشکارا در پایتخت کشور به‌سوی شهروندان معترض گلوله شلیک کردند؟ آیا نیروی انتظامی و بسیج، در حمله‌ی وحشیانه به خوابگاه دانشجویان نقش نداشتند؟ آیا احکام بازداشت ده‌ها تن از فعالان سیاسی پیش از انتخابات از سوی قوه قضاییه صادر نشده بود؟ و آیا این نیروها تحت امر دولت هستند؟
او سپس در ادامه‌ی مصاحبه می‌گوید: «آرزوی ما این است که این‌ها به‌تدریج سر عقل بیایند و به‌تدریج عقب بنشینند و قدری کوتاه بیایند.»

تحلیل سحابی حاوی یک مغالطه است. مشکل تنها دولت احمدی‌نژاد است. پنج سالی که دولت او زمام امور را در دست داشته، سیاه‌ترین دوران انقلاب بوده و با رفتن دولت احمدی‌نژاد مشکل مرتفع خواهد شد. واقعیت تاریخی خلاف آن را نشان می‌دهد. اعدام‌های دست‌جمعی زندانیان سیاسی در دهه‌ی شصت، ترور قاسملو و قتل‌های زنجیره‌ای، شکنجه‌ی سیستماتیک مخالفان رژیم از هر گروه و باور، تصفیه‌ی دانشگاه‌ها از استادان به‌اصطلاح آقایان لیبرال، نشان می‌دهد که حاکمیت جمهوری اسلامی پیش از احمدی‌نژاد هم کارنامه‌ی سفیدی ندارد و نقض گسترده‌ی حقوق شهروندان در طی سی‌سال ناشی از ساختار قانون اساسی موجود است.

در بخش دیگری از از مصاحبه سحابی می‌گوید: «به‌نظر من الآن نهادهای سیاسی قوی‌تر هستند.- در قیاس با زمان شاه- البته آن موقع آقای خمینی بود که حالا با مواضع ۲۰ سال گذشته‌اش، از سال ۴۲ تا سال ۵۷، در داخل و خارج از کشور موفق شد مردم را با خودش بسیج کند. الآن چنین قدرتی ندارند. الآن احزاب سیاسی بیشتری وجود دارند که در جامعه حضور دارند، قوی‌تر هستند و طرفدار دارند. آن موقع احزاب تعطیل بودند.»

صحبت های سحابی هم از نظر تاریخی غلط است و هم آشفته. آیا ایشان نمی‌دانند که انقلاب 57 بدون اجازه‌ی آقای خمینی شروع شد و ایشان تا تعطیلی بازار باور نمی‌کردند که انقلاب در راه است؟ و آشفته است از این نظر که گاهی می‌گوید احزاب قوی هستند و طرفدار دارند و هم‌زمان می‌گوید رهبران معترض توان بسیج مردم را ندارند.

برای پاسخ به سحابی گزاره‌هایی را مطرح می‌کنم که با کنار گذاشتن آن‌ها در کنار هم به جواب برسیم. باور دارم هر عقل سلیمی باید متوجه نارضایتی گسترده از حاکمیت باشد. دولتی که انتخاباتش با شبهه مواجه است و رییسش با شعار مهرورزی، اوین و کهریزک را به شکنجه‌گاه جوانان تبدیل کرده نباید پایگاه اجتماعی گسترده‌ای داشته باشد. چه کسی است که جان دادن ندا را بر صفحه‌ی تلویزیون یا مونیتور یا موبایل ندیده باشد؟ چه کسی دروغ‌پردازی‌های صدا و سیما را باور می‌کند؟ کارگران صنعتی ماه‌هاست حقوق دریافت نکرده‌اند. کشاورزان با مشکلاتی بس جدی مواجه‌اند، اقلیت‌های قومی خواستار در دست گرفتن سرنوشت خود هستند و از سیاست‌های تهران‌محور انزجار دارند. زنان با قدرت خواست‌های خود را دنبال می‌کنند. آن‌ها شبکه‌های گسترده‌ای تشکیل داده‌اند تا به سایر زنان اطلاع‌رسانی کنند و آن‌ها را با حقوق از دست‌رفته‌ی خود آگاه سازند. این گذاره‌ها و حضور میلیونی معترضان در خیابان‌ها جز تمنای آزادی و حاکمیت رای ملت بر اراده‌ی مستبدان چه چیز را نشان می‌دهد؟

سحابی خود می‌گوید: «در مراسم ترحیم آیت‌الله منتظری بیش از یک میلیون نفر در حرم حضور پیدا کردند.» حال سئوال من این است، پس چرا احزاب توان بسیج مردم را ندارند؟ اصلاً اعتراضات پس از انتخابات خودجوش بود و نشان داد که بدون احزاب قوی هم بسیج در سطحی عظیم و در زمانی کوتاه امکان‌پذیر است.
باور دارم سحابی خود به وزن سیاسی و جایگاه خود واقف نیست وگرنه این‌گونه با نا امیدی سخن نمی‌گفت. بیش از پنجاه سال فعالیت سیاسی به سحابی وزن و جایگاه بی‌مثالی داده. از سحابی توقع می‌رود به‌جای دل‌خوش کردن به تغییرات درون حکومتی، که به‌قول ایشان لاریجانی می‌تواند آن را انجام دهد، به‌توان مردم امیدوار باشد. متاسفانه مواضع ایشان همیشه نشان داده که به‌توان مردم اعتماد و به روح جمعی ایرانیان، باور ندارد. برای همین است که هم از آغاز، فعالیت سیاسی ایشان در اشاعه‌ی ترس در مردم بنا شده و همیشه مردم را از تجزیه ترسانده‌اند و بدین‌وسیله از عوامل پابرجایی این نظام شده‌اند.

جنبش تا امروز گفته چه‌چیز را نمی‌خواهد. نفی دیکتاتوری شرط لازم موفقیت جنبش است اما کافی نیست. ما باید بگوییم چه چیز می‌خواهیم و چگونه می‌توانیم بدان دست یابیم. باید در فضایی سالم خواست‌های گروه‌ها مطرح شود تا از دل آن تصویر فردای روشن آشکار شود. مطالبات ملت کاهش نیافته بلکه با حدت و عمق بیشتر در جامعه حضور دارد. حاملان جنبش مدام به‌دنبال فرصتی می‌گردند تا در عرصه حضور پیدا کنند.

پیش‌بینی سحابی دور از واقعیت نیست. تضعیف حاکمیت هرج و مرج به‌بار خواهد آورد. بله مبارزه با حاکمیت جائر، هرج و مرجی به‌بار خواهد آورد که به نظم فراقانونی و ظالمانه‌ی استبدادی بسیار شرف دارد. در عین حال ایشان باید بهتر این را بدانند که وقتی سرنگونی نظامی بس جانی و ظالم، از طریق حرکت مردمی انجام می‌شود، خود مردم هرج و مرج را به‌حداقل می‌رسانند و یا حتی مانع از ظهور آن خواهند شد.

ایشان روزهای بعد از انقلاب را خوب باید به‌یاد داشته باشند. در زمانی که ارتش از هم گسسته شده بود، پلیسی در خیابان‌ها یافت نمی‌شد و جنایتکاران نیز از زندان‌ها فرار کرده بودند، میزان خشونت در جامعه به‌شدت افت کرده بود، تا جایی که سفیر برزیل با شگفتی اظهار می‌داشت که دولتی وجود ندارد، ولی همه‌چیز کار می‌کند و هیچ مغازه و فروشگاهی مورد تاراج قرار نگرفته.

از اعتراضات اخیر صحنه‌ای را به‌خاطر می‌آورم که در اوج درگیری‌های روز عاشورا و زد و خورد مردم با نیروهای امنیتی، سربازی ملبس به لباس پلیس راهنمایی و رانندگی در کناری ایستاده و به انجام وظیفه می‌پردازد و کسی معترض او نیست. دیدن این صحنه اشک در چشمم جاری کرد. مردم ما به چنین بلوغی رسیده‌اند که تنها با کسانی که با چماق بر سر آن‌ها می کوبند برخورد کردند و به سرباز بی‌گناه هیچ تعرضی نکردند.

سحابی در نامه‌ی خود چنین نگاشته: «بنده هم سال‌ها و شاید ماه‌های آخر عمرم را طی می‌کنم.»
در آخر باید به جناب سحابی بگویم حیات و ممات همه‌ی ما دست خدا است. فقیه سعید مرحوم آیت‌الله منتظری امروز از بین ما رفته، اما در آخرین روزهای حیات پر برکت خود حجت را بر مومنان و مقلدانش تمام کرد و در پاسخ به نامه‌ی کدیور در مورد جور و تبعیت از حکومت جائر توضیح دادند: جور، مخالفت عمدی با احکام شرع و موازین عقل و میثاق‌های ملی است که در قالب قانون درآمده باشد و کسی که متولی امور جامعه است و بدین گونه مخالفت می ورزد جائر و و لایتش جائرانه است، و تشخیص چنین ولایتی در درجه اول بر عهده خواص جامعه یعنی عالمان دین آشنا و مستقل از حاکمیت و اندیشمندان جامعه و حقوقدانان و آگاهان از قوانین می‌باشد و در درجه دوم بر عهده‌ی عموم مردم است.

من آرزوی سلامت و طول عمر دارم برای سحابی و امید دارم ایشان ثمره‌ی یک عمر تلاش خود را ببینند و همه شاهد تحقق وعده‌ی الهی و پیروزی حق بر باطل و ایرانی آباد و آزاد باشیم.

Share/Save/Bookmark

منابع:
نامه به هموطنان خارج از کشور. عزت الله سحابی
نگران دخالت خارجی‌ها هستم. گفت‌وگوی مریم محمدی با عزت‌الله سحابی. رادیو زمانه
نامه‌ی یک هموطن خارج از کشور به عزت‌الله سحابی. آرش جودکی
وطن کجاست؟ حمید دباشی
نامه‌ی سحابی در آرای بنی صدر؛ محمود دلخواسته
مروری بر قانون اساسی ولايت فقيه، سراب ظرفيت‌های اجرا نشده‌ی قانون اساسی. محمد جعفری
فتوای آیت‌الله منتظری در پاسخ به کدیور

نظرهای خوانندگان

جالب بود

-- کوروش ، Apr 24, 2010 در ساعت 06:59 PM

آه ، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن ، آزادی را با تاج گل ساختگی وطن پرستی نمی آرایند.

-- *** ، Apr 24, 2010 در ساعت 06:59 PM

وقایع پس از روز عاشورا و ضربه ای که از بابت خشونت های آن روز به جنبش سبز وارد شد درستی نگاه و بینش عزت اله سحابی را بخوبی اثبات کرد. نویسنده این متن آشفته هم بهتر است بجای تشویق هموطنانش به مبارزه چریکی و انقلابی، برود کمی سیاست و تاریخ بخواند، تا شاید اندکی در آنچه سحابی از رهگذر تجربه آموخته است شریک شود.

-- رامین ، Apr 24, 2010 در ساعت 06:59 PM

به نظر می رسد هر بار که حرکت جنبش کند می شود نقد های این گونه هم شروع می شود. نقدهایی که ریشه ای در آن چه در ایران اتفاق می افتد ندارند. و هر کس که از تندروی برحذر می کند مورد عتاب قرار می گیرد و هر کس، ولو آن که تکلیفش با خمینی برای همه روشن باشد، اگر کمترین اشاره ای به خمینی داشته باشد که تفسیر مثبتی بشود مورد حمله قرار می گیرد.
بگردیم به دنبال حرکت تندروانه و سقوط و فروپاشی یک حکومت که بعد از آن مردم به آن چه می خواستند رسیدند و اگر پیدا کردیم برحذر داشتن امثال سحابی از تندروی را محکوم کنیم.
نمی دانم چطور بعد از این همه سال یکهو چطور کسانی مثل آقای دباشی پیدا می شوند و در برنامه های خود جملاتی عینی و قاطعانه درباره ی جنبش سبز می گویند انگار که تشریحش که نه هدایتش می کنند و در عین حال رهبر جنبش را مردم می دانند و حال به نقد نیم بند و احساساتی چپ گرایانه ی کسانی می پردازند که در این 30 سال به معنی واقعی مشغول مبارزه و نوشتن و زندان رفتن بودند.
این نظر من است و چون سندی ندارم می توانید باور نفرمایید: رهبران جنبش سبز، یعنی مردم ایران که در داخل ایران به رای دادن خود ایمان داشتند و بعد به جنبش خود، نظر سحابی را واقع بینانه تر و منطبق تر با شرایط می دانند تا کسانی که در خارج دست به تهییج می زنند و از نزدیک نمی دانند که در ایران چه می گذرد. و این همدلی با امثال سحابی و اصلاح طلبان نه از روی هم کیشی که از روی تجربه ی 30 سال زندگی سیاسی در ایران است.
و عچیب نیست که رادیو زمانه ناگهان پر از نقدهایی نظیر این نقد شده؟!!

-- ف ، Apr 24, 2010 در ساعت 06:59 PM

شاید مهمترین مشکلی که دوستان در گفته های آقای سحابی نمی بینند عوامل وحدت ملی در نزد مردم است . سئوال بسیار ساده است چه عاملی باعث ارتباط اجتماعی افراد می شود ؟ مسلما تامین نیازهای اقتصادی اولین عامل است و چون اقتصاد ایران دارای چنین عامل وحدتی نیست و در زمان جمهوری اسلامی ویران شده است پس در حال حاضر هم خود جمهوری اسلامی و طرحهای اقتصادی سیاسی امنیتی اش عامل وحدت ملی را ویران کرده است و وحدتی وجود ندارد . اما هیچکدام از دوستان متوجه نمی شوند که یک آمریکایی هم غیور هست و ... نه تنها اقوام ایرانی بلکه همه ی مردم دنیا داری این صفات هستند . که اینها عوامل وحدت ملی را تشکیل نمی دهد بلکه فقط می تواند تشویق کند . ولی مهمترین موضوعی که در بین ملتها مطرح است عوامل اقتصادی مانند بیکاری ست نه دغدغه های دموکراتیک و امثالهم .... که دوستان هیچکدام نه برای عوامل اقتصادی و نه برای عوامل سیاسی فرهنگی برنامه ای ندارند . هیچکس نمیگوید چگونه میخواهد ٦٠ درصد بیکاری را تبدیل به زیر ٦ درصد نماید . زیرا همه ی گروههای ایرانی از صدر مشروطه تا حال حتی خود رژیم پهلوی هم ملی بودن وطن پرست بودن مستقل بودن و ... را تبلیغ می کردند که همه برای نه تنها مسائل اقتصادی که برای وحدت ملی هم سم جانکاه بودند . در دنیای امروز مستقل بودن یعنی بستن درهای کشور و عدم آزادی تجارت با ملتهای دیگر . که اقتصاد داخل را در طی زمان می کشد . من مخالف توزیع عادلانه درآمد نیستم و حتی موافقم اما ما باید ابتدا درآمد ملی را افزایش دهیم بیکاری را ازبین ببریم و اینها با این جنجالهای یکصدساله ی ایران شدنی نیست ایرانی ها چه چپ و چه راست و چه میانه همه یک هدف ویک حرف را می زنند و همگی چه مخالف و چه موافق تنها برنامه ای که دارند ویران کردن ایران است . هیچکدام توجه نمی کنند که با خشونت و بی خشونت با انقلاب و یا بدون انقلاب قرار است چه برنامه ای اجرا شود ؟ وقتی کنه مطالب آنان وارد می شوید می بینید همه دارای یک برنامه ی بی برنامه هستند . و این مشکل نه تنها برای ایران که نزدیک به ١٨٠ کشور دنیا ست امور سیاسی و اقتصادی با آگاهی و آگاهانه تصمیم نمی گیرند بلکه بصورت غریزی تصمیمات خودشان را اجرا می کنند . تفاوت اوباما در آمریکا و یا براون در انگلیس با سایر رهبران دنیا در همین است که آگاهانه می گویند اگر سرمایه تا بیست سال آینده به سمت سوخت سبز نرود جهان سرمایه داری دچار بحران مهیبی خواهد شد . اما دوستان تصور می کنند که آنها برای اقدامات خیرخواهانه و یا نجات زمین چنین هزینه هایی را تقبل می کنند . از اینرو کار سیاسی و اقتصادی در ایران باید به سمت تخصصی و آگاهانه حرکت کند . که متاسفانه حتی به اندازه ی انگشتان یکدست هم نه تنها در ایران که در جهان چنین افرادی وجود ندارند . اگر در دنیای فیزیک نگاه کنیم همردیف افرادی مانند انیشتن انگشت شمارند در علم اقتصاد سیاسی نیز همینگونه است . ما باید تجربه ی یکصدسال گذشته ای که با هم جنگیدیم به یکدیگر ناسزا گفتیم و .... در حالی که هرکدام از ما اگر حکومت می کردیم تفاوتی با دیگرانی که حکومت کردند نداشتیم زیرا اهداف و برنامه هایمان یکی بود . یکی با پوشش اسلامی دیگری بدون پوشش و سومی .... به همین لحاظ اگر در صحبتهای آقای سحابی هم توجه کنیم او هم پس از سالها به همین نتیجه رسیده است و تئوریهای گذشته اش را مانند اصلاح جمهوری اسلامی و ... کنار گذاشته است او هم دریافته است که جمهوری اسلامی اصلاح پذیر نیست به همین روست که او هم می گوید پس بیاییم راه دیگری و حرفی نو را بیآغازیم و یا بقول اوباما ............

-- farhad-faryad ، Apr 24, 2010 در ساعت 06:59 PM

خطاب به رامین
نگارنده نقض قرض نمی کند. من به حرف موسوی اشاره کردم. میرحسین موسوی در آخرین صحبت‌هایش گفته است: «عظمت جنبش از ابتکار افراد معدودی نابغه برنمی‌خیزد. عظمت جنبش از فعالیت انسان‌های بی‌شماری ناشی می‌شود که آشکار و پنهان در حدی که می‌توانند، در گشوده کردن این راه به آینده سبز کمک می‌کنند.» من هموطنانم را به مبارزه چریکی و انقلابی دعوت نمی کنم. هموطنان من خود می دانند چه کنند و من چنین ادعایی ندارم. من تنها سعی کردم گوشه ایی از تناقضات حرف های سحابی را نشان دهم.
رامین جان آنچه سحابی در رهگذر تجربه آموخته دل خوش بودن به اصلاحات از طریق علی لاریجانی است؟
لابد حالا که عماد الدین باقی در زندان است باید منتظر روح الله حسینیان باشیم تا از حقوق زندانیان حمایت کند.

-- بهداد بردبار ، Apr 24, 2010 در ساعت 06:59 PM

مالیخولیای اصلاح طلبی به مراتب خطرناک تر از رادیکالیسم است

-- کنجکاو ، Apr 24, 2010 در ساعت 06:59 PM

خشونت های روز عاشورا ، که اکثرا از جانب خود پلیس بود و نه مردم ، باعث تضعیف جنبش سبز نشد . بر عکس عامل ایجاد ضعف "نخبگان" ای از قبیل سحابی بودند که به ناگاه نشان دادند از پیروزی جنبش بیش از شکست آن هراسانند و ظرفیت رهبری ( به معنی خط دهی و هدایت ، نه ولایت! ) جنیش را ندارند. جالب است که سبز های "ضد انقلابی" تا چه اندازه مخالفانشان را به بی علمی و تاریخ ندانی متهم می کنند ، آن هم بی هیچ سندی و این که این جماعت "خشونت ستیز" چگونه به حذف و ساکت کردن مخالفانشان با انواع و اقسام برچسب های بی اساس می پردازند.

-- آرمین ، Apr 24, 2010 در ساعت 06:59 PM

آنچه در مصاحبه مهندس دردناک بود تکرار ترس از توطئه آمریکا و اسراییل بود. واقعیت اینست که برای نگرانی ازدخالت خارجی وامکان شدت گرفتن تنش های قومی باید بیشتر از اعراب و پان تورکیست های بالای ارس و سازمان خودسر امنیت پاکستان ترسید تا آمریکا واسراییل. حیرت آور است که مهندس سحابی چنین سخن می گوید.

-- homayoun ، Apr 25, 2010 در ساعت 06:59 PM

و آیا شما این قدر ساده انگارید که فکر می کنید اگر سحابی تحلیلی از مجلس فعلی می کند و به علی لاریجانی اشاره می کند یعنی به او دل خوش کرده؟! و آیا از ساده انگارانی هستید که همه ی این جور اتفاقات (کشمکش در مجلس) را بازی می دانند؟ خیر کسی به علی لاریجانی دل خوش نکرده، اما برای همه ی فعالان سیاسی در ایران همه ی این اتفاقات سیاسی مهم هستند و قابل بررسی و حتی قابل استفاده و واکنش نشان دادن هستند. این همان مشی ای بود که مردم را به سمت و سوی رای دادن برد و الا کسی رویای بزرگی از تغییر در سر نداشت!

-- ف ، Apr 25, 2010 در ساعت 06:59 PM

متن بسیار خوبی بود البته در مورد آقای احمدی نژاد در نظر داشته باشیم بیشترین آزادی از سال 57 تاکنون را در زمان ایشان تجربه کردیم و آن کارناوالهای قبل انتخابات بود. مشکل ما ساختار بسته ی حکومت است نه یک فرد. جنبش در صورت پیروزی نباید مشارکت حتی تندرو ها را محدود کند.

-- مهدی ، Apr 25, 2010 در ساعت 06:59 PM

پیشتر آرش جودکی، حمید دباشی و محمود دلخواسته... خیلی جالب است که پیش از هریک از این آقایان که اسم بردید دکتر سیدمصطفی آزمایش بر نامه ایشان اولین نقد را نوشتند و معلوم نیست که چرا هیچ اسمی از ایشان برده نشده چرا که اولین نقد توسط دکتر آزمایش بر نامه مهندس سحابی نوشته شد که از آن سایرین نیز دست به قلم شدند ، اما از اینکه هرگز نامی از ایشان برده نمیشود ، الله اعلم!!

-- سارا ، Apr 26, 2010 در ساعت 06:59 PM

پیشتر آرش جودکی، حمید دباشی و محمود دلخواسته... خیلی جالب است که پیش از هریک از این آقایان که اسم بردید دکتر سیدمصطفی آزمایش بر نامه ایشان اولین نقد را نوشتند و معلوم نیست که چرا هیچ اسمی از ایشان برده نشده چرا که اولین نقد توسط دکتر آزمایش بر نامه مهندس سحابی نوشته شد که از آن سایرین نیز دست به قلم شدند ، اما از اینکه هرگز نامی از ایشان برده نمیشود ، الله اعلم!!

-- سارا ، Apr 26, 2010 در ساعت 06:59 PM

سارا خانم من از نقد آقای دکتر سیدمصطفی آزمایش اطلاع نداشتم و همینطور تا امروز با ایشان آشنایی نداشتم. متشکر برای یاداوری.
بهداد بردبار

-- بهداد بردبار ، Apr 26, 2010 در ساعت 06:59 PM

فراموش نکنیم که آقای سحابی به دلیل ۱-کبر سنّ و سالهای پر تلاتمی که داشتند ۲-شکنجه‌های جسمی‌ و روحی در زندانهای شاه و شیخ ۳-خوی مذهبی‌ که هنوز به ناکجا آباد اسلامی از نوع ملی‌-دمکراتیک اعتقاد داشته و دارد ۴-تحت نظر بودن از طرف سازمانهای مختلف امنیت ۵-تعداد کم طرفداران و همفکران ایشان در ایران، باید هم اینگونه نظر بدهند و از ایشان غیر از این هم انتظاری نیست !

-- ایراندوست ، Apr 26, 2010 در ساعت 06:59 PM