رادیو زمانه > خارج از سیاست > ایران > رویدادهای سیاسی ایران در هفتهای که گذشت | ||
رویدادهای سیاسی ایران در هفتهای که گذشترضا جمالیreza@radiozamaneh.comسه شنبه گذشته ۲۲ دی ماه، دکتر مسعود علیمحمدی، استاد فیزیک دانشگاه تهران، بر اثر انفجار بمبی جلوی منزلش کشته شد.
پس از آن گمانههای زیادی مطرح شد که چه کسی پشت این ترور قرار دارد؟ مقامات و رسانههای دولتی انگشت اتهام را به سوی عوامل خارجی، از جمله امریکا و اسراییل چرخانند. اما گروهی دیگر آن را به عنوان توطئهای که از داخل کشور برنامهریزی شده بود، تحلیل میکنند. میرحسین موسوی هم در ارتباط با همین موضوع گفت: «این اقدام بخشی از طرح وسیعی است که باید همگان فارغ از تمایلات سیاسی، برای کشف ابعاد دیگر آن به مراقبت و تأمل بپردازند». سعید شروینی تحلیلگر سیاسی در آلمان در پیوند با این موضوع میگوید: واقعیت این است که این قتل در هالهای از ابهام و سؤالهای متعدد پیچیده شده است و نمیتوان روی آن هیچ نظر قطعیای داد. سؤالات بسیاری راجع به انگیزهی کسانی که این قتل را انجام دادهاند، طرح است و به راحتی نمیتوان به این نتیجه رسید که چه کسی پشت این ترور بوده است. زمانی ترور سیاسی آقای حجاریان را در ایران داشتیم که در ارتباط با آن به خاطر نقشی که آقای از لحاظ فکری و نظری در جبههی اصلاحطلبان بازی میکرد، میشد به نتیجهی مشخصی رسید. یا در ارتباط با قتلهای زنجیرهای هم همینطور. اما در مورد فردی مانند آقای علیمحمدی که به خصوص در زمینهی سیاسی آنچنان مطرح نبوده و موضعگیری سیاسیاش بعد از این انتخابات تا حدی مشهود بوده است، نمیتوان نهایتا تحلیل کرد که انگیزهها چه بودهاند. منتها وضعیت خبررسانی، تناقضاتی که در خبررسانی راجع به این مساله وجود دارد، رفتاری که جمهوری اسلامی در تشییع جنازهی ایشان از خود نشان داد، یک سری شائبهها را دامن میزند که لزوما هم شاید واقعی نباشد. اما این نوع رفتارها، این نوع ناهماهنگیها و برخوردهای متناقض، آن هم در متن سیاسی بحرانزدهای که ایران در حال حاضر در آن درگیر است، عملا راه را باز میکند که شایعات بسیاری مطرح شود و بسیاری انگشت اتهامها متوجه خود داخل شود. ضمن این که همانطور که گفتم، برای قضاوت نهایی، باید منتظر اطلاعات، اخبار و دادههای بیشتری شد. به نظر نمیآید که قتل سادهای باشد و نمیتوان به همین سادگی کسی را به ارتکاب آن متهم کرد.
در راستای همین پرسش، آخرین اظهارات یکی از نمایندگان اصولگرا قابل توجه است؛ اسدالله بادامچیان از اعضای برجستهی «حزب مؤتلفهی اسلامی» گفت که از حلقههای بیرونی جنبش سبز به منظور تولید بحران در کشور در این ترور دست داشتهاند. وی همچنین گفته است: «اگر روزی بعضی از سران جنبش سبز هم ترور شدند، باید آن را در راستای همین سیاست دید». تحلیل شما از این اظهارنظر آقای بادامچیان چیست؟ این اظهارنظر، در راستای یک سوداگری سیاسی از قضیهی ترور است. این ترور در متن سیاسی بسیار پیچیده و بحرانزدهای انجام شده است و طبیعی است که بهخصوص برخی از جناحها بخواهند از آن در جهت مقاصد و اهداف سیاسی خود استفاده کنند. از سوی دیگر، اظهارات آقای بادامچیان میتواند اینگونه هم تعبیر شود که علیرغم این که شاید حکومت دستی در این ترور نداشته باشد، ولی زمینهسازی برای ترورهای بعدی که اهداف آن مشخص است و به مسایل موجود سیاسی ایران برمیگردد، باشد. از این جهت، اظهارات آقای بادامچیان را باید خطرناک تلقی کرد. هم این که میتواند فضای سیاسی کشور را بیش از پیش آلوده و مبهم کند و هم میتواند بسترسازیهای عملی را برای ترورهای بیشتری فراهم کند و شرایطی را که ایران با آن درگیر است، بیش از پیش پیچده کند.
انتشار بیانیههایی از سوی طیفهای گوناگون اصلاحطلبان برای بیان مطالبات مدنی و نیز راههای برونرفت از بحران سیاسیای که پس از انتخابات،کشور را فرا گرفته است، از اخبار مهم هفتهی گذشته بود. پس از بیانیهی هفدهم میرحسین موسوی، بیانیهی پنج نفر از روشنفکران دینی؛ آقایان کدیور، سروش، بازرگان، گنجی و مهاجرانی و پس از آن بیاینهی مهدی کروبی، همگی پیشنهادها و راهکارهایی را برای برونرفت کشور از بحران سیاسی فعلی مطرح کردند. این بیانیهها با واکنشهای متفاوتی از سوی دولت و دیگر مقامات سیاسی و مدنی در داخل و خارج از کشور روبرو شد. از سعید شروینی در بارهی چشمانداز پذیرش این مطالبات و راهکارها، از سوی دولت و نظام جمهوری اسلامی میپرسم: پیش ازآن که بخواهیم در ارتباط با با پذیرش مطالبات مطرح شده در این بیانیهها اظهار نظر کنیم و یا این که امید به کاربست آنها داشته باشیم، تاثیرات مقطعی و کوتاهمدت این بیانیهها بیشتر مطرح است. این بیانیهها در موضعگیری رهبران جنبش سبز، از جمله آقای موسوی و یا آقای کروبی، نقطه عطفی بودند. چرا که راهکار ارائه کردند. در بیانیههای پیشین معمولا با یک سری کلیگوییها و تحلیلهای عمومی روبرو بودیم، اما این که در این بیانیهها راهکار ارائه شده و مطرح شده که برای برونرفت از این بحران چه باید کرد؟ بیش از هرنیرویی برای جناح حاکم مساله ایجاد کرده است. چون با یک سری مطالبات روبروست که حداقل تاثیرش آن است که شکافها را در درون خود جناح حاکم بیش از پیش دامن بزند و نیروهایی را در درون این جناح بیشتر به این نتیجه برساند که نمیشود با این بحران فلهای برخورد کرد و همه را با یک چوب راند. نمیتوانیم سرمان زیر برف فرو ببریم و فکر کنیم بحران حل میشود. تا به امروز به نظر نمیآید که حکومت در مجموع خود نسبت به این بیانیهها واکنش نشان داده باشد. اما از گوشه و کنار میشود فهمید که اختلافات را در درون حکومت دامن زده است. از سوی دیگر به نظر میآید که مناظرههای این هفته بیارتباط با پیشنهادهای رفسنجانی در نماز جمعهی ۲۶ تیرماه نباشد. منتها لزوما به هدفی که خود جناح اصولگرا از پیشبرد چنین برنامههایی دنبال میکند، کمکی نخواهد کرد.
از دیگر خبرهای مهم هفتهی گذشته، قرائت گزارش کمیتهی پیگیری حوادث پس از انتخابات در جلسهی علنی مجلس شورای اسلامی بود. در این گزارش از دادستان پیشین تهران، سعید مرتضوی، به عنوان مقصر اصلی فاجعهی کهریزک نام برده شد. پس از آن، روحالله حسینیان، نمایندهی تندروی اصولگرا در مجلس، در اعتراض به مفاد این گزارش، ابتدا از نمایندگی خود در مجلس استعفا داد و سپس پنجشنبه ۲۴ دی ماه این استعفا را پس گرفت و دوباره به کار خود بازگشت. از آقای شروینی در بارهی این حرکت روحالله حسینیان و نیز چگونگی برخورد قانونی با سعید مرتضوی، فرد پرنفوذ سالهای اخیر نظام در قوهی قضاییه، میپرسم: واقعیت این است که توازن قوا در درون جناح حاکم طوری نیست که استعفای آقای حسینیان تجلیای از شکست یا عقبنشینی تندروها تلقی شود و یا گزارش ارائه شده به مجلس، نشانهی آغاز درک و شناخت تازهتر و واقعیتر جناح حاکم نسبت به حوادث باشد و نشان از آن داشته باشد که میخواهد در جهت حل بحران پیش برود. کل گزارش را که نگاه میکنیم، میبینیم مجموعهای به نام قوهی قضاییه و به طور مشخص فردی به نام آقای مرتضوی زیر سؤال رفته است تا بسیاری از افراد و نهادهایی که در این قضایا مسئول بودهاند، از جمله شورای عالی امنیت ملی، وزارت کشور و… را از زیر ضرب بیرون بیاورد. در عین حال معلوم نیست که در این مورد ترتیب اثری هم داده شود؛ آقای مرتضوی به محاکمه کشیده شود و به طور رسمی علیه او اقامهی دعوی شود. از این جهت نه استعفای آقای حسینیان که امروز برگشت و نه این گزارش در مورد آقای سعید مرتضوی که احتمالا به هیچ نتیجهی مشخص قضایی و حقوقی در مورد خود آقای مرتضوی نخواهد انجامید، نشان از آن ندارد که توازن قوا به شکلی باشد که ما شاهد تحرکات جناح حاکم در جهت شناخت واقعیتهای جامعهی ایران باشیم.
از آخرین موضوعات مهم هفتهی گذشته، طرحی بود که در مجلس شورای اسلامی از سوی گروهی از نمایندگان، مبنی بر قطع کامل روابط سیاسی− اقتصادی با انگلستان، مطرح شد که بنا بر دلایلی از دستور رسیدگی مستقیم در صحن علنی مجلس خارج و برای بررسی بیشتر به کمیسیون سیاست خارجی مجلس محول شد. از سعید شروینی میپرسم: با توجه به بحران سیاسی داخلی و نیز بحران هستهای در خارج که نظام با آن روبرو است، چه انگیزه یا دلایلی برای قطع رابطه با انگلستان میتواند مطرح باشد؟ اتفاقا بردن این طرح به مجلس و بعد هم ارجاع آن به کمیسیون، نشاندهندهی یک سری سردرگمی و تناقضات در رفتار سیاسی داخلی و همینطور رفتار دیپلماتیک و سیاست خارجی جمهوری اسلامی است. در ارتباط با قتل آقای دکتر مسعود علی محمدی در عین حال که معلوم نیست چه کسی انجامش داده، با توجه به تناقضاتی هم که در اطلاعرسانی دولت مطرح است، یکباره بیانیهای که ظاهرا یک گروه جعلی سلطنتطلب قتل را بر عهده گرفته، عمده میشود و چون گویا این گروه در انگلستان پایگاه دارند، تعدادی از نمایندگان طرح قطع رابطه با انگلستان را به مجلس میآورند. بعد هم که آقای لاریجانی اساسا این بیانیه را جعلی میخواند. ولی همین که طرح ظرف یک روز تدوین میشود و بدون این که هیچ کار کارشناسیای روی آن انجام شده باشد به مجلس میرود، از یک طرف نمونه دیگری از وضعیت بد مدیریت در داخل کشور است، از سوی دیگر هم واقعیت آن است که جمهوری اسلامی صرفا به خاطر تروری که پیش آمد، با انگلستان مساله ندارد. به نظر میآید تحلیلهای حکومت مبنی بر این که رسانههای خارجی بحران سیاسی داخل ایران و تظاهرات و اعتراضات را دامن زدهاند و همچنین حساسیتی که روی بیبیسی دارند، در محاسبات حداقل جناح تندرو، برای قطع رابطه با انگستان بیتاثیر نیست. منتها در همین مورد هم شاهد کش و قوس و نوسانات زیادی هستیم؛ از سویی ملوانان انگلیسی را بازداشت میکنند. اما بعد با سلام و صلوات آنان را به انگلستان میفرستند. از آن سو مقداری از سرمایهها و آقازادههای جمهوری اسلامی در انگلستان حضور دارند و تحصیل میکنند و یا سپردههایشان را در بانکهای آنجا دارند. در عین حال مثلا در مورد ام پیتی از این تهدیدها زیاد شده که از ام پیتی بیرون برویم یا نه و هرازگاهی هشدارها و توپ و تشرهایی زده میشود. ولی خودشان هم میدانند که مسایل اینگونه حل نمیشود، بلکه اوضاع را خطرناکتر میکند. انگلستان قدرت کمی نیست؛ هم در ۵+۱ حضور دارد، هم در شورای امنیت هست، هم در منطقه نفوذ دارد و همچنین عضو بزرگی از اتحادیهی اروپاست. قطع رابطه با انگلستان میتواند روی همهی این کشورها تاثیر منفی بگذارد. اما با همهی این احوال میبینیم که طرح به مجلس میبرند، صحبتاش را میکنند و بعد از دو ساعت هم راحت به کمیسیون سیاست خارجی مجلس برمیگردانند و مشخص نیست که چه زمانی بخواهند دنبال آن را بگیرند. میتوان گفت این طرح بیش از آن که شایستهی جدی گرفتن باشد، نشاندهندهی بحران مدیریت در ایران و سردرگمی و روزمرگی کسانی است که عمق بحران سیاسی جامعهی ایران را نشناختهاند و همه چیز را هم به نوعی به خارج وصل میکنند. اما حتی نمیدانند که اگر خارج واقعا نقش داشته باشد، چگونه باید رفتار کنند. |