رادیو زمانه > خارج از سیاست > انتخابات ایران > «اصلاحطلبها با شعار اصلاحطلبی نمیتوانند وارد شوند» | ||
«اصلاحطلبها با شعار اصلاحطلبی نمیتوانند وارد شوند»مریم محمدیmmohammadi@radiozamaneh.com
اما، سکوت ناشی از این شوک، ساعاتی بیشتر دوام نیاورد و بلافاصله، تحلیلهای گوناگون پیرامون علت انصراف وی و گمانهزنیها در مورد آیندهی انتخابات آغاز شد. در این برنامه، نظریات دو کارشناس سیاسی در تهران، آقایان دکتر حبیبالله پیمان، از شورای ملی مذهبی و جنبش مسلمانان مبارز و همچنین آقای عباس عبدی، نویسنده و تحلیلگر سیاسی را پیرامون آخرین وضعیت و شرایط انتخابات و احتمالاتی که در آینده مطرح هستند، پی میگیریم. با توجه به مخالفتهایی که جبههی مقابل در برابر اصلاحطلبان دارد، برای تضمین پیروزی، لازم است که کاندیداهای این طرف با هم، ضمن گفتگویی در بارهی مشکلات اساسی جامعه و راهحلهای موجود، به تفاهم برسند. این راهحلها نیز باید به گونهای باشد که در شرایط موجود، با توجه به ظرفیتهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی جامعه و توازن نیروها در قدرت، این امکان را داشته باشد که پیش برود و عملی شود. نه آنگونه که در دورهی اصلاحات هشت ساله، برخی از شعارها که همه مطلوب هم بود، به دلیل وجود موانع جدی، ضعف نیروهای اجتماعی و اصلاحطلب و قدرت نیروهای مخالف، امکان عملی پیدا نکرد. بلکه به عکس، در اصل هزینههای سنگینی هم بر جامعه و نیروهای اصلاحطلب و آزادیخواهان وارد آورد. نتیجهی نهایی آن هم این شد که دولت اصلاحات در انتخابات بعدی شکست خورد و دولتی روی کار آمد که چهار سال است کشور را به شدت دچار بحران و در آستانهی انواع فروپاشیهای اجتماعی قرار داده است. اما، در عمل این اتفاق نیفتاد. آقای خاتمی ناگهان انصراف داد. انصراف ایشان به چه علت بود؟ آیا نگران آن تنشهای آتی بود که اشاره کردید در دولت قبل وجود داشت، یا رسیدن به اجماع بین اصلاحطلبان، عامل آن بود؟ هر دو عامل موثر بوده است. عامل آن تردیدهای طولانی در این دوره این بود که ایشان مطمئن نبود، در صورت آمدن، اگر هم توانست از فیلتر شورای نگهبان عبور کند، بعد از انتخاب بتواند برنامهاش را اجرا کند. چون پیدا بود که حساسیت خیلی بالایی نسبت به مجموعهی افرادی که با ایشان هستند، وجود دارد که به هیچ وجه نمیخواهند تحمل کنند، یک بار دیگر آن اتفاق بیفتد. تردیدهای ایشان به این دلیل بود. ولی، بعد از آن که اعلام کرد که یا من و یا آقای موسوی خواهیم آمد، عدم هماهنگیای در اعلام کاندیداتوری هر دوی آنها پیش آمد و هر دو از هم گلهمند شدند. وقتی که هر دو مطرح شدند، عامل دوم دخالت کرد که دیگر نباید گذاشت، آنها در برابر هم رقابت کنند. چرا که موجب تضعیف کل جبههی اصلاحات میشود. همچنان که در سال ۸۴ این اتفاق افتاد. آقای عباس عبدی در این باره چه میگویند؟ قبلاً هم گفتهام که اصلاحطلبها با شعار اصلاحطلبی نمیتوانند وارد انتخابات بشوند. به همین دلیل هم آقای خاتمی نمیتوانست بیاید. وقتی هم که آمد، وسط راه مجبور شد برود. بنابراین، شعار اصلاحطلبی، زمینهاش فراهم نیست و فکر هم نمیکنم، هیچکدام از نامزدهای باقی مانده هم بتوانند شعار اصلاحطلبی را به معنای دقیق مطرح کنند و نمایندگی کنند. برای این که توازن قوا بین اصلاحطلبها و حکومت وجود ندارد. وقتی که توازن قوا وجود نداشته باشد، چطور میتوان بر اساس شعار آن حرکت کرد. ولی مطالبات آن در جامعه وجود دارد. چه کسی باید آن را انجام دهد؟ مطالبات آن در جامعه کافی نیست. بلکه لازم است تضمینی به وجود بیاید که کسی میتواند این مطالبات را بسیج کند، نیروها را پشت آن متحد کند و به هدف برساند. چون چنین تضمین و چنین تشکیلات یا فردی وجود ندارد، بنابراین مطالباتاش هم شکل نخواهد گرفت. خیلی روشن، به همین دلیلی که آقای خاتمی کنار رفت. به این ترتیب، آنچه که آقای پیمان یا آقای عبدی صلاح میدانستهاند، انجام نشده است. اکنون در جبههی اصلاحطلبان چه میگذرد؟ آقای پیمان میگویند: الان هم اگر جبههی اصلاحات یک نوع خرد جمعی و مصلحت و خیر عموم را راهنما قرار بدهند، میتوانند شرایطی را فراهم کنند که هم پیروزیشان را تضمین کنند و هم بتوانند در شرایط پیشرو، اصلاحاتی (هر چند اصلاحات حداقلی) را هم در زمینههای اجتماعی، اقتصادی و هم سیاست داخلی و بینالمللی به عمل بیاورند. و آن این که هرسه، هم آقای خاتمی که کنار گرفته، اعلام کند همچنان در کنار کاندیدای دیگر اصلاحطلب، هرکدام که پیروز شوند، هست و با آنها همکاری میکند. از دو نفری هم که در صحنه هستند، در هر حال یکی باید بماند. اگر هم مدتی برای بسیج نیروهایشان و تبلیغات فعالیت میکنند، بروند به این سمت که بنشینند با هم مشورت کنند که کدام بهتر میتواند موفق شود، با این تعهد که با کسی که انتخاب میشود، همکاری خواهد کرد. آقای عبدی صحنهی فعلی را چگونه میبینند؟ در اردوی اصلاحات، به جز آقای کروبی و آقای موسوی، شخص دیگری نخواهد ماند. آقای موسوی را هم نمیتوان گفت که یقیناً در اردوی اصلاحات است. خود ایشان باید نشان بدهد که آیا در این اردو هست یا نه. به این ترتیب، در حال حاضر اصلاحطلبها هیچ راهی ندارند برای این که تشخیص بدهند، بین آقای کروبی و آقای موسوی، چه انتخابی را باید انجام بدهند؟ چه ایرادی دارد که همهی اصلاحطلبها هردوی آنها را حمایت کنند. اگر کسی هم مایل است، به کمپ یکی از آنها برود و به او کمک کند. اما، شرط را بر این بگذارند که هرکدام توانستند شعارهای بهتری بدهند، برنامهی بهتری ارائه کنند و حس بهتری به مردم در انتخابات بدهند، همچنان که جلوتر میروند، از او بیشتر حمایت کنند. اگر هم نشد، هر دو در انتخابات وارد شوند. به نظر من، هیچ مسالهی خاصی نیست. وحدت صوری هم امکانپذیر نیست. این که یکی به نفع دیگری کنار برود، هیچگاه، هیچگاه منجر به این نخواهد شد آرای این به کفهی ترازوی آن یکی برود. چون مردم اینگونه رأی نمیدهند. آنها نگاه میکنند از هر کسی که خوششان بیاید، رأی میدهند. اردوی اصلاحات دو تا مفهوم را به ذهن میرساند؛ یکی در عرصهی مسائل اجتماعی و فرهنگی و دیگری عرصهی اقتصاد است. به نظر میآید، جبههی امروز اصلاحطلبان به شمول آقای خاتمی، متمایل به بازار آزاد و کاهش قدرت دولت بر اقتصاد هستند. در مورد آقای موسوی، این ابهام وجود دارد که ایشان اقتصاد را دولتیتر از آنچه که اصلاحطلبان، تکنوکراتهای نو، فکر میکردند، میخواهد. شما چه فکر میکنید؟ این ابهام وجود دارد. ولی ایشان میتواند رفع ابهام کند. دو ماه وقت دارد این کار را بکند. آنچه که تا به حال ایشان گفتهاند، ادغام اصلاحطلبی و اصولگرایی بوده است. اما به چه معنا، به چه ترتیب، معلوم نیست. قرار نیست همین الان قضاوت کنیم. ایشان تازه آمده و یکی دو تا صحبت هم بیشتر نکرده است. باید به ایشان فرصت داد. دیگران هم قرار نیست همین الان تصمیمگیری کنند. این امکان بین این دو نفر وجود داشته باشد، هر کدام توانستند تحولی در عرصهی انتخابات بهوجود بیاورند و آرای بیشتری را جلب کنند، اصلاحطلبان به سمت او متمایل شوند. فکر میکنید، جامعهی اصلاحطلبان به سمت این نظم که مورد نظر شما است، پیش میرود؟ به نظر من، مسالهای نیست. اصلا نباید دوگانهی آنها را مطرح کرد. این مساله، در انتخابات در شرایط کنونی، اساساً فرعی است. در همین شرایط کنونی، مطالبات گوناگونی وجود دارد و از این نظر، بین دو نامزد، تفاوتهایی هست. ایراد ندارد. هر کسی به هردوی آنها فشار وارد کند و آن مطالبات را مطرح کند. چرا باید یکی از آنها را کنار بگذاریم. هر مطالبهای داریم از آقای موسوی درخواست میکنیم، میگوییم مطالبات ما این است، اگر برآورده میکنی، حمایتت میکنیم. به آقای کروبی هم همینطور. دو تا که بهتر از یکی است. هرکدام توانستند مطالبات را تامین کنند، از او حمایت میکنیم. آقای عبدی، شانس را در مجموع، در کدام طرف میبینید؟ از این بابت میپرسم که برخی میگویند عملکرد چهارسالهی دولت آقای احمدینژاد، شانس اصولگرایان را به طور کلی، برای انتخابات دورهی دهم از بین برده است. به همین دلیل در اردوی اصلاحطلبان شانس بیشتری موجود است. نظر شما چیست؟ تمام این تحلیلها روی هوا است. هر کسی از ظن خود، یار واقعیت میشود. آرمانها و آرزوهایشان را در تحلیلها دخالت میدهند. نه آقای احمدینژاد آنقدر بیشانس است، نه دیگران آنقدر شانس بالایی دارند. به این برمیگردد که در این فاصله، چهگونه رفتار کنند. اگر به عنوان کاندیدا، دو تا حرف پرت و پلا بزنم، کلی رأی از دست میدهم و برعکس اگر دو تا موضع درست بگیرم، کلی رأی برایام درست میشود. بنابراین، قطعیتی در این انتخابات وجود ندارد. عین انتخابات سال ۸۰ نیست که بگوییم یقین، آقای خاتمی برنده میشود، حالا روی تعداد رأی او صحبت کنیم. این انتخابات عین انتخابات قبلی است. در این مرحله، هیچ قطعیتی در آن وجود ندارد. اگر اصلاحطلبان بتوانند توسعه یافتگی خود را در سیاست نشان بدهند، با متانت رفتار کنند، مطالبات مردم رامنتقل کنند، هم آقای کروبی و هم آقای موسوی میتوانند رأی بیاورند. اگر هم رأی نیاوردند، نباید مردم را محکوم کرد، تقصیر خودشان است، وظیفهی آنها است که خوب شعار بدند. بالقوه، این توانایی را دارند. مثلا، اگر کس دیگری بیاید، ممکن است بگوییم، بالقوه توانایی ندارد، این زمین را هرچه هم بکنی، به آب نمیرسد. اما هردوی اینها، زمینی هستند که در چهل پنجاه متری به آب میرسد. حالا باید بتوانند بکنند تا به آب برسند. تعریف آقای پیمان از تفاوتهای دو نامزد چیست؟ مسلماً، آقای موسوی عین برنامهی اصلاحات دو ی خرداد را ادامه نخواهد داد. در این تردیدی نیست. خود او صریحاً گفته است: «اصلاحات همراه با بازگشت به اصول». این حد واسطی است میان اصلاحات و خط امام. چون ایشان انتقادات خیلی تند و محکمی علیه سیاستهای دولت فعلی داشته و بیشتر تکیهاش روی ارزشها و اصولی است که خط امامیها در ابتدای انقلاب، در آن دهه، به لحاظ اخلاقی، تعهدات اجتماعی، تنزه از آلودگی به فساد و امثالهم و طبیعتاً استقلال ملی و این نو ارزشها، داشتند. یکی از اصلاحاتی که ایشان در برنامهی اقتصادی مطرح میکند، همین است که این اقتصاد بیمار ناشی از تسلط دولت و بوروکراسی مریض و فاسد را بخواهد همینگونه در چهارچوب سلطهی دولت بخواهد بازسازی کند. بعید میدانم آنچه که در شرایط جنگ اضطراری بود و بعد از مصادرهی صنایع و بنگاههای اقتصادی که صاحبان آن رفته بودند، الزاماً دولت تسلط پیدا کرد، بعد از سی سال، بخواهند دوباره آن شرایط را تجدید کنند. اگر بخواهیم تفاوت آقای موسوی و آقای کروبی را به جامعه توضیح بدهیم، شما این تفاوتها را در کجا میبینید؟ آقای کروبی هم اگر بیاید، چارهای ندارد جز این که با فساد موجود مبارزه کند و به اقتصاد سامان بدهد. اما کسانی که میخواهند حل مشکلات اقتصادی فعلی را با سیاستهای کاملا لیبرالی و باز انجام بدهند، به نظر میآید، موفقیتی نخواهند داشت. من فکر نمیکنم، اقتصاد ایران را بتوان در شرایط موجود، در یک شرایط کاملا لیبرال اقتضایی و اقتصادی سامان داد. چنین برنامهای مشکلات خیلی جدی ایجاد میکند و مانع از رشد تولید داخلی میشود. این فرق میکند با فرصت دادن به بخش خصوصی برای فعالیت کردن. خصوصیسازی با آزاد سازی اقتصادی دو مقوله هستند. آیا میتوانم اینطور برداشت کنم که از نظر شما، آقای موسوی اقتصاد خصوصی را توسعهی تولید داخلی میداند و آقای کروبی، بیشتر به دروازههای باز اقتصادی معتقد است؟ |
نظرهای خوانندگان
مردم به این نتیجه رسیده اند که در سر صندوقهای رای نمی توانند سرنوشت خود را تغییر دهند و جکومت هم به این نتیجه رسیده است که برای حفظ حکومت تغییر خطرناک است . اصلاحات یک فرصت بوده است که به پایان رسید همانطور که تئوریسین اصلاحات خودش گفت : اصلاحات مرد پس ... هر رهبری که در لحظه های تاریخی نتواند از قدرتی که پشت سرش ایستاده اند استفاده کند عاقبتی بهتر از اصلاح طلبی مدل ایرانی نخواهد بود . حتی « انقلابات»مخملی و نارنجی و آبی و ... هم تنها با به میدان آوردن مردم به خیابانها توانست استبدادیون را سرنگون کند نه مانند اصلاح طلبان ایرانی که دنبال چانه زنی و معاملات پشت پرده بودند . از این روست که هم مردم و هم حکومت تصمیم خودشان را گرفته اند از این پس دیگر منطق نیست که تکان های اجتماعی را هدایت می کند بلکه زور و قدرت طرفین است که تعیین تکلیف خواهد کرد . نه دیگر حکومت از منطق و با منطق و قانون سرکوب می کند و نه مردم دیگر به قانون و انتخابات و امثالهم ... وقعی می گذارند . از این پس هر روز اعتصاب ؛ تحصن ؛ تظاهرات و سرکوب و خشونت از طرفین است که تعیین تکلیف می کند . دیگر حتی اگر جمهوری اسلامی خدا را هم برای مردم بیاورد دیگر مردم فریب هیچ حرفی را نخواهند خورد . تنها قدرت و خشونت از این پس تناسب قوا را تعیین می کند . دوره پند ها و نصیحتهای اصلاح طلبانه برای هر دو طرف به پایان رسیده است . فقر و گرسنگی و ... دیگر گوش به هیچ حرفی نمی دهد .
آب در هاون کوبیدن و خاک در چشم مردم پاشیدن.
-- Solh ، Mar 21, 2009 در ساعت 02:08 PM