مصاحبه مجله "دويچه ميليتر تسايتونگ" شماره آوريل 2008 با پروفسور محسن مسرت
«صنعت جنگ آمریکا از بی ثباتی در منطقه سود می برد»
ترجمه: احمد احقری
توضيح مولف: پس از انتشار مصاحبه در مجله "دويچه ميليتر تسايتونگ" (د. اِم. سِت)، تازه با تذکر دوستان از مواضع سياسی-اجتماعی واقعی اين مجله آگاه شدم. برخلاف ادعای سردبير مبنی بر تعلق مجله به جناح راست محافظه کار، متوجه شدم که مجله نه راست محافظه کار، بلکه يک نشريه راست افراطی است. طبيعی است که در صورت اطلاع اينجانب از خط سياسی آن، قطعا از انجام اين مصاحبه خودداری میکردم. اما اکنون که اصل آلمانی مصاحبه منتشر شده و همزمان نيز ترجمه فارسی آن آماده شده است و با توجه به محتوای مصاحبه و اهميت پيام های آن، که کاملا مورد توافق اينجانب است، متن آن را در اختيار علاقمندان قرار می دهم.
د. اِم. سِت: آقای پروفسور مسرت، ويليام فالون، فرمانده ارشد نظامی ايالات متحده برای منطقه خاور نزديک، تنها پس از يک سال به طرز غيرمترقبه ای از سمت خود استعفاء داد. ظاهرا علت اقدام او، سياست ايالات متحده آمريکا در قبال ايران است. درياسالار فالون با تاکيد بر اهميت ديپلماسی، دولت واشنگتن را با اين عنوان که "تفسيرهای جنگ طلبانه عموما کمک ويژه ای به حل مشکل نمی کند"، مورد نکوهش قرار داد. اين اقدامِ يک مقام بلند پايه ارتش ايالات متحده را چگونه می توان ارزيابی کرد؟
مسرت: صادقانه بايد گفت که اين نشانه بدی است، چرا که بدون اهداف واقعی جنگ طلبانه ايالات متحده آمريکا چنين اقدامی بی معناست.
د. اِم. سِت: معتقد هستيد که تحقق جنگ عليه ايران واقع بينانه است؟
مسرت: بسياری، از جمله خود من، پس از انتشار گزارش مشترک 16 سازمان اطلاعاتی و امنيتی آمريکا در نوامبر سال قبل، که بر اساس آن هرگونه دليلی برای جنگ را از چنگ آمريکا ربوده بود، نفس راحتی کشيدند. با اين وجود اسرائيل فورا شک خود را به آن ابراز نمود. بوش و چِنی ماه ها سکوت اختيار کردند، آشکارا به فراموشکاری مردم تکيه زدند، ولی اکنون باز با صدای بلند بر طبل جنگ می کوبند. تا ماداميکه اين ها بر مقدرات آمريکا حاکمند، جنگ با ايران را نمی توان منتفی دانست. اين موضوع به اعتقاد من برای رياست جمهوری مک کين هم صادق است. حد معقولی از هشدار و آماده باش ضروری است، تا اگر قرار است جنگی بشود، بتوان به موقع از آن جلوگيری کرد. علاوه بر نقشه های قديمی نومحافظه کاران که می خواهند تعويض حکومت ايران را هم از طريق جنگ به انجام برسانند، دليل تازه ای نيز در زمينه سياست داخلی به آن اضافه شده است، منظورم باراک اوباما است. تصور کنيد اسرائيل به مناسبت پرتاب اولين سفينه ايران به فضا در تابستان آينده، با شعار مردم پسند "ديگر صبر کافی است"، ابتدا به تنهايی به بمباران تجهيزات اتمی، موشکی و سايت های پرتاب موشک بپردازد و دولت ايران با ضربات متقابل واکنش نشان دهد. آن وقت است که بوش و چِنی با طرح اين که آمريکا نبايد متحد خود را تنها بگذارد، به سهم خود وارد کارزار شوند. نومحافظه کاران به اين ترتيب نه تنها به آرزوی خود دست می يابند، بلکه همزمان با اين هدف موفق میشوند با ايجاد جو جنگ عليه ايران و تهييج احساسات ناسيوناليستی از موفقيت باراک اوبامای ضد جنگ هم جلوگيری کنند.
د. اِم. سِت: بهانه اصلی کشمکش ايران و آمريکا برنامه اتمی ايران و همچنين تعبيرات ضداسرائيلی رئيس جمهور ايران محمود احمدی نژاد است. به نظر شما دو عامل نامبرده تجهيز کلامی و نظامی عليه ايران را توجيه می کند؟
مسرت: به اعتقاد من، خيلی سخت. بيش از هر چيز به نظر می رسد اين ها بهانه ای هستند برای راه اندازی جنگی تازه در خاور ميانه. به عنوان مثال سلاح های هسته ای پاکستان، که در حال حاضر موجودند، با گشاده رويی از سوی ايالات متحده پذيرفته شده است، در حاليکه اين سلاح ها برخلاف برنامه اتمی ايران، هم اکنون خطری جدی برای منطقه می باشند. دليل تدارک جنگ عليه ايران در حقيقت قبل از هر چيز آرزوی نومحافظه کاران ايالات متحده آمريکا برای تعويض رژيم ايران است، تا از اين راه "مخل نظم و آرامش" را از منطقه بزدايند.
د. اِم. سِت: شما به زرادخانه سلاح های اتمی پاکستان اشاره کرديد، که البته هنوز در دست متحد آمريکا، پرويز مشرف می باشد. کشور تحت تاثير ناآرامی داخلی است. آيا احتمال اين خطر وجود دارد که تسليحات هسته ای پاکستان به دست نيروهايی بيفتد که کمتر می توان به آن ها اعتماد کرد؟
مسرت: به هيچ وجه نمی توان اين مورد را از مد نظر دور داشت، چون مشخصا در دستگاه نظامی پاکستان نيروهای راديکال اسلامی نفوذ دارند.
د. اِم. سِت: شما معتقديد که ايران خطری برای منطقه خاور ميانه و نزديک و نيز "دنيای غرب" می باشد؟
مسرت: ايران در حال حاضر تنها قدرت باقی مانده در منطقه است که به ساز آمريکا نمی رقصد. اين کشور با مسامح سلطه جويانه آمريکايی ها برای کنترل کامل منابع زيرزمينی و راه های انتقال نفت و گاز به اقصی نقاط جهان مقابله می کند. ايران حتا در موقعيتی است که قادر است در اتحاد با تعدادی از کشورهای ديگر نفت خيز در منطقه، دلار را به عنوان ارز معاملات نفتی با خطرات جدی مواجه سازد. البته جايز نيست به خطر افتادن منافع سلطه جويانه آمريکا را با به خطر افتادن منافع دنيای غرب يکی دانست! به عنوان مثال ارز تجاری قوی ديگری مانند يورو قادر است در کنار دلار نقش ثبات دهنده ای برای اقتصاد جهانی داشته باشد، حتا برای اقتصاد معيوب ايالات متحده، چرا که اقتصاد ملی آمريکا تنها به لطف دلار به عنوان ارز راهبر، توانسته به رحمت ثمرات اقتصاد ملی ديگر کشورها از طريق وام های عملا بلاعوض خود را سرپا نگهدارد. از اين رو نفع جامعه بين المللی ايجاب می کند که اقتصاد ملی ايالات متحده به جای مقروض شدن مستمر و افت ارزش دلار، از طريق توانمندی های خود رونق داشته باشد. شايد وقتی باراک اوباما از "تغيير" حرف می زند و سعی می کند با شعار "ما می توانيم از پسِ آن برآييم"، به آمريکايی ها اميد دهد، همين منظور را داشته باشد.
د. اِم. سِت: از ديدِ شما چه نظر دقيقی می توان درباره برنامه اتمی ايران داشت؟
مسرت: ايران يک قدرت متوسط منطقه است و با توجه به ظرفيت هسته ای اسرائيل برای ضربات اوليه، در يک تنگنای امنيتی جدی به سر می برد. اين مشکل هيچ ربطی به رژيم کنونی ايران ندارد و هر دولت ديگری در ايران نيز بايستی با اين مسئله دست و پنجه نرم کند. در اصل برای ايران تنها دو راه وجود دارد: اول تدارک يک برنامه هسته ای به منظور ايجاد ظرفيت برای ضربات ثانويه و يا اقدام برای ايجاد يک منطقه خالی از تسليحات اتمی، که اين البته شامل سلاح های هسته ای اسرائيلی نيز خواهد بود. دولت ايران آشکارا راه نخست را برگزيده است و همان راهی را می رود که اسرائيل بدون مزاحمت و مشکلی، و بدون توجه به قرارداد NPT، اينک مدت قريب چهل سال است که در آن گام بر می دارد. البته نبايد اين نکته ی بسيار مهم را از نظر دور داشت که:
الف- ايران برای واکنش به همان کاری دست می زند که اسرائيل مشغول به آن است
ب- برخلاف اسرائيل دستکم در ظاهر قصد دارد اقدامات خود رابا NPT همسو کند.
البته ايران به اين وسيله در وضع پارادوکسی قرار می گيرد، زيرا به جای دلايل امنيتی که بيشتر مورد قبول دنِا است برای توجيه برنامه اتمی خود به دلايل غيرنظامی متوسل می شود.
د. اِم. سِت: به چه دليل اين پارادوکس است؟
مسرت: از ديدگاه من جمهوری اسلامی در اين راستا حرکت می کند که در نهايت امر، بدون نقض NPT به توانايی در ساخت بمب اتم دست يابد. پنهان کردن مقاصد نظامی در پس پرده استفاده صلح آميز از انرژی اتمی اساسا امکان پذير است. مشکل اين است که هيچکس در جهان نياز ضروری ايران به انرژی اتمی را باور ندارد. ايران از منابع سرشار انرژی فسيلی بهره مند است و اين امکان را هم دارد که نياز فزاينده خود به انرژی را از راه کاربرد فن آوری های مربوط به انرژی های بازيابنده برطرف نمايد. به اين ترتيب اين سوء ظن که ايران از برنامه هسته ای خود اهداف ديگری را دنبال می کند، به سختی برطرف می شود. اگر ايران مشکل تنگنای امنيتی خود را طرح می کرد، افکار عمومی جهان اين موضوع را بهتر درک می کردند و امکان آن ميسر می شد که اين مبحث را در سطح ديگری به پيش برد. خسارات وارده از نقض NPT به مراتب کم تر از خسارات کنونی خواهد بود، که ايران دراثرغيرقابل باور بودن ادله اش برای پيگيری برنامه اتمی خويش، متحمل می شود.
د. اِم. سِت: ايا حمله نظامی به ايران هم مانند حملات سابق به افغانستان و عراق خواهند بود؟
مسرت: نقشه هايی با جزئيات در واشنگتن موجودند که به ايران از طريق هوايی حمله شود. موضوع بر سر اين است که از ايران امکان ضربات واکنشی سلب شود. از محافل نزديک به پنتاگون آشکار شده که به اين منظور بيش از 2000 هدف تخريبی در سراسر ايران تعيين شده است.
د. اِم. سِت: اهداف نظامی؟
مسرت: نه فقط. حملات می بايستی نه تنها ايران را از يک قدرت متوسط در منطقه، بلکه به عنوان يک دولت توانمند ساقط کند. اين طرح شامل حمله به فرودگاه ها، راه ها، نيروگاه ها و تصفيه خانه ها نيز می شود. در چنين طرحی خسارات به اصطلاح جنبی، يعنی قتل مردم بيگناه نيز آگاهانه در برنامه ريزی و محاسبات نظامی قرار داده شده اند.
د. اِم. سِت: اين با استراتژی آمريکايی ها در عراق بی شباهت نيست. آيا ارتش ايران هم به همان سرعت ارتش عراق فرو می ريزد؟
مسرت: من بر اين باورم که ارتش ايران در موقعيتی است که بتواند برای مهاجمين مشکلات اساسی ايجاد کند و نقشه های پنتاکون را برهم زند. اين هم ممکن است که ارتش ايران پس از نخستين ضربه های هوايی اجبارا به تامين احتياجات ضروری مردم عادی مشغول شود. تصور کنيد نيروگاه های تهران، ذخاير آب و تصفيه خانه ها همه در همان ابتدای حملات هوايی نابود شوند. در اين صورت نيروی دفاعی نظامی عملا فلج می شود. درست به همين خاطر است که در حملات احتمالی، مراکز غيرنظامی در ابتدا هدف اصلی جنگ قرار خواهند گرفت.
د. اِم. سِت: پس از ورود نيروهای جنگی ايالات متحده به بغداد بسياری از عراقی ها به آمريکا به عنوان ناجی آن ها از سيطره رژيم صدام حسين خوش آمد گفتند. آيا چنين صحنه هايی هم در تهران قابل تصور است؟
مسرت: من آن را قابل تصور نمی دانم. به يقين می توان گفت که اکثريت قابل توجهی از ايرانی ها در صورت جنگ از رژيم فعلی حمايت خواهند کرد. حتا منتقدان به دولت هم در صورت تجاوز به کشورهمين کار را خواهند کرد.
د. اِم. سِت: چگونه به اين نتيجه می رسيد؟
مسرت: می توان در اين مورد به گذشته مراجعه کرد. پس از حمله صدام حسين به ايران در سال 1980 دنيا بر اين باور بود که ارتش ايران به خاطر انقلاب اسلامی که دو سال قبل از آن روی داده بود، در وضعيت روحی تخريب شده ای به سر می برد. تعداد زيادی از ارتشيان هنوز از هواخواهان سلطنت در دوره شاه بوده و ازاين رو از زمره مخالفين جمهوری اسلامی محسوب می شدند. با اين وجود ارتش از تماميت ارضی کشور دفاع کرد و توانست حمله عراقی ها را که توسط ايالات متحده با پول و اسلحه وافر پشتيبانی می شد، دفع کند. در صورت حمله آمريکا و اسرائيل هم طور ديگری نخواهد شد.
د. اِم. سِت: جمهوری فدرال آلمان چه نقشی در نزاع ايران ايفا می کند؟
مسرت: متاسفانه آلمان نقش ظاهرا يک تماشاچی بی عمل و خنثی را بازی می کند. ولی در عمل دولت آلمان همواره از سياست دولت بوش که در پی ايجاد محاصره های شديدتر اقتصادی عليه ايران می باشد، حمايت کرده و در راه همراهی و بعضا اجرای آن ها نيز حتا مبتکرشده است. چنين سياستی ناشی از ساده گرايی بيش از حد برلين است. در واقع امر می بايستی مغزهای باهوش و متفکری همچون فرانک والتر اشتاين ماير از مدت ها قبل درک کرده باشند که طرح مشکل اتمی ايران از سوی آمريکا همانند طرح سلاح های کشتار جمعی عراق، يک بهانه جنگی بيش نيست.
د. اِم. سِت: حمله نظامی عليه ايران، در منطقه چه عواقبی می تواند به نظر شما داشته باشد؟
مسرت: منطقه به يک دوره بی ثباتی درازمدت وارد می شود. ايران با يک دولت مرکزی ديگر موجوديت نخواهد داشت، همان طور که ما در افغانستان يا عراق مشاهده می کنيم، شايد با هرج ومرج بيشتر.
د. اِم. سِت: به نظر شما ايالات متحده آمريکا از کدام يک بيش تر نفع می برد، از يک منطقه باثبات يا بی ثبات؟
مسرت: می خواهم باز به نمونه عراق بپردازم. از بی ثباتی در عراق در حال حاضر به طور عمده مجتمعهای نظامی و صنعتی، شرکت های بزرگ ساختمانی و صنايع نفت ايالات متحده از طريق قراردادهای کلان پس از ورود اتش آمريکا به عراق نفع می برند. بسياری از نومحافظه کاران آمريکايی مانند ديک چِنی و کوندوليزا رايس با اين بخش از صنايع پيوندهای تنگاتنگی دارند. اين سياست غيرمسئولانه و حتا جنايتکارانه برای منافع تعدادی قليل به نظر من با منافع درازمدت مردم آمريکا و دنيای غرب به شدت در تناقض قرار دارد. هزينه های جنگی نه تنها به طور مستقيم اکثريت مردم آمريکا را تحت فشار قرار می دهد، بلکه با افت ارزش دلار به کشورهايی هم مانند چين، ژاپن و اتحاديه اروپا، که مقدار متنابهی دلار در اختيار دارد، فشار وارد می کند. اين واقعيت را هم بايد در نظر داشت که چنين تقسيم بی توازنی که به نفع دسته ای از کنسرن های بزرگ آمريکايیِ در پيوند با دولت است، به طور درازمدت پايدار نخواهد ماند. علی رغم اين واقعيت نومحافظه کاران مسلط در واشنگتن بر اين باورند که با بی ثبات سازی و فروريزی کشور چندمليتی ايران منافع مجتمع نظامی صنعتی آمريکا از راه چرخه مطمئنِ تبديل دلارهای نفتی ايران و کل منطقه به تسليحات صادراتی، برای سال ها و دهه های آتی تضمين خواهد شد.
د. اِم. سِت: چه نقشی اسرائيل در اين نزاع دارد؟
مسرت: از ديد استراتژيک اسرائيل مطمئن ترين سنگر آمريکا در منطقه است. البته اين وابستگی متقابل می باشد. آمريکا برای اسرائيل يک متحد مهم و حياتی است که بدون کمک های مستمر نظامی و مالی آن پابرجا نخواهد ماند. از سوی ديگر آمريکا به اسرائيل به عنوان يک سنگر استراتژيک در خاورميانه و نزديک برای پيشبرد تلاش های سلطه جويانه خود در منطقه نياز دارد. با تغيير حکومت در ساير کشورهای متحد آمريکا (مانند ايران پس از سقوط رژيم شاه) امکان تبديل هم پيمانان به دشمن وجود دارد، در اسرائيل اما هر نوع دولتی هميشه هم پيمان آمريکا خواهد ماند.
د. اِم. سِت: عملکرد ايرانيان را چطور ارزيابی می کنيد؟
مسرت: ايران با يک ديد واقع بينانه از ميدان عمل بالقوه گسترده تری نسبت به آنچه امروز در عمل پيداست، برخوردار می باشد. قبل از هر چيز، علت آن است که دولت فعلی ايران هم مانند قدرت های غربی، اهداف کوتاه مدتی را پيگيری می کند، زيرا در پيش گرفتن راه امنيت هسته ای به هيچ عنوان قادر نيست چشم اندازی برای صلح بگشايد. اين مسير به طرزی مکمل همان نقشه های جنگی و ثبات شکن نومحافظه کاران در آمريکاست. از نظر من دکترين ايجاد امنيت از راه سلاح های بيش تر، بيانگر طرز فکر خطرناکی است. دکترين امنيت برپايه تسليحات و قدرت هرچه بيشتر با توجه به تجربه تاريخی دو جنگ جهانی اعتبارخود را از دست داده است..
د. اِم. سِت: هم اينک در افغانستان 3000 سرباز ارتش جمهوری فدرال مستقرند. آيا جنگ احتمالی با ايران تاثيری بر وضعيت امنيتی آن ها خواهد گذارد؟
مسرت: به قطع و يقين! برآورد من اين است که در تمام منطقه هرج و مرج دامنگير می شود. تمام کشورهای هم پيمان آمريکا که سربازانی در افغانستان يا عراق مستقر کرده اند، هم با شرايط تازه ای مواجه خواهند شد و با تلفات جانی بيش تری بايد حساب کنند. آلمان هم همينطور.
د. اِم. سِت: در جنگ رسانه ای عليه ايران از سوی غرب همواره موضوع وضعيت حقوق بشر در ايران طرح می شود، به ويژه اصطلاح تازه "فاشيسم اسلامی" که در رسانه های آلمانی هم از آن به راحتی استفاده می شود. در اين مورد چه می توان گفت؟
مسرت: اين به نظر من تحولی جنجال برانگيز و بيانگر سقوط اخلاقی اين رسانه هاست. قابل اثبات و رديابی است که اين مفهوم محصولی از محافل فکری آمريکايی-اسرائيلی است، و همان طور که به درستی متوجه شده ايد، مدت هاست که به حوزه مطبوعات آلمان هم سرايت کرده است. نشرياتی مانند دی سايت، اشپيگل و يا روزنامه فرانکفورترآلگماينه هم از انتشار اين اصطلاح بی معنا دريغی ندارند. با اين اصطلاح اين فکر در اذهان تلقين می شود که دولت های اسلامی، بالقوه دولت های فاشيستی هستند.
د. اِم. سِت: به نظرتان اين تلقين با چه هدفی صورت می گيرد؟
مسرت: به اين قصد که با مراجعه به احساسات ضد فاشيستی، دمکراسی های غربی را به "واکنش" و عمل دعوت نمايند، چرا که عليه فاشيسم کاربرد کليه وسايل و امکانات، از جمله ابزار نظامی، هم مجاز است. سلسله جنبان اين به اصطلاح فاشيسم جديد هم در تهران است. بسياری که اين مفهوم "فاشيسم اسلامی" را وارد و به آن جلا می بخشند، کم و بيش "راه حل نهايی مسئله ايران" را ترويج می کنند. موضوع "راه حل نهايی" البته بی پرده مطرح نمی شود، ولی طنين امواج آن آشکارا قابل شنيدن است. اعجاب برانگيز آن است که اين اصوات مستقيما از سوی اسرائيل هم شنيده می شوند، که معنای آن بی کم و کاست بی رنگ جلوه دادن فاشيسم هيتلری از طريق قياس آن با ايران است. به اين وسيله برای توجيه جنايات تازه ای عليه کشورهای اسلامی از قربانيان هولوکاست سوء استفاده می شود. درحالی که یهوديان، به ويژه در ايران به خاطر اعتقاداتشان آسيبی نديده اند. صدها سال يهوديان در جوامع اسلامی مشرق زمين در صلح و آرامش با يکديگر زندگی کرده اند، چيزی که اروپا ادعای آن را نمی تواند داشته باشد.
د. اِم. سِت: آيا می توان در آينده جنگ هايی را انتظار داشت که از سوی غربی ها تحت لوای "ضدفاشيستی" انجام گيرند؟
مسرت: خاطرنشان می کنم که در حمله ناتو به يوگسلاوی در سال 1999 چنين استدلالاتی به چشم می خورد. بيش از همه يوشکا فيشر، وزيرخارجه، و رودلف شارپينگ، وزير دفاع اسبق آلمان در اين خط کار می کردند. اين هم نشانه ای است از سقوط بی دغدغه اخلاق در سياست و مطبوعات. بعيد نيست در آينده هم شاهد تکرار چنين فجايعی باشيم. با اين وجود نبايستی خيلی هم بدبين باشيم، برای تغيير، هيچ وقت دير نيست!
د. اِم. سِت: چطور می تواند چنين چيزی صورت بگيرد؟
مسرت: از اين طريق که در چارچوب امکانات، صداقت و حقيقت گرايی را در سياست به کار بنديم.
د. اِم. سِت: اصولا مواضع حقوق بشری آمريکا تا چه حد قابل باور است، با توجه به پيوندهای نزديک واشنگتن با سلاطين پر زرق و برق و بيگانه از دمکراسی پادشاهی های اسلامی مثل عربستان سعودی؟
مسرت: فکر می کنم که اين تناقض نيازی به تفسير ندارد. مطمئنا می توان به سير تحول دمکراسی در ايران انتقاد کرد. همينطور در مورد وضعيتی که در زمينه حقوق بشر در آن جا موجود است، سکوت جايز نيست. اما در قياس با عربستان سعودی ايران کشور دمکراتيکی است. همين طور جايز نيست که تحولات دو دهه اخير را که در آن اصلاح طلبان در ايران دست آوردهايی داشته اند، دور از نظر داشت. در هر صورت من ايران را آنطور که غرب به سياهی می کشد، استنادی نمی بينم.
د. اِم. سِت: هارلن اولمن مشاور سابق دولت آمريکا در مصاحبه ای با د. اِم. سِت آلمان با اين نقطه نظر که ايرانِ مجهز به سلاح اتمی در منطقه ايجاد ثبات می کند، و نه بی ثباتی، موجب غافلگيری ما شد. او گفته خود را با ايجاد تعادل در برابر سلاح های هسته ای اسرائيل و رجعت احتمالی همسايگان ايران به سوی غرب مستدل ساخت. به نظر او در صورت مواجهه تسليحاتی با ايران خطر وقوع انقلاب های شيعه، به خصوص در بحرين، عراق و لبنان وجود دارد.
مسرت: بخشی از آن مورد تائيد من است. بديهی است که کاربرد سلاح، بی ثباتی زيادی با خود به منطقه خواهد آورد و قطعا امکان شورش شيعيان در سراسر منطقه، وجود دارد و بعيد هم نيست با غافلگيری های فراوانی همراه باشد. با اين وجود معتقد نيستم که ايران مسلح به اتم در درازمدت قادر به ايجاد ثبات باشد. اين می تواند، همان طور که اکنون توضيح دادم، تنها راه چاره ای کوتاه مدت و در عين حال بسيار خطرناک باشد. علاوه بر اين، انتخاب اين راه ممکن است به اين منجر شود که دولت های ديگر منطقه هم ضرورت تجهيز به سلاح هسته ای را برای خود تشخيص دهند. اين روند منجر به برپايی يک مسابقه تسليحاتی اتمی در منطقه خواهد شد، که به نوبه خود با در نظر گرفتن بسياری از نزاع های حل نشده، مانند آتشی زير خاکستر عمل می کند. برخلاف اين نظر، من از ايجاد يک منطقه خالی از سلاح های کشتار جمعی دفاع می کنم.
د. اِم. سِت: شما منافع آلمان را در اين منطقه چگونه تعريف می کنيد؟
مسرت: قبل از همه موضوع بر سر انرژی است. منافع آلمان و اروپا در تامين تضمين شده انرژی است که اساسا در 40 تا 50 سال آتی هنوز با سوخت های فسيلی صورت خواهد گرفت. چرا در اين مورد نبايستی بر پايه همکاری و تجارت آزاد عمل کرد، همانند آنچه امروز بين اروپا و روسيه عمل می گردد؟ در اين جا دولت های اروپايی و قبل از همه آلمان بايد خودآگاهی به خرج داده و حساب خود را از منافع سلطه جويانه ايالات متحده جدا کرده و سياستی مبتنی بر همکاری و تجارت عادلانه با دولت های منطقه خاور ميانه و نزديک به پيش ببرند.
د. اِم. سِت: آلمان در سال های گذشته نام بسيار برجسته ای در دنيای اسلام داشته است. اما بخصوص به دليل شرکت در اشغال افغانستان باعث شد اعتبار خود را در منطقه به شدت کاهش دهد. آيا شما برای عادی سازی اين رابطه شانسی می بينيد؟
مسرت: صد البته. يک مثال مشخص می زنم: زمانی که گرهارد شرودر صدر اعظم سابق آلمان شرکت در جنگ عراق را به روشنی رد کرد و هم زمان ژاک شيراک رئيس جمهور فرانسه هم از مشارکت خود در اين جنگ سرباز زد، هر دوی آن ها در جهان اسلام يکشبه به معتمد ترين افراد اروپا تبديل شدند! ژيراک چند هفته بعد، از الجزاير، يعنی سرزمينی که هنوز با استعمارگر سابق خود فرانسه مشکل دارد، ديدار کرد. او در آن جا به خاطر سياستش بر ضد جنگ عراق از سوی چيزی قريب يک ميليون الجزيره ای با استقبال بی سابقه و گرمی مواجه شد. همان طور که می بينيد، برای استقرار چنين روابطی هرگز دير نيست.
د. اِم. سِت: آيا شما امکان يک توافق صلح آميز درگيری ايران را می بينيد؟
مسرت: بله، يک امکان دشوار ولی عملی میتواند اين باشد که جنبشی جدی برای دورنمای امنيت و همکاری های مشترک منطقه ای در خاورميانه و نزديک راه اندازی شود. اين کاری است دشوار، زيرا نيروهايی که همانند آمريکا و اسرائيل با سياست تفرقه بينداز و حکومت کن خود در ايجاد نفاق و تضعيف نيروهای مخالف خود، برای نمونه در فلسطين نفاق بين حماس و جنبش آزادی بخش فلسطين يا در خاورميانه با دامن زدن به دشمنی بين شيعه و سنی، دست دارند، کليه اهرم های قدرت سياسی خود را از دست خواهند داد و از اين رو تلاش می ورزند از تحقق چنين چشم اندازهايی جلوگيری کنند. اين امکان اما واقعی است، زيرا تمام دولت های منطقه، همينطور مردم اسرائيل، با برقراری ديالوگ و نزديکی گام به گام به يک طرح "امنيت مشترک" و همکاری اقتصادی در ميان مدت و درازمدت استفاده خواهند برد. در سال 1943 هم اين احتمال بسيار غيرقابل تصور می نمود، که ده سال بعد از آن آلمان و فرانسه يعنی دو "دشمن ارثی" صلح کنند و جنگ های بين دولت های اروپايی منتفی شود و جامعه اروپا طی يک دوره سی ساله پس از آن به اقتصاد درخشانی که تمام مردم اروپا بطور نسبی در آن ذينفع اند، دست يابد.
د. اِم. سِت: آقای مسرت، با سپاس فراوان از شما برای اين گفتگو.
|