رادیو زمانه > خارج از سیاست > تحولات مربوط به انتخابات > تسخیر خیابانها | ||
تسخیر خیابانهابهداد بردبارbehdad@radiozamaneh.comاشاره: گفتوگوی حاضر شرایط پس از بیست و دو بهمن را بررسی میکند. در این گفتوگو محمود دلخواسته به سوالات من پاسخ گفته است. محمود دلخواسته دکترای خود را در سال ۲۰۰۷ در مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن در رشته جامعهشناسی سیاسی به پایان رسانیده است. تخصص ایشان جنبشهای اجتماعی و تز او در مورد انقلاب ۱۳۵۷ تا خرداد ۶۰ و اسلام بهعنوان گفتمان قدرت و آزادی در این زمان است. او همچنین به تدریس و تحقیق و نیز نوشتن مقالات سیاسی مشغول است. در این گفتوگو دو طرف با تمام اختلاف عقیدهها اعتقاد دارند که اصلاحطلبهای درون حکومتی این نظر را مطرح کردند که تنها طریق تغییر همان رفرم است و هیچ جایگزینی برای رژیم موجود متصور نیست. برای اینکار به سفسطهای دست یازیدند و آن مترادف کردن انقلاب با خشونت و اصلاح با عدم خشونت است. این استراتژی بذر ناامیدی را در دل جنبش پرورش خواهد داد. در نبود احزاب سیاسی کارآمد ، مطبوعات آزاد، انتخابات سالم و سازمانهای قدرتمند مدافع حقوق شهروندان عرصه خیابان محل کنش سیاسی شهروندان و به چالش کشیدن حاکمیت شده. این حضور و نمایش قدرت در خیابان مسبوق به سابقه است. و حاکمیت راههای سرکوب شهروندان در خیابان را بهخوبی میداند. تحلیل شما از واقعه بیست و دو بهمن و احساس سرخوردگی در بین هواداران جنبش چیست؟ گویا مدتها اهدافی برای روز بیست و دو بهمن مطرح شده بود و معترضان نتوانستند به این اهداف دست پیدا کنند. البته با اطلاعات بسیار بیشتری که اکنون در اختیار ماست، اکنون میشود که با اطمینان گفت که تظاهرات ۲۲ بهمن هم نشان کاملی را از شکست مافیای نظامی-مالی در ترتیب دادن تظاهرات به نفع خود را در معرض دید جهانیان قرار داد و هم شکست کامل طراحان و استراتژیکهای جریان اصلاح طلب را. تصویرهای ماهوارهای گوگول و نیز تصویرهایی که در خیابان و میدان آزادی گرفته شده بود نشان داد که تعداد تظاهر کنندگان حتی کمتر از تعدادی بود که اتوبوسها از مناطق مختلف ایران برای شرکت در تظاهرات آورده بودند و این به این معنی است که بسیاری از کسانی که با اتوبوس آورده شده بودند نیز در تظاهرات شرکت نکردهاند.
شکست کامل طراحان و حامیان طرح اسب تروا و اینکه رژیم توانست عدهای از سبز های شرکتکننده را به عنوان طرفداران خودش رقم بزند نشاندهنده اشتباه عظیم تاکتیکی است که آن نیز ناشی از استراتژی غلط بوده است. منظور اینست که وقتی «متفکران» سبز طرح استراتژی اسب تروا را مطرح میکردند، هیچ فکر نکردند که علت اصلی پیروزی این طرح در داستانهای اسطورهای یونان عامل سورپرایز بود. بدین معنی که مدافعان شهر نمیدانستند که در درون اسب چوبی، سربازان پنهان شدهاند که اگر میدانستند که اصلا اسب را به آتش میکشیدند و سربازی از درون اسب جان سالم بدر نمیبرد که بخواهد که از درون در دروازه را بگشاید. خوب زمانی که شما از قبل با نقاره اعلام میکنید که قصد چنین کاری را دارید، علنا دارید به رژیم میگویید که چگونه باید طرح شما را نقش بر آب کند و این دقیقاً همان کاری بود که انجام داد. البته علت اصلی این اشتباه تاکتیکی، ناشی از داشتن استراتژی غلط است. این آقایان هنوز سر را بر درگاه اصلاحکردن رژیمی که تا مغز استخوان فاسد است گذاشتهاند. هیچ از تجربه و شکست هشت سال ریاست جمهوری آقای خاتمی که منتخبشان را تبدیل به تدارکاتچی تبدیل کرد نیاموختهاند. البته علت اصلی تکرار این اشتباه را باید درخود و دیگر فریبی جست که روشنفکرانشان بدان دست یازیدند. این متفکران برای اینکه برای مردم توجیه عمل از درون رژیم را انجام دهند، این نظر را مطرح کردند که تنها طریق تغییر همان رفرم است و برای این کار به سفسطهای دست یازیدند و آن مترادف کردن انقلاب با خشونت و اصلاح با عدم خشونت بود. تا آنجا پیش رفتند که اصلا انقلاب ۵۷ را، که روش پیروزی بدون خشونت را به جهان عرضه کرد و انقلابهای موفق اروپای شرقی و بعد انواع رنگی آن از این مدل استفاده کردند، را برابر خشونت کردند. به عمد هیچ فرقی بین انقلاب که براندازی استبداد شاهی بود و مرحله بعد که قدرتطلبان سعی بر کنترل دولت و جامعه با استفاده از خشونت کردند، قایل نشدند و با این فریب مار گزیده، که همان ما باشیم، را از طناب سیاه و سفید ترساندند و هنوز میترسانند. چه بسیار شنیدهام که بعضی میگویند که یکبار انقلاب کردیم و این بلا سرمان آمد، دیگر نباید اشتباه را تکرار کرد! من متوجه ربط این تحلیل شما و رابطهاش با احساس سرخوردگی مردم نشدم. اگر اجازه دهید که این تحلیل را به آخر برسانم، ربط آن را با احساس سرخوردگی و راهحل تبدیل آن به امید و اراده برای تغییر، بیان خواهم کرد. گفتم که این روشنفکران برای جا انداختن گفتمانی که بر سفسطه بنا شده بود، موفق شدند و در این موفقیت است که باید علت این سرخوردگی را جست. بنابراین باید دید که علل بهکارگیری این سفسطه چه بود؟ من علت اصلی را بیشتر در قدرتطلبی و نیز بیماری نارسیسیسم در میان بسیاری از این روشنفکران میدانم. چرا؟ برای اینکه اکثریت مطلق اینها را کسانی تشکیل میدهند که در زمانی که بعد از انقلاب جبههی مردمسالاری به رهبری طالقانی، بازرگان و بنی صدر، به مقابله با جبهه استبدادی که حاکم شد برخاسته بودند و احتمال جدی داشت که پیروز هم شوند و وطن در آزادی به رشدی واقعی دست یابد تا آنجا که آقای هنری کیسینجر هشدار میداد که آمریکا نمیتواند ژاپن دومی را در آسیا تحمل کند، این آقایان در جبهه استبداد با تمامی قوا بر ضد آزادیخواهان میجنگیدند. حال نیز چون صداقت و شجاعت آن را ندارند که گذشته خود را در طبق اخلاص قرار دهند و در اختیار مردمی که حق دارند بدانند، قرار دهند، بهصورت اجماعگونه به سانسور سی ماه اول انقلاب دست میزنند و بنابراین انقلاب را مترادف با خشونت میکنند تا از خود رفع مسوولیت کرده باشند. انگار که هیولایی به نام انقلاب خارج از اندیشه و باورهای این افراد وجود داشته که اینها را وادار به شرکت و یا حمایت در ساختن دوباره استبداد و جنایتهای اجتنابناپذیر استبداد میکرده است. خوب مسلم است که تا زمانی که چنین اندیشههایی و اندیشمندانی خود را به سمت سفیر جنبش منصوب میکنند، یا اتاق فکر و یا شوهای تلویزیونی روزانه ترتیب میدهند و سخن از تابوشکنی و تماس با دولتهای خارجی و حمایت از محاصره اقتصادی وطن و ...، و تا زمانی که عدهای در ایران اینها را جدی بگیرند و به نقدی جدی نکشند، آش همین آش خواهد بود و کاسه همین کاسه و بنابراین در جنبش عامل ضد جنبش، که همان ناامیدشدن است، رشد خواهد کرد. پس یکی از مهمترین درسهایی که باید از سالگرد انقلاب بگیریم، اینست که از این افکار و صاحبان آن که سبب میشوند رژیم اینگونه از مردم سواستفاده کند و سبب ناامیدی مردم میشوند عبور کنیم. تجربه باید به ما بیاموزد که نمایندگان این افکار درد قدرت دارند و نه آزادی که اگر هدف آزادی میبود، روش نیز بایست در درون فرهنگ آزادی یافت میشد که اگر اینگونه بود اینقدر در اعلام نظرات و مواضع و روشها زیگزاگ نمیزدند و از خود بیکفایتی باورنکردنی بروز نمیدانند. برای مثال در اوج جنبش، غذای تبلیغاتی برای رژیم مافیاها ایجاد نمیکردند و نظر شخصی خود را بهعنوان متخصص! در مورد امام زمان اعلام نمیکردند. البته حق داشتند که نظر خود را اعلام کنند ولی وظیفه هم داشتند که بگویند که این نظری شخصی است و ایشان در این مورد تخصصی ندارند. رابطه حق با زمان را در میافتند و آنگاه متوجه میشدند که باور یا عدم باور به امام زمان مشکل جامعه استبدادزده ما نیست. میشود هم به امام زمان معتقد بود و هم آزادیخواه و هم باورمند نبود ولی قدرتطلب و یا بر عکس. دیگر اینکه زمانی که مافیای حاکم تمامی امکانات دموکراتیک را برای ابراز مخالفت مردم از بین برده، مردم حق دارند که از امکاناتی که به خیابان آمدن در اختیار آنها میگذارد استفاده کنند. خیابان تعلق به مردم دارد و برای همین بود که در جو دموکراتیک انقلاب این امر پذیرفته شده بود و در قانون اساسی هم مهر تایید خورده بود که بر اساس آن برپایی تظاهرات حتی احتیاج به اجازه گرفتن از مراجع قانونی نداشت. ولی همانگونه که اول ذکر کردم رژیم حاکم روشهای سرکوب مردم در خیابان را به خوبی میداند. به نظر من این درست نیست و این ما هستیم که با بهکارگیری تاکتیکهای اشتباه امکان سرکوب را برای رژیم فراهم آوردهایم ولی هر وقت که روشهای صحیح را به کار گرفتهایم، این مردم بودهاند که دست بالا را داشتهاند. در تظاهرات عاشورا تظاهرات خودجوش و در نقاط مختلف شهر برگزار شد و در نتیجه این رژیم بود که در حالت دفاعی کامل قرار گرفت تا جایی که آقای خامنهای را با هلیکوپتر به لواسان منتقل کردند. ولی در تظاهرات ۲۲بهمن مردمی که تاکتیکهای این روشنفکران را جدی گرفتند، خود را به تله انداختند و در عمل رژیم آنها را به عنوان هواداران خود نمایش داد. بنا براین خیابان مهمترین مکانی است که مردم برای عمل در اختیار دارند ولی در نحوهی عمل همیشه باید کنش باشند و عامل سورپریز را از دست ندهند. فکر میکنم اینجا لازم باشد که منظور خود را روشنتر توضیح بدهید. مثال روشهای تظاهرات در انقلاب ۵۷ منظورم را روشنتر میکند. در جریان انقلاب تعداد تظاهرات عظیم و سراسری به تعداد انگشتان دست نبود. آن روشی که رژیم شاه را به تحلیل برد، تظاهرات مداوم، پراکنده و منطقهای بود که رژیم نمیتوانست آنها را پیشبینی کند تا از قبل در محل حاضر شده و حرکت را در نطفه خفه کند. در بعضی مواقع ما شاهد دهها تظاهرات همزمان و خودجوش در مناطق مختلف تهران و صدها تظاهرات در سطح ایران بودیم. حالا هم میشود که با این روش اختیار زمان و مکان را از دست رژیم خارج و به اختیار خود در آورد. شکست تظاهرات ۲۲ بهمن نشان داد که رژیم حتی پنج در صد جامعه را نیز با خود ندارد و این به این معنی است که مردم میتوانند به تظاهرات محلی و منطقهای دست بزنند. هم محل خود را خوب میشناسند و هم امکانات آن را. در همین نوع از تظاهرات است که میشود از فرصت استفاده کرد و به گونهای انبوه به نوشتن شعارهای ساختارشکن بهروی دیوارها دست زد. اینگونه است که حرکت مردمی و خودجوش، منتظر دستور از ژنرالهای روی صندلی راحتی در خارج از کشور نشسته نمیماند، و خود با ابتکار خود عامل زمان و مکان را از اختیار رژیم خارج کرده و به اختیار خود در میآورد. در زمان انقلاب، ما با استفاده از این روش بود که رژیم پهلوی را مجبور کردیم که چندینبار با انجام تظاهرات سراسری موافقت کند تا هم خود و هم جهان نظارهگر بزرگترین تظاهرات تاریخ بشر شود. پس از بیست و دو بهمن در فضای اینترنت و وبلاگهای فارسی انتفادهای شدیدی علیه بعضی از شخصیتهای خارج از کشور صورت گرفت. به هر حال تمام شهروندان ایرانی حق دارند در سرنوشت ملی خود سهیم باشند و نمیشود گفت آقایان موسوی و کروبی رهبران بلا منازع این جنبش هستند. آیا نقد درونی جنبش موجب پویایی جنبش خواهد شد یا اختلافات را پررنگ میکند؟ البته حمله و انتقاد زمانی اوج میگیرد که جنبش، مرتکب اشتباهات تاکتیکی و یا استراتژیک شده باشد. از این جهت انتقاد کردن امری لازم میشود. به هر حال باید دید که علت اشتباه چه بوده و چگونه باید نه تنها از تکرار آن جلوگیری کرد، بلکه چگونه آن ضعف را به نقطه قدرت تبدیل کرد. در مورد شخصیتهای خارج از کشور که از عوامل اصلی چنین اشتباهی شدهاند باید و به جد انتقاد کرد. اینها حق نداشتند که از دور نشسته و نقشه مبارزه در درون محیطی که رابطهشان با آن قطع شده بدهند. البته آن مردمی هم که سخنان اینها را جدی گرفتند و به آن عمل کردند باید خود را نیز به نقد بکشند که چگونه به خود اجازه دادند تا بمانند مهره به کار گرفته شوند. کسانی مانند ما که در خارج زندگی میکنند نمیتوانند ادای رهبری در مبارزه را در بیاورند و نقشه طراحی کنند و وارد جزئیات آن شوند. چرا؟ علت اصلی اینست که در این نبردی که مردم آغاز کردهاند هیچکس محیط مبارزه را بهتر از کسانی که در درون زندگی میکند نمیشناسد. البته این آقایان از پذیرفتن این واقعیت سر میزنند و علت هم همان است که قبلا گفتم: اینها نه آزادی که قدرت در سر دارند و اگر قرار باشد که بگویند که ما نمیدانیم که چه میگوییم و شرایط محیط را نمیشناسیم، فکر میکنند که مردم اینها را به کناری خواهند گذاشت و البته چنین عملی با هدفشان سازگاری ندارد. بنابراین از نظر اینها بهتر اینست که مردم به حرفهای اینها ولو اشتباه گوش کنند، ولی خود صاحب ابتکار نشوند. زیرا که در آنصورت اینها از کار بیکار خواهند شد. این درست مانند انتقاد شدید آیتالله طالقانی به حزب جمهوری در آخرین خطبهی نماز جمعهاش بود. در آن خطبه به شدت به این آقایان تازید که چرا مانع ایجاد و شکلگیری شوراها در سطوح مختلف کشور میشوند؟ بعد پاسخ را از خود این آقایان نقل کردند که میگویند که اگر شوراها بهکار بیافتند پس ما چه کاره خواهیم بود؟ پاسخ طالقانی چیزی مثل این بود: «هیچی! بروید پی کارتان». اینها هم باید بروند پی کارشان. البته منظورم این نیست که در خارج کاری نمیشود کرد. نه خیر، از نظر تاریخی هم که نگاه کنیم همیشه در انقلابها نقش نیروهای خارج در رساندن اطلاعات و پیشنهادات بس مهم بوده است، به خصوص که انقلاب در وسائل ارتباطی این نقش را بس مهمتر کرده است. چه بسیار سخنان و اطلاعات است که در داخل امکان بیان و اظهارش نیست ولی در خارج میشود که این کار را انجام داد. اطلاعرسانی به جامعه جهانی نیز و بسیجکردن افکار جهانی از جنبش انقلابی ایران نیز کاریست که نیروهای در خارج میتوانند انجام دهند و تا حال این وظیفه را به نحو احسن انجام دادهاند. اگر این اطلاعرسانیها نبود، رژیم میتوانست که به خشونت بسیار بیشتری متوسل شود. حرف من اینست که در خارج نمیشود ژنرالبازی درآورد. در فرهنگ سیاسی ایران استقلال رهبران سیاسی و احزاب بسیار مهم است و مردم به کسانی که وابسته به قدرت و منابع مالی خارجی باشند روی خوش نشان نمیدهند، آیا نگرانیهایی وجود دارد که جنبش مردمی و خودجوش ضد استبداد توسط اشخاصی مصادره شود و به اصطلاح احمد چلبیها و حامد کرزایها مشغول لابی و چانهزنی برای تصاحب قدرت باشند؟ البته کم نیستند کسانی که هم در داخل و هم در خارج پذیرفتهاند که نقش احمد چلبی و حمید کرزای را بازی کنند. بیشتر اینها نیز در کارنامه سیاسی خود اول جز نیروهای سرکوبگر و استبداد دینی و یا سلطنتی بودهاند و بعد بنا بر عللی یا تغییر جهت دادهاند و یا این تغییر به آنها تحمیل شده و بنا براین به نیروهای اصلاحطلب تبدیل شده بودند. ولی چون قدرت در سر داشتند به خارج آمده و پذیرفته بودند که چنین نقشی را بازی کنند و بنابراین هم وارد رقابت و هم همکاری با دیگرانی شدند که قبلا چنین نقشی را پذیرفته بودند. نیروهای مخالف رژیم باید به عنصر استقلال در عمل سیاسی بهشدت حساس باشند. ایران و مردم ایران، مردم کشورهایی مانند لبنان و عراق و افغانستان و دیگر کشورهای منطقه نیستند که به استقلال اهمیت لازم را ندهند. در فرهنگ ملی ایرانیان، در مبارزه سیاسی و از دیدگاه ایرانیت، هر حرکتی به سوی کشورهای انیرانی و استفاده از آنها برای مبارزه، مترادف با خیانت است و بس. در تاریخ بعد از انقلاب، اولینبار آقای بختیار به چنین عملی دست یازید و با تشویق عراق برای حمله به ایران سعی کرد به قدرت باز گردد ( مدارکی که اخیرا دولت انگلیس بعد از سی سال منتشر کرده، تاییدکننده تحقیقات من در مورد نقش آقای بختیار در کمک و تشویق صدام برای حمله به ایران است.) و بدین وسیله ننگ خیانت را برای همیشه بر خود خرید. باور کرد که از پیروز کسی سوال نمیکند! و همین باور سبب شد که بعد مجاهدین مرتکب خودکشی سیاسی شده و عامل صدام شوند و بعد در دوران حکومت بوش ما شاهد رشد دوباره کسانی شدیم که برای قدرت حاضر شدند که به خدمت ایران در آیند و بهقول سخنان اخیر آقای کارگردان سابق تصمیم به تابوشکنی گرفتند و حال هر روز از یک سفارتخانه و دولت خارجی سر در میآورند. البته ما در کل دو نوع تابو داریم، اولین نوع از تابو، ساخته قدرت و نیاز فرهنگ استبداد است و مثلا این را ما در مورد آقای خمینی دیدیم، که برای امثال رفرمیستهای امروز به تابویی تبدیل شده بودند که شک در درستی اندیشهها و اعمال او گناهی کبیره به شمار میرفته است. تابوهای نوع دوم تابوهایی هستند که جوامع مختلف در رابطه با تجربه تاریخی خود به آن دست یافتهاند و به تجربه دریافتهاند که باید از آن دوری کرد، مانند ازدواج با محارم که در دورهای تا قبل از اسلام در میان طبقاتی از ایرانیها رسم بوده ولی بعد از اسلام به تابو تبدیل شد. تاریخ ایران، در چهاراه حوادث تاریخی قرار گرفت و تجربه از دست رفتن استقلال و سرکوبهای ناشی از آن چنین تابوی استقلال را در وجدان ملی ایرانیان ایجاد کرده است و باید به شدت آن را پاس داشت. شما نگاه کنید، مثلا مردم ما وقتی توجهشان به یک فعال سیاسی جلب میشود، فورا دو سوال را مطرح میکنند: مخارجاش از کجا تامین میشود؟ دماش به کجا وصل است؟ وجود این سوالها که معیار اصلی قضاوت در مورد شخص و حمایت و یا عدم حمایت احتمالی از شخص دارد، دقیقا بازتاب اهمیت اصل استقلال در وجدان ملی ایرانیان است. بنابراین کسانی که سالهاست تحت پوشش مرکز مطالعات و تحقیقات ایرانی و ... از حمایت مالی و تبلیغاتی دولت آمریکا و دیگر دولتها برخوردارند، از هم اکنون باید بدانند که آیندهی سیاسی موفقی در فردای ایران آزاد و مردمسالار نخواهند داشت و وجدان ملی ایرانیها آنها را طرد خواهد کرد. پیشنهادم به اینگونه افراد اینست که خود افشاگر خود شوند و این کار را به دیگران واگذار نکنند. مردم ما مردم بخشندهای هستند، وجود فرهنگ عرفان این امکان را ایجاد کرده است. از یکسو حاکمیت با سرکوب شدید معترضان هزینه شرکت در تجمعات خیابانی را بالا برده و از سویی شهروندان با از جان گذشتگی خطر زندان و شکنجه و حتی مرگ را پذیرا میشوند. شاید بتوان گفت تعداد کسانی که در تظاهرات خیابانی شرکت میکنند کاهش یافته و حاکمیت از این موضوع سواستفاده تبلیغاتی میکند. باور من بر این است که تجمعات خیابانی میتواند مشروعیت حاکمیت را زیر سوال ببرد ، معترضان را از وجود سایر معترضلان آگاه سازد و نمود رسانهای داشته باشد (آنچه که به تاثیر سیانان معروف است). جنبش در تجمعات تابستان کاملا به این اهداف رسید. آیا تاکتیک جنبش باید تداوم تجمعات خیابانی باشد؟ جنبش اجتماعی هیچوقت یک مسیر مستقیم و بر خود افزای دائم را نمیتواند داشته باشد. عوامل بسیاری در سرعت و وسعت حرکت موثر میشوند. مانند یک رود است که گاهی در جلگه گاهی سینه میدهد و در آرامش بستر وسیعی را در اختیار میگیرد و در زمان دیگر در لابهلای درهها و صخرهها گیر میکند و با خشم و خروش سعی میکند که راه خروج را بیابد. ولی تا زمانی که رود، روی به دریا دارد و نه به باتلاق، دلیلی برای نگرانی نیست. مثالی از انقلاب ۵۷ بزنم. اولین تظاهرات عظیم در روز نماز عید فطر تهران بود که جمعیت از قیطریه به حرکت در آمد. اول چند صد نفری بیش نبودند، ولی همین که هسته اولیه ایجاد شد در عرض ۱۰ تا ۱۵ دقیقه جمعیت به بیش از ده هزار نفر رسید. گارد شاه برای سرکوبی راهپیمایان به حرکت در آمد و با بهکارگیری گاز اشکآور بهصورت انبوه و حمله با سر نیزه، سعی کرد حرکت را متوقف کند. پیگیری تظاهرکنندگان سبب شد که گارد عقب بکشد و ما شاهد تظاهرات چند صد هزار نفری شدیم. قرار تظاهرات بعدی در روز شانزده شهریور گذاشته شد و این بار تعداد تظاهرکنندگان شاید دو برابر قبل گشت و اینبار قرار بر تظاهرات در صبح روز بعد شد. هفده شهریور حکومت نظامی اعلام شد و مانند امروز مردم تهدید به دستگیری و کشتار شدند. شوکه اعلام حکومت نظامی و حضور انبوه نیروهای مسلح در خیابانها باعث شد که تعداد تظاهرکنندگان در هفده شهریور از ۷ تا ۸ هزار نفر تجاوز نکند. به همین علت شاه اجازه کشتار را داد. تا ساعت دو و نیم بعد از ظهر که آنجا را ترک کردم، تعداد شهدا و زخمیشدگان چند صد نفر شد. در آنوقت بسیاری و حتی آقای خمینی فکر میکرد که کار تمام شد. حدود یک ماهی هم در ظاهر از شدت مخالفتها کاسته شد، ولی بعد کمکم تظاهرات پراکنده و گسترده در تمامی شهرها شروع شد. مردم در تمام موارد کنش شدند و اختیار زمان و مکان را به اختیار خود در آوردند و در نتیجه تنها شش ماه بعد این نظام شاهنشاهی بود که سرنگون شد. علت چه بود؟ علت این بود که مردم، بر خلاف نظرات نیاندیشیده بعضی از اشخاص، در کل میدانستند که چه میخواهند و چه نمیخواهند. بنابراین میدانستند که خواستهشان که همان استقلال و آزادی و عدالت بود در درون نظام شاهنشاهی دستیافتنی نیست و بنابراین مصمم بودند که کار را به آخر برسانند. قاطعیت آقای خمینی، که به یمن مشاوراناش، به آن دست یافته بود، نیز در اینجا باید مورد تاکید قرار بگیرد امکان هر گونه مانور موثر سیاسی را از رژیم شاه گرفت. این درسی است که ما از انقلاب میتوانیم بگیریم. اول اینکه میپذیریم که هدفهای ما در درون رژیم مافیایی دستنایافتنی است. باید بهگونهای مطلق از رژیم خیانت، جنایت و فساد قطع امید کنیم. این قطع مطلق امید، تولد بخش امید واقعی است و آن اینکه محل جنبش را در خارج از رژیم و در درون ایران (یعنی اینکه در استقلال کامل از قدرتهای خارجی عمل کند.) قرار میدهیم و بدینگونه هم اراده ملی عزم را جزم میکند که هر چه زودتر رژیم را سرنگون کند و هم اینکه گونهای عمل کند که هیچ اهرم موثری برای قدرتهای خارجی، که دخالتشان را ممکن کند، در اختیارشان قرار نگیرد. و این کار به اینصورت میتواند انجام شود که تمامی گروهها و شخصیتهایی که به هر نوعی از قدرتهای خارجی حمایت شدهاند و یا با آنها تماس دارند و مذاکرات پنهانی و آشکار به عمل میآوردهاند را طرد و در انزوای کامل درآوریم. وقتی هدف را دقیقا مشخص کردیم آنگاه طبیعتا روشهایی را بهکار میگیریم که در راستای رسیدن به این هدف باشند و یکی از مهمترین این روشها در اختیار گرفتن خیابان است. از شکست روشهای بهکار گرفته شده در ۲۲ بهمن که باعث ناامیدی عدهای شده است درس بگیریم و دیگر هیچوقت وارد محلی نشویم که رژیم در اختیار دارد. نگذاریم که تقویم برایمان تصمیم بگیرد که چه روزهایی باید به خیابان بیاییم و با اینکار ابتکار عمل را به رژیم واگذار کنیم. اگر مسلمانیم، بدانیم که همه روزها عاشورا است و همه مکانها کربلا، بنابراین باید عامل زمان را در اختیار بگیریم و در همه جا و در حد توان خود عمل کنیم. اگر هم عدهای مسلمان نیستند ولی وطندوست و آزادیخواه، در بهکارگیری این روش یار و همراه هموطنان مسلمانشان باشند. آنگاه خواهیم دید که چه زود این حالت کزکردهگی و انفعال مقطعی به اراده و امید تبدیل خواهد شد. رژیم مافیاها به ما اعلام جنگ کرده و هیچگاه رژیمی که به مردماش اعلام جنگ کرده، دوام نیاورده. این تازه آغاز کار است، این نبرد سرنوشت ملتی است که تصمیم به زندگی و احقاق حقوقاش گرفته است، ولی نبرد سرنوشت، نه یک نبرد که مجموعهای از نبردها است که میتواند شکستهای مقطعی نیز همراه داشته باشد، ولی نسل جوان مصمم این شکست – که شکست رژیم هم بود - را بهعنوان تجربه برای نبردهای آینده باید بهکار گیرد. اصلا منتظر ۱۴ اسفند و چهارشنبهسوری نباید شد، میشود کمکم همه روزها را به ۱۴ اسفند و چهارشنبهسوری تبدیل کرد. وقتی مردمی اراده زندگی در آزادی را بکنند، سرنوشت هیچ راهی جز سر خم کردن در برابر اراده آنها نخواهد داشت. |
نظرهای خوانندگان
پس با این حساب اگر رهبران جنبش همه را به اصلاحات دعوت میکنند این همه تلاش اب در هاون کوبیدن است و باید منتظر بود تا رهبران و مردم به این نتیجه برسند که این نظام به رهبری خامنه ای و سپاه اصلاح ناپذیر هست.
-- بدون نام ، Feb 28, 2010 در ساعت 09:03 PM22 بهمن 88 جمهوریت نظام به مسلخ رفت و در عاشورای 88 اسلامیت نظام
-- علی سبحانی ÷ور ، Feb 28, 2010 در ساعت 09:03 PMکاملا با ایشون موافقم.
-- ایرانی ، Feb 28, 2010 در ساعت 09:03 PMاگر اعتراضات قطع نمی شد و ادامه پیدا میکرد این رژیم بزودی فرسوده میشد و بعد با یک قیام مسلحانه در عرض یکی دو روز سرنگون. واقعیت اینه که رهبران جنش در ایران از ادامه این جنبش و شعارش استقلال آزادی جمهوری واهمه دارند و هنوز در توهمات حکومت عدل علی و این اسلام راستین نیست بسر می برند و میخوان ملت یه شانس دیگه برا پیاده شدن اسلام "راستین" به این آقایون بده.
راه موفقیت اعتصاب . تظاهرات و آخرشم قیام.
شتر سواری دولا دولا نمیشه وتغییر رژیم پدن هزینه نمیشه.
شگفت اور است اقای متخصص جنبش های اجتماعی توجه ای ندارد که تفاوت این دوران با سال 57 در چگونگی ماهیت استبداد این حاکمان با ان حاکمان است.پشتیبان استبداد انها عموما بیگانه بود در حالیکه پشتیبان استبداد اینها عموما داخلی است و بر شانه های بخشی از مردم استوار است.جامعه امروز ایران گرفتار سنت های استبدادی چند قرنی است و این امر ساده ای نیست که با جابه جائی ساده قدرت سیاسی حل گردد وقابل باز سازی نباشد.مفهوم اصلاحات را در این چهار چوب میتوان درک کرد.خواندن تاریخ مشروطه احمد کسروی تا درجه ای به این امر یاری میرساند.
-- م.گرکانی ، Feb 28, 2010 در ساعت 09:03 PMمن در حیرت هستم که چگونه یک نفر این همه میتواند با افتخار و غرور ضد و نقیض بگوید. میفرماید ، و به درستی نیز، که خارج نیشینان نمیتوانند این حرکت را رهبری کننند ولی محتوای حرف ایشان چیزی به جز راه و چاه نشان دادن نیست وانهم به گونه مطلق! دوست عزیز این گونه آنالیز های روانشنا سانه ( شارلاتانسیم و دروغ گویی رهبران اصلاح طلب) بیشتر از اینکه در باره جنبش به ما بصیرت دهد نشان دهنده درگیری های روانی گوینده انهاست. تنها سخن درست در فرمایشات دانشمندانه شما این است که خارج نشینان می توانند در خبر رسانی مفید باشند. امیدوارم این درس مهم را خودتان نیز فراموش نکنید!
-- بدون نام ، Feb 28, 2010 در ساعت 09:03 PMارادتمند شما
بابا گریو
با سلام و تشکر از کامنتها. در اینمورد لازم میبینم که چند نکته را یاداور شوم:
-- محمود دلخواسته ، Feb 28, 2010 در ساعت 09:03 PM- این درست است که بعضی که تناقضهای که در ندیشه و رفتار بعضی از اصلاح طلبهادیده میشود، ناشی از تنشی صادقانه و درونی میباشد. ولی به تجربه، اکثریت آنها را - به خصوص خارج نشینهایشان- را افرادی خود شیفته و فرصت طلب یافته ام که در درون گفتمان قدرت عمل میکنند و بنا براین می اندیشند. از دلائل آن نه فقط تعادل سیاسی نداشتن و بگونه ای سیستماتیک زیگزاگ زدن است، بلکه اجماعی میباشد که در سانسور سی ماه اول انقلاب ایجاد کرده اند. این سانسور تاریخی دم خروس قدرت طلبی را از ورای شعارهای رنگارنگ و فریبا بروز میدهد. دیگر اینکه این آقایان اصلا اهل بحث آزاد با هواداران و بنیان گذاران بحث آزاد در ایران نیستند و تا به حال از اینگونه بحثهای آزاد عمومی طفره رفته اند. اگر درد آزادی داشتند که اصلا خود در ایجاد اینگونه بحثهای آزاد پیش قدم میشدند
- من تجربه خود در انقلاب را با نسل جوان در میان گذاشته ام و سعی کرده ام با یاداوری بعضی از نقاط ظریف انقلاب 57 به این نسل بگویم که از نظر من اشکال کار در کجاست. البته این حق من و دیگران است که در این حد عمل کنند. ولی هیچگاه به خودم اجازه آنرا نداده ام که بعنوان ژنرال خجول عمل کنم. خصوص ژنرالهایی که بعضی اشان در زمان بوش پذیرفته بودند که نقش حمید کارزای را بازی کنند.
- اشتباه نشود، این رژیم نیز هم بگونه مستقیم و هم غیر مستقیم به قدرتهای خارجی وابسته است. گونه غیر مستقیم با محور کردن آمریکا در سیاستهای داخلی و خارجی، به این کشور نقش کلیدی داده است. گونه مستقیم آن وابستگی به روسیه و چین میباشد. برای همین است که هم در جنگهای آذربایجان و ارمنستان، در عمل از تجاوز ارمنستان حمایت کرد. چشم بر قتل عام چچین ها و کشتار مسلمانان چین و....بست. بنا براین این رژیم مانند رژیم سابق رژیم وابسته ای میباشد و حتی به کشورهای کوچک خارجی برای بر قدرت بودن باج میدهد. باید نه فقط مو که پیچش مو را نیز دید.
مخلص
محمود دلخواسته
اسم ایشان محمود دلخواسته ونه محمد دلخواسته است.
-- علی کبیری ، Feb 28, 2010 در ساعت 09:03 PMبا بخشی از تحلیل آقای دلخواسته موافقم و آن هم اشاره به ترساندن مردم از خطر دست زدن به انقلاب است. درمقابل باید حداقل تاکنون به این نتیجه رسیده باشیم که جز با دست زدن به انقلاب، امکان سرنگونی این سیستم آخوندی-میلیتاریستی، وجود ندارد. روش اصلاح کردن رژیم تا همین امروز با شکست روبرو شده و دخیل بستن به امامزاده هائی از قبیل خاتمی و موسوی وکروبی که هنوز هم خواهان اصلاح رژیم هستند، معجزه ای به بارنخواهد آورد. ولی من با برنامه آقای دلخواسته که تاکتیک تظاهرات خیابانی را میخواهد بجای استراتژی یک جنبش مدنی جابزند، مخالفم. اگر درست فهمیده باشم، آقای دلخواسته بازبان بیزبانی از دست زدن به عمل انقلابی حمایت میکنند و گمانشان برآنست که با تظاهرات خیابانی میتوان آخوندها را به زیر کشیده وملت را براریکه قدرت نشاند. این تحلیل ایشان درست نیست زیرا استراتژی، یک برنامه وسیعی است که همه پایه های رژیم رابطور سیستماتیک هدف حمله قرارمیدهد. بنابراین، با تنها دست زدن به تظاهرات خیابانی نمیتوان اینهارا سرنگون کرد. اینکه هدف انقلاب باید رسیدن رود به اقیانوس باشد، حرف درستیست ولی تعیین جهت رودخانه است که آنرا به اقیانوس رهنمودمیکند.
نقد اقای دلخواسته بر آقای گنجی در یک مورد درست است و در مورد پیش کشیدن بحث امام زمان نادرست. در اینکه آقای گنجی و حتی کسانی مانتد آقای سروش آگاهانه در صدد سانسور بهارانقلاب 57 یعنی دورانی که آنها در قلمرو استبدادیان فعال بودند هستند شکی نیست و این سخنی قابل تایید است. اما در باره پیش کشیدن بحث امام زمان حرف آقای دلخواسته درست نیست؛ زیرا اولا این حق آقای گنجی است که نظرش را بیان عمومی کند، خواه در بی بی سی خواه در گویا نیوز یا هر جای دیگر، و دو دیگر و بلکه مهمتر، آقای گنجی یک پیش فرض قوی و قابل تایید دارد مبنی بر اینکه ریشه بحث ولایت فقیه در بحث امام زمان است. صورت مساله خیلی ساده است؛ولی فقیه خود را نایب امام زمان می داند و بنابراین یکی از عاقلانه ترین روشها برای ساختار شکنی از این ادعا، رفتن به ریشه است و نشان دادن اینکه اصل خود امام زمان دارای اشکال است تا چه رسد به دعوی نیابتش.
-- م. قاسمی ، Mar 1, 2010 در ساعت 09:03 PMتجربیات شخصی من که سال ١٣٥٧ در تهران فعال در جنبش بودم، اظهارات آقای دلخواسته را تأیید می کند. در آنزمان من در دادرسی ارتش خدمت نظام وظیفه ام را انجام میدادم. ما ٣٠ گروهبان وظیفه، در قسمت بایگانی در حین کار با همکاران کادر ارتش، با وجود خطر بالایی که متوجهٌ ما بود هر روز گفتگو می کردیم، در آنزمان تیمسار فخرمدرس و بعد تیمسار بهزادی فرماندهٌ دادرسی ارتش بودند. رفته رفته که به زمستان نزدیک می شدیم، نظرات ما نظام وظیفه ای ها موجب دردسر برای دادرسی ارتش می شد و هشدارها و تهدیدها را مستقیم و غیر مستقیم دریافت می داشتیم. خود من از طرف رئیس بایگانی احضار شده و دعوت به سکوت شدم. دیرتر با پادرمیانی چند سرکار استوار، قرار بازداشت من لغو شد. در گفتگوها بین ما با گروهبانها و استوارها، بسیاری با ما هم فکر بودند، همینطور پرسنل لباس شخصی ارتش که اکثراً خانم های جوان بودند. طرفداران رژیم سلطنتی هم کم نبودند. من علاوه بر کتابهای آقای علی شریعتی، کتاب در ویتنام را که در قسمت آخر آن، شکنجه در زندانهای ایران را برملا می ساخت خوانده و بازگو می کردم و موجب برانگیختن احساسات و عقاید مختلف می شدم. بعد از خدمت روزانه در ساعت چهار و نیم، من بلافاصله با لباس شخصی به خیابانها میرفتم تا هم به جنبش اعتراضی که هر روز در اطراف میدان ٢٤ اسفند( میدان انقلاب) و مخصوصاً در جلوی کتابفروشی ها و دانشگاه تهران و دیگر نقاط بود، بپیوندم. از گاز اشک آور فراوان در متفرق کردن مردم که شعارهای مختلف می دادند، استفاده می شد. ما با هر بار تیراندازی از طرف ارتشی های فرار می کردیم و بسرعت باز می گشتیم و مجدداً شعار می دادیم و با ارتشیان گفتگو می کردیم. هر بار اعلام می شد که راهپیمایی در روز موعد ممنوع است، در روزهای قبل بر شدت تظاهرات افزوه می شد و بمحض صدور اجازه برای تظاهرات، آرام میشدیم. در روز تظاهرات من و خواهرم باتفاق به تظاهرات می پیوستیم. بسیاری از دختران دانشجو در تظاهرات از شال فلسطینی بدور گردن خود استفاده می کردند. نوارهای آقای خمینی را که از پنج تا پانزده تومان بفروش می رفت در خیابان می خریدیم و باز ضبط کرده و پخش می کردیم. در منزل و یا گردهمایی های شبانه نوار را گوش می کردیم و ساعتها کفتگو می کردیم. در محله ها و خیابانها و همین طور در اطراف میدان ٢٤ اسفند، بعضی از جوانان، کوکتل مولوتف و سه زانو ( سه راهی لولهٌ آب پرشده از مواد منفجره) بطرف ارتشیان پرت می کردند. شبها فریاد الله اکبر مردم در هرکجای تهران که بودم از بسیاری از منازل شنیده می شد. بازار بحث و گفتگو در جلوی کتابفروشی ها و در جلو دانشگاه و همینطور در
-- محمدرضاراعی ، Mar 1, 2010 در ساعت 09:03 PMدر دانشگاه داغ بود. یکی از بحث های داغ، آیندهٌ ایران بود که از جامعه ای شبیه هند تا جامعهٌ پیشرفته و مدرن را متصور میدانستیم. انحصار طلبی و زورگویی آقای خمینی و اطرافیان بعدی اش، به مخیلهٌ ما خطور نمی کرد. از تفریحات مُد در بین دانشجویان و جوانان می توان به دیدن فیلم های الهام بخش در سینما بولوار اشاره کرد. من شاهد آتش گرفتن سینما امپایر و سینمایی که در میدان ٢٤ اسفند بود، بوده ام، مردم همچنان شعار می دادند ولی یادم نمی آید که اظهار خوشحالی کنند، برعکس بسیاری ناراحت بودند.
به نظر من یکی از نقاط ضعف جنبش مردم نداشتن تشکیلات است. برای پیرزی بر چنین رژیم دیکتاتوری باید فعالین جنبش در داخل نوع مناسب از سازماندهی را با در نظر گرفتن شرایط موجود ایران ایجاد کنند.
-- Sohrab ، Mar 1, 2010 در ساعت 09:03 PMبه نظر من یکی از نقاط ضعف جنبش مردم نداشتن تشکیلات است. برای پیرزی بر چنین رژیم دیکتاتوری باید فعالین جنبش در داخل نوع مناسب از سازماندهی را با در نظر گرفتن شرایط موجود ایران ایجاد کنند.
-- Sohrab ، Mar 1, 2010 در ساعت 09:03 PMیکی از دلایل افت نسبی جنبش، خاموشی دانشگاه ها بعد از سرکوبهای 16 آذر است. این مسیله باید جدا" آسیب شناسی شود.
-- shkooh ، Mar 2, 2010 در ساعت 09:03 PMتحلیل است قابل تعمق
-- asdebrahimi@yahoo.com ، Mar 2, 2010 در ساعت 09:03 PMبا تمام حرفهاي ايشون موافق نيستم ولي چيزي كه معلومه حرفهايي كه ميزنن از روي مطالعه و تحقيقه، در واقع اين كاره هستند.
-- وحيد ، Mar 2, 2010 در ساعت 09:03 PMچيزي كه از ايشون ياد گرفتم اين بود كه منتظر تقويم نباشم، هر روز و همه جا بايد مردم رو جمع كرد و كاري كرد. فكر ميكنم اگه بشه اقشار مختلف، اصناف مختلف و ... رو به طور هماهنگ حركت داد خيلي موثر باشه به ويژه بازاريا
با نظرات شما بطور کلی موافقم. به جز چند نکته درمورد جنگ:
-- آزادی ، Mar 2, 2010 در ساعت 09:03 PM۱ـ اولین کسی که صدام حسین را برای حمله به ایران تشویق کرد خود خمینی بود. ملت ایران اکنون این را به خوبی میداند. خمینی خودش اعتراف کرد که جنگ برای حفظ حکومتش و آزادی کشی نعمت است.
۲ـ صدام حسین آدم هوشمندی بود. او سرنوشت امروز کشورش را در صدور تروریسم آنزمان خمینی دربلعیدن عراق به خوبی می دید. فکر می کرد بهترین راه پیشدستی است اما به دام تله و نیرنگ خمینی افتاد. بنابراین تشویق بختیار یا چراغ سبزغرب دلیل نمی شود. خمینی بود که به ایران خیانت کرد و خائن بود نه دشمنان خمینی.
۳ـ خمینی برای تدوام استبداد و حفظ حکومتش مایل بود جنگ را تا بیست سال هم که شده ادامه دهد. از آنزمان که صدام حسین قرارداد ۱۹۷۵را پذیرفت واز خاک ایران خارج شد و اعراب مایل به پرداخت قرامت شدند جنگ نا مشروع و ضد ایرانی شد. از آنزمان به بعد این خمینی و دولت حاکم برایران بود که متجاوز بود. وظیفه هر ایرانی وطن پرست و آزادیخواه این بود که جلو متجاوز بایستند اگر چه متجاوز ارتش و سپاه ایران باشد. از آنزمان به بعد این صدام حسین است که مشروعیت دارد نه خمینی. بنابرین مقابله مجاهدین با جنگ طلبی خمینی نه تنها باعث افتخار ایرانیان است بلکه مجاهدین با عملیات خود حق بسیار بزرگی بر گردن ملت ایران برای کمک به پایان جنگ دارند. این را تاریخ هم گواهی خواهد داد.
برای شما توفیق مطالعه و تحقیق روز افزون آرزو می کنم.