رادیو زمانه > خارج از سیاست > اروپا > بهترين زمان رهبری اروپا برای گسترش حقوق بشر | ||
بهترين زمان رهبری اروپا برای گسترش حقوق بشرترجمه حسن زارعزاده ارشیراگر اتحادیه اروپا به توسعه حقوق بشر در سراسر دنیا نیاز دارد، حالا بهترین زمان ممکن است تا رهبری جهانی را در این زمینه بر عهده گیرد. در شرایطی که اعتبار دولت بوش به دلیل توقیف و شکنجه افراد آن هم بدون محاکمه قانونی خدشه دار شده و از سویی دیگر، چین به حقوق بشر بی اعتنا است و روسیه دیکتاتور پروری می کند، زمان آن رسیده تا اتحادیه اروپا رهبری جهانی را در عرصه دفاع از حقوق بشر از آن خود سازد.
به عنوان مجموعه ای از بنیادهای دموکراتیک در زمینه احترام به نقش قوانین و حقوق فردی انسان ها، اتحادیه اروپا می تواند یک رهبر حقوق بشر واقعی باشد. اتحادیه به طور موثر در توسعه این ارزش ها به اعضای جدید خود و در موارد نادر در بعضی نقاط دیگر کار کرده، اما خارج از چارچوب مرزهای خود، باید گفت اغلب ضعیف عمل کرده است. چنانچه به نظر می رسد، تنها در حال تلاش در قلمرو تحت پوشش خود می باشد. بیشترین مشکل اتحادیه اروپا در حال حاضر، رسیدن به یک نقطه مشترک نزد ۲۷ عضوی است که حق وتو سیاست های پیشنهاد شده را دارند. به عنوان نمونه، مالیات یا تجارت، چیزی هایی است که اصلی تربن محور سیاست های داخلی اتحادیه را تشکیل داده و در واقع اینها به معظل بزرگی در راه تاثیرگذاری اتحادیه اروپا در خارج از مرزهای آن تبدیل شده است. در این شرایط، فقط یک دولت با گرایش های عمیق محلی کافی است تا باعث شود تاثیرگذاری اتحادیه اروپا در سایر نقاط دنیا از بین برود. سیاست اتحادیه اروپا در ازبکستان به روشنی نشان دهنده همین مشکل است. وقتی در ماه می ۲۰۰۵، پس از قتل عام صدها تظاهر کننده توسط دولت در شهر اندیجان، اتحادیه اروپا فرمانی صادر کرد که تا حدی موثر واقع شد و حالا بسیاری از اعضای اتحادیه اروپا می گویند نباید تا وقتی که ازبکستان به تحقیقات مستقل یا به اصلاحات ساختاری قابل توجهی در این زمینه متعهد نشده، اتحادیه از اعمال قدرت و نفوذ خود کم کند، این درحالی است که آلمان، تنها از برقراری مذاکرات برای رعایت حقوق بشر در ازبکستان دفاع می کند. این چرخش ناگهانی به سوی اقلیت موجود، نشان دهنده ارجحیت اجماع آرا بر کارآمدی و تاثیر گذاری در اتحادیه اروپا است. در واقع، اتحادیه هرگز فراسوی خواست مخالف ترین عضو خود(آلمان) کاری نمی کند، چرا که با این عمل ممکن است همان حداقل تاثیر و حضور خود را در نقاطی چون چین، روسیه و حتی امریکا از دست بدهد. در این زمینه یک راه موجود، این است که به جای تمرکز بر سیاست "اجماع" در تصمیم سازیها، به گروه اکثریت اتحادیه اجازه داده شود تا به سیاستی واحد در عرصه بین المللی برسند، چیزی که از جمله اهداف اولیه و بدیهی سازمان بود. ولی این مستلزم آن است که دولت ها از حق وتوی خود چشم بپوشند، کاری که برخی تمایلی به آن ندارند! باید گفت که با وجود همه این مسایل، اجماع آرا هم می تواند در صورت عملکرد درست، کارساز باشد. اتحادیه اجماع آرا را در سطحی پوچ و ناچیز تقاضا می کند. به طور مثال، اعضای اتحادیه در شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، به جای اعتماد به نمایندگان و تصویب خردمندانه یک استراتژی بسیط و اساسی، بر تصویب کلمه به کلمه طرح های پیشنهادی پافشاری می کنند. حاصل این سیستم خرده مدیریتی، ایجاد یک دیپلماسی "بده – بستانی" است که عملا اکثریت را بی معنا می کند. چیزی که تا حدی روشن می کند چرا کشورهای متجاوز به حقوق انسان ها دور اتحادیه پرسه می زنند! اتحادیه همچنین می توانست جایگاه خود را از سطح به عرش ارتقا دهد. این که اصرار کنند هر کشوری نباید کمتر از سطح مشترک تعیین شده در زمینه حقوق بشر فعالیت کند خوب است، ولی سوال اینجاست که چرا بیشتر از آن نکنند؟ دولت های عضو، بندرت از کمبود یک نقطه اشتراک درسطح اتحادیه اروپا برای قضاوت در مورد فقدان آن در عرصه های ملی بهره می گیرند. در شرایطی که جان انسان ها در خطر است، مقدم داشتن اجماع بر کارآمدی اتحادیه، بی رحمی است. حتی در موارد دستیابی به یک نقطه اشتراک، همیشه اصرار اتحادیه بر انجام کارها اختصاصا از کانال ریاست، اغلب به آن ضربه زده است. در این سیستم آن چه تعیین کننده است همان گروه ۶ ماهه چرخشی روسا است که بر مسایل مهمی چون ایجاد تخصص و تداوم در سیاست ها و امور، برتری دارد. امتناع از واگذاری اختیارات دراز مدت به دولت ها در بعضی موارد، در واقع دستور عمل اصلی برای همه ناکارآمدی ها به شمار می رود. در برخی موارد مثل مذاکره با ایران بر سر برنامه هسته ای آن، اتحادیه اروپا تیم رهبری خود را تشکیل داد اما در زمینه حقوق بشر سکوت کرد. بی شک اگر اتحادیه، به جای جمع کردن چهرههای تازه نفس، هر شش ماه یک بار، همان دولت ها را در موارد بحرانی، سال به سال فرامی خواند تا مسایل مهم و تصمیمات درازمدت را طرح و پیگیری می کردند، می توانست جایگاه خود را به خوبی ارتقا دهد. به هر حال روند مشکلات و نواقص یادشده به تنهایی نمی تواند بیان کننده ناتوانی های اتحادیه اروپا باشد. بخشی از مشکل هم به فقدان یک خواست سیاسی مربوط می شود. توسعه حقوق بشر می تواند سخت و پرهزینه باشد، لذا خیلی از دولت ها تنها خدمات کلامی و حرف زدن در این زمینه را ترجیح می دهند و به همین اکتفا می کنند. سخن آخر این که، با وجود رهبری ناقص امریکا، هزینه های عملکرد ضعیف اتحادیه را مردم پرداخت می کنند. دیگر وقت آن رسیده که بهتر عمل کنیم. |