تاریخ انتشار: ۱ آذر ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
گفت‌وگو با احمد احرار، سردبیر کیهان لندن و هوشنگ اسدی، عضو هیات ‌سردبیری «روزآنلاین»

«‌آیت‌الله خمینی به او گفت: در ایران آینده همه آزادند، حتی مارکسیست‌ها»

ایرج ادیب‌زاده
adibzadeh@radiozamaneh.com

بامداد روز ‏پنجشنبه، سی‏ام آبان ماه، یکی از روزنامه‏نگاران قدیمی ایرانی در بیمارستانی در بُلوین، حومه‏ی پاریس، خاموش شد.

منصور تاراجی یکی از پیشتازان روزنامه‏نگاری نوین، یکی از آخرین سردبیران روزنامه‏ی اطلاعات پیش از انقلاب اسلامی و نویسنده‏ی کتاب «تاریخ معاصر» که در سال‏های اخیر در پاریس اقامت داشت، بامداد روز پنجشنبه، ۳۰ آبان، در سن ۷۹ سالگی درگذشت.

برای کسب اطلاعات بیشتر در باره‏ی سابقه‏ی کار و نحوه‏ی روزنامه‏نگاری ایشان‏، با دو روزنامه‏نگار ایرانی مقیم پاریس تماس گرفتم.

Download it Here!

ابتدا از آقای احمد احرار، سردبیر کیهان لندن، که سال‏ها در روزنامه‏ی اطلاعات همکار آقای تاراجی بودند، درباره‏ی جایگاه منصور تاراجی در روزنامه‏نگاری ایران می‏پرسم:

خیلی عجیب است. همین هفته‏ی گذشته مطلب کوتاهی در کیهان لندن، به مناسبت سیلی خوردن نماینده‏ی دولت از نماینده‏ی مجلس شورای اسلامی نوشته بودم و در آن مقاله از خاطره‏ی سیلی زدن سناتور دشتی به گوش سناتور دیوان‏بیگی در نیمه‏ی اول سال‏های ۳۰، زمانی که خبرنگار پارلمانی روزنامه‏ی اطلاعات بودم، یاد کرده بودم.

نوشته بودم که مدیر اطلاعات چون خود سناتور بود، می‏خواست مطلب را قبل از فرستادن به چاپخانه ببیند و اگر نظری داشت ابراز کند.

این تکه را عینا از مقاله برایتان می‏خوانم: «تیتری که من انتخاب کرده بودم، این بود: «دشتی به گوش دیوان‏بیگی سیلی زد». مرحوم مسعودی برای حفظ حرمت مجلس شیوخ، میل داشت تیتر ملایم‏تری بزنیم. من می‏گفتم سه عنصر تشکیل‌دهنده‏ی خبر عبارتند از دشتی، دیوان‏بیگی و سیلی زدن. چه تیتر دیگری می‏توان زد که این سه عنصر در آن نباشند.

در این گفتگو بودیم که منصور تاراجی وارد اتاق شد. آن موقع منصور تاراجی، دبیر سرویس خارجی روزنامه بود. طبق عادت شتاب‏زده به نظر می‏رسید و آمده بود مطلبی را از مدیر روزنامه سوال کند.

سناتور گفت؛ با فلانی بحث داشتیم که این تیتر را چگونه می‏توان تعدیل کرد. شما چه عقیده‌ای دارید؟ تاراجی نگاهی به تیتر کرد و با قلمی که در دست داشت، کلمه‏ای بر آن افزود و شد: «ناگهان دشتی بر بناگوش دیوان‏بیگی سیلی زد». مرحوم مسعودی نگاهی به او کرد و گفت؛ خیلی متشکر، حالا مطلب خودتان را بفرمایید».


منصور تاراجی، از آخرین سردبیران روزنامه‏ی اطلاعات پیش از انقلاب اسلامی

این مطلبی است که هفته‏ی گذشته در کیهان لندن نوشته بودم. بعد از چاپ آن منتظر بودم که تلفن زنگ بزند و صدای گرم تاراجی را با خنده‏ی مخصوص‏اش بشنوم و با هم یادی از گذشته‏ها بکنیم.
دریغا! که اکنون خبر درگذشت او را می‏شنوم.

شما سال‏ها با آقای تاراجی همکار بودید. چه ویژگی در کار روزنامه‏نگاری ایشان وجود داشت؟

تاراجی را تقریبا نیم‌قرن پیش در روزنامه‏ی اطلاعات شناختم. او و همکار دیگرم، سیامک جلالی، دامادهای مرحوم یحیی خدابنده بودند که از رهبران «جمعیت هواداران صلح» بود.

هردوی آن‏ها سابقه‏ی عضویت در این انجمن را داشتند و به عبارت دیگر، قبل از این که به روزنامه‏ی اطلاعات ملحق بشوند، توده‏ای بودند. سیامک جلالی یکی از شریف‏ترین ـ نه تنها روزنامه‏نگاران‏ ـ بلکه انسان‏هایی بود که در زندگی شناختم. دریغا! که او خیلی زودتر از دنیا رفت.

هم او و هم تاراجی، هردو سردبیر روزنامه‏ی اطلاعات شدند. جلالی مرد آرامی بود و تاراجی، برعکس، پرتحرک و شلوغ بود. تند تند راه می‏رفت و صحبت می‏کرد و خیلی هم سریع کار می‏کرد.
این مرد را چندین ماه پیش که آخرین بار، عبوری در پاریس دیدم، با دو عصا شلان شلان راه می‏رفت.

یکی از ویژگی‏های کار روزنامه‏نگاری آقای تاراجی مصاحبه‏ها و سفرهای مختلف او بود. کدام مصاحبه‏ی ایشان را به یاد دارید؟

تاراجی در روزنامه کارش را از مترجمی زبان فرانسه شروع کرد. بعد دبیر سرویس خارجی روزنامه شد و همین‏طور تا سردبیری روزنامه پیش رفت

چون خیلی آدم پرتحرکی بود، به سفرهای خارجی خیلی علاقه داشت. به سفرهای متعددی رفت و از هر سفری هم مقدار زیادی یادداشت نوشت. از جمله راجع به ویتنام، چین، تشییع جنازه‏ ژنرال دوگل، الجزایر و…

علاوه بر آن، چون علاقه‏ی زیادی به تاریخ و مطالعات تاریخی داشت، ضمیمه‏ای در روزنامه‏ی اطلاعات درست کرده بود که مسایل تاریخی را گزارش می‏کرد. همین زمینه‏ی کار بعدی او شد که بعد از انقلاب، تاریخ قرن بیستم را تدوین و منتشر کرد.

وی قلم خوبی داشت، نویسنده، مترجم، محقق و روزنامه‏نگار برجسته‏ای بود. روانش شاد و یادش زنده باد!

به سراغ یکی دیگر از روزنامه‏نگاران ایرانی ساکن پاریس، آقای هوشنگ اسدی که از دوستان آقای تاراجی هم بودند، می‏رویم.

آقای اسدی، زمانی که آقای تاراجی در روزنامه‏ی اطلاعات بود، شما هم در رونامه‏ی کیهان فعالیت داشتید. می‏خواستم عقیده‏ی شما را در باره‏ی نحوه‏ی کار روزنامه‏نگاری و حرفه‏ای ایشان بپرسم:


کتاب «تاریخ قرن بیستم»، نوشته منصور تاراجی

آقای تاراجی جزو روزنامه‏نگارانی هستند که به یک یا دو نسل پیش‏تر از ما تعلق داشتند.
اگر سیر پیشرفت کار روزنامه‏نگاری ایشان را خلاصه کنیم، می‏توانیم بگوییم یکی از برجسته‏ترین روزنامه‏نگاران پیش از انقلاب و یکی از چند سردبیر شاخص مطبوعات ایران بودند، که پیش از انقلاب عموما در روزنامه‏های کیهان و اطلاعات فعالیت می‏کردند. بعد، البته روزنامه‏ی آیندگان هم به آن‏ها اضافه شد.

تا چه زمانی ایشان، در روزنامه‏نگاری فعال بود؟

تا سال ۱۳۵۸ ایشان در روزنامه‏نگاری فعال بود. در همین زمان، از آغاز انقلاب تا سال ۵۸، دو کار شاخص انجام داد؛ یکی مصاحبه‏ای که همراه با خانم نوشابه ‏امیری با آیت‏الله خمینی در نوفل لوشاتوی پاریس انجام داد. این اولین و آخرین بار بود که آقای خمینی با روزنامه‏نگاران ایرانی مصاحبه کرد و در همین مصاحبه بود که ایشان گفت: «ابراز عقیده در ایران کاملا آزاد است و حتی مارکسیست‏ها می‏توانند نظر خود را بیان کنند.»

در اغلب آثاری که بعد از ایشان منتشر شده، این مصاحبه را حذف کرده‏اند.

در باره‏ی کار نویسندگی ایشان، چه مطالبی دارد؟

قبل از پرداختن به نویسندگی، به کار شاخص دیگر ایشان در زمینه‏ی روزنامه‏نگاری اشاره می‏کنم؛ در سال ۱۳۵۸ که دیگر آخرین دوران فعال روزنامه‏نگاری ایشان بود، دو روز بعد از روی کار آمدن دولت ببرک کارمل و ورود نیروهای شوروی به افغانستان، آقای تاراجی و من، اولین خبرنگاران دنیا بودیم که وارد افغانستان شدیم.

ایشان با تمام سران جدید افغانستان که برای دنیا ناشناس بودند، مصاحبه کرد و در اطلاعات آن زمان به چاپ رساند.

در مورد کار نویسندگی، ایشان دکترای تاریخ داشت و بعد از این که از کار روزنامه‏نگاری کنار گذاشته شد، (وی در آن زمان هنوز جوانی و نیروی کافی برای کار کردن داشت) به تاریخ روی آورد.

در طول زندگی طولانی مطبوعاتی، ایشان یک گنجینه‏ی عکس فراهم آورده بود که امیدوارم از بین نرود. وی این گنجینه را به پنج جلد کتاب در باره‏ی تاریخ معاصر جهان، تبدیل کرد که به سبک جدیدی ارایه شده و پر از عکس‏های چاپ نشده و گزارش‏های خواندنی آقای تاراجی از حوادث دنیا است که برخی از آن‏ها را مثل حوادث الجزیره، از نزدیک شاهد بوده است.

دو جلد این کتاب در مدیریت سابق روزنامه‏ی «ایران»، که ارگان دولت است، منتشر شد. ولی بعد از تغییر دولت خاتمی و روی کارآمدن دولت آقای احمدی‏نژاد، مدیریت جدید انتشار کتاب را به روالی که بود نپذیرفتند و خواستند مطابق میل آن‏ها پیش برود و حتی کتاب‏های قبلی را هم سانسور کنند. خیلی هم با آقای تاراجی بد برخورد کردند.

ایشان نپذیرفت کتاب را مطابق میل آن‏ها به چاپ برساند و به پاریس برگشت. بسیار هم افسرده و غمگین بود و خیلی سریع، شاید بر اثر همین حوادث، به دو بیماری لاعلاج مبتلا شد و از میان ما رفت.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

آقای محترم وقتی روزنامه نویسی که "یکی از آخرین سردبیران روزنامه‏ی اطلاعات پیش از انقلاب اسلامی" بوده ، دیگر نمی تواند "یکی از پیشتازان روزنامه‏نگاری نوین" ایران باشد. اول اینکه ایران مگر چقدر تاریخ روزنامه نگاری دارد که شما به تقسیم بندی سنتی ، رایج ، معمول و مدرن آن پرداخته ای. بعد من مدرن بودن را وقتی آن زمان جدید ترین تکنولوژی که شاید تلکس بوده ، نمی فهمم. روزنامه نگاری مدرن ایرانی به نهایت یک دهه تا 15 سال اخیر می رسد. حتی این زمانه !

-- arash ، Nov 21, 2008

آقای آرش خان،
شما یا از روزنامه نگاری چیزی نمی دانید یا از مفهوم مدرن. مدرن به معنی کامپیوتری شدن صفحه بندی روزنامه نیست که عمر روزنامه نگاری مدرن ایران را به « نهایت یک دهه تا 15 سال» برساند. منظور از مدرن در اینجا شیوه های مدرن کسب خبر و درج مطلب است. اگر سری به سازمان اسناد ملی ایران یا کتابخانه ی ملی بزنید و روزنامه های فرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ایران را ببینید متوجه میشوید که روزنامه نگاری مدرن فرقش با روزنامه نگاری غیر مدرن چیست. روزنامه ی قانون را میرزا ملکم خان در لندن در سال های ۱۸۸۰به خرج خودش در می آورد. از سر تا تهش را هم خودش می نوشت. در دهه ی ۱۹۱۰ هم وقتی میرزاده ی عشقی روزنامه در می آورد هنوز همه کارش را خودش می کرد. روزنامه های ابتدای قرن بیستم در ایران همه یک «نویسنده ی اصلی» داشتند که بیشتر مطالب روزنامه به قلم او بود. روزنامه بیشتر نظر شخص «نویسنده ی اصلی» بود تا خبر. بعضی حتی نامشان با نام روزنامه شان یکی بود: نسیم شمال، کاظم زاده ایرانشهر، رضا زاده شفق، صور اسرافیل.

از نیمه ی دهه ی۱۹۲۰ بود که روزنامه نگاری مدرن در ایران شروع شد. روزنامه ی اطلاعات به عنوان یکی از اولین روزنامه های مدرن هم سرویس خبری داشت، هم سردبیر برای بخش های متفاوت، هم خبرنگار و خبر نگار عکاس، هم نمونه خوان، هم کاریکاتوریست، هم بخش آگهی. انها همه دست به دست هم، به شیوه ی لوموند و نیویورک تایمز و الاهرام، روزنامه ای را در تهران به چاپ می رساندند. با خواندن این روزنامه هم می فهمیدی رییس جمهور فرانسه دیروز چه گفته، هم خبردار میشدی که در الیگودرز پیاز گران شده. این روزنامه و این شیوه ی روزنامه نگاری زمین تا آسمان با شیوه ی ملکم خان و صور اسرافیل و عشقی فرق داشت.

تفاوت این دو شیوه تفاوت نگرش است نه تفاوت ابزار: نگرش مدرن به روزنامه نگاری و نگرش غیر مدرن به آن. هر نگرش غیر مدرنی هم الزاما سنتی نیست. ما در کار روزنامه نگاری که سنتی نداشتیم. ولی پیش از روزنامه هایی مثل اطلاعات و کیهان روزنامه نگاری تازه پایمان بسیار غیر مدرن بود.

-- پیام ، Nov 22, 2008

روزنامه نگاران و خبرنگاران ايراني ديگري هم با آيت الله مصاحبه کردند که در رسانه هاي داخلي وخارجي بسياري انعکاس يافت.کلماتي مثل «اولين» ، «تنها» ،«اختصاصي»،چيزي به اصل مطلب اضافه نميکند.روزنامه نگاري مدرن ايران يعني چه؟ اين روزنامه نگاري مدرن از کي شروع شد وچند پيشتاز داشت که آن مرحوم يکي از آنها بود؟روزنامه هاي چاپ سنگي قبل از مشروطيت براي زمان حودش مدرن نبود؟ اينگونه غلو کردن ها مارا مدرن تر(!) مي کند؟

-- شاهد ، Nov 22, 2008

Merci.

-- nima taradji ، Nov 22, 2008

با اندوه فراوان خبر درگذشت دكتر تاراجي را شيندم... به عنوان يك خبرنگار كه در رسانه هاي مختلف فعاليت داشته ام احترام زيادي براي ايشان قايل بودم... چه از بعد حرفه اي و تحرك و تلاش مثال زدني ايشان و چه از نظر اخلاقي و سلامت نفس ايشان.... دكتر تاراجي بسيار صادق و صريح و در عين حال دوست داشتني بود... گاهي اوقات كه از كشور عزيزمان ايران سخن مي گفت جاري شدن اشك را بر گونه هايش ميديدم.... به هر حال بايد بپذيريم كه منصور تاراجي از پيش كسوتان عرصه روزنامه نگاري در نيم قرن گذشته در كشورمان است.... سفرهاي فراوان و مصاحبه هايي كه با رهبران جهان در زمان خودش انجام داده بود بي نظير است كه هنوز هيچ خبرنگار ايراني نتوانسته است به چنين جايگاهي دست يابد...
پروردگار مهربان روح وي را در آرامش و رحمت خود قرار دهد....
از آقايان احرار و اسدي كه از دكتر تاراجي چنين به نيكي ياد كردند تشكر مي كنم.
عليرضا

-- عليرضا ، Nov 23, 2008

با سلام
خیلی میل دارم بدانم کتاب ماموریت در تهران از نوشته های منصور تاراحی است یا نه .
با تشکر فراوان - امیر سمندریان

-- Amir Samandarian ، Nov 30, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)