رادیو زمانه > خارج از سیاست > خاورميانه > جبر سیاسی اصلاحات در پاکستان | ||
جبر سیاسی اصلاحات در پاکستانبنفشه سرتیپیدگرگونیهای عمیق
پاكستان با جمعیتی حدود ۱۵۰ میلیون نفر، كه ۷۰ میلیون آن در سند، ۵۰ میلیون در پنجاب، حدود ۲ میلیون در سرحد، حدود ۷ میلیون در بلوچستان، و بقیه در مناطق شمالی زندگی میكنند، تا رسیدن به انسجام ملی فاصلهای زیاد دارد. در دورهی پس از كودتا، دولتی كه بر سر كار آمد (ژنرال مشرف) دو هدف را در دستور کار خویش قرار داد: ۱. تقلیل حاکمیت رفتار مذهبی در ارتش و جامعه ۲.حذف عناصر افراطی و ایدئولوژیک با روی كار آمدن مشرف، سیاست خارجی پاكستان نوعیسیالیت را تجربه كرد. در این سیالیت سیاسی، سیاست همكاری مستقیم و مستمر با آمریکا در دستور کار قرار گرفت. اسلامآباد در نزدیک شدن به واشگتن دو هدف عمده داشت: اول اینکه خود را از اتهام حمایت از تروریسم تا حد زیادی برهاند؛ و دوم اینکه نوع مناسبات خود را با قدرتهای بزرگ بازتعریف كند. به واسطهی همین بازتعریف بود که پاكستان توانست با قدرتهای اثرگذار مناسبات نزدیک برقرار کند. در این دوره، آمریكا بیش از سه میلیارد دلار به پاكستان كمک مستقیم اعطا كرد و روابط اتحادیهی اروپا با این كشور نیز از وضعیت تحریم به وضعیت همكاری ارتقا یافت و قراردادهای متعددی میان پاكستان و اتحادیهی اروپا به امضا رسید. پاكستان با در پیش گرفتن سیاست خارجی سیال در این دوره توانست نقش خود را از تهدید علیه امنیت بینالملل به فرصت برای تأمین آن ارتقا بخشد و خود را در نگاه قدرتهای بزرگ كشوری مؤثر در مبارزه با تروریسم و تأمین ثبات امنیت بینالمللی جلوه دهد. ریشه و راهحل بحران از نظری فكری سه گروه در حال حاضر در پاکستان وجود دارند: دینگریزان (لاییکها)، دینمداران (بنیادگرایان) و دینمآبان (نوگرایان پاكستانی). سیاست پاكستان اغلب به وسیلهی گروه سوم، چه نظامی و چه غیرنظامی، تعیین میشده است. نمایندگان ناسیونالیسم پاكستانی نیز اغلب از این گروه بودهاند. اما با روی کار آمدن مشرف ضرورت داشت كسی بر سركار باشد که برای مهار جنبش بنیادگرایی دینی فاقد تمایلات سنتی و دارای گرایشهای فكری – رفتاری مدرن باشد. مشرف با کنار زدن اسلامگرایان آنان را به آتش زیر خاكستر بدل کرد؛ آتشی كه پس از سالها شعلههای آن از مسجد لعل زبانه کشید. ظهور مشرف به طور كلی نتیجهی تعارضی بین گرایش سیاست خارجی آمریكا و گرایش اصولی دولت پاكستان در زمان نواز شریف بود. آمریكا اعتقاد داشت كه اولویت دولت پاكستان باید كنترل و مبارزه با اسلامگرایی باشد. اما دولت پاكستان هم نتوانست و هم اكراه داشت كه ابزار مفید و كارآی خود در سیاست خارجیاش را یكسره كنار نهد. هر چند اولویت پاكستان مبارزه با اسلامگرایی نبود، اما نباید فراموش کرد که علت وجودی ظهور مشرف كنترل اسلامگرایی رادیکال در پاکستان بود. مشرف در حالی باید اسلامگرایان را به حاشیه میراند که حدود سی درصد افسران ارشد پاكستانی را سربازان اسلامگرا تشکیل میدادند. نتیجهی چنین سیاست حذفگرایانهای باعث شد تا امروز مشرف با دو جریان مخالف قدرتمند مواجه شود: ریشهی همهی تناقضهای فعلی دولت مشرف هم در همین دو گفتمان نهفته است. گفتمان حكومتی پاكستان هم اکنون بین ارزش وفاداری به ائتلاف جهانی ضد تروریسم و ضرورت پرهیز از اقدام علیه مسلمانان در نوسان است. بنابر این مشرف ناچار بود برای برونرفت از چنین گفتمان تناقضآمیزی دست همکاری به سوی بینظیر بوتو دراز کند تا ساختار قدرت سیاسی خویش را در روندی مسالمتآمیز و آرام تعدیل نماید. منافع ایران به علاوه، دولت مشرف تاکنون توانسته است ثبات نسبی در پاكستان برقرار كند و با بهبود اوضاع اقتصادی ثبات بلندمدت در این كشور را از امكانپذیری بیشتری برخوردار سازد. ثبات پاكستان برای ایران بسیار مهم است؛ زیرا هر چه در آن كشور ثبات بیشتری برقرار باشد، ایران به ویژه در ضلع شرق محیط امنیتی خود، احساس آرامش بیشتری خواهد كرد. مرتبط: |
نظرهای خوانندگان
دینگریزان (لاییکها)، دینمداران (بنیادگرایان) و دینمآبان (نوگرایان پاكستانی).
-- کوهزاد ، Sep 5, 2007 در ساعت 03:36 PMنویسنده مقاله به واقع از بزرگان ادب پارسی و علوم سیاسی است!
چه کسی گفته هر آنکه لائیک است باید دین گریز باشد ! و اصولا چه ارتباطی بین دین گریزی و لائسیته وجود دارد!
مضحک تر آنکه دین مداری را با بنیادگرایی یکی دانسته و فاجعه آنجا نوگرایی دینی را دین مآبی دانسته!!
فکر نمی کنید هر کسی نباید در هر رابطه ای بنویسد؟