استـراتـژی جـديد آمـريکا: خـروج يـا مـاندن؟پويا ارجمند جورج بوش، رئيسجمهوری آمريکا زير فشار شديد افکار عمومی و رسانهها و دموکراتهای آمريکا در مورد آنچه در عراق اتفاق میافتد میباشد و از همينرو علیرغم عدم تمايل برای تغيير استراتژی ايالات متحده در عراق که چند ماه پيش آن را انتشار داد، تغييراتی در استراتژی جاری را بعيد ندانست. بسياری معتقدند که بوش به تغييرات معتقد نيست، بلکه آنچه وی را ناگزير به اتخاذ چنين موضعگيریای کرده است، انتخابات کنگره است و اينکه بتواند روند کاهش محبوبيت جمهوریخواهان را که ارتباط مستقيمی با از دست دادن کرسیهای اکثريت در کنگره دارد را مانع شود. استراتژی جديدی که جورج بوش از آن سخن میگويد، چه رويکردی دارد؟ آيا بوش از حرف قبلی خود مبنی بر تعيين نکردن جدول زمانی برای خروج نظاميان آمريکايی از عراق تا زمانی که عراق امنيت خود را بازيابد و از عهدهی مسائل امنيتی برآيد برگشته است، يا اينکه قرار است روند قاطعتری در مقابل تروريستها از جانب آمريکا و متحدانش در عراق شاهد باشيم، که نتيجهی آن خروج هرچه سريعتر نيروهای آمريکايی از عراق شود که میتواند به نفع جمهوریخواهان باشد. جنگ عراق لازم بود؟ اين اصلیترين سوال مردم آمريکاست. مردم آمريکا از اين عصبانی و خشمگين هستند که رئيسجمهور کشورشان و مقامات اين کشور با ادعای وجود تسليحات کشتار جمعی در عراق و تلاش اين کشور برای دستيابی به تسليحات اتمی و اينکه صدام حسين میتواند به سرعت به استفادهی اين سلاحها دست زند، به جنگ عراق متقاعد شدند، اما بازرسیهای پس از جنگ، چندان توفيقی در يافتن اين تسليحات را نشان نمیداد و از همينرو اولين افت شکست محبوبيت جورج بوش رخ داد. تا قبل از جنگ عراق، هنگامی که بوش برای سخنرانیهای خود در باب لزوم جنگ با عراق به ايالاتهای مختلف میرفت و در جمع گروهها، تشکلها، اصناف و اتحاديههای مختلف سخنرانی میکرد، هيچکس در اينکه او از روی اطمينان سخن میگويد و بايد به وی اعتماد کرد شک نمیکرد، اما اکنون مردم آمريکا مشتاق اين هستند که کتابهای ضد بوش را بخرند! حوادث عراق نيز قوز بالا قوز شد. امروز بر سوال قبلی، يک حرف ديگر نيز افزوده شده است: آيا بايد در عراق میمانديم – بمانيم– ؟ اين مسالهای مهم برای مردم آمريکاست، از اينجهت که آنها میانديشند که رئيسجمهور بوش، کشورشان را در وضعيتی سخت گرفتار کرده است که رها شدن از آن نيز آسان نيست. آنها پرزيدنت را برای اينکه موقعيت آمريکا در وضعيتی دشوار و غير قابل تحمل اسير شده است، مسوول میدانند. بعيد است که اگر اوضاع با اين وضعيت بماند، رئيسجمهور بعدی از اين حزب برگزيده شود. شايد اين رسم تاريخ است که کمکم از انسانهای صاحب قدرت خسته میشود و میخواهد آنها را با افرادی ديگر جايگزين کند. زمانیکه انتخابات 2004 آمريکا بود، من آرزو میکردم که به جای نمايندگان دموکرات مانند کری، افراد قدرتمندتر و محبوبتری پا به عرصه بگذارند، اما دموکراتها با جان کری، ليبرمن و جان ادوارد و چند نفر ديگر به ميدان آمدند. کسی که از ميان ده نفر دموکرات برای رقابت با جورج بوش برگزيده شد، هيچ سابقهی اجرايی نداشت و تنها چيزی که به آن مینازيد، سابقهی نظامیاش بود و اينکه در جنگ ويتنام شرکت کرده که بعد خود از مخالفان سرسخت آن شده و از فعالان تظاهرات برای مخالفت با جنگ ويتنام شده است. اگر به جای او کسی همسابقه با جورج بوش از نظر ادارهی ايالت کانديدا میشد و خودش کسی نبود که به اجازه برای آغاز جنگ به بوش اقدام کرده باشد و بعد در مورد آن بگويد، "جنگی اشتباه، در مکانی اشتباه و در زمانی اشتباه" شانس پيروزی بسيار وجود داشت: کسی که مناسبتر بود، هوارد دين بود. اما ال گور معاون کلينتون برای بار دوم شانس خود را امتحان نکرد، و الا پيروزی او قابل تصور بود. ادارهی جنگ عراق و پس از آن، کارنامهی ضعيفتری از جورج بوش ارائه داد. بسياری از نقص و کاستیهای موجود در ادارهی جنگ و پس از آن به عنوان "بـی تدبـيری” دولت بوش ياد میکنند. بوش تنها با اين مساله که در عراق تسليحات کشتار جمعی و يا برنامهای مخفی برای توليد تسليحات هستهای در حال پيگيری بود و يافت نشد روبهرو نيست، بلکه مسالهی اصلي: قدرت و توانايی بوش برای ادارهی آمريکاست. دموکراتها بدون هيچ ترديدی – با اين وضعيت – دور بعدی انتخابات را خواهند برد و وضعيتی که آنها برای حل مسائل ايجاد میکنند، رويهای متفاوت خواهد داشت. خروج نظاميان از عراق میتواند همواره يک گزينهی در دسترس باشد و بوش اين را خوب میداند، اما دموکراتها، مسالهی اصلیشان اين نيست، بلکه میخواهند با طرح اين مساله و پذيرش آن از سوی بوش، او را به پذيرش شکست وادار کنند. مسلما ما تا پايان دورهی رياستجمهوری بوش و حتی تا مدتی قبل از آن، شاهد خروج نظاميان آمريکايی و ديگر نيروهای ائتلاف خواهيم بود. اينکه گفته میشود، در شش ماه آينده سختترين و حساسترين روزهای عراق را شاهد خواهيم بود، به اين دليل است. بوش، نوری المالکی را به دليل اينکه قاطعيت کافی در برخورد با شبهنظاميان، مخالفان دولت و برهم زنندگان امنيت نداشته، مورد سرزنش و انتقاد قرار میدهد. هرچقدر که زمان به انتخابات 2008 آمريکا نزديکتر میشود، وضعيت ناامنتری در عراق ايجاد میشود. شمار بمبگذاریها، عمليات انتحاری و به ويژه در اين روزها، تلفات نيروهای آمريکا افزايش کم سابقهای داشته است. کشتهشدن شمار زيادی از سربازان آمريکايی طی روزهای اخير، محافل داخلی آمريکا را در مورد سخنان بوش در مورد اينکه دولت عراق بر اوضاع در حال مسلط گشتن است و عراق روزهای بهتری را خواهد ديد، به شک و ترديد میاندازد. اما ماندن در عراق به معنی اينست که نيروهای آمريکايی در شهرهايی همچون بغداد، با شبهنظاميان در حالتهای بسيار غافلگيرانه روبهرو شوند و ناگزير در حملاتی، تلفاتی به جای بگذارند و يا با برخوردی شديد، موجب پديد آمدن تلفات غير نظامی شوند. بنابراين گروههای مسلح و تروريستها از دو جنبه به آمريکايیها ضربه میزنند، اول اينکه با هدف قرار دادن آنها موجب وارد آمدن تلفات میشوند و بدينترتيب آنها را درمانده میکنند و هر آن برای رفتن آنها اميدوارتر میشوند و در جنبهی دوم، هنگامیکه در درگيری با نظاميان آمريکايی، تلفاتی غير نظامی از عراقیها بجا بماند، مردم به هر لحاظ آمريکايیها را در آن مقصر و گناهکار قلمداد کنند و خواستار خروج آنها از کشورشان شوند. وضعيت بغرنجی برای آمريکا ايجاد گشته است. جاذبهی عراق برای تروريستها نيز به وضعيت کنونی دامن زده است. عراق تنها کشور عربی است که دارای اکثريت شيعه است و از اينحيث، توانسته است به ايرانیها و به لحاظ عرب بودن جمعيت و همچنين اينکه 20 درصد جمعيت اين کشور را اهل تسنن تشکيل میدهند به مسلمانان عرب پيوندهايی داشته باشد. ايرانیها سابقهی طولانی در مشکل داشتن با آمريکا دارند و اهل تسنن نيز دل خوشی از آمريکا ندارند، خصوصا اينکه حکومت طولانیمدت اهل تسنن در اين کشور را قطع کرده و آن را به شيعيان بخشيده است. بنابراين آمريکا در دل دشمنان خود آمده است و ديدن صحنههايی که در آن کشتن نيروهای آمريکايی و انگليسی با هلهلهی عراقیها همراه است، میتواند به دليلش، چنين چيزهايی نيز باشد. دولت عراق میداند که رفتن نيروهای آمريکايی از اين کشور، يعنی افتادن کشور در اسفناکترين وضعيتی که میتوان تصور کرد. از يک سو گروههای تروريستی و جنايتکار به تجازو، غارت و کشتن مردم میپردازند و امنيت نصف و نيمهی موجود نيز رخت بر میبندد و از سوی ديگر شيعيان و سنیها به جان هم میافتند و سهمطلبی برای قدرت را به هر مصلحت ملی ترجيح میدهند. توافقی که گروههای سنی و شيعه و ديگر جريانهای موثر در عراق در مکه با هم داشتند، نشان از وحشت افتادن از چنين وضعيتی دارد. اينکه رئيسجمهور عراق صراحتا ماندن نيروهای آمريکايی را ضروری میداند، و مقامات ديگر عراق مخالفت با آن ندارند و اينکه رئيس مجلس پيشين عراق بدليل موضعگيریهای افراطی خود در مقابل نيروهای ائتلاف کنارهگيری میکند، همه نشانههايی از درک وضعيت بغرنجی است که در صورت ادامهی وضعيت موجود، عراق در دام آن میافتد. نوری المالکی به ميدان آمده است و طی اظهاراتی روشن و صريح گفته است که تمامی شبهنظاميان و گروههای مسلح بايد خلع سلاح شوند. او با مقتدی صدر نيز ديدار کرده است و مسائلی را به وی در همين راستا گوشزد کرده است. اگر امنيت در ماههای آتی در عراق برقرار نشود، اين احتمال وجود دارد که حتی انگليس نيروهای خود را خارج کند و آمريکا نيز شمار نيروهای خود را به مقدار زيادی بکاهد. بنابراين اگرچه جورج بوش جدول زمانی خاصی را برای خروج نظاميان کشورش اعلام نکرده است، اما اين تنها میتواند جنبهی تبليغاتی داشته باشد، چرا که اوضاع در عراق چندان پيش نمیرود که بتوان به ماندن در عراق فکر کرد. دولت عراق اصلیترين نقش را بايد برعهده بگيرد و با توجه به اينکه مقدار زيادی از ناامنیها از جانب گروههايی است که شناخته شده هستند، اين توان را بايد از خود نشان دهد که قادر به اعمال قدرت عليه آنها است. گوشزد کردن عدم دخالت مخرب ايران و سوريه در امور عراق توسط رئيسجمهور کُرد عراق، زمانی جنبهی رسمیتری به خود میگيرد که از جانب دولت عراق نيز مطرح شود. مجازات افراد مسلح و برخورد شديدتر با جريانات افراطی، میتواند در دستور کار دولت عراق قرار گيرد. بهترين اقدام برای ايجاد امنيت، دادن امنيت هر منطقه به افرادی با آن قوميت و مذهب است. آمريکايیها بهتر است، ميدان را به پليسهای سنی عراق واگذار کنند و در صورت نياز به حمايت پشتيبانی و هوايی بپردازند. فدرالی اداره کردن، میتواند با دادن مسووليت امنيتی به استانها آغاز شود. شايد اينطور به نظر برسد که آمريکا و دولت عراق دزدها را رفيق (همراه) قافله میکنند، اما آنها کمتر به آن چشم خواهند دوخت، اگر بدانند که نصيب بيشتری برایشان دارد. چيزی که در افغانستان خيلی خوب جواب داد، دادن قدرت به برخی از جنگطلبان بود و کاهش تدريجی قدرت آنها بود، چرا اين موضوع در عراق جواب ندهد؟ |