رادیو زمانه > خارج از سیاست > گفت و گو > «کافه کتاب یکی از ضرورتهای کلان شهر است» | ||
«کافه کتاب یکی از ضرورتهای کلان شهر است»روز پنجشنبه شش کافه کتاب در تهران، یعنی کافه کتابهای ثالث، ویستار، روشن، دروس، بدرقه جاویدان و شهر کتاب ونک به حکم ادارهی اماکن تهران پلمب شدند. دلیل تعطیلی این کافه کتابها وجود کافه در کتابفروشی و نوعی تداخل صنفی اعلام شده است. بنا به گزارشها به برخی از این کافه کتابها قبلا ابلاغ شده بود تا کافهی درون کتابفروشی را تعطیل کنند، اما با وجود اجرای این دستور ادارهی اماکن این کتابفروشیها نیز پلمب شدند. در گفتوگویی با فرشته ساری، نویسنده در تهران از میزان استقبال مردم، بهویژه قشر جوان، از این کافه کتابها و کارکرد فرهنگی این کتابفروشیها پرسیدم: فرشته ساری: خب استقبال که میشد و جدا از استقبالی که میشد، باید یک چیز را در نظر گرفت که در کلانشهری مثل تهران شریانها و فضاهایی حرکتی لازم است و شما فکر کنید در چنین ترافیکی دو اهل قلم، دو نویسنده وقتی با هم قراری میگذارند و میخواهند سر قرار بروند، کجا بروند؟ توی دیزیسرا و آبگوشتسرا و چلوکبابی که نمیشود رفت! روی پل و بزرگراه هم که نمیشود رفت! یکی از راهها این است که شما میتوانید توقف کنید، مثلا برای دادن و گرفتن کتابی و مغازهای و کاری. یعنی اصلا یکی از راهیافتهایش میتوانست همین باشد برای قشری که بههرحال با فرهنگ سروکار دارند. و جدا از آن دانشگاه هم البته، در آن چندباری که خودم دیده بودم، به نظرم میآمد (برای) قشر جوان هم یک حالت ایستگاه، یک حالت توقفگاهی (دارد) که بنشیند روزنامهای بخوانند حالا تا فرصتی باشد که سر کار بعدی بروند. و اصولا در شهر بزرگی مثل تهران با اینهمه ترافیک، شما فکر کنید نیمساعت یکساعت وقت اضافه داشته باشید و اهل فرهنگ هم باشید، تا بخواهید سرقرار بعدی بروید. به نظر شما کجا میشود رفت. و اصولا وجود کافه کتابها بخاطر نبود این مکانها به حد کافی است. یعنی حالا به نظر من حتما نباید صددرصد کافه کتاب میبود. اما چرا کافه کتاب بوده؟ برای اینکه به حد کافی کافیشاپ هایی که محلهای راحتی برای اهل فرهنگ باشد در شهر وجود ندارد یا اگر وجود داشته، بسته شدهاند. آیا در این کافه کتابها جلسات فرهنگی هم برای معرفی تولیدات فرهنگی و یا تجلیل از شخصیتها، نویسندگان و هنرمندان برگزار میشد؟ بله! با توجه به اینکه اکثر این کافه کتابها که البته من دوتاشان را دیده بودم و گاهی خودم رفته بودم، فضای بسیار کوچکی دارند، مثلا فرض کنید در حد بیستمتر هم شاید نباشند. اما با همه کوچکی فضا گاهی برای رونمایی کتاب، کتابی مال همان نشر یا مال جای دیگری و یا معرفی کتاب و جلسات صحبت وسخنرانی راجع به آن کتاب، بله! این هم دیگر فکر کنم حداقل چیزی هست که در یک کلان شهری مثل تهران برگزاری یک جلسهی رونمایی کتاب در یک فضای بیستمتری فکر میکنم مثل سوزنیست که در یک اقیانوس باشد. یعنی آن اقیانوس آنقدر نیاز دارد به جزایر متعددی برای کارهای فرهنگی که حتا این ته سوزن هم در واقع بسته میشود. یکی از دلایلی که ادارهی اماکن تهران مطرح کرده «تداخل صنفی بین کتابفروشی و کافه» هست. در حالی که برخی گزارشها حاکی از این است که مجمع امور صنفی با طرح راهاندازی کافه کتاب اصولا از لحاظ صنفی موافقت کرده. فکر میکنید این مسئلهی صنفی واقعا دلیل جدی باشد برای این مسئله؟ من به این سوال شما دو جور میتوانم جواب بدهم. یک اینکه اساسا قانون، هر قانونی، برای بهبود و رفاه حال شهروندان آن شهر یا بهطور کلی هموطنان آن کشور است. بنابراین به فرض هم که چنین قانونی وجود داشته باشد، حالا که چنین ضرورتی هست، قانون باید عوض بشود. ضمن آنکه من هیچگونه اطلاعی از لحاظ تخصصی نسبت به خود قانون ندارم. ولی ضرورتش وجود دارد و خب باید قانون را عوض کنند، نه اینکه این کافه کتابها را ببندند. دوم اینکه در واقع فضاهای چند منظوره جزو لاینفک معماری مدرن در کلانشهرهاست، و اینجور تصمیمها نمیتواند فقط یکجا گرفته بشود. یعنی یک مدیریت شهری در واقع باید اینها را پوشش بدهد و بگیرد. ضرورت وجود کافیشاپها و کافه کتابها هم همانگونه است که یک وقتی قهوهخانهها در ایران ضرورت داشته است. یعنی بهجز قهوهخانه، خب طباخی و کلهپزی هم بوده است. ولی بهجز آن طباخی و کلهپزی، بالاخره قهوهخانه جای خودش را داشته است. و با تغییر بههرحال زمان و آمدن به این سمت، کافیشاپ و کافه کتاب یکی از ضرورتهای یک کلان شهر است، چون نمیشود در آبگوشتسرا و دیزیسرا و چلوکبابی رفت و زیر پل، روی پل هم نمیشود رفت و از این به بعد هم خب نمیشود که آدم وقتی میآید بیرون و یک قراری دارد، یک پتو و قالیچه بزند زیر بغلش یک فلاسک چای و قهوه هم بگیرد و بعد باهم برویم توی کوچه و خیابان و اگر یکجایی قرار داشتیم بساط را پهن کنیم و بنشینیم و چه میدانم، آن گپ و گفتوگو و ردوبدلکردن کتابی، مقالهای چیزی را انجام بدهیم و بعد بیاییم خانهمان. یعنی ضرورت وجود این و چون ضرورت دارد، خب قانون را عوض کنند. من به نظرم میآید که بهرحال این نوع گیردادن به کارهای فرهنگی، به اهل فرهنگ و بخصوص خود آن کسانی که سرمایهشان را برای کتاب و چنین فضاهایی دارند استفاده میکنند، بجای استفاده در بسازوبفروشی و کارهایی که بهرحال با یک تلفن سودهای میلیاردی دارد، فکر میکنم اینجور برخوردکردن با آنها دور از انصاف باشد. |