رادیو زمانه > خارج از سیاست > ایران > پرثمرترین مبارزههای سیاسی مسالمتجویانه بوده است | ||
پرثمرترین مبارزههای سیاسی مسالمتجویانه بوده استمریم محمدیmmohammadi@radiozamaneh.comامروز پس از گذشت ۱۰ ماه از جنبش اعتراضی مردم ایران که نام جنبش سبز به خود گرفت، طرح این سئوال که جنبش در کجا ایستاده است و چه افقی را پیش رو دارد، بدیهی به نظر میرسد.
این پرسش بهخصوص در قبال ادامهی فشارها و سرکوبهایی که بر فعالان جنبش سیاسی و مدنی ایران اعمال میشود، ضرورت پیدا میکند. بر همین اساس با دکتر علیرضا رجایی، تحلیلگر سیاسی و فعال ملی- مذهبی در تهران، گفتوگو کردهام. دکتر رجایی مرحلهی کنونی جنبش سبز را مرحلهی افول نمیداند: اگر اعتراضهای بعد از دهمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری، متکی بر منابع مشخصی بود که مبنای اعتراضهای مردمی بهخصوص در پایتخت و چند شهر عمده قرار گرفت، باید بگوییم که این منابع همچنان وجود دارند. ولی خب با میزان مهاری که، و برخوردهای تندی که نسبت به این اعتراض ها صورت گرفت، طبیعی است که مجموعهای از افرادی که امکان سازماندهی ندارند، هیچ وسیلهای غیر از تظاهرات خیابانی ندارند، در یک روند هفت هشت ماهه میتوان این تظاهرات را مهار کرد. در عین حال، گروههای سیاسیای که نمایندهی مواضع انتقادی مردم بودند، همانطور که میدانید در روزهای اخیر یا در معرض انحلال قرار گرفتند یا رهبران آنها ماهها در زندان بودند. برخی از آنها همچنان در زنداناند و احکام آنها یکی پس از دیگری صادر میشود. بنابراین نمیتوانیم موقعیت کنونی را به این دلیل که اعتراضهای خیابانی به شکل گذشته وجود ندارد، مرحلهی افول بنامیم. چراکه مکانیسمهای مهار اعتراضهای مردمی و این که اصولاً گرایشی برای به رسمیت شناختن اعتراضهای مردم وجود ندارد، وضعیت کنونی را بههمراه آورده است. اما آیا منشا و منبع اعتراضهای مردم بهپایان رسیده؟ به نظر اینطور نمیآید.
آقای رجایی، شما اشاره کردید که تظاهرات خیابانی یک وسیلهی مبارزهی مدنی است که میتواند در اختیار همهی کسانی باشد که امکان دیگری برای مبارزه یا بیان اعتراض ندارند. از سویی دیگر گفتید طبیعی است که این روش اعتراضی میتواند طی مدت چند ماه، بهوسیلهی سرکوب و فشار، از مردم گرفته شود. پرسش این است که چرا باید تنها وسیلهی مبارزهی مردم، تظاهرات خیابانی باشد که معمولاً در حکومتهای استبدادی به تعرض و خشونت با مردم و در نتیجه عقبنشینی معترضان میانجامد؟ البته حکومت باید به سئوال شما جواب بدهد که: چرا مسیرهای مدنی مسالمتآمیز برای بیان اعتراضهای اجتماعی با محدودیتهای جدی روبهرو میشوند؟ چرا در کشور ما اشکال مختلف انتخابات و نهادهایی که باید از سوی مردم، «امین» تلقی شوند و قضاوت آنها، قضاوتی پذیرفته شده از سوی مردم باشد تغییر ماهیت دادهاند؟ یا چرا انتخابات و نهادهای دولتی نتوانستند اعتماد بخش قابل توجهی از مردم را جلب کنند؟ ولی باز این پرسش برجا میماند: چرا شیوههای دیگری از مبارزهی مسالمتآمیز مدنی بهوجود نمیآید تا حاکمیتهای استبدادی نتوانند آن را مانند تظاهرات خیابانی، به سرعت سرکوب کنند؟ به هرحال اعتراضهای مسالمتآمیز، ابزار و روشهای محدودی دارند. یکی از آنها تظاهرات خیابانی است. این نوع اعتراض، در ایران و در سالهای اخیر- تا پیش از دهمین انتخابات ریاست جمهوری- سابقهای به این گستردگی نداشت. در صورتی که این شیوهی اعتراض و نشان دادن اعتراض در خیابان، جزو حقوق مردم است. آن هم به هردلیل، ولو این که آن دلیل، لزوماً دلیل درستی نباشد. راههای دیگر هم به همین ترتیب است. وقتی شما برای یک تظاهرات خیابانی باید هزینههای سنگینی بپردازید، زندان را تحمل کنید، در دادگاهها در معرض اتهامهای سنگینی چون براندازی- که حکم آن اعدام است- قرار بگیرید، و ... طبیعی است که سایر اشکال اعتراضی مانند اعتراضهای صنفی، با توجه به این که بزرگترین کارفرما در ایران دولت است، قابل کنترلتر میشود. در نظر بگیرید که حداقل برخوردی که با این نحوهی اعتراض میتواند صورت بگیرد، این است که فرد را از کارش اخراج کنند و در معرض یک آسیب اقتصادی اساسی قرار بدهند. در حالی که وقتی جمعیت وسیعی وارد خیابان میشود، ممکن است هویت فرد در آن جمعیت انبوه قابل شناسایی نباشد. به این ترتیب ابزار کمهزینهتری برای او به شمار میآید. هرچند که دیدیم حتی در این نمونه نیز، با نحوهی برخوردی که صورت گرفت، با شناساییهایی که انجام دادند و عکس افراد را در برخی نشریات چاپ کردند، یک جریان معترض را رفتهرفته محافظهکار کردند. در گفتوگویی با آقای سعید رضویفقیه، ایشان در پاسخ به این پرسش که چرا در فضای فعلی شاهد فروکش کردن شیوههای تظاهرات مدنی هستیم، گفتند: هر زمان که رهبران جنبش سکوت کردند و یا بیش از حد به رفتار مسالمتآمیز متوسل شدند، سرکوب از جانب حاکمیت شدیدتر شده است: من ضمن احترام به نظر دوستم، آقای سعید رضویفقیه، باید بگویم تصورم این نیست که رهبران جنبش سبز نسبت به تضییقات و تحمیلاتی که به معترضان اعمال شده، در جایی سکوت کرده باشند. بهخاطر نمیآورم که اتفاقی افتاده باشد و آقای موسوی، آقای کروبی یا آقای خاتمی در قبال آنها سکوت کرده باشند. ضمن این که نوع برخورد جریان حاکم با جنبش سبز، از ابتدا تا به امروز، یک برخورد استراتژیک بوده که لزوماً تابع مواضع رهبران جنبش سبز نبوده و نیست. بلکه به نظر میآید یک برنامهی کاملاً طراحی شده از قبل بوده که مرحله به مرحله انجام شده است. بنابراین تصور نمیکنم، اولاً برخورد حاکمیت تابع مواضع رهبران جنبش سبز بوده باشد و ثانیاً رهبران جنبش سبز در جایی سکوت کرده باشند و به مجامله از یک تحمیل و بیعدالتی عبور کرده باشند.
به این ترتیب، آیا باید شاهد افزایش فشارها باشیم و این را سیاست آینده جریان حاکم بدانیم یا ممکن است این جریان، نوعی قدرتنمایی باشد که در پس آن ارادهای برای رسیدن به تعامل با جامعهی مدنی ظهور پیدا میکند؟ منظورم نوعی امتیازگیری و امتیازدهی است. گمان نمیکنم قرار باشد امتیازی به جامعهی مدنی یا نیروهای معترض داده شود. اگر قرار باشد تعهد نیرویی به جمهوری اسلامی، به سرمنشا انقلاب اسلامی محرز باشد و وفاداری، تعهد و تلاش او برای این مفاهیم و این مقولهها قطعی باشد، همین دو جریان جبههی مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی هستند که قدمت و سوابق بسیاری از رهبران این دو، از جریان حاکم به مراتب بیشتر است و اگر جریان حاکم میخواست با گروهی به تفاهم برسد، کدام نیروها قابل اطمینانتر از این دو گروه. امروز میبینیم که این دو حزب در معرض انحلال هستند و رهبران آنها در معرض احکام سنگین دادگاهها قرار دارند. به هرحال برای چنین قضاوتی، باید دورنمایی از یک افق روشن دیده شود که متاسفانه دیده نمیشود. اگر حتی دورنمایی هم به عنوان یک افق روشن دیده نمیشود، انگیزهی مبارزهی شما به عنوان فعال سیاسی چیست و اصلاً چرا مبارزه میکنید؟ طبیعتاً هر نیروی سیاسی اگر افق روشنی برای اقداماتش نداشته باشد، از رفتار سیاسی و یا مواضعاش صرفنظر میکند یا حداقل سکوت میکند. اما یک اعتقاد آرمانخواهانه در پس اینگونه بحثها وجود دارد که لزوماً بر تحلیلهای لحظهای و مقطعی استوار نیست. بلکه بر ایمان به یک حرکت استوار است و در چنین جریانهایی که در اشکال مقاومت ظهور پیدا میکنند، وجود دارد. هرچند آن آرمانخواهی ممکن است با تحلیلهای عینیای که صورت میگیرد، انطباق نداشته باشد. ولی دربارهی بعد دیگر موضوع بحث شما که در واقع تحلیل وضع جاری است و شرح تفصیلی آن را در خیلی از نوشتهها و گفتارها دیدهایم باید بگویم اصولاً در تحلیل نهایی نیروهایی که اعتقاد دارند مطالبات جنبش سبز سرانجام به نتیجه میرسد، این تغییر ترکیب اجتماعی جامعهی ایران است که به طرف دمکراسیخواهی میل کرده و بسیار مهم است. این دمکراسیخواهی البته مانند هر تحول اجتماعی دیگری، مستلزم صبر و کار مداوم است. این نکتهای است که در اظهارات اخیر آقای میرحسین موسوی هم روی آن تاکید شده بود. در همین یک سالهی اخیر نوع اعتراض مسالمتجویانهای که مردم نسبت به نتایج انتخابات و همچنین نحوهی برخورد برخی مسئولان نسبت به معترضین بعد از انتخابات داشتند، یکی از مدنیترین اشکال اعتراضهای اجتماعی را نشان میداد. ولی به هرحال باید بتوانیم آرمانها را با شرایط لحظه تطبیق بدهیم و یا حداقل بتوانیم با توجه به آنها، در مورد شرایط لحظه تصمیم بگیریم. به عنوان مثال، الان مسئلهی انحلال احزاب پیش آمده است. رهبران این احزاب چه باید بکنند؟ آیا باید در مقابل حکمی که قرار است صادر شود تمکین کنند، یا فعالیتهای خود را تحت عنوان همان حزبی که حکومت انحلال آن را اعلام میکند، ادامه بدهند؟ تمکین که نخواهند کرد. چهرههای سیاسیای که در جبههی مشارکت و یا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی حضور دارند، مجوز فعالیت سیاسی خود را از سالهای پیش از انقلاب تا کنون، از کسی نگرفتهاند که امروز کسی یا نهادی فعالیت آنها را تعطیل کند. ولی در مورد نحوهی فعالیتهای سیاسی، باید بگویم که تجربهی نه فقط سالهای اخیر، بلکه دهههای اخیر در ایران، نشان داده که پرثمرترین فعالیتها یا مبارزههای سیاسی در مقاطع مختلف، همین شیوههای مسالمتجویانه بوده که تعداد بیشتری از مردم نیز درگیر آن شدهاند. اشکال بستهی حزبی یا سازمانی در ایران غالباً به توفیق چندانی دست پیدا نکردهاند. نکتهی دوم هم این است که باید دید آرمانهایی که جنبش سبز، حرکت اصلاحات بعد از دوم خرداد و اصولاً جریان دمکراسیخواهی مطرح کردهاند، در بهترین صورت، در چه طیف زمانی قابل حصول هستند. اگر بر اساس یک تحلیل به این نتیجه برسیم که اینها در کمترین زمان ممکن، قابل حصول هستند و حرکت مدنی جنبش سبز آن را به تاخیر میاندازد، آن موقع ما محق هستیم به این نحوهی حرکت انتقاد کنیم. همانطور که میدانید، انتقادهایی در همین زمینه وجود دارد که جنبش سبز، اعتراضهای مردمی را به رکود کشانده است. اما من ندیدهام که هیچ تحلیلی، راهی نشان داده باشد حاکی از این که مسیرهای میانبری برای تحصیل آن اهداف وجود دارد و این شیوهی کنونی آن را به تاخیر میاندازد. گاهی به نحوهی رویکرد رهبران جنبش سبز، به خصوص در برخی از وبلاگها و نوشتههایی که در خارج از ایران منتشر میشوند، انتقاد میشود. ولی ندیدهام که راه جایگزین و آلترناتیوی نشان داده باشند. زمانی که مرحوم بازرگان در مورد حرکت سیاسی لفظ «گام به گام» را بهکار برد، بسیاری از ما که در آن ایام سر پرشور انقلابی داشتیم، به مفهوم مورد نظر او نگاه انتقادآمیز داشتیم. ولی الان میبینیم که جنس حرکات عمیق سیاسی با آن مفهوم خیلی همخوان است. |