رادیو زمانه > خارج از سیاست > ایران > «اگر احساس خطر کنند، قطعاً نرمش نشان میدهند» | ||
«اگر احساس خطر کنند، قطعاً نرمش نشان میدهند»مریم محمدیmmohammadi@radiozamaneh.comرادیو زمانه اغلب با صاحبنظران و فعالان سیاسی اجتماعی، گفتوگوهایی در زمینهی تحلیل شرایط موجود و چشماندازهای آینده، با توجه به بغرنجیها و مشکلات شرایط فعلی انجام داده است. این بار نیز در آستانه شانزدهم آذر و حساسیتهای مربوط به آن با آقای حسین باستانی، تحلیلگر سیاسی و روزنامهنگار در پاریس در تحلیلی کلی بر شرایط اخیر ایران گفتوگو کردهام.
پیش از آن که وارد تحلیل کلی شرایط سیاسی بشویم، از ایشان در مورد شانزدهم آذر و رویدادهای احتمالی آن میپرسم: سالگرد ۱۶ آذر در حالی فرا میرسد که شاهد یک سری واکنشهایی که معمولاً پیش از این نوع مراسم عمومی از طرف مسئولان حکومتی بروز داده میشود، هستیم. دوباره هشدارهای مقامهای نظامی انتظامی را میشنویم. دوباره کسانی که در تهران فعال رسانهای هستند، اطلاع میدهند که سرعت اینترنت از همین حالا کند شده است. مسنجرها دچار مشکل شده و عدهای گزارش میدهند که حتی از یاهو نمیتوانند استفاده کنند. همان کارهایی که معمولاً در چنین مواقعی صورت میگیرد. فکر میکنید رویکرد عمومی جامعه نسبت به این روز چه خواهد بود؟ اگر فردا رهبران اصلاحطلب از مردم برای حضور در راهپیمایی و تظاهرات اعتراضی دعوت نکنند، تعداد شرکتکنندگان مانند سابق نخواهد بود. چون تجربهی این چند ماه اثبات کرده است که انبوهترین حضورها مربوط به زمانی است که مشخصاً این دو کاندیدا اعلام موضع کرده باشند. اگر این اتفاق بیفتد، تعداد زیاد خواهد بود. در غیر این صورت تعداد کمتر خواهد بود. ولی در هر حال حکومت مجبور است توان عظیمی را هرزگاهی بسیج کند. برای این که نمیدانند چه اتفاقی میافتد و نمیخواهند قضیه از کنترشان خارج شود. عنایت داشته باشید که این معادلهای است که برای حکومت خطرناکتر از مردم است. این به چه معناست؟ یعنی گیریم که با ادامهی چنین وضعیتی هر دو طرف خسته شوند؛ اگر مردم خسته هم بشوند، نهایت کار این است که حالت به وضعیت سابق برمیگردد، همان چیزی که همیشه بوده است. اما اگر یک زمانی حکومت در این عرصهها خسته شود، نقطهی شکست و فروپاشی خواهد بود که تلاش میکنند هرگز به این نقطه نرسند. اگر همراهی مردم ممکن نباشد، فکر میکنید در داخل دانشگاهها این مراسم برگزار خواهد شد؟ قسمتی که به دانشگاهها مربوط میشود، قطعاً شاهد حضور پرشور دانشجویان در تظاهرات اعتراضی خواهیم بود. یعنی در داخل خود دانشگاهها، قطعاً اعتراضات جدی خواهیم داشت. بپردازیم به تحلیل کلی شرایط سیاسی؛ این روزها دو سخنرانی مهم اتفاق افتاده است. سخنرانی روز گذشتهی آقای هاشمی در مشهد و سخنرانی امروز آقای خامنهای به مناسبت عید غدیر خم. ابتدا به سخنرانی آقای هاشمی و نکات مهمی که در این سخنرانی بود، بپردازیم. این سخنرانی را چگونه ارزیابی میکنید؟ آقای هاشمی از سه زاویهی مشخص به بیان نگرانیهای خود پرداخت؛ یکی از این زوایا عبارت از این است که اوضاع کشور بحرانی است. نه تنها پس از انتخابات، بلکه پیش از انتخابات و حتی دو سه سال پیش از انتخابات هم چنین اظهارنظرهایی از آقای هاشمی شنیده بودیم که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم تأکید میکرد که اوضاع بحرانی است. معمولاً واکنشهای طرف مقابل نیز صریح بوده است و گفتهاند که خیر، بحرانی وجود ندارد. اگر دقت کنید، اسم رمز پیش بردن کار آقای احمدینژاد در داخل نظام جمهوری اسلامی ایران، تأکید بر بحرانی نبودن شرایط بوده است. آقای احمدینژاد به هر علت توانسته است آقای خامنهای را متقاعد کند که سیاستهایش در درازمدت در نظام جمهوری اسلامی بحران نمیآفریند. تأکیدات اخیر آقای هاشمی دوباره بر این است که اوضاع کشور را بحرانی میبیند. چند روز پیش نیز صحبتی از ایشان منتشر شد که حاکی از آن بود که به هر حال در سطح جهانی، اجماعی علیه ما شکل گرفته است. در همین قسمت سؤالی از شما دارم؛ ایشان این اجماع جهانی را ظالمانه نامید. به این ترتیب، انتظار چه حرکتی را از جانب حکومت دارد؟ ایستادگی در مقابل این اجماع جهانی؟ یا حرکت به سمت حل مناقشه؟ صحبت ایشان به طور مشخص این است که باید با جامعهی جهانی به توافق رسید. در خصوص بحران هستهای نیز تردیدی نمیتوان داشت که تصمیمگیرندهی اصلی، علیرغم تمام نمود ظاهری و بیرونی، آقای خامنهای است. آقای خامنهای اگر زمانی به شدت احساس خطر کند و به عبارتی، به شدت بترسد، قطعاً نرمش نشان خواهد داد. اما تا این لحظه، آقای احمدینژاد و تیماش موفق شدهاند به او بگویند که اتفاقی نیفتاده است. در ارتباط با همین نکتهای که اشاره میکنید که «تصمیمگیرندهی اصلی آقای خامنهای است»، آقای هاشمی در مورد اختلافات داخلی هم از ایشان به عنوان تنها کسی که میتواند وحدت را تأمین کند، نام برد. آقای هاشمی دقیقاً انتظار چه سیاستی را در مسألهی وحدت از رهبری دارد؟ ایدهی کلی این است که وحدت داخلی نظام به هم خورده است و حتی اگر به صورت مستقیم هم این را نگویند، فاکتهایی که میآورند و اشاراتشان، حاکی از این است که آنها معتقدند عامل اصلی برهم خوردن وحدت آقای احمدینژاد است و برای برقرار دوبارهی این وحدت، باید ایشان مهار شود. کافی است رهبری دخالت مستقیم خود را از یک حدی پایینتر بیاورد. مثلاً وقتی مجلس هشتم که ترکیب محافظهکار خیلی سفت و سختی دارد، به جایی میرسد که بعد از انجام رأیگیری در مورد وزرای پیشنهادی آقای احمدینژاد، آقای باهنر میگوید: «اگر نظر رهبری این نبود که کابینه باید رأی بیاورد، هفت یا هشت تن از وزرا میافتادند»، نشان میدهد ایشان در هر موردی، اساساً حاضر نیست که بیطرف بماند. مورد به مورد و جزء به جزء به نفع دولت آقای احمدینژاد دخالت میکند. شاید محافظهکاران منتقد آقای احمدینژاد تنها انتظارشان از رهبر این باشد که حداقل دخالتهای مستقیم خود را کمتر کند. آقای هاشمی تأکید زیادی نیز بر حفظ رابطهی میان مردم و روحانیون کرد. با توجه به نارضایتیهایی که امروز در سطح بالای روحانیون وجود دارد، این تأکید به آن معنا است که آقای هاشمی روحانیون معترض را در کنار خود میبیند؟ اساساً آقای هاشمی تکیهی اصلی خود را در فضای سیاسی ایران و در معادلات سیاسی داخل حکومت ایران، بر روی روحانیت قرار داده است و این اتفاق جدیدی هم نیست. شاید نقطهی اوج آن، انتخابات مجلس خبرگان قبلی بود که نیروهای نزدیک به آقای احمدینژاد، لیستی موازی با لیست جامعهی مدرسین و جامعهی روحانیت مبارز ارائه دادند. آقای هاشمی از موضع دفاع از جامعهی روحانیت، سفت و سخت وارد صحنه شد و لیست منسوبین آقای احمدینژاد و مصباح شکست بسیار سختی خوردند. در انتخابات ریاست جمهوری اخیر نیز، زمانی که آقای احمدینژاد به امید این که بر مبارزات انتخاباتیاش تاثیر مثبت بگذارد، حتی در برنامههای زندهی تلویزیونی به افشاگری علیه مقامات روحانی پرداخت، در آنجا هم آقای هاشمی از این زاویه وارد مقابله با او شد و توانست خیلی از روحانیون را با خود همراه کند. در حین انتخابات، شاهد اظهارنظرهای منتقدانهی خیلی از روحانیون ارشد بودیم که دلیل آن البته کارنامهی آقای احمدینژاد در زمینهی دمکراسی و حقوق بشر نبود بلکه از دید آنها، هجمه به جایگاه روحانیت از سوی آقای احمدینژاد و متحدانش بود. اوجگیری آن هم پس از انتخابات و در ماجرای آقای رحیم مشائی بود. آقای احمدینژاد تا کنون از این زاویه مورد مقابلهی جدی از طرف آقای هاشمی قرار گرفته است و به نظر میرسد آقای هاشمی در مجموع موفق بوده که مؤتلفان قدرتمند و پرصدایی در میان روحانیون برای خود دست و پا کند. آقای باستانی، صحبتهای آقای خامنهای به مناسبت عید غدیر خم را چگونه ارزیابی میکنید؟ یک سری از صحبتهای آقای خامنهای مستقیم و صریح بود. ولی یک سری نکات حاشیهای و تلویحی در مورد صحبتهای ایشان وجود داشت که به نظر من، بسیار مهمتر بود. اساساً نفس سخنرانی ایشان در امروز و حال و هوای آن، به یک دلیل خاص، یکی از مهمترین نشانههای وجود اختلاف غیرقابل مهار در نظام جمهوری اسلامی ایران بود. اما به هر حال اهمیت برخی گفتهها بیشتر بوده، چه نکاتی در صحبتهای ایشان به نظرتان رسید؟ یک نکتهی مهم در صحبتهای آقای خامنهای این بود که این صحبتها به طور تلویحی ضد سنی به نظر میرسید. معمولاً مقامهای جمهوری اسلامی سعی میکنند دستکم در اظهارنظرهای رسمی، وحدت را مورد تأکید قرار بدهند. آقای خامنهای هم البته در یک جمله روی آن تاکید کرد. اشارهی شما از ضد سنی، به کدام بخش از صحبتهای آقای خامنهای است؟ البته یادم میآید که ایشان قبلاً هم این اصطلاح را به کار برده بود، ولی امروز خیلی با شرح و تفصیل آن را بیان کرد؛ عید غدیر را «عیدالله اکبر» نامگذاری کرد. برای مسلمانان عیدهای زیادی وجود دارد و فقط یکی از این عیدها مختص شیعهها است. ایشان میگوید از همه مهمتر، همین عید غدیر است و واقعهی غدیر را پرمغزتر از دیگر اعیاد اسلامی نامید. یعنی از عید مبعث مهمتر است یا از عید قربان مهمتر است. اهمیت آن از اعیاد دیگری که برای همهی مسلمانها اهمیت دارد، بیشتر است. پس از آن هم به سنیها توصیه کرد که «البته ما اصراری نداریم که فرقهای از فرق اسلامی، عقاید فرقهی دیگر را قبول کند، اما از بقیه میخواهیم که واقعیتهایی که توسط علمای بزرگی مانند سید شرفالدین عاملی و علامه امینی در بارهی امیرالمؤمنین ارائه شده را مورد تأمل تفکر قرار بدهند.» به عبارت دیگر از سنیها خواست کمی بیشتر فکر کنند که بفهمند واقعاً شیعه برحق است. این صحبتها هم خیلی معمول نیست. شما این را نوعی بیتدبیری در سخن گفتن ارزیابی میکنید؟ یا برعکس، سیاست معینی علیه جامعهی تسنن که بخش اعظم جامعهی مسلمانان را تشکیل میدهد؟ من این را یک روحیه میبینم. الان در کشور ما، به ویژه پس از روی کار آمدن آقای احمدینژاد، روحیهای حاکم شده که احساس میکند در همهی زمینهها، به اصطلاح خودشان باید «به دشمن باج ندهد، به عقاید انحرافی باج ندهد.» یعنی در داخل تمام گروههای سیاسی را سرکوب میکند و تمام نشریات را محدود میکند. در صحنهی خارجی هم میگوید اینقدر قطعنامه بدهند تا به اصطلاح آقای احمدینژاد، «قطعنامهدانشان پاره شود». در عرصهی برخورد با زنان و اقلیتها نیز به همین شیوهی سخت عمل میکند. مدارس دینی را محدود میکند، کاری میکند که ائمهی جمعهی اهل سنتی که منسوب رهبری هستند، پای تریبونهای نماز جمعه، علناً میگویند که دیگر صبرشان به انتها رسیده است. یا این که تعداد اعدامها به حد بیسابقهای میرسد. این یک روحیه است. روحیهای که میخواهد از موضع به قول خودش «سازشناپذیری» تکلیف همه را یکسره کند. با توجه به مجموعهی اوضاعی که تحلیل میکنید، این سؤال باقی میماند که در روزهای آتی چه روندی را شاهد خواهیم بود؟ شدت گرفتن بحران و اختلاف یا حرکت به سوی نوعی تعامل با هم؟ نظام سیاسی ایران پس از انقلاب و حتی میتوان گفت که پیش از انقلاب، در مواجه با بحرانها معمولا حد وسط را نمیگرفته تا زمانی که دیگر امکان هیچ سازشی فراهم نیاید و حکومت از پایینترین موضع، اتفاقی را قبول کند. در خصوص قضیهی گروگانها شاهد همین برخورد بودیم که به انواع و اقسام میانجیگریهای بینالمللی پاسخ منفی دادیم و آخرش در بدترین موقعیت معامله کردیم. در مورد جنگ هم همینطور شد؛ خرمشهر را پس گرفتیم، صلح نکردیم، گفتیم الان جای صلح نیست، باید متجاوز مشخص شود. بعد از آن قطعنامهی ۵۹۸ آمد و در آن از تعیین متجاوز صحبت شده بود. آن زمان هم گفتیم تا تضمین نداشته باشیم، نمیتوانیم صلح کنیم. تا این که آخر جنگ، زمانی که عراقیها داشتند از غرب و جنوب دوباره به خاک ما وارد میشدند، گفتیم که حالا این را قبول داریم و صلح کردیم. در مورد قطعنامه و مسائل هستهای هم به همین سمت پیش میرویم. در مورد مسائل داخلی هم به همین سمت میرویم و تا جایی که کوچکترین امکان آبرومندانهای برای حل و فصل مسائل باشد، معمولاً به آن تن نمیدهیم. مگر این که دیگر هیچ امکانی باقی نمانده باشد. ولی منظورتان از «ما» حکومت است؟ بله، منظورم حکومت است. |
نظرهای خوانندگان
با سلام
-- salaam-irani.blogfa.com ، Dec 7, 2009 در ساعت 05:06 PMچه خوب است كه اين آقاي باستاني نمي دانند كه آقاي خامنهاي رهبر ايران در صحبت هايشان اعلام كرده اند كه موضوع غدير نبايد باعث اختلاف ميان شيعه و سني باشد و اتحاد بسيار مهمتر است.
چه خوب است كه اين آقاي باستاني نمي دانند كه در دوران پاياني جنگ تحميلي ايران بخش هايي از عراق را هم تصرف كرده بود و سپس به موقعيت مرزي قبل بازگشت نمود.
و چه جالب با اعتماد نفس تمام در اين موضوعات اضهار نظر مي كنند.