رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲ مرداد ۱۳۸۷
درباره سیمای جنایتکارانه کارادزیچ

کارادزیچ، آیشمن نیست!

نادر فتوره‌چی

من صدای رشته رشته‌های مغاک را می‌شنوم
که بی‌وقفه باز می‌گردند چونان آوازه‌خوانی پیر و فرتوت
که سکوت را دریده‌اند و صدا گشته‌اند
شهر چونان عودی خوش بو می‌سوزد
و در غریو دودش صدای آگاهی ما پیچده است

راداوان کارادزیج - شاعر و جنایتکار جنگی

بر اساس گزارش‌های توام با شادی، رادوان کارادزیج در روزی آفتابی در بلگراد بازداشت شده است. او متهم به قتل عام دست‌کم هشت هزار انسان ‌در سربنیتسا در زمان رهبری‌اش به عنوان دبیر کل حزب دموکراتیک- حزب اکثریت در پارلمان و حامی میلوشویچ در دوران ریاست جمهوری - است.

او شاعر و روانکاوی است که در نیویورک تحصیلات‌اش را در دانشگاه کلمبیا و در رشته روانشناسی تحلیلی ‌با مدرک دکترا به پایان رسانده و بعد از آن ‌به‌واسطه آشنایی‌اش با نویسنده‌ای ‌ملی‌گرا ‌به نام دوبریکا کوسیس به «سیاست» پای گذاشته است.

دو جمله فوق‌، ‌آسان‌ترین روایتی است که می‌توان از پیشینه و زندگی این جنایتکار علیه بشریت و نحوه ورود‌اش به «سیاست» ارائه داد.

اما واژه «سیاست» در باره او کمی مساله‌دار است. کارادزیج در واقع تنها در مقطعی که در مقام چریک وابسته به گروه‌های زیر زمینی هوادار غرب لیبرال و بازارهای آزاد ‌در برابر گاردهای سرخ و ارتش مارشال تیتو می‌جنگیده،‌ سویه‌ای نزدیک به حقیقت از «سیاست» را ادراک کرده است. سیاستی که در سرزمین او با خشونت چندان مرز شفافی ندارد.

حیات سیاسی او اما دو پاره است و چریک بودن در مقام سوژه‌ای «راست‌گرا» و «ضد‌کمونیست»، تنها بخشی از آن را بازنمایی می‌کند، که از قضا در همین دو سه روزی که از بازداشتش می‌گذرد‌، چندان رغبتی به برجسته شدنش وجود ندارد.

نیویورک تایمز‌، اولین روزنامه‌ای بود که دستگیری او را با هیاهو و شادی اعلام کرد‌، هیچ اشاره‌ای به حضور وی در امریکا، طبع شاعرانه‌اش- همچون هیتلر، مترنیخ و ...- و سابقه‌اش در کمونیسم‌ستیزی، طرفداری‌اش از استقرار نظامی لیبرال-دموکراتیک در یوگوسلاوی سابق نکرده است.


کارادزیچ، ۱۱ سال با تغییر چهره روزگار گذراند/ عکس از AFP

مدام او را جلاد، قصاب، جانی ، آدمخوار و ... معرفی می کنند. شکی هم نیست. او جنایتکار علیه بشریت است. اما این تنها بخشی از حیات سیاسی او را بر ملا می‌کند.

حال بماند که احتمالاً از اکنون تا زمانی در حدود ‌دو سه هفته‌، تمامی تلویزیون های بین‌المللی‌، روزنامه‌ها و مجلات پرفروش عکس‌های او را قبل و بعد از دستگیری‌، بارها نشان خواهند داد و چاپ خواهند کرد و در کشورهای پیرامونی نیز مدام به حکام توصیه خواهد شد که از مسیری که ‌کارادزیج سیاست را معنا کرد، بر حذر باشند و به راه راست بیایند و دموکرات شوند و حقوق شهروند را پاس بدارند و نکنند آن‌چه را که او کرده است. و این سناریویی تکراری است که پس از پایان جنگ دوم جهانی مدام در حال تکرار است.

‌حتی بعید نیست که مجلات زرد هم عکس‌هایی از او در حالات غیرمعمول مثلاً در استخر شنا، در حال قهقهه زدن با زنان و... چاپ کنند و داستان‌هایی از ماجراهای عشقی و هوس‌های جنسی و بیماری‌های روانی آقای جنایتکار بنویسند.

سیاست در مقام «سیاست‌گاه» یا همان «مسلخ»، «میدان اعدام»، «محل استقرار دستگاه موسیو گیوتین»‌، همه آن چیزی نیست که ما امروز می‌توانیم کارادزیچ را با آن نام‌گذاری کنیم.

او سویه‌ای قابل ادراک از «شر اعلی» منتشر است و ‌نه آن شر مبتذلی که آرنت در باب آیشمن از آن سخن می‌گوید؛ سویه اهریمنی کارمندی احمق و بی‌مایه که از سر «ندانستن» جنایتکار علیه بشریت نام گرفته است.

در این‌جا ما با اهریمنی مواجه‌ایم که در اولین واکنش‌اش به دستگیری خود، کل ساختار مدافع حقوق بشر را که در دادگاه لاهه متجلی است، فاقد اعتبار می‌داند و به سخره می‌گیرد (بر‌خلاف آیشمن که در دادگاه اورشلیم‌، مدام به قوانین دادگاه نورنبرگ اشاره می‌کرد).

سیمای جنایتکارانه کارادزیچ به ‌این پرسش دامن می‌زند که چگونه است که پس از پایان نازیسم و فروپاشی شوروی که لیبرالیسم خود را تنها عامل محو آن‌ها جا می‌زند، و قاعدتاً بر اساس ادعای لیبرال‌های وطنی جهان مملو از خوبی و خوشی شده (افزایش طول عمر، افزایش درآمد و قدرت خرید‌، افزایش مصرف پروتئین، امید به زندگی، آب لوله کشی و...‌) که چپ‌ها کورند و این ‌زیبایی‌ها را نمی‌بینند، «شر» پوستینی «غیر مبتذل» بر تن کرده است.

آیا کسی می‌تواند مدعی باشد که کارادزیچ، هم‌چون آیشمن «ندانسته» جنایتکار علیه بشریت شده است؟

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

آقای فتوره چی عزیز
به نظر شما آیا،چریک بودن کارادزیچ و مبارزه اش با مارشال تیتو،یا دفاعش از لیبرالیسم و بازار آزاد در زمان یوگسلاوی سابق مجوز قتل عام غیرصربهاو نسل کشی بوسنیایی ها می تواند باشد؟ آِیا موارد برشمرده در بالا می تواند آب تطهیر بر دستان این قاتل بریزد؟ از شر اعلی سخن گفته اید،و شر اعلی فقط با مفروض خودتان قابل قبول و درک است که این شر را "غیرمبتذل" می دانید.
آیا لیبرالیسم تا به این حد نزد شما منفور است که کارادزیچ را نمونه شر اعلی و غیر مبتذل ،به صرف آگاهی به جنایت اش در می یابید؟

-- نی لبک ، Jul 23, 2008 در ساعت 01:30 PM

سلام
مطلبی بسیار زیبا و جالب بود و جا داشت که بسط بیشتری می‌یافت.
دانستن یا نداستن جنایت، ابتذال شری که آرنت اشاره می‌کند یا بربریت جهانشمولی که توماس مان معتقد به آن بود؛ هیچکدام در نفس جنایت تاثیری ندارد.
فراموش نکنیم بودن افراد بسیاری همانند کارادزیچ در همان آلمان. همان افسرانی که شبانگاه پس از پایان پروِِژه کشتار مردمان زائد به موسیقی باخ گوش می‌دادند و اشعار هولدرلین را می‌خواندند.
از این منظر شاید کارادزیچ هم در محاکمه خود مانند آیشمان رفتار کند و دست به معکوس سازی قواعد اخلاقی زند. کسی چه می‌داند.
به هرحال امید که بیشتر بنویسید و ممنون.

-- بدون نام ، Jul 23, 2008 در ساعت 01:30 PM

باز چپي ها يه موضوعي پيدا كردند كه به ليبراليسم فحش بدهند.
آقا جان اتفاقا همين كه نظام جهاني (كه امروز دست ليبرالها افتاده) يك آدمي را كه طرفدار بازار آزاد بوده به دليل جنايتش محاكمه ميكند يعني اين كه هنوز هم (علي رغم نقاط ضعف نظام ليبرال) مي شود به ليبراليسم اميدوار بود.
دفعه بعد كه خواستيد به يك بهانه اي به ليبراليسم فحش بدهيد اول با خودتون فكر كنيد ببينيد آيا در هيچ كدوم از بهشت هاي سوسياليستي يك هوادار سوسياليسم را به خاطر جنايتش عليه بشريت محاكمه كردند يا نه؟

-- بدون نام ، Jul 23, 2008 در ساعت 01:30 PM