رادیو زمانه > خارج از سیاست > تحولات مربوط به انتخابات > ادامه بحران سیاسی ایران و روانشناسی سیاسی رهبر | ||
ادامه بحران سیاسی ایران و روانشناسی سیاسی رهبررضا جمالیreza@radiozamaneh.comروز جمعه ١١ دیماه میرحسین موسوی بیانیهای منتشر کرد که در آن ضمن محکوم کردن برخوردهای خشن نیروهای امنیتی با معترضان در خیابانها، از وجود بحرانهای جدی در کشور سخن گفت. وی در این بیانیه پنج راه حل ارائه کرده که به زعم او میتواند کشور را از بحران فعلی خارج ساخته و دوباره وحدت ملی را در کشور برقرار کند.
این پنج بند عبارتند از: مسئولیتپذیری و پاسخگویی دولت به مردم، مجلس و قوهی قضاییه؛ تدوین قانون شفاف انتخابات در ایران؛ آزادی تمامی زندانیان سیاسی پس از حوادث اخیر؛ آزادی مطبوعات و رسانهها در ایران؛ همچنین به رسمیت شناختن حقوق مردم برای تاسیس احزاب و تجمعات قانونی در کشور. از سوی دیگر، فرماندهان نیروهای انتظامی و امنیتی ایران، ضمن عدم پذیرش کشتار مردم توسط پلیس و نیروهای بسیج، معترضان را به وابستگی به گروههای قاچاقچی و رشوهخوار در کشور، متهم کردهاند. برای بررسی بیشتر این تحولات، با نیما راشدان، تحلیلگر سیاسی و مدیر مؤسسهی مطالعات جامعهی مدنی در سوییس، گفتوگو کردهام. آقای راشدان، درآخرین بیانیهی آقای موسوی، ایشان پنج بند را برای رهایی کشور از مشکلات سیاسی بهوجود آمده پس از انتخابات مطرح کرده است. چقدر خوشبین هستید که این موارد از سوی دولت و به طور کلی نظام، مورد توجه یا استقبال قرار بگیرد؟ عملکرد نظامهای سیاسی را شاید بشود از دو زاویه تحلیل کرد؛ اول از زاویهی جامعهشناسی سیاسی و زاویهی دیگر که در فضای سیاسی ایران بسیار کم به آن توجه میشود، روانشناسی رهبران سیاسی است. به نظر من، آنچه الان در بحرانهای ایران نقش اصلی را بازی میکند، عملکرد روانی و عملکرد شخصی رهبران نظام سیاسی ایران و به طور مشخص آقای خامنهای است. یعنی تصمیمی که ایشان میگیرد، قطعا منطبق بر موضع نظام است. کس دیگری در این تصمیم دخیل نیست و ایشان شخصا دارد تحولات سیاسی و حتی تحولات سیاسی خرد را راهبری میکند. من سوال شما را اینگونه میفهمم که آقای خامنهای با پیشنهاد آقای موسوی چه خواهد کرد؟ و پاسخام به آن این است که ایشان توجهی به این پیشنهادها نخواهد کرد و بر سرکوب بیشتر، حتی بیشتر از روز عاشورا، پای خواهد فشرد. تمام نشانهها و مستندات موجود در فضای سیاسی ایران، حاکی از آن است که آقای خامنهای سرکوب را افزایش خواهد داد. به خاطر یک اصل بسیار ساده؛ باز هم اگر ما روانشناسی سیاسی رهبر جمهوری اسلامی ایران را بدانیم، خواهیم فهمید که او این اعتراضات را نه اعتراض به نظام، نه اعتراض به قانون اساسی و نه اعتراض به انتخابات میداند، بلکه او این اعتراضات را که روز به روز هم دارد دامنهاش گستردهتر میشود، مشکل شخصی معترضین با شخص خودش میداند. ایشان حتی معتقد نیست که این افراد با ولایت فقیه مشکل دارند. بلکه معتقد است که «این افراد با من مشکل دارند». این را تا به حال چندین بار گفته است. در بیانات آقای لاریجانی و دیگران نیز که دقت شود، جالب توجه است که میزان واکنشی که به شعار علیه رهبر جمهوری اسلامی نشان داده میشود، بسیار شدیدتر از واکنش به فرضا پاره کردن عکس آقای خمینی یا به قول خودشان آتش زدن قرآن و شعار علیه مقدسات است. به همین خاطر است که اعتراض به رهبر جمهوری اسلامی ایران، محور و مرکز مختصات این اعتراضات است و ایشان نیز قطعا تلاش خواهد کرد که با شدت آن را سرکوب کند.
آقای راشدان، بحث اینجا است که حوادث پس از انتخابات با شعار خیلی سادهی «رأی من کجاست؟» شروع شد ولی امروز دامنهی این اعتراضات به رهبری و کل نظام رسیده است. چه عواملی موجب شدند که دامنهی مطالبات معترضان به این صورت و به این سرعت عوض شود؟ اساسا همهی این اعتراضات، عامل ثانویهای از کنش اولیهی رهبر جمهوری اسلامی است. اگر او اجازه میداد این انتخابات در همان شکل انتخابات مخدوش سابق که در ایران معمول بوده و افراد میآمدند، تبلیغ میکردند و یک نفرهم برنده میشد که در عمل هم نمیتوانست کار زیادی انجام دهد برگزار شود، هیچکدام از این مشکلات به وجود نمیآمد. هر زاویهای از این داستان را که نگاه میکنیم، نتیجهی مستقیم عملکرد ایشان است، با تبریک زودهنگاماش به آقای احمدینژاد. در واقع رهبر این اعتراضات، نه آقای کروبی است و نه آقای موسوی، بلکه شخص آقای خامنهای است. اصلا مبتکر و بانی این اعتراضات ایشان است. اما سوال اینجاست که آقای خامنهای چه چیزی را میخواهد به دست بیاورد؟ آقای خامنهای که در قدرت اول سیاسی کشور قراردارد. پاسخ به این سوال ساعتها زمان میبرد و همانطور که گفتم، بحثی بسیار نو، دستکم در فضای مباحث فارسی است. آقای خامنهای به لحاظ سیاسی، رهبر سالمی نیست. مانند رهبران دیگر دنیا نیست که بر اساس عقل و منطق عمل کند. ما در میان رهبران مختلف دنیا چند تیپ داریم. چند تیپ بسیار شایع نیز در رهبریت نظامهای تمامیتخواه وجود دارند. رفتار برخی از رهبران از مدلی به نام «پارانوای سیاسی» تبعیت میکند. آنها نفع و ضرر حکومت را نمیبینند. بلکه کلیشهای بسیار صاف و تصویری بسیار منجمد از وضعیت دنیا، وضعیت دشمن و توطئههای ممکن دارند. آنها دائما بر این باورند که افرادی دارند علیه آنها (علیه شخص آنها و نه علیه نظام سیاسی) توطئه میکنند. آنها به هیچ کسی اعتماد ندارند. حتی تعداد بسیار معدودی از دوستان در اطرافشان نیست. شاید حدود یک قرن است که روانشناسان سیاسی دارند روی این پدیده مطالعه میکنند. این تیپ از رهبران، نظامهای سیاسی را میگیرند، ساختارها و نهادهای قانونیاش را در طول مدتی حدود یک دهه، به یک سری نهادهای فرمال تبدیل میکنند؛ وضعیتی که الان پیش آمده است. آقای خامنهای به خاطر ابتلا به این عارضهی روانی- سیاسی که پدیدهی شناخته شدهای است، چارهای ندارد جز این که ریاست جمهوری را در ایران ملغی کند، چارهای ندارد جز این که مجلس و قوهی قضاییه را بیاثر کند. به خاطر این که ایشان اساسا به هیچ نهاد انتخابی، اعتماد ندارد و تصورش این است که دشمنان ایشان و دشمنان ولایت فقیه در دنیا، دائما مشغول توطئه هستند که مثلا مجلس را بگیرند و به دشمن ایشان بدل کنند.
نگاهی نیز به اظهارات فرماندهان نیروهای نظامی و امنیتی پس از حوادث عاشورا داشته باشیم؛ آقای احمدیمقدم، فرماندهی نیروی انتظامی و جانشین ایشان، سردار رادان، به طور کلی منکر کشته شدن کسی از سوی نیروی انتظامی در روز عاشورا شدند. از سوی دیگر هم فرماندهی بسیج، سردار نقدی، گفته است که معترضان در حوادث اخیر، فرزندان خانوادههای قاچاقچیان و رشوهخواران در ایران هستند. ارزیابی شما در ارتباط با این اظهارات چیست؟ من فکر میکنم، فرماندهان نظامی در ایران شناختی نسبی از روحیات آقای خامنهای دارند. از یک سو آنها میدانند که آقای خامنهای به شدت به دنبال آن است که این اعتراضات تمام شود. تا زمانی که اگر حتی یک نفر در شهر تهران بگوید که نتایج انتخابات را قبول ندارد، آقای خامنهای این افراد را رها نخواهد کرد و به آنها دائما فشار خواهد آورد. آنها را تغییر خواهد داد، افراد میانهرو را کنار خواهد زد و افرادی طرفدار سرسخت برخورد خشن، مانند آقای نقدی را خواهد آورد. از سوی دیگر هم آنها با یک واقعیت بیرونی مواجه هستند و آن این که این اعتراضات را نمیتوانند کنترل کنند. به همین خاطر نوعی پریشانی گفتار در افرادی که برای کنترل وضعیت امنیتی کشور منصوب شدهاند میبینیم. از سویی فشار روی آنها بسیار زیاد است که وضعیت را به قول خودشان جمع کنند. اما از طرف دیگر با بهکارگیری همهی این ابزار، نیروها و تمام آزادی عملی که آقای خامنهای در اختیارشان قرار داده، قادر به این کار نیستند. بنابراین دائما ما اظهارات متناقض و دوگانه میشنویم؛ از جمله این که فردی میگوید که «میخواهیم برویم به دانشجویان گل بدهیم»، اما بعد همان مراسم تبدیل به مراسمی میشود که به سمت ملت شلیک میکنند. آقای راشدان، چشمانداز آیندهی تحولات ایران را در سال ٢٠١٠ میلادی چگونه میبینید؟ بحران داخلی از یک سو و بحران هستهای ایران از سوی دیگر. ادامهی این تحولات بسیار به تحولات روانی و شخصی آقای خامنهای وابسته است. من خیلی آیندهی امیدوار کنندهای را نمیبینم. یعنی اگر امید را اینگونه معنا کنیم که دنبال نوعی توافق ضمنی در حکومت جمهوری اسلامی ایران باشیم، افق این توافق بسیار تیره و تار است. به خاطر این که آقای خامنهای به لحاظ روانشناسی سیاسی، قادر به اندیشیدن سالم، صحیح، منطقی و عقلانی نیست و ایشان پشت هر نوع دعوت به توافق، مانند طرح آقای هاشمی یا طرح آقای موسوی، حتی مانند طرح آقای مهدوی کنی، نوعی توطئهی بسیار گسترده برای برکناری خود را خواهد دید. دو گزینه پیش روی ما هست؛ یا حکومت موفق خواهد شد به شکل خونین اعتراضات را سرکوب کند که آن هم در درازمدت و میان مدت، تاثیرات بسیار مخربی بر حکومت خواهد داشت و احتمال ندارد بتواند به این وضع ادامه بدهد. یا این که فشار از ناحیهی معترضین آنقدر بر مجموعهی حکومت فزونی خواهد گرفت که ساختاری در داخل خود نیروهای طرفدار آقای خامنهای شکل خواهد گرفت که به ادامهی رهبری ایشان به این شکل معترض خواهند شد و شاید (احتمال آن زیاد نیست) از داخل گروه محافظهکار افرادی خواستار برکناری ایشان بشوند. بحران هستهای را چگونه میبینید؟ برای افرادی که در خصوص مسایل هستهای با ایران مذاکره میکنند، وضعیت حاضر وضعیتی طلایی است. چرا که درس اول در مذاکره این است که سیاست خارجی تداوم سیاست داخلی است و هر اندازه رقیب شما در سیاست داخلی خود ضعیف باشد، یک سیاست داخلی منسجم نداشته باشد و در کشور خود بیثباتی داشته باشد، موضع شما باثباتتر و محکمتر است. به همین خاطر طرفهای هستهای از وضعیتی که در ایران پیش آمده، زیاد ناراضی نیستند. این وضعیت برای آنها امکانات بسیاری به وجود میآورد. منتها ترسشان این است که کنترل آقای خامنهای و کنترل سیاسی در ایران روی این بازی از بین برود و کل مجموعه به سمت خشونت برود. این هم البته دغدغهی اصلیشان نیست. دغدغهی اصلیشان متوقف کردن روند غنیسازی است. ولی در حال حاضر، من مسالهی هستهای را مسالهی دست چندم ایران میدانم. چرا که برای اولین بار در ٣٠ سال گذشته برای سران کشورهای غربی و سران قدرتهای بزرگ، حتی غیر غربی، این سوال بزرگ ایجاد شده که آیا رهبران ایران قادر به حفظ حکومت هستند یا خیر؟ این سوالی است که تاثیر بسیار منفی بر مجموعهی روابط خارجی کشور خواهد داشت؛ سرمایهگذاری خارجی در ایران متوقف خواهد شد، کشورهایی که به دنبال رابطهی استراتژیک بلندمدت با ایران هستند، فعلا این قضیه را کنار خواهند گذاشت و منتظر تحولات خواهند نشست. این روحیه و احساس در سطح رهبران جامعهی بینالملل ایجاد شده که حکومت ایران در حال فروپاشی است. |
نظرهای خوانندگان
عالی بود
-- رضا ، Jan 3, 2010 در ساعت 10:00 PMاقای خامنه ای اتوریته اقای خمینی را ندارد اما بر جای اونشسته است.پس دائم فکر می کند که دارند علیه او توطئه می کنند.اقای راشدان درست می گوید. اقای خامنه ای به بیماری روحی خاصی دچار شده است وروز به روز این بیماری در او شدت می گیرد.یک تن باید سرنوشت 70 میلیون را رقم بزند و اوهم این طور بیمار ...........
-- بدون نام ، Jan 3, 2010 در ساعت 10:00 PMپارانویا بهترین تشخیص برای ایشان می باشد که همیشه از دشمن فرضی نام می برد. انشاءالله خدا رحمن و رحیم یا عزرائیل و یا شفای عاجل برایشان بفرستد
-- شظشی ، Jan 3, 2010 در ساعت 10:00 PMبا توجه به این نظر، سرنوشت خامنه ای چیزی جز. سرنوشت سایر دیکتاتور ها نخواهد بود!
-- بدون نام ، Jan 3, 2010 در ساعت 10:00 PMشاه هم چنین رو حیاتی داشت. تصورمیکرد همه علیه او در حال توطیه هستند!وتمام سیتم را در کنترل خود گرفته بود1
واعتبروایااولاالباب!
گزارش "امرواقع" ازمیدان "امید"
1- من پیش از این هم ودرجای دیگری نوشته ام که ایده آل آیت الله خامنه ای برای آیندۀ نزدیک جمهوری اسلامی رژیمی توتالیتر است چونان حکومت استالین در اتحاد جماهیر شوروی سابق. وسیستم سیاسی مورد آرمان محمود احمدی نژاد استبداد بی اعتنایی است همچون رژیم سرهنگ معمر قذافی درلیبی. لذا علاقه مندم نگاهی مجمل به برخی از وجوه اشتراک وافتراق این دوبیاندازم دروسع یک "وقت نداریم!" ویک تحلیل مختصر.
2- این هردو شخصیت حقوقی حاکم به مقدرات امروزایران شحصیت های حقیقی متشابهی دارند ولی با دو برون داد متفاوت. به این معنی که درست است که هردو این آقایان ساده زیست، خودشیفته، خودرسول پندارو گرفتار دردگم های فکری پیشا تاریخی خود هستند واستراتژی مشابهی را پی می گیرند؛ ولی درروش ها وتاکتیک ها متفاوتند وهمچنین از نتایج حاصله از این روش ها نیز انتظارات متفاوتی دارند.
3- آیت الله خامنه ای چونان الگوی ایده آل خویش استالین شخصیتی اصولگرا، نظامی، امنیتی، ارعاب گرا ، قاطع، توداروپنهان کا ردارد که معتقد است باید درسیاست داخلی سرکوبگربود ودرسیاست خارجی تهدیدگر. او بشدت علاقه مند به توسعۀ صنایع نظامی وسنگین ودستیابی هرچه سریعتر به سلاح های کشتار جمعی وتسلیحات هسته ایست. وبرعکس عرف غالب ذهنی وعینی روحانیت که "شلختگی!" است؛ شدیداً اهل محاسبه وبرنامه است؛ درمورد علایق کلیدی واصول مورد رسالتش.
4- دکتر احمدی نژاد نیزدقیقاً مثل الگوی خود معمر قذافی است، وشخصیتی بدون اصول، لمپن، لوده، بی اعتنا، مسخره، غیر قابل پیش بینی، خودجلوه گر، اهل نمایش ورسانه ومصاحبه وادعاهای حساسیت برانگیز و.... او بدلیل بدون اصول بودن کمترین باوری هم به علم، برنامه ریزی، ثبات دررفتار وگفتاروکردار خویش ندارد وبسیار محتمل است که موضع گیری هایش درهمۀ زمینه ها از شبی به فردا صبح درتضاد وتنافر کاملی بروزکند وباشد.
5- به خاطرویژگی های شخصیتی برشمرده دربالا، آیت الله خامنه ای حاضر ومشتاق است که اول با کسانی کار کند که به اصول او معتقد باشند. ولی درمرحله ای نازلتروبرای پیش رفتن درمسیر استراتژی خود اوهمچنین حاضراست با هرنحله آدمی سازش کند وکار کند. فقط به یک شرط:" شخص از خودش اصولی نداشته باشد و حاضر باشد بصورت یک مهرۀ مکانیکال ودرمقابل مزد مادی کافی برای او کارکند". ولی دکتر احمدی نژاد قادر وحاضر است که با هرکسی و با هر عقیده ومرام وپیشینه وپسینه ای کار کند واورا جزو اصحاب خودش قراربدهد؛ بشرطی که "نوکر" و"امربر"باشد وکمترین تشکیکی در"برگزیده" بودن احمدی نژاد نداشته باشد ویابروزندهد.
6- پس تا اینجا گفتم که؛ آیت الله خامنه ای یک "فکر" است ودکتراحمدی نژاد یک "جسم"، آیت الله خامنه ای یک"جدیت عبوس" است ودکتراحمدی نژاد یک" مسخرگی لمپن"، آیت الله خامنه ای یک "فقیه – رسول" است ودکتراحمدی نژاد یک "دلقک – رسول". واین دوعنصر متشابه بشدت متضاد ازپنج سال پیش همدیگررا یافته اند درسرنوشت ایرانیان. واضافه می کنم که دشمن آیت الله خامنه ای "افکار" هستند ولی دشمن دکتراحمدی نژاد "اشخاص".
7- دکتر احمدی نژاد مطابق با سرشت شخصیتی شرح شده- بی اعتنا به همه چیز جز خود- اهمیتی قائل نیست برای آیت الله خامنه ای؛ مگر درزمانی که خود "دلقک – رسول"ش درخطر بیفتد. ولی آیت الله خامنه ای به دکتر احمدی نژاد سخت اهمیت قائل است چون که اورا دیوانه ای یافته که می تواند درهیبت یک مزدور نام ونمایش به تحقق "اصول" برجا ماندۀ سی سالۀ اویاری مؤثر برساند.
8- [......ادامه وتطبیق راستی آزمایی - تا اینجا- با گذشته بعهدۀ خوانندگان.....]
9- درماجراهای بعدازانتخابات 22خرداد درابتدا سیاست "بی اعتنایی" دکتراحمدی نژاد دست بالا را داشت. واوج آن زمانی بود که احمدی نژاد درجشن پیروزی خود درمیدان ولی عصرتهران همه چیز را به سخره گرفت وبی اعتنا به آرای کیفی مهندس موسوی درتهران؛ آنان را "خس وخاشاک" نامید. هنگامی که تظاهرات مسالمت آمیزومیلیونی معترضان در25 خرداد شکل گرفت؛ آیت الله خامنه ای خیلی زود دریافت که این اعتراض گسترده یک "فکرواصول" را هدف گرفته است ونه یک "جسم وشخص" را ولذا بدون توجه به سیاست "بی اعتنایی" احمدی نژاد، تصمیم گرفت از سیاست خودش(ارعاب وتهدید) استفاده کند. ولذا آن نماز جمعۀ معروف برگذارشد ورهبرچنگ ودندان نشان داد.
10- ولی هنگامی که تظاهرات معترضان ادامه یافت وبه روزهای مناسبتی مثل روز قدس رسید؛ تصمیم گرفته شد که یک سیاست ترکیبی "بی اعتنایی وسکوت رسانه ای درآشکار وسیاست ارعاب وتهدید درنیمه پنهان" پی گرفته شود. لذا می بینیم که از آن به بعد احمدی نژاد مطلقاً وارد فضای وجود اعتراضات درکشور نمی شود –همان بی اعتنایی ومسخرۀ محبوبش- وآیت الله خامنه ای هم درسکوت نسبی هدایتگر صحنۀ عملیات سرکوب خیابانی می گردد.
11- این سیاست تا روز عاشورا سیاست غالب است ورژیم دلبسته به "گزارشهای حسین شریعتمداری درکیهان- که مرتب درحال شمارش معکوس مرگ جنبش مردم ایران است- " امیدوار وخوشبین به ختم غائله است. ولی درروز عاشورا اتفاق دیگری می افتد واین اتفاق نه تنها پایان کار رانشان نمی دهد که تازه آغاز یک جنبش تمام عیار را برپیشانی دارد. ورژیم سراسیمه می شود، ویک باره تمام تحلیل ها وتفسیرها وامیدواری ها وتاکتیک های خود را بی سرانجام می یابد: دکتر احمدی نژاد لحن دلقکی اش را پنهان می کند تا برای اولین بار"هیئت دولت" تحت زعامتش بیانیۀ رسمی بدهد ووجود جنبش را برسمیت بشناسد! وآیت الله خامنه ای دستور برگزاری تظاهرات می دهد "با هرچه تعداد بیشتری که ممکن باشد ازمؤمن ومزدورومحتاج " ودرهرچندروز متوالی ممکن.
12- وچنین می شود که رژیم یک بار دیگر به تاکتیک –سرکوب- آیت الله خامنه ای روی می آورد واین بار دکتر احمدی نژاد را نیزدرهمراهی کامل خواهد داشت. انتخاب آیت الله علم الهدی امام جمعۀ مشهد برای سخنران تظاهرات حکومتی درتهران نشان می دهد که آیت الله خامنه ای خواسته است حجت را تمام کند وبه معترضان ابلاغ کند که نه تنها اسلام شما ورهبران معنوی تان را قبول ندارم بلکه قرائت بسیاری از همراهان وچاکران امروزم را هم قبول ندارم. وایدئولوژی حاکمیت توتالیتر من درآینده از قشری ترین ومتحجرترین اسلام- چونان شیخ علم الهدی- نشأت خواهد داشت.- ومن درحیرتم از هاشمی رفسنجانی پرلایه که هنوزهم آیت الله خامنه ای رانواندیش می گوید.-
13- و نگارنده البته خوشحالم از اینکه جنبش توانسته تا جایی پیشرفت کند که همۀ داشته های مادی ومعنوی، عده وعده، پنهان وآشکار، فکروجسم، عبوسی ومسخرگی، جدیت ولودگی، پنهان وآشکارو...جمهوری اسلامی را با عریانی به روی دایره بریزد.
14- واین بود آن راز ناگفتۀ پشتیبانی حقیر از "خشونت محدود" روزعاشورای جنبش! زیرا که من تاکتیک سکوت وبی اعتنایی صوری رژیم به جنبش سبز را سم مهلکی می دانستم برای "دردورماندن جنبش". والا من هم مثل همۀ خواهندگان "زندگی درایران" می دانستم وازعمق جان ایمان دارم که خشونت(مرگ) حوزۀ تخصصی وزمین بازی متحجران است وورود به بازی دراین زمین بمعنی پذیرش "مرگ برزندگی" است. درحالیکه شعار بنیادین جنبش سبز"مرگ برمرگ" هم نیست حتی! بلکه "زنده باد زندگی" است.
15- ولذا فروتنانه به فرزندان برومند ایران زمین توصیه وسفارش اکید می کنم که نه تنها از کوچکترین خشونتی پرهیز کنند بلکه- بقول طنزآلود آن فرزانه که پرسیده بود از مسعودبهنود که آیا موقع کتک خوردن حق آخ گفتن دارد!- حق "آخ" گفتن هم فقط مجاز دراندرونی است؛ بخاطر هدف بسیار شریف وبزرگی که دارید. چراکه خشونت باعث از"دور" افتادن جنبش وبازدارندگی از گسترش دامنۀ جنبش می شود. لذا اینک موقع افزودن بر"شدت" جنبش نیست. وباید صبور باشید. هنوز هم جنبش درمرحلۀ "همراه با زندگی عادی" است به تعبیر زیبای میرحسین موسوی.
16- ومشفقانه به چریک های زمان گذشتۀ دهۀ 60 و70 میلادی اخطار می کنم که مبادا زبانم لال آتش بیار معرکه شوند در شکست امید مردم. والبته اگر بازهم زبانم لال چنین توهم وخبطی آدرس مستند بگیرد؛ ماسک ازچهره خواهم سترد برای رودررویی: من تقنگچی هم هستم آخر! یا...هو
بعد از تحریر:
من این مطلب را سه روز پیش وقبل از بیانیۀ شمار17 آقای مهندس موسوی نوشته بودم. ضمن اینکه بیانیۀ مهندس موسوی را مصداق شرف، وجدان واوج ایران دوستی وانسان خواهی او وبسیارمبارک می دانم. ولی ازآنجاییکه بسیار بسیار بعید است که این خیرخواهی جدید هم با پاسخی مناسب مواجه شود؛ لذا فکر خودم را منتشر می کنم. یا...هو
این نوشته دروبلاگ شخصی من هم برای اظهار نظر گذاشته شده است.
-- Dalghak.Irani ، Jan 3, 2010 در ساعت 10:00 PMhttp://dalghakirani.blogspot.com/
اگر موسوی عقب ننشسته پس چرا لحن همه وبسایت ها و حتی کامنت گذاران که تا دو روز پیش دم از فروپاشی رژیم میزدند و شمارش معکوس را آغاز کرده بودند یکدفعه عوض شد حتی بعضی از آنها مثل جنبش شکست نخوردگان و بهنام قدیمی و ... پا را از این هم فراتر نهاده و شروع به تقسیم غنیمت کرده چریک بازی و تروریست مداری را می ستودند و ضمن نفی حق فعالیت سیاسی سلطنت طلبان و ملیها و ملی مذهبی ها و حتی رفقای غیر مسلحشان توده ای فدایی ها (که اکنون به رادیو فردا نفوذ کرده و انتظار دستمزد از امپریالیسم جهانخوار ! سابق دارند در قبال کوبیدن بازرگان و ملی مذهبی ها- همان کاری که با مصدق کردند) خبر از حاکمیت قریب الوقوع چپ مزدور مسلح و شکست بقیه می دادند۰
چی شد پس ؟
شماها جز اینکه مثل لاشخور منتظر بشینین ملت و ملی ها و ملی مذهبی ها و لیبرالها حرکتی ایجاد کنند و موجی بعدش شما بپرید وسط موج سواری و آرتیست بازی و توطئه تا خراب کردن آن کار دیگری هم بلدید ؟ این جنبش را امثال زید آبادی و مجید توکلی و بهاره هدایت و قوچانی و باقی و گنجی و سروش و سحابی و رحمانی و کرباسچی و نوری و .... با خون دل راه انداختند و شما هنرتان تحمیل موسوی و بهزاد نبوی بود به آن
و بعد تزریق دروغ و رادیکالیزم به آن تا مردم را بترسانید و پراکنده کنید۰
سپاه و خامنه ای را ترساندید و حالا باید شکر خوردن و التماس کردن پیشه کنید۰ همین کار را با خاتمی کردید۰
آیا هیچ از خود پرسیده اید چرا هنوز اسرائیل برای شما تابو است ولی خمرهای سرخ و استالین و پوتین هنوز مورد حمایت شماست؟
لطفا یک نفر چپ به این مو ضوع که زورگویی آشکار دولت علیه فدراسیون فوتبال ایران است اعتراض کند (پوتین با اسرائیل رابطه دارد۰) مخصوصا ناصر مستشار که طرفدار حمله اسرائیل بود زمان بوش.
هاآرتص: مقامات فدراسیون فوتبال جمهوری اسلامی به فدراسیون فوتبال اسراییل پیام تبریک فرستادندجلال یحیی زاده رییس فراکسیون ورزش مجلس شورای اسلامی در این باره به خبرگزاری فارس گفته است که بالاترین مقام فدراسیون فوتبال باید در این زمینه پاسخگو باشد
اما علی سعیدلو معاون رییس جمهوری و رییس سازمان تربیت بدنی گفته است در صورت اثبات این خبر با مسئولان فدراسیون فوتبال قاطعانه برخورد خواهیم کرد
-- shyda ، Jan 3, 2010 در ساعت 10:00 PMبا پوزش از چنین کامنتی که زیاد هم مهم نیست ولی عجیب است که اغلب نویسندگان سایت زمانه و بسیاری از کامنت گزاران محترم این اشتباه را می کنند:
کلمه "سلاح" خود جمع مکسر لغت "اسلحه" در زبان عربی است و جمع بستن مجدد آن با علامت جمع فارسی "ها" کاملاً نادرست، بی مورد و اضافی است و سالها است که از سوی فرهنگستان زبان و ادب پارسی نیز گوشزد شده است.
یا باید "سلاح" به معنی "اسلحه ها" را به تنهایی به کار برد، و یا اگر قرار است با "ها" جمع بسته شود، مورد دوم، یعنی "اسلحه ها" را باید به کار برد.
به هر حال، به کار بردن همان جمع مکسر عربی بیشتر توصیه شده چرا که کم حجم تر و صدای آن از نظر هجایی نیز درست تر از "اسلحه ها" است که دو حرف هم صدای "ح" و "ه" پشت یکدیگر می افتند و نوعی سکته ایجاد می شود.
با احترام
-- ملانقطی ، Jan 4, 2010 در ساعت 10:00 PMاگر فرض کنیم تمام نظرات جناب عالی صحیح و روانشناسانه باشند، به چند موضوع از طرف شما عمدا بی توجهی شده است.
-- mansour piry khanghah ، Jan 4, 2010 در ساعت 10:00 PM١-چرا خصوصیات روانی اقای موسوی را بیان نفرموده اید و به خوبیها و بدیهای دوران نخست وزیری وی اشاره نکرده اید؟
٢-چرا نسبت به شخصیت ضعیف سیاسی ایشان ، بلاتکلیفی در تصمیم گیری و منتظر راهنمایی از انگلیس و امریکا بودن توسط موسوی اشاره ای نفروده اید؟
٣-اینکه اقای خامنه ای از نظر درک مسایل سیاسی و اجتماعی در حال حاضر یک سر و کله از رغبا بالا تر است هم مطلبی بیان نشده است.
این حق مردم ایران است که مقایسات عادلانه صورت گیرند و سعی نشود کسی به عنوان بهترین به مردم تحمیل گردد.ضمنا شرایط سیاسی بین المللی نیز جهت تغییر رهبری و یا سیستم کاملا بد می باشد.مخصوصا که جنبش سبز نه رهبری مناسب و نه پشتوانه مردمی خوب دارد و بدتر از همه خود را به دشمن مردم ایران،امریکا،غرب و صهیونیتها چسبانده است.
mansourpirykhanghah@t-online.de
جناب منصور پیرخانقاه، مشکل شما و گروه خونخوران حکومتی فعلی این هست که فکر می کنید جنبش سبز وابسته به موسوی و یا خاتمی هست و هنوز به این درک نرسیدید که این شعارها مطالبات سی سال خفقان و سرکوب هست، هنوز به این درک نرسیدید که برای اولین بار در تاریخ مبارزاتی مردم ایران رهبری این جنبش از پیکره آن یعنی مردم پیروی می کنند یعنی با هر حرکت مردم ما شاهد بیانیه هستیم و اینطور نیست که رهبران جنبش بیانیه بدهند و بعد مردم وارد صحنه شوند. در ضمن دیگه حال همه بهم خورد از کلماتی مثل صهیونیست و آمریکای جهانخوار و ... کمی به شعور خود اضافه کنید.
-- رویا ، Jan 4, 2010 در ساعت 10:00 PMبه نظرمن اگر به تیتر مقاله>> رهبر میلیاردر << اضافه میکردید بهتر بود! اقای محسن مخملباف کارگردان بنام ایرانی در گزارشی از زندگی شخصی آیت الله خامنه ای او را بعنوان میلیاردر نام برده است!
-- بدون نام ، Jan 4, 2010 در ساعت 10:00 PMموسی
رویا خانم عزیز به جای عصبی شدن باید بیشتر دقت کرد.
-- mansour piry khanghah ، Jan 4, 2010 در ساعت 10:00 PMاز اینکه شما یک معترض اجتماعی هستید ،خوشهالم.دوست و هموطن گرامی،ایراد شما به دوستانی که میخواهند موسوی و کروبی را به عنوان رهبر جنبش به مردم تحمیل کنند، وارد است.
ضمنا همانقدر که شما از شنیدن شعار مرگ بر امریکا و مرگ بر صهیونیزم حالتان بر هم می خورد ،منهم از جنایات انان(غرب) حالم دگرگون می شود.لذا چون شما و من هر دو خواهان دمکراسی در کل جوامع بشری هستیم ،ضرورت دارد به ازادی بیان برای مخالفان خود(دگراندیشان) نیز احترام بگزاریم.
ضمنان جنبش سبز اصلا خود جوش نبوده و نیست.انانکه تلاش میکنند اگاهانه انقلاب مخملی طراحی شده توسط انگلس و امریکا را حرکتی خود جوش معرفی و مردم را برای حمایت از ان فریب دهند/اکثرا افراد حزبی و سازمانی هستند که تمایل به هرج و مرج در ایران را دارند.با این امید که چیزی نصیبشان شود.
چگونگی و زمان تمام اعتراضات جنبش از قبل توسط رادیو و تلویزیونهای بیگانه به انان و رهبران (در خدمت استعمارگران) دیکته میشود.
اینکه دولت کنونی هم دولت ایده ال ما نیست/دلیل بر حقانیت جنبش کنونی نمی باشد.
خواست مردم داشتن مسوولین با وجدان و انسان است/نه مسوولین دزد.انهم از جنس مذهبی و دغل باز
نوشتار جالبی است فقط فراموش شد درباره «نارسیسم» خود شیفتگی رهبر هم بگویید. شنیده ام که آسید علی رهبر، فوق العاده مشتاق سفر به خارج و گفتگو و دیدار با رهبران کشورهای دیگر است. که متاسفانه جز در یکی دو مورد موفقیتی نداشته. این یکی از بزرگترین زجرهای روحی آسید علی رهبر است. خداوند به ایشان صبر و تحمل بیشتر بدهد.
-- Homayoun ، Jan 4, 2010 در ساعت 10:00 PMدوست ناشناس، آقای mansour piry khanghah، با حرفهای شما کاملاً موافقم که این جنبش نیز همچون جنبش های مشابه دیگر "هدایت شده" از سوی جاهای خاصی است اما مگر انقلاب اسلامی هم از طرف همان "جاهای خاص" هدایت نشده بود؟
به هر حال، مردم روزی قیام می کنند، یا گروهی بالاخره برای خودش هوادارانی و لشگری از میان همان مردم جمع کرده و گروه حاکم را بر می اندازد چنانچه تاریخ ایران خود بهترین گواه این مطلب است.
مهم این است که چه به تشویق دیگران و چه به خواست و اراده خود ملت یا هردو، در صورتی که این نظام رفت (که بالاخره رفتنی است حتی اگر جنبش سبز باعث آن نباشد مگر آنکه شما هم خدای ناکرده دچار این توهم باشید که اینها راستی راستی نظر کرده امام زمان و امام زمان هم نماینده بر حق خدا بر روی زمین است؟) آنگاه آیا ملت خواهد توانست برنامه ای درست و دولتی به راستی خدمتگزار و نه خادم پرور بر سر کار آورده و از آن مهم تر، بقای چنان سامانه مردمی را تضمین و از آن پاسداری کند؟
براندازی کار خیلی سختی نیست چون نوعی تخریب است و اصولاً تخریب کاری است خیلی آسان تر از سازندگی. سازندگی هم در نخست کار خیلی سختی نیست اما سخت ترین بخش کار همانا پاسداری از بنای ساخته شده در برابر حوادث طبیعی و حملات احتمالی انسانی و همچنین مرمت به موقع و نوسازی آن در موقع لزوم است و گرنه ایران خودمان همچون دیگر نقاط جهان پر است از خرابه هایی باشکوه اما از دست رفته همچون تخت جمشید و کاخ تیسفون و ...
-- موافق ، Jan 5, 2010 در ساعت 10:00 PMببینید مشکل یک سیستم هست نه یک شخص. شما ۲۰ سال یک آدم رو بذار بالا هر چی گفت همه بگن "به به" ، "چه چه"، خوب این ادم اگه دیکتاتور نشه عجیبه. تازه به نظرم این آقای خامنهای کلی هنر کرده که بد از ۲۰ سال به اینجا رسیده. من شخصاً ۱ ساله به این مرحله میرسیدم.
-- Leila ، Jan 5, 2010 در ساعت 10:00 PMببینید این آقای خامنهای یک زمانی اتفاقا بین آخوندا از همه روشنفکرتر بوده. مثلا جز معدود اخوندایی بوده که از شریعتی حمایت میکرد. یا مثلا خودش اهل موسیقی بوده. به تدریج اینجوری شده. یا اوایل زمان خاتمی من یادم خیلی هوای خاتمی رو داشت به طوری که وقتی با طرفداراش بحث میکردم که بابا این رهبرتون که یک چیز دیگه میگه ، میگفتند " آقا تو دلش یک چیز دیگست" !!!
" آقا تو دلش یک چیز دیگست"
مگر خود این مسلمانان واقعی نمی گویند اگر حرف دلت با زبانت یکی نبود نشانه منافق بودن است؟
-- خرده گیر ، Jan 6, 2010 در ساعت 10:00 PM