مرگ تئوکراسی؛ کشتار در تهران نمیتواند ادامه یابد
کریستوفر هیچنز، هفتهنامه نیوزویک ترجمه احسان نوروزی
واژه تئوکراسی (دینسالاری) دیگر از زبانها افتاده و در واقع به دقیقترین شکل ممکن بیانگر ویژگیهای سیستمی است که در آن افرادی به اسم «خدا» ادعا میکنند که حق تسلط بر افراد دیگر را دارند. اما از سوی دیگر، این واژه برای کسانی که تلاش میکنند تا از دخالت در «امور داخلی» جوامع دیگر بپرهیزند، الزامات ناخوشایندی به همراه دارد. تئوکراسی حاکم بر ایران، و بحرانی که گریبان رژیم ایران را گرفته، تقریبا به بهترین نحو ممکن ابهامات پیرامون این معمای دشوار را میزداید و تصویر روشنتری از آن ارائه میدهد.
با قوانینی که روحانیون حاکم بر ایران جاری کردهاند، حتی مردم ایران هم اجازه دخالت در امور داخلی این کشور را ندارند. بر این اساس، آنها حافظان کشور محسوب میشوند و مردم همچون کودکانی هستند تحت تکفل پدری که وانمود میکند مهربان است (بههمین خاطر است که تحقیر دیکتاتوری و انزجار شدید از آن در میان نسل جدید جوانان بالغ ایرانی تا این اندازه مشهود است).
با توجه به شدت و حدت سرکوب مردم در ایران، نتیجه قطعی سیاستهای تئوکراتیک که کاملا آشکار بود، آشکارتر هم شده است: هر حکومتی که تصور کند مشروعیتی الهی دارد، بهناچار با منتقدان و مخالفان خود بهگونهای برخورد میکند که گویی آنها لزوما کافرانی دینگریزند و بنا به تعریف، نامشروع و فاقد حقانیت.
اما حالا بیایید ببینیم این تفکر و سیاستهای برآمده از آن، در برخورد با جهان واقعیتها؛ جهان افسونزدوده انسانی، چه پیامدهایی به بار میآورد و چه بر سر دولت یا جامعهای میآید که از خود- انتقادی سکولار که موجب تخلیه هیجانات و پالایش جامعه میشود، میگریزد و حتی اندیشیدن به آن را ممنوع میکند.
در سال ۱۹۸۸، آقای رفسنجانی در تماسی اضطراری به آقای خمینی گفت که ایران هیچ چارهای ندارد جز اینکه قطعنامه سازمان ملل را بپذیرد و توافقنامه صلح با صدام حسین را امضا کند. دیگر حتی پاسداران و سپاهیان شهادتطلب هم نمیتوانستند خسارتهای فاجعهبار جنگ را نادیده بگیرند. خمینی تا مدتی طولانی در برابر «واقعگرایی» رفسنجانی مقاومت کرد، با این ادعا که «خدا با ماست و سرانجام اراده خداوند موجب پیروزی ما خواهد شد.» اما در نهایت مجبور شد که قطعنامه را امضا کند (جام زهر را بنوشد).
پس از آن خمینی، ناامید از بازیابی اعتبار مذهبی و احیای حیثیت بر باد رفته، زمانی که فهمید اعتراضاتی (از سوی مسلمانان علیه سلمان رشدی (بهخاطر انتشار کتاب آیات شیطانی) صورت گرفته است، در اقدامی عجیب، فتوای قتل این رماننویس هندیتبار ساکن انگلیس را صادر کرد و با این کار به شدت بر تنش میان فرهنگها افزود.
از آن هنگام بود که غرب تلاش کرد تا به درک روشنی از مفاهیمی نظیر «فتوا» و «جهاد» برسد؛ مفاهیمی که با بهرهگیری از زور و صرف هزینههای هنگفت به جوامع غیرمسلمان صادر شد. از آن به بعد - همچنان که ماجرای جنجال بر سر کاریکاتورهای دانمارکی و بحرانهای دیگری نظیر آن نشان داد - نسبت به انتشار هرچیزی در رسانههای دیداری و شنیداری که ممکن است «حساسیت» افراطگرایان اسلامی را برانگیزد، هراسی جدی وجود دارد.
فرید زکریا، دوست و همکار من، چندی پیش در همین مجله مقالهای نوشت و گفت که میان تسخیر دره سوات (در پاکستان) توسط طالبان و بهراه افتادن حملات انتحاری در کشورهای غیرمسلمان، تفاوت بارزی وجود دارد. من همان زمان به او گفتم و یک بار دیگر هم میگویم که اگر به پیامدها بنگریم، این دو رویداد اگرچه متمایزند، اما تفاوت فاحشی با یکدیگر ندارند.
کشوری که تلاش میکند با الگوبرداری از یک کتاب مقدس بر مردماش حکومت کند، بلافاصله خود را در سراشیبی سقوط و رو به زوال خواهد دید: استعداد زنان سرکوب میشود و به هدر میرود، مغز فرزندان این کشور به تسخیر مفاهیمی در میآید که از فرط تکرار در مدارس مذهبی، ملکه ذهنشان شده است، و دانشآموختگان و روشنفکران هم در چنین جوامعی یا در تبعیدند، یا در زندان.
هیچ استثنایی بر این قاعده نمیتوان یافت: افغانستان تحت سلطه طالبان، بدترین نمونه زایش تروریسم از دل فقر بود، و حتی مقامات ایران هم وضعیت حاکم بر آن کشور را محکوم میکردند؛ البته فقط به خاطر کشتار شیعیان در آن کشور، نه واقعیتهای تلخ دیگر.
اما وقتی نتیجهای حاصل نمیشود، شهرها به فساد کشیده میشوند و فرزندان یک کشور تباه میشوند و حتی در حالی که همهچیز به بنبست رسیده، تنها سربازان جوان و بیسواد پلیس امنیت اخلاقی هستند که با جدیت همیشگی فعالیتهایشان را ادامه میدهند، روحانیون چه کسی را سرزنش میکنند؟
آنها چنین اجازهای ندارند که خودشان را سرزنش کنند، مگر در شرایطی که احساس کنند به اندازه کافی خود را فدای آرمانها و ایدولوئوژی خود نکردهاند. بدیهی است که این یهودیان، صهیونیستها و فراماسونرها بودند که با توطئههای خود مانع تحقق اهداف آنان شدهاند. بههمین خاطر، از نظر آنان جنگ مقدس را باید در سرزمینهایی به راه انداخت که شادکامی و موفقیت بیشتری در دل خود دارند.
اگر فکر میکنید در توصیف این مسائل به دام مبالغه افتادهام، به وبسایتهای منتسب به حاکمان تئوکراتیک ایران، یا حماس و حزبالله - که بازو و اهرم فشار ایران هستند - سری بزنید. رهبران این کشور، تنها در پی تحمیل دکترینهای خود به مردم داخل کشور نیستند.
حکومتی ضعیف و شکستخورده که حتی یک مناظره ساده هم در آن به خشونت کشیده میشود، یا هر صدایی که مخالف موجودیت و مشروعیت الهی آن باشد در نطفه خفه میشود، بهسرعت ضعیفتر و با ناکامیهای بیشتری روبرو میشود و چون بنا به ماهیت خود به پارانویای شدید مبتلاست و مقصر همه مسائل را در خارج از مرزهای خود میجوید، در دام هذیانگویی گرفتار میشود و دست به هر جنایتی خواهد زد.
بنا براین، بهترین حالت این است که بخواهیم به مردم ایران اجازه دخالت در امور داخلی کشور و تعیین سرنوشت خودشان داده شود. دلایل قانعکننده بسیاری وجود دارد که بر اساس آن ما باید بر این حق مردم ایران پافشاری کنیم تا این رژیم نتواند در گام بعدی خود از کشتار مردم ایران فراتر رود و کشتار بیرحمانهای را با دستیابی به تسلیحات هستهای در تاریخ ثبت کند.
کریستوفر هیچنز، ستوننویس مجله ونتیفر و نویسنده کتاب «خدا بزرگ نیست».
منبع:
The Death of Theocracy
|
نظرهای خوانندگان
موضع من ممکن است افراطی بنظر آید ولی بعنوان فردی که سالهاست به سیاست علاقه دارم و همواره مسائل را دنبال کرده ام و باشناختی که از طرز تفکر آخوندهای مرتجع حاکم بر این دارم و بویژه منافع اقتصادی کلانی که این اشخاص و حامیانشان برای خود ایجاد کرده اند، معتقدم که اینها بی محابا دست به کشتار وسیع مردم خواهند زد 000ر5 نفر 000ر10 نفر ویا بیشتر و هرصدائی را خفه خواهند کرد زیرا مطمئن هستند که به این ترتیب مردم می ترسند و خانه نشین می شوند. زیاد به عواقب اقدامات شوم خود هم توجه ندارند زیرا بخوبی میدانند که در صورت عقب نشینی و از دست دادن قدرت محکوم به نابودی و یا حداقل از دست دادن ثروتهای ناحق و زندانهای طویل المدت خواهند بود. بنابر این کشورهای غربی دنیا بایستی ملاحظات اقتصادی کوتاه مدت خویش را کنار بگذارند و خطر عظیمی را که در ایران و منطقه وجود دارد درک کنند. موثرترین راه بازدارنده حکومت خونریز ایران قطع درآمد نفت، بستن در تمام سفارتخانه های خارجی در تهران، تعطیل کلیه سفارتخانه های ایران در خارج و صدور حکم بازداشت تمام دست اندرکاران رژیم خامنه ای و احمدی نژاد و تشکیل غیابی دادگاه های بین المللی برای محاکمه این وحشی ها تحت عنوان جنایت علیه بشریّت است. دنیا بایستی خسارات کوتاه مدت این کاررا بپذیرد و هرچه زودتر نیروهای جوان آماده ایران را مسلح کند تا در مقابل زور به ایستند. حکومت خامنه ای بطرز شکننده ای ضعیف است و درصورت مقاومت مسلحانه ظرف چند روز حداکثر از هم فرو خواهد پاشید.
-- فرزند وطن ، Jan 4, 2010 در ساعت 04:12 PMخب حالا که برابر فارسی دینسالاری را داریم چرا ار واژه خارجی استفاده کنیم؟!
-- بدون نام ، Jan 4, 2010 در ساعت 04:12 PMبه همون دلیل که برابرنهاده «مردمسالاری» رو داریم ولی از «دموکراسی» استفاده میکنیم.
-- نویان ، Jan 4, 2010 در ساعت 04:12 PM