رادیو زمانه > خارج از سیاست > ایران > «ظرفیتهای فرهنگی جامعه، مهارکننده خشونت است» | ||
«ظرفیتهای فرهنگی جامعه، مهارکننده خشونت است»حسین علویalavi@radiozamaneh.comگسترش خشونت سازمانیافته در ایران، از جمله ترورها و نیز اعمال خشونت توسط گروههای سرکوبگر حرفهای در تظاهرات آرام مردم، به ویژه بعد از رویدادهای مربوط به انتخابات ریاست جمهوری، نگرانی بسیاری را برانگیخته است. آیا میتوان منشا و ماهیت این خشونتها را تعریف و آنها را دستهبندی کرد؟
مهدی فتاپور، فعال و تحلیلگر سیاسی در آلمان معتقد است که اگرچه موارد خشونت متفاوتند، ولی منشا گسترش خشونتهای زنجیرهای پس از انتخابات، سیاستهای جمهوری اسلامی است: از یک نقطهنظر، میتوان تفاوتهای این خشونتها را مورد تاکید قرار داد. در عین حال که جوهر مشترکی در همهی آنها وجود دارد و باید مورد بحث قرار بگیرد. مسالهی اصلی خشونتی که در چند ماههی پس از ۲۲ خرداد شکل گرفته و متاسفانه به شکل زنجیرهای دارد گسترش پیدا میکند و میتواند وضعیت خطرناکی را بهوجود بیاورد، سیاستی است که مسئولین رژیم پس از ۲۲ خرداد در پیش گرفتهاند. یعنی سیاستی که تصور کردند میتوانند با سرکوب و با اعمال رعب و وحشت این جنبش را کنترل کنند. به تظاهرات مسالمتآمیز مردم حمله کردند و از آن سو بخش بزرگی از کسانی را که مورد تایید مردم بودند و از نظر سیاسی قدرت سازماندهی و کنترل داشتند، از جمله اعضای حزب مشارکت، دفتر تحکیم وحدت و غیره را دستگیر کردند و احکام سنگینی برای آنان صادر کردند. این مسالهی مرکزی تمام خشونتها بوده که متاسفانه تا به امروز هم ادامه دارد. یعنی همین امروز هم، در شرایطی که بعد از عاشورا به وجود آمده بود و با بیانیهی آقای موسوی تا حدی فروکش کرد و بر بحران غلبه شد، میبینیم در همین دو هفته هم چندصد نفر از فعالین جامعهی مدنی و شخصیتهای سیاسی دستگیر شدند که دستگیری ١٠ نفر از آنان در چند روز اخیر بوده است. مسالهی اصلی اینجاست. اما اتفاقات دیگری هم افتاده است؛ رژیم از مدتها پیش این سیاست را پیش برد که در کنار ارگانهای رسمی مانند پلیس و غیره، یک سلسله ارگانهایی تحت عنوان «لباس شخصی» و ارگانهای غیرمنظم تحت رهبری خودشان سازمان بدهند. با این عنوان که این افراد بسیجیاند، کاملا تحت کنترل هستند و مردمیاند. به تدریج این ارگانها، عملا تبدیل به وسیلهای شدهاند که میتوانند بسیاری از اقداماتی را که از نظر رسمی قابل دفاع نیست، توسط آنان انجام بدهند. مردم دیدهاند که چگونه این افراد به خیابان میریزند، ماشینهای مردم را خراب میکنند و بعضی جاها را آتش میزنند. یعنی پلیس که باید مسئول حفظ نظم باشد، در مواردی توسط این ارگانها وسیلهی اصلی برهم زدن نظم جامعه است.
البته پس از انقلاب، دوره های دیگری هم بوده که ارگانهای موازی و نیروهای سرکوبگر موازی چنین نقشی ایفا کردهاند. اکنون چه تفاوتی با دورههای قبل دارد؟ در ادامهی این روند وضعیتی به وجود آمده است که از یک نقطهنظر و در حد محدودتری میتوان آن را با شرایط پس از انقلاب مقایسه کرد. در شرایط بعد از انقلاب، ارگانهایی که رژیم را قبول داشتند، دو جور عمل میکردند؛ بخشی ارگانهای رسمیای بودند که توسط حکومت هدایت میشدند. در عین حال ارگانهایی هم وجود داشتند که به طور غیرمتمرکز مخالفین را سرکوب میکردند. یعنی وابسته به حکومت بودند، ولی کارهایشان قابل کنترل نبود و اقداماتی انجام میدادند که خیلی وقتها مورد تایید خیلی از مسئولین حکومتی هم نبود. مثلا گروهی به نام «شیت» در کرمانشاه تشکیل شده بود که مخالفین را میگرفت، میبرد شکنجه میداد و میکشت. در کرمان هم مشابه چنین گروهی وجود داشت. یا این که وزارت کشور به ما اجازهی تظاهرات میداد، اما مسئولین کمیتهای که مسئولیت حفظ نظم را بر عهده داشتند، افرادی را سازمان میدادند که در تظاهرات ما نارنجک بیاندازند. دو روز بعد از این واقعه، وقتی در تلویزیون با آقای بهشتی مناظره داشتم، پاسداران مامور محافظ بهشتی و مامور محافظ سالن میآمدند به ما میگفتند: «نارنجکها نوش جانتان!» امروز هم تا حدی این وضعیت به وجود آمده است. مثلا آقای رادان بعد از روز عاشورا مصاحبه میکند و میگوید: «ما دستور تیر نداشتهایم». خُب، اگر شما دستور تیر نداشتهاید، پس کسی که آقای علی موسوی را جلوی خانهاش ترور کرده، چه کسی بوده است؟ یا وقتی فیلم گرفته شده و همه هم دیدهاند که چگونه یک ماشین آمده، دو نفر را زده و بعد هم با دو چرخ از روی آنها رد شده و به این شکل دو نفر را به قتل رسانده، در حالی که شمارهی ماشین در فیلم کاملا پیداست، چرا این افراد دستگیر نمیشوند؟
به مسالهی ترورها اشاره کردید که این روزها بسیار موجب نگرانی شده است؛ برخی تحلیلگران ترور دکتر علیمحمدی را یادآور قتلهای زنجیرهای میدانند که قتلهایی سازمان یافته و با هدف سیاسی معین بودند. از سویی در ماههای اخیر ترورهای کردستان هم وجود داشته و روز دوشنبه ۲۸ دیماه نیز دادستان خوی ترور شد. از نظر ارگان های رسمی، ظاهرا هنوز مشکل است که مسئولین چنین ترورهایی را ردیابی کرد و دید که آیا اینها ترورهای سیاسی بودهاند یا خیر. به نظر شما فضای سیاسی کنونی شور و آشفتگی موجود، چه نقشی میتواند در ابهام و سردرگمی در یافتن منشاء این خشونتها داشته باشد؟ روشن است که بخش مهمی از این اقدامات مورد تایید مسئولینی هست که میخواهند نیروهای مقابل را به واکنش خشن بکشانند و از درون رژیم هم میخواهند اعمال فشار متقابل را انجام بدهند. به هرحال بخشی از این اقدامات توسط رژیم دارد صورت میگیرد؛ یا به وسیلهی کسانی که وابسته به رژیم هستند یا توسط نیروهای وابسته به جناحهایی که در درون سیستم قرار دارند، انجام میگیرد. پیچیدگی قضیه در اینجا است که اگر اقدامات دیگری هم صورت بگیرد، مسئول حفظ نظم جامعه در وهلهی اول رژیم است. در نتیجه وقتی گروههایی از درون خود را سازمان میدهند و مثلا میخواهند آقای کروبی را ترور کنند یا سخنرانی آقای خاتمی را برهم میزنند و اقدامی در مقابل آنها صورت نمیگیرد، طبیعتا شرایط را پیچیده میکند و مردم مسئولیت هر اقدامی را که انجام میشود، متوجه آنها میدانند. فکر میکنید بسته شدن فضای سیاسی ایران و تشدید سانسور و خفقان میتواند خشونت را به مرزهای غیر قابل کنترلی ببرد؟ یا این که ظرفیتهای سیاسی و فرهنگی کشور هنوز اجازهی بروز چنین خطر بزرگی را نمیدهد؟ در این زمینه ما با دو پارامتر ضد هم مواجه هستیم؛ از یک سو طی ۳۰ سال اخیر اقداماتی در ایران صورت گرفته که یک سری نفرتهایی را انباشته کرده که در شرایط خیلی حساس میتواند خشونتهای خیلی جدیای را دامن بزند. علاوه بر این، وضعیت منطقه و کشورهای اطراف به گونهای است که چنین مسائلی میتواند خواست خیلیها باشد و گسترش پیدا کند. همچنین سیاست مسئولین خود رژیم به خشونت کشاندن طرف مقابل است و آنها بیتوجه به این خطرات، دامنزنندهی چنین وضعیتی هستند. از سوی دیگر همانطور که اشاره کردید، این بار با پدیدهای مواجه هستیم که در انقلاب بهمن نبود. امروز میبینیم چند صد هزار نفر به خیابان میآیند تظاهرات میکنند و در مقابل این همه تحریکاتی که صورت میگیرد چقدر بردباری نشان میدهند و چقدر تلاش میکنند که شرایط را کنترل کنند. ما با هر دو روی مساله مواجه هستیم، از طرفی از سوی مردم ظرفیت فرهنگی بالایی نشان داده میشود و مخالفت با خشونت به قدری در جامعهی ما قدرت دارد که میتواند امیدواری به وجود بیاورد. اما در عین حال خطرهای بالقوه ای که وجود دارند، می توانند خطرهای جدیای برای آیندهی جامعهی ایران باشند. |