رادیو زمانه > خارج از سیاست > ایران > «خشونتها تاییدی بود بر ناموجه بودن انتخابات» | ||
«خشونتها تاییدی بود بر ناموجه بودن انتخابات»مریم محمدیmmohammadi@radiozamaneh.comدر میان رؤسای جمهوری بعد از انقلاب ایران و یا شاید اساساً در میان دولتمردان دهههای پیش از انقلاب ۵۷ نیز هیچکس به اندازهی محمود احمدینژاد از لزوم مبارزه با مفاسد اقتصادی و اجتماعی صحبت نکرده و در عین حال هیچ کس به اندازهی او در میان مخالفان خود به دروغ و تقلب متهم نشده است.
احمدینژاد که با وعدهی مبارزه با مافیای نفتی، در انتخابات دورهی نهم پیروز شد، در جریان انتخابات دهم هنوز شعار مبارزه با مفسدان و افشای آنان را میداد. او حتی در یک مناظرهی زندهی تلویزیونی، رقیب خود میرحسین موسوی را به اعمال نفوذ در صدور دکترای تقلبی برای همسرش، زهرا رهنورد، متهم کرد. رقبای او در جریان انتخابات و همچنین مخالفان وی پس از اعلام نتایج انتخابات نیز پی در پی او را به دروغگویی و تقلب متهم کردهاند. به نوعی که شاید بتوان گفت این اولین بار است که بحث رفتارهای اخلاقی در سیاست، اینچنین در جامعه طنین میافکند. آیا واقعا چنین است؟ و اگر اینطور است، محصول کدام عوامل است؟ این سؤالها را با دکتر علیرضا رجایی، تحلیلگر سیاسی و از اعضای شورای فعالان ملی مذهبی در تهران، در میان گذاشتهام.
آقای رجایی ابتدا از رابطهی اخلاق و سیاست در ایران و جوامع دیگر میگوید: نه فقط در جامعهی ایران، در همه جا مسالهی اخلاق و سیاست درهم تنیده است. گرچه در بسیاری مواقع سیاستمداران راهحلهایی برای دور زدن اخلاق پیدا میکنند، اما همیشه مجبورند و در این تلاش هستند که حتی اعمال غیراخلاقی خود را اخلاقی جلوه بدهند. هنگامی که تاکیدات یک جامعه، چه عامهی مردم چه روشنفکران آن جامعه بیش از حد انتظار روی اخلاق متمرکز میشود و به سیاست بیش از حد معمول از موضع اخلاقی نگاه میکنند، حاکی از نوعی بیماری است و آن هم این که سیاست به غایت غیراخلاقی شده و به خصوص با دروغ آمیختگی پیدا کرده است. ولی به نظر نمیآید که توقع عموم مردم از سیاست، همیشه یک رفتار اخلاقی بوده باشد. ضربالمثلهایی مانند «سیاست پدر و مادر ندارد»، حاکی از آن نیست که توقع مردم از دولتمردان راستگویی و درستی است. اما چگونه است که الان این توقعات تبدیل به شعار شدهاند؟ در کنار این دریافت عمومی از سیاست که در همه جای دنیا هم همسان است، مردم با علم به این که سیاست لزوما در همهی احوال رعایت اخلاق را نمیکند، انتظار دارند آنچه که در حوزهی عمومی دیده میشود یا دست کم آنچه را که تشخیص میدهند، به صراحت مستند به دروغ نباشد. درست است که تصور عمومی این است که سیاست نمیتواند همیشه با اخلاق توأم باشد و در مواقعی به قول مرحوم شریعتی «حقیقت در پای مصلحت قربانی میشود»، در عین حال از هیچ سیاستمداری به این دلیل خاص که سیاست لزوما اخلاقی نیست، نمیپذیرند که تبدیل به یک دروغگوی حرفهای بشود. اتفاقا نکتهای که در مورد مثلهای عمومی مردم ایران گفتید، باعث میشود مردم در این که چقدر سیاستمداران و حاکمان یا به طور کلی یک سیستم سیاسی بر اساس حقیقت و ارزشهای اخلاقی استوار است، حساسیت بیشتری به خرج بدهند. آقای رجایی، آیا میتوان در تاریخ معاصر ایران اوج و فرود اخلاق در سیاست را به دوههای مختلفی تقسیم کرد؟ یا دولتمدارانی را که از این لحاظ مشخصتر هستند، نام برد؟ تا آنجایی که دست کم عمر ۴۷-۴۸ سالهی من اجازه میدهد، اگر بخواهم حکم کنم، در دوران پیش از انقلاب و پس از کودتای ۲۸ مرداد، رژیم حاکم نزد بسیاری از مردم چندان مشروع نبود. نمیگویم اکثر مردم، اما در نزد بسیاری از مردم اینگونه بود. هرچند همیشه در چهارچوب یک رژیم نامشروع هم افراد صادقی ممکن است بروز پیدا کنند، اما سمبل صداقت برای مردم تا دورههای خاصی، مرحوم دکتر مصدق بود. در مقطع انقلاب اسلامی نیز باید انصافاً اعتراف کرد که آیتالله خمینی به عنوان رهبر انقلاب در مقطع سال ۵۷ و چند سالهی پس از پیروزی انقلاب، به جهت این که از جانب مردم یک رهبری صادق تلقی میشد، مورد اقبال عمومی قرار گرفت. این مسیر بعد از انقلاب چگونه طی شده و یا کجاها نمود داشته است؟ به نظر میآید، سرمایهی اجتماعیای که انقلاب اسلامی در سال ۵۷ بهدست آورده بود و اقبالی که به رهبری آن تاریخ وجود داشت، تا حد زیادی از آن منظر از دست رفته است. در دورهی آقای خاتمی فرصت بینظیری برای جمهوری اسلامی فراهم شد تا بحران اخلاقیای را که نظام سیاسی داشت دچارش میشد، بازسازی کند و مردم مجددا حس اعتماد خود به حاکمیت را بهدست بیاورند. متاسفانه مقاومتهایی که در برابر حرکت اصلاحی آقای خاتمی شد، باز هم این فرصت را از کف داد. در حال حاضر به نظر میآید که متاسفانه بسیاری از راههای اعادهی وضعی که آقای خاتمی تلاش میکرد ایجاد کند، از دست رفته است. یعنی صرف نظر از این که انتخابات ۲۲ خرداد به چه نحوی برگزار شد، شیوهی برخورد و سرکوبیای که نسبت به معترضان این انتخابات انجام شد و در عین حال، عدم پذیرش مسئولیت سرکوبهایی که در هر حال حاکمیت یا جریان مسلط بر عهده داشت، بیش از پیش سرمایهی اجتماعی جمهوری اسلامی را از کف داد. آیا فقط برخوردی که با معترضان به نتیجهی انتخابات شد، اخلاق رهبران را زیر سؤال برد؟ در حالی که پیش از این نیز در شعارهایی که هواداران کاندیداهای انتخاباتی میدادند، اشاره به راستگویی، دروغگویی و این گونه مسایل، دیده میشد؟ طبیعی است که هر اعتراض اجتماعی وقتی شکل و ابعاد گستردهای پیدا میکند، حاکی از یک مفروض است. آن هم این است که معترضین به اخلاقی بودن جریان مسلط سیاسی، مشکوک و معترض هستند. این اتفاق بدیعی نیست؛ در هر نظام سیاسی ممکن است اتفاق بیفتد که رهبران یک نظام سیاسی در معرض پرسشهای جدی قرار بگیرند و راستگو بودن و به تبع آن، حتی مشروع بودن آنها زیر سؤال برود. یک نظام سیاسی پیشرفته، در چنین مواقعی راه حلها و یا نهادهایی دارد که تلاش میکند خود را بازسازی کند. به میزان نیرومند بودن آن نهادها، توفیق به دست میآورد خود را بازسازی کند و غالبا در نظامهای پیشرفته این امکان نیز فراهم میشود. در ایران این مساله چگونه پیش رفت؟ و به این عدم اعتماد چگونه پاسخ داده شد؟ در ایران، به جای اندیشیدن به راهحلهای نهادی، یعنی نهادهای حل منازعه، پاسخ گروههای وسیع معترض مردم با خشونت داده شد. وقتی خون مرحوم ندا آقاسلطان یا سهراب اعرابی به زمین ریخته شد، معنایاش این بود که مردم در ناموجه بودن رویداد سیاسی ۲۲ خرداد محق بودند. خود نظام سیاسی نیز به این پی برده است و به همین جهت برای آن که آب رفته را به جوی بازگرداند، به جای آن که قاتلان و مجرمان حقیقی در کهریزک و خیابانها را پیدا کنند، در مقابل سفارت انگلیس جمع میشوند، فرافکنی میکنند و آقای دکتر حجازی را که به خانم آقاسلطان کمک میکرده، به عنوان قاتل جلوه میدهند. به این ترتیب، دوباره پدیدهای به وقوع میپیوندد که با مبانی اخلاقی و حتی تاکید میکنم، با مبانی شرعی ما، در تعارض آشکار است و دقیقا به آن حس اعتماد ضربه میزند. به این دلیل روی مبانی شرعی تاکید میکنم که شما اگر فردی متشرع و کاملا سنتی باشید، میدانید که نمیتوانید به فردی بدون ادلهی محکم، تهمت قتل و یا هر تهمت دیگری که معطوف به یک ناهنجاری باشد بزنید و آن را اصل بگیرید. اما میبینید، به فردی که در فیلم دیده میشود که دارد به یک فرد زخمی در حال موت کمک میکند، صریحا عنوان قاتل میدهند. این اصولا با مبانی شرعی ما، صرف نظر از مبانی عام اخلاقی، در تعارض است. همین برخوردها، به تدریج در مردم درکی ایجاد میکند که احساس میکنند دائما دارد به آنها دروغ گفته میشود یا مبانی اخلاقی و اعتقادیشان زیر سؤال رفته است. |