رادیو زمانه > خارج از سیاست > اروپا > تاریخ یک تابلو، تابلو یک تاریخ رادیو زمانه > خارج از سیاست > جهان > تاریخ یک تابلو، تابلو یک تاریخ | ||
تاریخ یک تابلو، تابلو یک تاریخسعید شروینیsherwini@hotmail. comمعروف است که سال ۱۹۴۴ يک سرباز آلمانی در پاريس به ديدار آتليه پيکاسو رفت و در آنجا با مشاهده نسخهای از تابلوی معروف "گرنيکا"، از پيکاسو پرسيد:" اين تابلو کار شماست؟". پيکاسو پاسخ داد: "نه، کار شماست!". اين پرسش و پاسخ کوتاه و کنايهآميز بسيار بامسماست و در واقع حاوی بخشی از تاريخ يک تابلوی جاودانه است. پيکاسو آثار نفيس بسيار دارد، اما "گرنيکا"ی او به عنوان تصويری هنری از يک فاجعهی بیسابقه، به نمادی برای آرمانهای انسانیای مانند صلح و همبستگی و مخالفت با جنگ و جنگافروزی بدل شده است.
روز ۲۶ آوريل امسال، هفتادمين سالگرد بمباران هوايی شهر گرنيکا بود. اين جنايت يک نقطه عطف در تاريخ نظامیگری و گسستی دهشتبار در تاريخ تمدن انسانی به شمار میآيد، چرا که برای اولين بار، مردمان بیپناه يک شهر ِ پشت جبهه به صورتی گسترده از راه هوا مورد هجوم قرار گرفتند. اين حمله، کشتار وسيع مردم گرنيکا، شهری در ايالت باسک اسپانيا را به دنبال آورد و خود شهر را هم به ويرانهای بدل کرد. جنايت گرنيکا اولين مشق و آزمايش برای جنايات وسيعیتری بود که ارتش نازی در جريان جنگ جهانی دوم عليه شماری از شهرهای اروپا مرتکب شد. تابلو پيکاسو هم که آن جنايت را به تصوير کشيده، در تمامی دوران جنگ جهانی دوم و جنگهای پس از آن، به دفاعيهای از صلح و همبستگی و دادنامهای عليه جنگ و خونريزی بدل شده است. بازخوانی زمينههای يک جنايت روز ۲۶ جولای ۱۹۳۶ فرستاده فرانکو به برلين رفت تا حمايت بيشتری را از رژيم هيتلری درخواست کند. در واکنش به اين تقاضا، هيتلر فرمان به ايجاد "سپاه کوندور"(Ligion Condor) داد. اين سپاه مرکب از ۵۰۰۰ نيروی زبده نظامی بود و با ۱۰۰۰ هواپيمای بمبافکن و شکاری خود میبايست نيروی ضربت فالانژهای تحت رهبری فرانکو را در برابر مدافعان جمهوری اسپانيا تا حد ممکن قوی کند. ايتاليای تحت سلطه موسولينی نيز با قوای نظامی خود به حمايت از فرانکو آمد. در سوی ديگر جبهه، جمهوريخواهان نيز از حمايت بينالمللی نيروهای دمکرات و چپ برخوردار بودند و افراد و گروههای بسياری از اين طيفها و همچنين بسياری از هنرمندان و روشنفکران سرشناس آن زمان، برای همبستگی، به صفوف مدافعان جمهوری در اسپانيا پيوسته بودند و يا با آثار و کارزارهای خود در سراسر جهان به نفع مقاومت اين نيروها تبليغ و تلاش میکردند. با اين همه، برتری نظامی فرانکو با حمايت آلمان و ايتاليا و سبعيت تهاجم آنها چيزی نبود که جمهوريخواهان در درازمدت قادر به مقاومت در برابرش باشند. در سطح رسمی، دولتهای فرانسه و انگلستان، خود درگير بحران سياسی بودند و دخالت در جنگ اسپانيا و مقاومت در برابر برآمد فاشيسم در اروپا برايشان از اولويت و جديت برخوردار نبود. آمريکا نيز سياست انزواجويانهای دنبال میکرد و تنها نيروهای ضدفاشيست اين کشور با ايجاد يک تيپ شبه نظامی به ياری جمهوريخواهان اسپانيا آمدند. ارنست همينگوی گرچه به اسپانيا نيامد، اما رمان معروف "زنگها برای که به صدا در میآيد؟" را با الهام از مبارزات جمهوريخواهان اسپانيا نوشته است. اتحاد شوروی البته در حمايت از دولت جمهوريخواه اسپانيا منفعل نبود، اما کمک اين کشور نيز خالی از اشکال و ايراد به شمار نمیرفت. چه درگيری گاه خونين ميان نيروهای متمايل به آن با تروتسکيستها که برآمدی نسبتا قوی در حمايت از جمهوريخواهان داشتند و چه دادگاههای فرمايشی استالين در نيمه دهه سی که اعتبار و وجهه مسکو را زير سوال برده بودند همه و همه به حمايت اتحاد شوروی از جمهوريخواهان اسپانيا لزوما جنبه مثبت نمیبخشيدند و گاه به آن ابعادی متناقض و دردسرساز میدادند. در اين ميان کليسای کاتوليک به حامی بیچون و چرای فرانکو و فالانژيستهای تحت رهبری او بدل شده بود و بسان رهبران وقت آلمان و ايتاليا جنگ او عليه جمهوريخواهان اسپانيا را "مقاومت برحق" در برابر نفوذ و اشاعه کمونيسم معرفی میکرد. بر خلاف آلمان، واتيکان تا امروز همچنان نيازی نديده که گام در راه بازبينی انتقادی اين بخش از تاريخ خود بگذارد.
در آن دوشنبهبازار ۲۶ آوريل ۱۹۳۷ حمله به باسک از جهات مختلفی برای فرانکو حائز اهميت بود. باسک جزء مقاومترين دژهای جمهوريخواهان در برابر تهاجم فالانژيستهای فرانکو به شمار میرفت و گرنيکا نيز جزء "کمربند آهنينی" بود که برای بيلبائو، مرکز باسک، در مقاومتش عليه نيروهای فرانکو اهميت بالايی داشت. در پی حمله نيروهای فرانکو به باسک، جمهوريخواهان قسما در حال عقب نشينی به گرنيکا بودند. از همين رو، برای فرانکو و متحدان آلمانی و ايتاليايی او حمله گسترده و بیسابقه به اين شهر، محمل "مناسبی" برای ارعاب و دهشت جمهوريخواهان چه در باسک و چه در مادريد بود. از طرفی، مقاومت سنگين جمهوريخواهان در مادريد، فرانکو را به اين نتيجه رسانده بود که برای ايجاد چرخشی در جنگ به سود خود، ضربه اساسی به آنها را بايد از نقطه ديگری (باسک) وارد کند. حمله هوايی به گرنيکا که سه و نيم ساعت به درازا کشيد. ساکنان خانههای مسکونی و بسياری از سه هزار مردمی که در آن روز دوشنبه از اطراف و اکناف برای خريد از بازار هفته به مرکز شهر آمده بودند را به سوی جنگلهای اطراف فراری داد. اما هواپيماهای آلمانی علاوه بر ريختن انواع بمبها بر اين شهر، با پرواز در ارتفاع پايين، با تيربار و سلاح سبک نيز مردم در حال فرار را به گلوله بستند. به اين ترتيب از گرنيکا جز ويرانهای باقی نماند و از جمعيت ۵۰۰۰ نفری آن نيز رقمی ميان ۵۰۰ تا ۱۵۰۰ نفر قربانی تهاجم بیسابقه نيروهای آلمانی شدند. سرهنگ "هاينريش ينکه"، فرمانده آلمانی بمباران گرنيکا در گزارش خود به برلين، اين بمباران را يک موفقيت تام و تمام و برای نيروی هوايی آلمان الهامبخش توصيف کرد. هرمان گورينگ، فرمانده نيروی هوايی آلمان نيز، به هنگام محاکمه در دادگاه جنايات جنگ دوم در نورنبرگ، حمله به گرنيکا را بسيار باارزش خواند، زيرا اين حمله "فرصتی مساعد برای برای نيروی هوايی جوان من فراهم آورد که خود را در زمينه اين يا آن مشکل فنی بيازمايد. " سال ۱۹۳۹ که سپاه کوندر در پی غلبه نيزوهای فرانکو بر جمهوريخواهان اسپانيا "پيروزمندانه" به آلمان بازگشت با هلهله و تشريفات تمام مورد استقبال قرار گرفت و تا دههها بعد نيز شماری از پادگانها و تاسيسات نظامی آلمان به نام افسران اين سپاه نامگذاری شدند. تجربه حاصل از بمباران گرنيکا نيز، دستگرمی "خوبی" برای تکرار جنايات مشابه در جريان جنگ جهانی دوم بود. به عبارتی میتوان گفت که بمباران گرنيکا تمرين ارتش آلمان بود تا در جريان جنگ جهانی دوم به جنايات مشابهای عليه ورشو و بلگراد و رتردام و کاونتری و... دست بزند. در اين شهرها دهها هزار نفر از پا درآمدند. هدف اين کشتارهای وسيع جز مرعوبکردن مردم کشورهای مورد حمله و درهمشکستن روحيه مقاومت آنها نبود. خود شهرهای مورد هجوم نيز به تلی از ويرانی و خاکستر بدل شدند. حمله به دو شهر رتردام(هلند) و کاونتری (انگلستان) را ژنرال" هوگو اسپرله" فرماندهی میکرد که رييس سپاه کوندور بود. تابلوی پيکاسو چه میگويد؟ در تابلو پيکاسو عفريت جنگ و مرگ حضوری نامريی دارد. همه حرکت اشياء، آدمها و جانوران رو به آسمان دارد، يعنی رو به همان مکانی که اين عفريت در شدت و ابعادی بیسابقه بر سر شهر، گرد رنج و مرگ میپاشد. در تابلو، تهاجمکننده و ابزار و تسليحات او به چشم نمیآيند و تنها رنج و دهشت قربانيان است که در چشم بيننده مینشيند. قربانيان در تنگجايی به هم پيچيدهاند و آلام و وحشت و در عين حال غرور و عزم توامان خويش را به نمايش میگذارند و يا خود در مفاهيم اسطورهای و فرهنگی نمادی از اين حالات و رفتارها هستند.
ارائهی تصوير به صورت اجزا و قطعات گسسته، مثل همه کارهای پيکاسو در اينجا نيز بر جذابيت شاهکار او افزوده است و در عين حال نکبت و خشونت جنگ را به نحو عريانتری پيش چشم بيننده میگذارد. تابلوی پيکاسو يک ویِژگی برجسته ديگر هم دارد و آن هم استفاده صرف از رنگهای سياه و سفيد با سايههای خاکستری است. اين شگرد پيام نمادين اثر را پررنگتر کرده و در القای بيشتر کوبندگی آن موثر افتاده است. همه اين ويژگیها اثر پيکاسو را حاوی پيام و نشانهای میکنند عام و فراگير که مرزهای گرنيکا و اسپانيا را درمینوردد و ابعادی جهانی میيابد. پيکاسو خود به درستی گفته است گرنيکا "تصوير همه شهرهای بمبارانشده" است. سالهایی که گرنیکا صامت شد! سال ۱۹۳۸ تابلوی پيکاسو به سفر رفت و در نمايشگاههای مختلفی در انگلستان و سوئد و آمريکا به نمايش درآمد. تشديد جنگ در اروپا و اين خواست پيکاسو که تابلو گرنيکا تنها بايد پس از برچيدهشدن حکومت فرانکو به اسپانيا تحويل داده شود، سبب شد که اين نقاشی از سال ۱۹۳۹ در نيويورک و در موزه هنرهای معاصر اين شهر باقی بماند. البته در آمريکا نيز، تابلوی گرنيکا چند سالی اسير خصومتها و کينهورزیهای ایدئولوژیک شد. در دوران اوج مککارتيسم در ايالات متحده در سالهای دهه پنجاه قرن گذشته، که تبليغات و تعقيبهای ضدکمونيستی در اوج بود، گرنيکا نيز، هم به اعتبار مضمونش و هم به سبب گرايش سياسی خالقش مغضوب واقع شد، به گونهای که در موزه هنرهای معاصر نيويورک همه اشارات و ارجاعات به واقعه گرنيکا و انگيزههای پيکاسو در در خلق تابلوی معروفش حذف شدند و خود نقاش بزرگ قرن نيز به خاطر افکار چپگرايانهاش در اف بی آی( پليس فدرال آمريکا) صاحب پروندهای شد با ۱۷۸ صفحه مملو از اتهامات جور و واجور. تا زمانی که فرانکو بر اسپانيا حکومت میکرد نه تنها تابلو گرنيکا که هر گونه صحبتی در مورد زمينهها و ابعاد واقعی جنايتی که سال ۱۹۳۷ در اين شهر روی داد ممنوع بود. سرانجام پس از ۴ دهه، يعنی از سال ۱۹۷۵، با مرگ ديکتاتور، اسپانيا به مسير احيای دموکراسی افتاد و ۶ سال بعد، يعنی در سال ۱۹۸۱، بالاخره تابلو گرنيکا، همانطور که پيکاسو خواسته بود به اين کشور بازگشت. شاهکار پيکاسو هم اينک در مادريد است و ميان دولت مرکزی اسپانيا و حکومت خودمختار باسک بر سر اين که تابلو در کجا باشد کشاکش آشکار و پنهانی وجود دارد. باسکیها بمباران گرنيکا و تصوير هنری آن را هم عمدتاً در چهارچوب مبارزهاشان برای احراز هويت ملی و دفاع از خودمختاری و استقلال بيشتر ايالتشان توضيح و تبيين میکنند، روايتی که دولت مرکزی اسپانيا چندان با آن موافق نيست و ماندن تابلو پيکاسو در مادريد را هم درخدمت ممانعت از رسميتيافتن بيشتر اين روايت تلقی میکند. روزی که گرنيکا را پوشاندند! قبول تدريجی مسئوليتها پيام رمان هرتسوگ، در اين سالهای اخير به تدريج با اقدامات ديگری تکميل و بدرقه شده است. سال گذشته سرانجام نام افسران عضو سپاه کوندور از روی برخی پادگانها، کشتیهای جنگی و خيابانهای آلمان حذف شدند. با اين همه، هنوز هم از تکريم و بزرگداشت ۳۰۰۰ نيروی داوطلب آلمانی که بر خلاف سپاه کوندور، در جمع "بريگادهای بينالمللی" به جمهوريخواهان اسپانيا پيوستند تا در کنار آنها عليه کودتا و تهاجم فرانکو مبارزه کنند و نيز، از حمايتهای حقوقی و مالی از بازماندگان اين ۳۰۰۰ نفر نشانهای در دست نيست. طرحی که اخيراً در اين مورد به مجلس آلمان تسليم شده همچنان در مرحله قبل از رایگيری و تصويب است. اين در حالی است که لويس ساپترو، نخستوزير اسپانيا، اواخر سال گذشته در سفر خود به آلمان به ديدار بازماندگان ۳۰۰۰ نفر اعضای آلمانی بريگاد بينالمللی اسپانيا رفت و نسبت به فداکاری و جانفشانی آنها در راه دفاع از صلح و دمکراسی در جريان جنگ داخلی اسپانيا ادای احترام کرد. |
نظرهای خوانندگان
دستتون درد نکنه آقای شروینی.
-- آرتا ، May 2, 2007 در ساعت 02:18 PMسلام
-- راحله ، May 3, 2007 در ساعت 02:18 PMممنون از برنامه جالبتون
موفق باشید
حتما چند وقت ديگه هم كه مي خواهند در باره ايران تصميم بگيرند باز رويش را خواهند پوشاند
-- بدون نام ، May 15, 2007 در ساعت 02:18 PM