رادیو زمانه > خارج از سیاست > تحولات مربوط به انتخابات > بنیصدر: این فضای جنگیست نه فضای سیاسی | ||
بنیصدر: این فضای جنگیست نه فضای سیاسیمریم محمدیmmohammadi@radiozamaneh.comبه نظر میرسد، هرچه از برگزاری انتخابات دورهی دهم ریاست جمهوری دور میشویم، بحران سیاسی برخاسته از آن، جدیتر و دشوارتر شده است.
به ویژه در یک ماههی گذشته و پس از برگزاری مراسم عاشورا در ایران، گسترش دامنهی محدودیتها، دستگیریها و فشار بر رسانهها و نهادهای مدنی، این تصویر را باز هم حادتر میکند. به نوعی که برگزاری مراسم ۲۲ بهمن در روز پنجشنبه بیم و امیدهای فراوانی را موجب شده است. در گفتوگو با آقایان ابوالحسن بنیصدر، اولین رییس جمهور ایران در پاریس و همچنین محمد برقعی، نویسنده و تحلیلگر سیاسی ملی - مذهبی در امریکا، به این بحث پرداختهام. آقای بنیصدر، فضای سیاسی ایران در این روزها را چگونه میبینید؟ الان ما فضای سیاسی نداریم، فضای جنگی داریم. این فضا را رژیم در روزهای پیش از ۲۲ بهمن ایجاد کرده است؛ حصار کشیدن دور میدان آزادی، تهدید به زدوخورد مسلحانه، صحبتهای دیروز آقای خامنهای، تهدیدهای هر شب فرماندهان سپاه و بدتر از همهی اینها، رییس قوهی قضاییه که باید بیطرف باشد و کارش این باشد که حق را از متجاوز بگیرد و به حقدار بدهد، میگوید: «ما در رأس قوای انتظامی و… دمار از روزگار ضدانقلاب و مخالفین نظام درخواهیم آورد». با این ترتیب، چگونه میشود از فضای سیاسی حرف زد؟ تعریف آقای برقعی نیز از فضای سیاسی موجود، از تعریف آقای بنیصدر خیلی دور نیست: فضایی که حاکم است، عمدتاً یک فضای نظامی است. ما بیشتر روی تهران و در رابطه با جنبش سبز داریم تمرکز میکنیم، در حالی که این اندیشه بر کلیهی کشور، یعنی در رابطه با اقلیتها، در رابطه با قسمتهای اقتصادی، قسمتهای مختلف شهرهای متفاوت، حاکم است و همه جا یک برخورد همراه با زور دارد پیش میرود. فقط مساله در رابطه با اعتراض به دولت در ارتباط با انتخابات نیست. بلکه ذهنیت مجموعه یک ذهنیت نظامی، همه چیز را از چشم خارج دیدن و به شدت سرکوب کردن در هر زمینهای است. حتی در زمینهای هم که مستقیما به مسالهی سیاسی برخورد نمیکند، باز همین نوع اندیشه را پیاده میکنند. کشور دوران بحرانی بسیار سنگینی را دارد میگذراند و من به این زودی هم در آسمان نمیبینم که ابرها برکنار شود. به هرحال این پرسش مطرح است که اپوزیسیون سیاسی در این فضا چه میتواند یا باید انجام دهد؟ پاسخ آقای بنیصدر این است که: کار بزرگی از دستاش ساخته است که هشت ماه است دارد انجام میدهد و باید همان کار را ادامه بدهد؛ آن هم عبارت است از ادامهی جنبش مردم ایران، به شکل غیرخشونتآمیز، با هرچه شفافتر کردن هدف این جنبش که از دید من، عبارت از نه به ولایت فقیه و آری به ولایت جمهور مردم است. این هم نه این که شعار تازهای باشد؛ به تاریخ مشروطیت که برگردید، میبینید سه مرجع تقلید وقت؛ ملا محمد کاظم خراسانی، میرزا عبدالله مازندرانی و سومی که نام او را الان در ذهن ندارم، در نامهای به محمد علیشاه میگویند «در غیبت امام زمان، حاکمیت با جمهور مردم است». آقای خمینی هم که در نوفل لوشاتو گفت: «ولایت با جمهور مردم است». این که ملتی که در یک قرن سه انقلاب کرده است، بخواهد این حق طبیعی خود را بازبیابد، چیز فوقالعادهای نیست. آقای برقعی در زمینهی راهی که اپوزیسیون میتواند پیش بگیرد میگویند: صرفاً همین کاری که الان دارد انجام میدهد. کار دیگری نمیتواند بکند. همین فشار آوردن در عرصهی داخلی و خارجی. به نظر من، سیاستی که جنبش سبز در زمینهی تلاش برای ایجاد ریزش در نیروهای طرفدار حکومت دنبال میکند، سیاست بسیار معقولی است که دارد عوارض خود را کاملا نشان میدهد و در آن مجموعه دارد ریزش میشود.
فکر میکنید، اپوزیسیون فرصت و زمان کافی برای به دست آوردن این نیرو از طرف مقابل دارد؟ مثلا پیش از آن که دچار یک سرکوب شدید بشود؟ فرض کنید موفق شوند نیروهای اپوزیسیون را کاملا سرکوب کنند. بازهم فرقی نمیکند. چون آنها توان کنترل مملکت را ندارند. مشروعیتشان را در در مواجه با مردم از دست میدهند و در درون خود نظام ریزش شروع میشود. اگر اپوزیسیون حضور داشته باشد، این ریزشها را در یک ظرف سیاسی جمع میکند. اما حتی بر فرض اگر او هم نباشد، این ریزش دارد آغاز میشود و بالا خواهد گرفت. من آسان هم نخواهم دید ولی این اتفاق دارد میافتد و تنها راه پیروزی اپوزیسیون فقط همین ریزش در درون نظام است. آقای بنیصدر در مورد این سیاست میگویند: وقتی شما حق را بگویید، روی حق بایستید، آنهایی که طالب حق هستند یا مشاهده میکنند که مردم ایران طالب این حق خود هستند و برای آن ایستادهاند، تردید میکنند که در رژیم بمانند. اما اگر حق را نگفتید و به اصطلاح تاکتیکبازی کردید، به ترتیبی که فرض کنیم عدهای هم در درون رژیم بگویند که اگر این طرف بیاید، ما هم به مقام و موقعیتی خواهیم رسید، احتمال این ریزش بسیار ضعیف است. چرا که آنها الان موقعیتهایشان را دارند. همینقدر مطمئن شوند که این جنبش به سمت آنچه حق مردم است، نمیرود، بازنده آنهایی هستند که ایستاده بودند و برنده آنهایی هستند که سرکوب میکنند. وقتی مطمئن شدند که مردم به طرف حقوق خودشان میروند، آن وقت البته ریزش شروع میشود. در مورد شاه هم عینا همینطور شد. چون این طرف روی آنچه حق مردم بود ایستاد. آن زمان که آقای خمینی میگفت ولایت با جمهور مردم است و از حقوق انسان دفاع میکرد، مردم نمیدانستند این مرجع به تهران میرود و عکس این گفتهها را عملی میکند و دبه در میآورد. آنچه او در آن زمان میگفت و همهی مخالفان هم روی آن ایستادند، سبب شد که ریزش در آن رژیم شد. آقای برقعی معتقدند ریزش در درون نظام باید یکی از هدفهای اپوزیسیون باشد. ولی شما این را یک هدف و یا حتی یک تاکتیک مشخص نمیبینید. بلکه معتقدید نتیجهی بدیهی ایستادن بر روی حقوق مردم است. همینطور است؟ تاکتیک مستقل از استراتژی وجود ندارد. یعنی شما اگر هدف نداشته باشید، وسیله هم وجود ندارد. خُب هدف چیست که متناسب با آن هدف، نیروهای رژیم ریزش کنند. باید به این سؤال پاسخ روشنی داد. پاسخ من این است که این هدف استقرار حاکمیت مردم است. وقتی این مردم خواستند و پی گرفتند و آنهایی که در رژیم هستند، مطمئن شدند که این مردم باز نمیایستند و بعد از یک قرن و چهار جنبش همگانی به این حق خواهند رسید، آن وقت ریزش از رژیم را شروع میکنند. در بارهی پرسش این روزها که روز ۲۲ بهمن چه اتفاقی خواهد افتاد و چقدر در روند تحولات فعلی اثرگذار خواهد بود، آقای برقعی میگویند: من این روز را هیچ روز سرنوشتسازی نمیبینیم. این هم یکی از حرکتهایی است در میان صدها حرکتی که اتفاق میافتد. این که با سرکوبی که کردهاند، آیا مردم میتوانند به خیابان بیایند یا نه، چیزی است که ما از دور سخت میتوانیم بر این مساله حکم صادر کنیم. حتی کسانی هم که در داخل هستند، مشکل بتوانند روی این مساله قضاوت کنند. ولی به نظر من فرقی نمیکند. اگر جمعیت جرأت و فرصت آن را پیدا کردند که خودی نشان خواهند داد. در غیر این صورت هم تفاوتی نمیکند. نظام دارد سرکوب میکند، این سرکوب دارد روی مجموعه تاثیر میگذارد. اما سرکوب نظام و این که اپوزیسیون نیرومندی در آنجا حضور دارد که در هر فرصتی ممکن است بیرون بریزد، الان دیگر برای کسی پوشیده نمانده است. آقای بنیصدر در مورد این روز میگویند: من امیدوارم که مردم ایران به طور وسیع شرکت میکنند. تدارکات و تدابیری که رژیم سنجیده است، همه را نقش برآب میکنند و جامعهی جهانی را از ارادهی خود بر استقرار حاکمیت خویش، آگاه میکنند. فرض کنید شدت دستگیریها مانع حضور گستردهی مردم شود؛ آیا در این صورت جنبش سبز لطمهای جدی خواهد دید؟ اگر هم حضور چشمگیری نداشته باشند، این رژیم که در حال حاضر با مردم جبههی جنگ گشوده است، خود را در این جبههی جنگ پیروز تصور خواهد کرد. بر وسعت پیشروی در خشونتگستری خواهد افزود. این است که مردم ایران باید حواسشان را جمع کنند. آقای برقعی: اگر مردم بیرون بیایند، یک قدرتنمایی خواهد بود. ولی وقتی ملت ناراضی است، اگر نیایند هم فرقی نمیکند. اگر الان که نظام با تمام قدرت ایستاده، مردم نتوانند این قدرتنمایی را بکنند، فردا ممکن است سر یک مسابقهی فوتبال قدرت خود را نشان بدهند و یا سر یک درگیری کوچک دیگری ممکن است این اتفاق بیفتد. |
نظرهای خوانندگان
در مملکت ما از قدیم رسمی وجود داشته که نبش قبر نمی کنند و تا هم مرده ارامش داشته باشند و زنده ها هم سالم بمانند. من گمان کنم که باید این رسم را باید شامل مرده های سیاسی هم کرد و از نبش قبر ان ها هم خودداری کرد.
اقای بنی صدر در تمام داستان هایی که سر هم می کنند مرتب اشاره می کنند که در پاریس اقای خمینی میگفت "ولایت با جمهور مردم است." این قصه ها را اقای بنی صدر می توانند برای نسل بعد از انقلاب بفرمایند. نه برای جوانان قدیم که داستان انقلاب را خود شاهد بودند. خدمت اقای بنی صدر عرض کنم که در پاریس هم اقای خمینی همه صحبت هایشان این بود که همه ازادی ها خواهد بود در محدوده اسلام. و البته همان وقت هم اقای خمینی از نظر خودشان تعیین کننده محدوده اسلام بودند. هر چه قدرت اقای خمینی بیشتر شد، محدوده ازادی های اسلامی هم تنگتر شد... البته این داستان من محوری در مورد تعیین دامنه ازادی ها نه فقط شامل اقای بنی صدر و خمینی می شود. اقای شاه هم همینکار را کردند.
-- امید امیدوار ، Feb 11, 2010 در ساعت 01:12 PMدر ربطه با مصاحبه اخیر شما با اقای ابوالحسن بنی صدر. جای تاسف دارد که شما قبر یک جنازه سیاسی را مجددا نبش کردید.لطفا بگذارید هم مرده ها راحت باشند و هم زنده ها.
شما فکر می کنید که اقای بنی صدر چه نکته تازه ای را بتواند روشن کند؟ ظرف 48 سال گذشته ایشان فقط یک سفر دو سال و نیمه به ایران داشته است و تمام نظرات ایشان چه قبل از انقلاب چه در دوران ان سفر دو ساله به ایران و چه بعد از ان بر مبنای "من محوری" بوده است.
به دنبال یک سری رخدادهای زنجیره ای بسیار نادر -- همسفری ایشان در هواپیما با اقای خمینی در سفر از پاریس به تهران، نیاز معممین به قدرت رسیده برای به کوبیدن نیروهای ملی ساکن ایران در دوران شاه توسط یک نفر کلاهی (مثل اختصاص وقت ازاد تقریبا نامحدود در تلویزیون اقای قطب زاده برای درفشانی های اقای بنی صدر اندر هر موضوعی اعم از فلسفه ارسطو تا روش پخت اش کشک اقتصاد اسلامی) ایشان معروف شد. بعد هم به دنبال ناک اوت شدن بهشتی و فارسی در رقابت انتخاباتی به دلایل کاملا جدا، اقای بنی صدر به ریاست جمهوری رسیدند.
بعد هم که کوپن ایشان تمام شد، اقای خمینی ایشان را با یک اردنگ ناک اوت کرد. ایشان فقط شانس اورد در سفر بازگشت به فرانسه همسفر اقای رجوی شد، وگرنه اگر در ایران مانده بود به سرنوشت اقای قطب زاده دچار می شد. اقا لطفا از نبش قبر مرده های سیاسی به خاطر خدا خودداری کنید.
تنها اشتباه اقای بنی صدر این بود که وقتی ایشان دست اقای خمینی را در مراسم تحلیف بوسید به نظرشان امد که دست اقای خمینی سرد است و در ان صورت ایران احتیاج به یک رهبر جدید دارد و خوب کی بهتر از اقای بنی صدر؟ متاسفانه اقای خمینی این فرصت تاریخی را به اقای بنی صدر نداد و و دستش را برای یک ده سال دیگر هم گرم نگاه داشت و وقتی که دستش سرد شد اقای خامنه پرید دست ایشان را ماچ کرد و حق اقای بنی صدر را خورد.
اخیرا ایشان ایت الله سر خود شده اند. فتوا صادر می کنند و البته فتواهای خود را هم در کمال فروتنی امضا می کنند "معتمد شما" .
-- خشایار خشنود ، Feb 11, 2010 در ساعت 01:12 PMتا زمانیکه نیروهای سیاسی پراکنده گویی میکنند پیروزی مردم مشکل خواهد بود .
-- بدون نام ، Feb 12, 2010 در ساعت 01:12 PM