رادیو زمانه > خارج از سیاست > ایران > «حاکمیت احساس قدرت نمیکند» | ||
«حاکمیت احساس قدرت نمیکند»مریم محمدیmmohammadi@radiozamaneh.comدر روزهای پایانی سال خورشیدی ۱۳۸۸ بود که شایعه ممنوعالخروج شدن محمد خاتمی، رییس جمهور پیشین ایران، در چند خبرگزاری و سایتهای حامی دولت منتشر شد.
بلافاصله پس از انتشار این خبر، از سوی دفتر محمد خاتمی اعلام شد که: «آقای خاتمی اخیراً هیچگونه تصمیمی به سفر نداشته که از سفر ایشان جلوگیری شود.» پنجشنبه گذشته اما، در حالی که تهران در حال تدارک یک همایش سه روزه پیرامون خلع سلاح اتمی بود، از سفر محمد خاتمی، رئیس جمهوری پیشین ایران برای شرکت در همایش «شورای تعامل در زمینهی خلع سلاح هستهای» در هیروشیمای ژاپن جلوگیری شد. به عقیدهی برخی از تحلیلگران سیاسی و بر اساس سابقهی سیاسی در ایران، انتشار شایعه ممنوعالخروج شدن آقای خاتمی در روزهای پایانی سال ۱۳۸۸، نوعی مقدمهچینی برای تحقق تصمیم جلوگیری از مسافرت او به خارج از ایران بود که بالاخره پنجشنبهی گذشته به مرحلهی اجرا درآمد: حال پرسش این است: جلوگیری از سفر آقای خاتمی به خارج از کشور ایران، فقط یک اتفاق سیاسی با زمینههای محدود است یا ربطی به همایش سه روزه خلع سلاح اتمی در تهران دارد؟ یا اصلاً دلایل آن را باید در زمینههای سیاسی دیگری جستوجو کرد؟ آقای سعید رضوی فقیه، پژوهشگر و تحلیلگر سیاسی در تهران، جنبههای گوناگون این رویداد سیاسی را در گفتوگویی کوتاه مورد بررسی قرار داده است. به عقیدهی وی جلوگیری از سفر آقای خاتمی نه نمایش قدرت است و نه حاصل نگرانی از اینکه مبادا اجلاس تهران تحتالشعاع انعکاس خبری همایش ژاپن قرار بگیرد. این روزنامهنگار و پژوهشگر میگوید: جمهوری اسلامی و رهبران ارشد آن، برخلاف آنچه دارند نمایش میدهند، به شدت از آیندهی خودشان هراسناک هستند. حساسیت فوقالعادهای که رسانههای رسمی جمهوری اسلامی، به خصوص در ماههای اخیر و بعد از جنبش اعتراضی، نسبت به مقولهی انقلابهای اصلاحطلبانه و به اصطلاح انقلابهای رنگی نشان دادهاند، حکایت از آن دارد که آنها موقعیت خود را دقیقاً مانند موقعیت دیکتاتورهای پیشین جمهوریهای آزاد شدهی شوروی میبینند. بهخصوص بعد از حوادث پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری، آنان نسبت به موقعیت آقای موسوی و آقای خاتمی به شدت حساس شدهاند و گمان میکنم حرکت اخیر آنها در ممنوعالخروج کردن آقای خاتمی، بیشتر ناشی از ترس از آیندهی کوتاهمدتشان باشد تا ناشی از نمایش قدرت.
در این صورت، آیا ما باید در آینده نیز شاهد ادامهی چنین روشهایی باشیم که بهقول شما برآمده از احساس خطر است یا این یک حرکت مقطعی است و تبدیل به سیاست نمیشود؟ واقعیت این است که حرکتهای رهبران جمهوری اسلامی در این زمینهها به شدت متناقض است. یعنی آنها از یکسو بهعنوان نمونه آقای خاتمی را ممنوعالخروج میکنند، اما از سوی دیگر ممکن است آزادیهای برای بقیهی رهبران اصلاحطلب وجود داشته باشد یا بهوجود بیاورند. همانطور که در هشتماههی اخیر از یکسو شاهد فشارهای متعدد بودیم و از سوی دیگر دیدیم که بعد از مدتی بسیاری از زندانیان- البته با وثیقههای سنگین- آزاد شدند و به زندگی عادی خودشان برگشتند. برخی از آنها فعالیت سیاسی را هم از سر گرفتهاند و جمهوری اسلامی نیز با آنها کاری ندارد. من فکر میکنم این سیاستها هماهنگ نیست و ناشی از سردرگمی جمهوری اسلامی است. برای این که نمیدانند با مجموعهی اعتراضهای اخیر چگونه باید برخورد کنند. آیا این تناقض فقط ناشی از سردرگمی است یا میتوانیم از زاویهای دیگر آن را حاصل جنگ دو تفکر در درون حکومت بدانیم؟ چون این نکته تا حدی برای همه روشن شده که برخی از اصولگرایان با پیشبرد چنین سیاستهایی، دستکم در شکل اخیر، موافق نیستند. طبیعی است وقتی صحبت از سردرگمی میکنیم، منشا بروز آن از جمله میتواند این مسئله باشد که جناح سرکوبگر و تندروی حاکمیت، با جناح معتدل و میانهروی آن، در زمینهی مواجهه با اعتراضهای اخیر مردم ایران، اتفاق نظر ندارند. حتی این قضیه در شورای امنیت، مجلس شورای اسلامی و در جلسههای سران نظام بارها مطرح شده است. بهعنوان نمونه در حالی که عدهای خواهان دستگیری سران جنبش سبز بودند، دیگران به شدت از چنین حرکتهایی پرهیز میکردند، پرهیز میدادند و حتی با آن مخالفت میکردند. این اختلاف نظر در نحوهی برخورد با آقای هاشمی رفسنجانی نیز وجود دارد. به هرحال، وقتی من صحبت از سردرگمی میکنم، از جمله میتواند ناشی از اختلاف نظر بین رهبران حاکمیت باشد.
پرسش دیگری که در اینجا مطرح میشود، این است که با وجود هر تحلیلی، اینگونه حرکتها از سوی حاکمیت ایران، موجب فشار و محدودیت بر بدنهی جنبش سبز میشود. به نظر شما، جنبش سبز و بهطور کلی اپوزیسیون، بهتر است چه سیاستی را پیش بگیرند تا مانع از پیشرفت چنین رفتارهایی از جانب حکومت بشوند؟ جمهوری اسلامی قابل پیشبینی نیست. ممکن است این رفتارها ادامه پیدا کند و ممکن هم هست که در موارد دیگری شاهد تغییر رفتار جمهوری اسلامی با رهبران جنبش سبز باشیم. اما برای جلوگیری از پیشرفت چنین رفتارهایی چه باید کرد؟ فقط فشارهای اجتماعی است که میتواند مانع تندروی رهبران جمهوری اسلامی در این زمینه باشد. برعکس، هروقت فشار و اعتراضهای اجتماعی بیشتر شده، ایشان و بسیاری دیگر از سران نظام یا ساکت شدهاند و لحن مسالمتجویانه پیش گرفتهاند، یا سیاست چماق و هویج را از خود نشان دادهاند. وقتی صحبت از فشار اجتماعی میکنید، نظرتان معطوف به چه حرکتهایی است؟ با توجه به این که بسیاری بر این عقیدهاند که سازماندهی هرروزهی تظاهرات خیابانی ممکن نیست. تظاهرات و شرکت در راهپیماییها فقط یکی از اکسیونهای سیاسی است که میتوان برای بیان اعتراضات درنظر گرفت. فعال بودن متفکران و رهبران سیاسی، اظهار وجود کردن از طریق مصاحبه و اعلام نظر، نشستهای مشورتی و خلاصه تحرک اجتماعی و سیاسی آنها؛ و همچنین فعالیتهایی که در سطح جامعه از طریق دانشجویان، تشکلهای غیر دولتی، روزنامهنگاران و کارگران صورت میگیرد، همه میتوانند نمونههایی از فشار اجتماعی تلقی شوند و حاکمیت را نسبت به پیآمدهای رفتارهای نسنجیدهی خود هشیار کنند. اشاره کردید به این که برخی از زندانیان جنبش سبز در حالی از زندان آزاد شدند که از سوی دیگر شاهد ادامهی اعمال فشار بر دیگر نیروهای این جنبش هستیم. جنبش سبز طی ماههای اخیر چنین فراز و نشیبی را بهشدت تجربه کرده است. فکر میکنید این جنبش به لحاظ آسیبهایی که دریافت کرده و دستآوردهایی که داشته، در مجموع امروز در کدام نقطه ایستاده است؟ اگر جنبش سبز نتوانسته در شرایط فعلی شور و شوق ماههای گذشته را حفظ کند، به رهبران این جنبش مربوط میشود. آنها نتوانستند از پتانسیلهای موجود اجتماعی بهرهبرداریهای بهجا و مناسب داشته باشند و با واکنشهای بهموقع و موضعگیریهای بهجا، از فروکش کردن هیجانات اجتماعی جلوگیری کنند. از سوی دیگر، با توجه به این که وضعیت سیاسی و تشکیلاتی جمهوری اسلامی به دلیل وجود اختلافات درونی، منسجم و مستحکم نیست، امکان فوران مجدد جنبش اعتراضی به مناسبتهای دیگر وجود دارد. اشاره کردید که رهبران جنبش نتوانستند از فروکش کردن هیجانهای اجتماعی و شور و شوق مردم جلوگیری کنند. ممکن است توضیح بدهید که چگونه میشود مثلاً در طول ده ماه، هیجانهای ناشی از اعتراضهای اجتماعی را زنده نگاه داشت؟ دیگر اینکه آیا این کار ممکن و صلاح است؟ طبیعی است که نه. انتظار من هم این نبود که بعد از پایان انتخابات ریاست جمهوری، مردم به صورت میلیونی هر روز در خیابان حضور داشته باشند. اما به هرحال حرکتهای اعتراضی گستردهای که بهخصوص در تهران شاهد بودیم، میتوانست منشاء سازماندهی و ایجاد تشکیلات برای یک جنبش اجتماعی با اهداف مشخص باشد. این فرصت متاسفانه با تردیدهایی که رهبران این جنبش داشتند، تا حدی از دست رفته است. اما در عین حال، همانطور که گفتم، با توجه به وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران و با توجه به اختلافات درونی سران نظام و همچنین با توجه به سوءمدیریت دولت دهم، زمینه برای بهوجود آمدن جنبشهای جدید اجتماعی همچنان فراهم است. نگرانی من از فقدان سازماندهی و رهبری آن است. یعنی هر جنبش دیگری هم شکل بگیرد، اگر فاقد سازماندهی برای متشکل کردن بدنهی اجتماعی و فاقد رهبری به عنوان رأس هدایتکننده باشد، میتواند به سرنوشت جنبشهای قبلی دچار شود. شما تاکید کردید: «هرجنبش دیگری هم که به وجود بیاید…». آیا جنبش سبز را پایان یافته تلقی میکنید؟ هنوز نه؛ ولی حتی اگر جنبش سبز را هم پایان یافته تلقی کنیم، بازهم جامعهی ایران زمینهی مستعدی برای ایجاد حرکتهای جدید اجتماعی دارد. در همین زمینه: • خاتمی: ثبات ناشی از سرکوبها پایدار نیست |