رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۳۱ خرداد ۱۳۸۸
به بهانه یادداشت روز جمعه شهرام خلدی در روزنامه تایمز لندن

میرحسین موسوی، نخست وزیر «امام» یا رهبر جنبش نافرمانی مدنی

نیک‌آهنگ کوثر
nikahang@radiozamaneh.com

این روزها در بسیاری از رسانه‏های معتبر جهان، نوشته‏های بسیاری در باره‏ی جنبش اعتراضی رأی‏ دهندگان ایرانی منتشر می‏شود.

روز جمعه در روزنامه‏ی «تایمز لندن» یادداشتی با عنوان «چگونه میرحسین موسوی آیت‏الله خامنه‏ای را به تله انداخت؟» منتشر شد.

نویسنده در این یادداشت، با مقایسه‏ی وضعیت دکتر محمد مصدق با میرحسین موسوی، به بررسی گزینه‏هایی که آیت‏الله خامنه‏ای نیز در پیش رو دارد، اشاره کرده است.

در همین رابطه، با شهرام خُلدی، محقق تاریخ دانشگاه منچستر انگلیس که نویسنده‏ی این یادداشت است، گفت‏گو کرده‏ام.

Download it Here!

آقای خلدی، شما در نوشته‏تان، آقای میرحسین موسوی را رهبر یک نهضت نافرمانی مدنی، خوانده‏اید. ایشان در چه قالبی می‏تواند نافرمانی مدنی را رهبری کند؟ در صورتی که خود ایشان برآمده از همین نظام است و نهایتاً، علیه نظام هم فعالیتی نخواهد کرد؟

آقای موسوی رهبر یک جنبش نافرمانی مدنی، در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی است و نه بر ضد نظام جمهوری اسلامی. بنابراین، ایشان رهبر جنبش نافرمانی مدنی به مفهوم تاکتیکی کلمه است و نه به مفهوم استراتژیکی کلمه.

جنبش‏های نافرمانی مدنی که به وسیله‏ی گاندی یا نلسون ماندلا رهبری شدند، جنبش‏های استراتژیکی بودند که هدف‏شان براندازی نظام موجود بود. در هند، علیه امپراتوری بریتانیا و در آفریقای جنوبی، علیه حکومت آفریکانت.

آن‏چه که این‏جا اتفاق افتاده، این است که آقای موسوی دارد از تاکتیک نافرمانی مدنی برای تغییر نتیجه‏ی انتخابات و انجام انتخابات دوباره استفاده می‏کند و به محض این که به این هدف برسد که در نتیجه و نهایتا، رییس جمهور شود، طبیعتا جنبش نافرمانی مدنی که ایشان رهبری می‏کند، به پایان خواهد رسید.


شهرام خلدی، پژوهشگر علوم سیاسی / عکس: محمد تاج‌دولتی

عنوان یادداشت شما این است که آقای موسوی آیت‏الله خامنه‏ای را به تله انداخته است. منظور شما از این تله چیست؟

آقای موسوی این‏گونه رهبر انقلاب را به تله انداخت که آقای خامنه‏ای انتظارش را نداشت که در پی پذیرش بی‏چون و چرای نتیجه‏ی انتخابات، به وسیله‏ی ایشان، بدون این که حتا شورای نگهبان گواهی صحت انتخابات را صادر کرده باشد، آقای موسوی اعتراضی به این شدت بکند.

انتظارش‏ را هم نداشت که آقای موسوی بر خلاف گفته‏ی ایشان مبنی بر این که همه باید نتیجه را بپذیرند، رهبری چنین جنبشی را در دست بگیرد و به این جنبش که قبل از صدور بیانیه‏ی آقای موسوی شروع شده بود، دامن بزند.

در بخشی دیگر از این یادداشت، به این مساله اشاره کرده‏اید که آیت‏‏الله خامنه‏ای هنوز زیر سایه‏ی آیت‏‏الله خمینی قرار دارد. منظورتان از این مساله چیست؟ یعنی آقای خامنه‏ای هنوز نمی‏تواند اقتدار لازم را نشان بدهد؟

به نظر من، نه؛ و این یکی از مشکلاتی است که آقای خامنه‏ای با آن دست و پنجه نرم می‏کند. موضوعی که در متن یادداشت نوشته بودم، ولی چون حجم آن بیش از اندازه می‏شد، مطرح نشده، این است که به به همان اندازه که محمد رضا شاه پهلوی در آن دوازده سیزده سال بعد از حکومت‏اش، تلاش می‏کرد از زیر سایه‏ی قدرت‏مند تاریخی رضا شاه بیرون بیاید و نشان بدهد پادشاهی است که برای خودش کاراکتر مستقلی دارد و بر اساس شایستگی‏ خودش، باید مورد اطاعت قرار بگیرد، تمام طرف‏داران سلطنت و درباریان و سیاست‏مداران برجسته، دائم از پیشرفت‏های زمان رضا شاه صحبت ‏می‏کردند. همه‏ هم سیاست‏مداران درجه یکی بودند که پادشاه جوان نسبت به آن‏ها، دولت‏مرد درجه‏ی دوم بود.

تمام تلاش محمد رضا شاه در آن سیزده چهارده سال این است که به نوعی از شر این سیاست‏مدارها و رجال برجسته‏ی ایرانی خلاص شود و آن‏ها را تحت‏الشعاع قرار دهد تا این که بتواند خود را در صحنه‏ی سیاسی ایران و پشت سکان هدایت توسعه‏ی سیاسی اقتصادی و اجتماعی ایران قرار دهد.

آقای خامنه‏ای هم از لحاظی، دچار همان میراث تاریخی است که محمد رضا شاه پهلوی بود.

در این یادداشت‏ گفته‏اید که اگر اعتراضات ادامه پیدا کنند، آقای خامنه‏ای با سه گزینه‏ی مختلف روبرو خواهد بود. اولین گزینه‏ای که مطرح کرده‏اید، استیضاح رییس جمهور و دولت است. این مساله، چه کمکی می‏تواند به آقای خامنه‏ای بکند؟

یکی از مسایلی که ما انتظار آن را نداشتیم و شاید حتا آقای خامنه‏ای هم انتظار آن را نداشت، این بود که آقای لاریجانی، رییس مجلس، تحت فشار نمایندگان مجلس در اصفهان و تهران و هم‏چنین تحت فشار اصلاح‏طلبان تصمیم گرفت، در باره‏ی کشت‏ و کشتارهایی که در خواب‏گاه‏های دانشگاه‏های تهران و دانشگاه‏های اصفهان صورت گرفته است، دست به تحقیق بزند.

در نتیجه، از آن‏جایی که هم مجلس پیشین و هم مجلس فعلی، به میزان مشخصی با آقای احمدی‏نژاد و دولت‏اش مشکل داشتند و میان آن‏ها تنش خیلی زیادی وجود دارد، به نظر من، از این مجلس دور نیست که خود را در موقعیتی قرار بدهد که بخواهد آقای احمدی‏نژاد را نهایتا، برکنار کند.

گزینه‏ی دومی که در یادداشت‏تان ذکر کرده‏اید، مشابه‏سازی واقعه‏ی «تیا آن من» چین است، یعنی اتفاقی که در سال ۱۳۶۸ در این کشور رخ داد و دولت چین مخالفین و منتقدین خود را شدیداً سرکوب کرد. خبرنگاران و مسئولان رسانه‏های خارجی نیز از چین اخراج شدند. به نظر شما، آقای خامنه‏ای، در وضعیت فعلی، می‏تواند چنین کاری انجام دهد؟

این احتمال وجود دارد. به خصوص، اگر معترضین مرتکب خشونت بشوند و دولت احمدی‏نژاد و سیستم اطلاعاتی و امنیتی که تحت فرمان آقای خامنه‏ای است، بتوانند این خشونت را در سراسر کشور، از طریق رادیو تلویزیون به همه‏ی مردم نشان بدهند و به این شکل، در صفوف اصلاح‏گرایان تفرقه ایجاد کنند.

من فکر نمی‏کنم این اتفاق بیفتد. برای این که تا این‏جا، هر دو طرف از خودشان، شکیبایی قابل توجهی نشان داده‏اند. بله، مردم کشته شده‏اند، ولی مواردی مثل پانزده خرداد و یا هفده شهریور اتفاق نیفتاده است. اگر مردم در هر دو طرف، چه ساختارهای موازی اطلاعاتی امنیتی و چه جنبش نافرمانی مدنی، از این توانایی برخوردار بودند که تا حدودی، برخوردهای خشونت‏آمیز را محدود کنند، دولت این بهانه‏جویی را نخواهد کرد.

دلیل دیگر آن هم این است که اگر کار به خون و خون‏ریزی کشیده شود، ممکن است رشته‏ی امور از دست همه خارج شود و ما شاهد یک انقلاب تمام عیار باشیم. حتا اگر آقای موسوی هم تصمیم بگیرد، رهبری یک انقلاب تمام عیار را نداشته باشد، افراد دیگری در کشور هستند که ممکن است بخواهند این کار را بکنند که در این صورت، کشور از بحرانی به بحران دیگری دچار خواهد شد.

آخرین گزینه‏ای که در یادداشت‏تان، پیش پای آقای خامنه‏ای گذاشته‏اید، نوشیدن از جام زهر است. فکر می‏کنید، آقای خامنه‏ای زیر بار خواسته‏های منتقدین انتخابات برود؟

آقای رفسنجانی و عده‏ای از علما، حتا محافظه‏کارترین علما، ترجیح می‏دهند راه حل سوم، یعنی انتخابات دوباره انجام شود. اما آقای خامنه‏ای و حلقه‏ی دور ایشان موافق نیستند. اگر این اتفاق بیفتد، مجموعه‏ی فشاری که از سوی علمای قم، اگر نگوییم اکثریت قریب به اتفاق، ولی حداقل اکثریت علمای مجلس خبرگان که طرف‏دار آقای رفسنجانی هستند، ممکن است از حربه‏هایی که قانون اساسی در اختیارشان گذاشته، استفاده کنند و به نوعی به رهبر بگویند که برای مصلحت نظام، می‏‏باید بپذیرد که انتخابات دیگری برگزار شود.

یک شرط، البته مهم است و آن این است که آیا در صفوف سپاه تا چه اندازه اختلاف ایجاد می‏شود. ما همه امروز تصور می‏کنیم که فرماندهان سپاه به طور مطلق، گوش به فرمان آقای خامنه‏ای هستند.

در بخش پایانی یادداشت، به معضل مصدق اشاره کرده‏اید. تجربه‏ی مصدق چه نمودی در حرکتی که از سوی آقای میرحسین موسوی و طرف‏دارانش به وجود آمده است، دارد؟

اثر تاریخی مرحوم دکتر محمد مصدق از آن‏جایی دارد ایجاد می‏شود که ایشان، به مفهوم واقعی کلمه‏، یک مشروطه‏خواه بود و معتقد نبود که ایران باید جمهوری بشود. بنابراین، بر اساس استانداردهای آن موقع، دکتر مصدق یک اصلاح‏طلب بود که مایل بود، قدرت واقعا به پارلمان برگردد و مقام سلطنت به امر پادشاهی بپردازد. یعنی سلطنت کند، نه حکومت.

نتیجه‏ی آن را دیدیم که چه شد و متاسفانه، جبهه‏ی ملی دوم که بعد از سرنگونی دولت دکتر مصدق به‏وجود آمد، نتوانست با تاثیری که بعدا نهضت اسلامی آقای خمینی توانست کشور را تحت الشعاع قرار بدهد، یک نهضت مقاومت منفی را برای اصلاح سلطنت رهبری کند.

مشکلی هم که آقای موسوی دارد همین است که اگر ایشان موفق نشود، دو حالت ممکن است پیش بیاید؛ یکی این که ممکن است کشور به پرتگاه (اسم‏اش را جنگ داخلی نمی‏گذارم) منازعه‏ی تمام عیاری که منجر به انقلاب شود، کشیده خواهد شد. یا این که آقای خامنه‏ای با استفاده از ابزاری که در دست دارد، چه قانون اساسی و چه نیروهای امنیتی و نظامی کشور، نهایتا رهبران این جنبش را بازداشت، محاکمه و یا خانه‏نشین کند و همان اتفاقی که برای مرحوم دکتر مصدق افتاد، این بار هم تکرارشود.

مرحوم دکتر مصدق معتقد بود چهارچوب نظام باید حفظ شود. اما نظام باید اصلاح شود و چون آقای موسوی هم دقیقا همین برخورد را در پیش گرفته‏، معضل مصدق پیش روی ایشان هم هست از او اراده‏ی بسیار زیادی می‏طلبد که بتواند این نهضت را ادامه بدهد، بدون این که اجازه بدهد به افراط یا تفریط کشیده شود

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

دوست عزیز این مردم بوده اند که خامنه ای را به دام انداخته اند. البته پایداری موسوی و کروبی بسیار قابل تقدیر است ولی بهتر است دیگر دست از قهرمان پروری برداریم و به نیروی عقل و توانایی مردم اعتقاد پیدا کنیم

-- بدون نام ، Jun 20, 2009 در ساعت 02:50 PM

اين تحليل را قبول دارم و اضافه ميكنم كه شكاف بزرگي كه در طبقه حاكمان جمهوري اسلامي پديد آمده بود علني شده و رهبر هم بر خلاف انتظاري كه از او مي رفت راه ميانه را نگرفت و با موضع گيري صريح روز جمه خود را در برابر خواست مدني ملت ايران قرار داد و معادلات را پيچيده تر كرد، بعيد است اين شكاف در طبقه حاكم ترميم شود و اين خيزش عظيم مدني خاموش شود ، اما بدون شك پيروز نهايي ملتي هستند كه متمدنانه خواستار استقرار دموكراسي هستند.

-- سردار ، Jun 21, 2009 در ساعت 02:50 PM

من هم نظری که اولین نظر است را قبول دارم . این اقای تحلیلگر هم به دام ساختارتفکر شرق شناسان غربی افتاده و قادر به این تصور نیست که مردم ایران هم در مواقع مختلف برمبنای ارزش های خود انتخاب کرده اند . از ادبیات ایشان کاملا واضح است که در یک خانواده با ریشه های فئودال امده اند وشاید تفکر خارج از طبقه مربوط خود را ندارد. ایشان هم از ان دسته ایران شناسانی است که ایران را تنها از روی کتاب می شناسد .

-- مخالف با تفکرکلیشه ای ، Jun 21, 2009 در ساعت 02:50 PM