رادیو زمانه > خارج از سیاست > ایران > تقی رحمانی: هیچکس در جامعه نباید حذف شود | ||
تقی رحمانی: هیچکس در جامعه نباید حذف شودحسین علویalavi@radiozamaneh.comانتشار دو نامهی اخیر آقایان کروبی و موسوی، مسائل تازهای را در مورد آیندهی حرکتهای اعتراضی موسوم به جنبش سبز مطرح میکند. یکی از این مسائل، انتظاری است که در نامهی آقای کروبی، خطاب به رفسنجانی در مورد عملکرد مجلس خبرگان و انتقاد از سکوت و نقش منفعل ایشان مطرح میشود. در این زمینه با آقای تقی رحمانی، از فعالان سیاسی گفت و گو کردهام.
آقای رحمانی، سؤال این است که با توجه به سبک و سیاق آقای رفسنجانی در حل و فصل مسائل سیاسی که مبتنی بر اقدامات پشت پرده و لابیگری بوده، آیا در شرایط کنونی که جنبش سیاسی در ایران، ابعاد گستردهی اجتماعی و صورت آشکار پیدا کرده است، هنوز این شکل و شیوهها میتواند کارایی داشته باشد؟ این دو با هم منافات ندارند. ما یک منطقهی مشاع داریم که نگاه امنیتی نظامی، این منطقهی مشاع را به همه تنگ کرده است؛ چه بوروکراتهای داخل حاکمیت و چه فعالان مدنی بیرون از حاکمیت و چه جریان سیاسی دور از حاکمیت. اگر اینگونه ببینیم، باید نگاه امنیتی نظامی، تا آنجایی که ممکن است ایزوله شود. آقای هاشمی رفسنجانی نشان داده است که با این نگاه همراه نیست. اما ایشان شیوههای خاص خود را دارد. اما آقای رفسنجانی باید متوجه باشد که این منطقهی مشاع که ایشان هم در آن شریک باشد و همان حداقل آزادیها و یا بخشی از خواستههای بنیادین ملت است با رفتارها و نگاههای سیاسی امنیتی و نظامی محدود میشود. پس چنین نامهای به آقای هاشمی، آگاهی جامعه را بالا میبرد و در عین حال شاید دست آقای هاشمی را برای حتی یک سری گفت و گوهای پشت پرده که سیاست ایشان است، ایشان معمولا از ظرفیتهای قانونی و حقوقی یا استفاده نمیکند، یا نمیتواند استفاده کند، باز میگذارد. در صفبندیای که امروز وجود دارد و در منطقهی مشاعی که برای همهی مخالفان امنیتی و نظامی شدن جامعه داریم، میان کسانی که به خواستههای بنیادینی مانند آزادی اجتماعات، انتخابات آزادتر، توجه به فصل سوم قانون اساسی که مربوط به حقوق ملت است نزدیک باشند، خود به خود همکاریهایی در اشکال مختلف شکل میگیرد. این نوع همکاری همکاریای کاملا متحد و منسجم نیست، بلکه همکاری در منطقهی مشاع است که امکان دارد افراد با منافع متفاوتی در این منطقهی مشاع شرکت کنند. در نتیجه رهبری آن نیز، رهبری ایدئولوژیک یا کاریزماتیک نیست، بلکه رهبری توافقی و قراردادی است. یعنی تا وقتی که شما روی آن باورها هستید، دیگران نیز با شما همکاری میکنند.
آقای میرحسین موسوی در نامهی اخیر خود بار دیگر بر تقویت شبکههای اجتماعی موجود تاکید کرده است. چنین شبکهای شاید از نظر نیازهای تشکیلاتی این جنبش، یک راه حل باشد، ولی به نظر میآید که چهارچوبهای گفتمانی و سیاسی جنبش از نوعی ابهام و کاستی رنج میبرد که همکاران همان منطقهی مشاعی که شما ذکر میکنید، این نیازها را به اشکال مختلف مطرح میکنند. شما این کاستیها و راه حل آن را چگونه میبینید؟ از نظر من شبکههای غیررسمی مدنی، مانند همین شبکههای اجتماعی و محفلهای خودجوش، در کنار نهادهای مرجع مدنی مثل تشکلات روزنامهنگاران، معلمان، زنان، تشکلات قومی واحزاب سیاسی، میتوانند جامعه را به سوی یک رفتار مدنی سوق بدهند. تکیه روی شبکههای اجتماعی، از سوی آقای موسوی، تکیهی مناسبی است. این نوع تشکیلاتها به جریانها شور و حال میدهد، ولی سمتگیری راهبردی نمیدهد. سمتگیری راهبردی را نهادهای مرجع مدنی و برخی از احزاب سیاسی داخل حاکمیت و شخصیتهای سیاسی مدنی مؤثر میدهند. اشارهی من به نگاه پیوندی و تلفیقی است؛ ضمن این که باید دقت کنیم، جامعهی ایران، بعد از شکست اصلاحات کلان محور سال ۸۴، موجی مطالبهمحور را شروع کرد و بخشی از موج سبز، همان دید مطالبهمحوری را دارد. وقتی آقای موسوی از ۹ خواستهی مشخص صحبت میکند یا همچنین آقای کروبی چند خواستهی مشخص را مطرح میکند، یا وقتی مطالبات اقشار پاسخ داده شد، آنها در انتخابات شرکت کردند. پس خودبهخود، جنبش سبز مانند تیم ملی است، ولی تشکلهای زنان، اقوام، اصناف، تشکلهای صنفی مثل تیمهای لیگ هستند و بسته به میزان قدرتمندی این تیمها، میتوان تیم ملی قدرتمندی درست کرد. مسالهی مهمتر هم این است که این تشکلها باید حتما تکامل پیدا کنند. به این ترتیب، شما از نظر گفتمانی و سیاسی، همان چهارچوب توافقی و قراردادی، بر محور مطالبات را فعلا کافی میدانید و فکر میکنید در حال حاضر به آن شکل نیازی به گفتمان کلان یا چهارچوب سیاسی کلان نیست. نه نیاز است و نه جوابگو است. ما تجربهی مشروطیت و انقلاب سال ۵۷ را داریم. گفتمانهای کلان دولتمحور ما را کامیاب نکرده است. آن زمان ما یا به رهبریهای کاریزماتیک رسیدیم که نتوانستند ما را به دمکراسی برسانند و یا به رهبریهای جبههای، مانند دکتر مصدق رسیدیم که باز پیروز نشدیم. به نظر من این بار به جای این که خانه را خراب کنیم، داریم آجر به آجر، قسمتهای مختلف آن را تعمیر میکنیم. این تعمیر تلفیقی است از مبارزات مدنی مارتین لوترکینگ با تلفیقی از نگاه گاندی و ماندلا، در هند و آفریقای جنوبی، است. مثالی میزنم؛ به قول شریعتی، ما ایرانیها بین روح سامی و هندو هستیم. تلفیق این دو روح به نفع ما است. انقلاب، روح سامی و شورشی ما بود. روح انفعالی منفی هندی هم در ما هست؛ یعنی ساکت شدن. ولی گاندی خلاقیتی خلق کرد؛ به عبارتی، این نوع تئوری باید آجر به آجر ساخته شود. نه این که ما هیچ تجربه و دستاوردی نداریم. ما چیزهای زیادی برای «چه نباید کرد» داریم که باید از آنها، چیزهایی برای «چه باید کرد» درست کنیم. این حرکت، تئوریهای کلان و خرد را با هم میخواهد؛ منتها با یک نکتهی ظریف. این دستاوردهای همین سه ماهه دستاوردهای عمیقی بوده است. اما باید به آنها پرداخت. این بار رهبری سیاسی مدنی را توصیه کنیم و خواستههای بنیادین، ولی مشخص و جزء به جزء را پیگیری کنیم. به نظر من، چنین برخوردی میتواند دستاورد بیشتر و صدمهی کمتری همراه داشته باشد. اگر این فرهنگ در کشور به وجود بیاید که «پیروزی من، شکست تو نیست»، بلکه هر کس باید سر جای خودش بنشیند، میتوانیم به افق بهتری برسیم. در ارتباط با همین رهبری سیاسی – مدنی که اشاره کردید، انتظاری است که گروهی از روشنفکران و نخبگان جامعه، از مراجع بزرگ مذهبی دارند. برای نمونه، در نامهی اخیر چند صد تن از فعالان مدنی، همانطور که در گذشته، در نامهی جمعی از روزنامهنگاران مطرح شده بود، ضمن تمجید از نقش آیتالله منتظری و آیتالله صانعی، از دیگر مراجع سنتی و منتقد حکومت نیز خواستهاند که مواضع آشکارتر و رادیکالتری در این زمینه داشته باشند. این هم سوال خوبی است. به نظر من نحوهی نگاه ما باید مشخص باشد. اگر دید ما این باشد که هیچ کس در جامعه حذف نشود، هر کس سر جای خودش بنشیند؛ نظامیها در جایگاه خودشان قرار بگیرند، مدنیها و دیدگاههای مختلف نیز در جایگاه خود باشند. میدانیم که بخشی از جامعهی ما باورهای سنتی دارد و یک سری ویژگیهای مذهبی نیز در جامعهی ما وجود دارد، باید ببینیم که آیا امروز نیز نگاهی مانند جنبش مشروطیت و یا جنبش ملی به جامعهی روحانیت داریم و یا نگاهمان حداکثری است؟ کسانی که این بیانیه را امضا کردهاند، اکثرا مخالف دخالت نهاد دین در دولت هستند. به همین دلیل نیز از حکومت یا بیرون انداخته شدهاند، یا طرد و نفی شدهاند. مانند مهندس عزتالله سحابی، دکتر ابراهیم یزدی. البته چهرههای غیرمذهبی نیز در میان امضا کنندگان وجود دارند. پس در این نامه، از مراجعی کمک خواسته میشود که از دین دولتی احساس نگرانی میکنند. هر اندیشه و تفکری، محصولاتی دارد. در برخی از حرکتهای مدنی و سیاسی، به محصول توجه میکنیم و در برخی دیگر، به ریشهی تفکر توجه داریم. اگر به نیتها کار نداشته باشیم و به محصول توجه کنیم، خواستههای این بزرگواران، خواستههای خوبی است. آقای منتظری از حقوق شهروندی بهاییان دفاع کرده و طرفدار این است که احزاب سیاسی میداندار اصلی باشند. ایشان معتقد به این است که نقش ولایت فقیه در جاهایی در حد نظارت میآید. به این خاطر، به نظر من، نحوهی روابط مهم است. ما باید توجه داشته باشیم که تفکر مهم است و تفکر سنتی در ایران، همواره جایگاه دارد و این جایگاه را نباید فراموش کنیم. مشکل ما در ۱۰۰ سال گذشته این بوده که میخواستهایم، ناگهان چیزی را حذف کنیم و چیز دیگری بیاوریم که این به چیز بدتری منتهی شده است. |