تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
روز «مبارزه با سانسور» در گفت و گو با دکتر ناصر زرافشان، عضو هیات‌دبیران کانون نویسندگان ایران

ناصر زرافشان‌: از اندیشیدن جلوگیری می‌کنند

ایرج ادیب‌زاده
adibzadeh@radiozamaneh.com

سیزدهم آذر در ایران روز «مبارزه با سانسور» نامگذاری شده است. کانون نویسندگان ایران با ایجاد کمیته‌ی ضد سانسور سیزدهم آذر، یعنی نزدیک به دو هفته‌ی دیگر را روز مبارزه با سانسور نامگذاری کرده است.

و از همه‌ی نویسندگان و هنرمندان در ایران و خارج از ایران و انجمن‌های قلم در سراسر جهان خواستار پشتیبانی و حمایت از این اقدام شده است.

در نخستین بیانیه‌ی رسمی این کمیته از روند رو به رشد سانسور و محدودیت آزادی بیان در ایران به شدت ابراز نگرانی شده و آمده است:

جامعه‌ی ایران و به ویژه نویسندگان هنرمندان آن سال‌هاست که با پدیده‌ی سانسور دست به گریبان هستند، اما ظرف دو، سه سال اخیر این پدیده چنان دامنه‌ی گسترده‌ای یافته است که جزء قلع‌ و قمع فرهنگی نامی نمی‌توان بر آن نهاد.

در همین رابطه با دکتر ناصر زرافشان، عضو هیات‌دبیران کانون نویسندگان ایران گفت و گو کرده‌ام.

Download it Here!

هدف از تشکیل کمیته‌ی مبارزه با سانسور چه بوده است؟

همان‌طور که گفتید و ما به طور خلاصه در این بیانیه آوردیم، حس می‌کنیم این جریان رو به تشدید است و این تشدید فقط کمّی نیست‌.

لگد‌کوب کردن حق آزادی بیان یک امر است و جلوگیری از آزادی اندیشه یعنی به وجود آوردن فضایی که در آن فکر کردن ممکن نباشد و اصلاً فکری متبلور نشود تا بعداً نیازی به جلوگیری از بیان و ابراز آن شود، امر دیگری است.

ظرف سال‌های اخیر، دایماً شاهد بسته‌تر شدن و تنگ‌تر شدن فضا و تشدید اقداماتی که برای سلب حق بیان صورت می‌گیرد، بوده‌ایم و شاهد اقداماتی بوده‌ایم که از لحاظ کیفی افزایش یافته است.

دارد فضایی درست می‌شود که اساساً جلوی اندیشیدن گرفته شود. ملاحظه می‌فرمایید، ما صحبت از حق آزادی اندیشه و بیان می‌کنیم.

آزادی اندیشیدن یک چیز است، آزادی بیان یعنی بعد از این‌که فکری اندیشیده و متبلور شد ابراز، انتشار، بیان و انتقال آن برای دیگران چیز دیگری است.

البته جلوگیری از آزادی بیان، کاری ساده‌تر و ضمخت‌تر است و یک کار پلیسی ساده است. اما جلوگیری از آزادی اندیشه مثلاً از طریق مکانیزم رعب و ترس است. گفته‌اند کسی که می‌ترسد، دیگر نمی‌تواند فکر کند.

الان بسیاری از شرکت‌هایی که در زمینه‌ی مخابرات خدمات می‌دهند و اطلاع دارید که مختص به ایران نیست و موضوعی جهانی است، رسماً ملزم می‌‌شوند که سیستم تفتیش هم در کنار سیستم‌های خدمات رسانی معمولی داشته باشند.

احتمالاً در جریان دوربین‌هایی که سرگرم نصب آن در معابر عمومی هستند‌ و متعلق به هفته‌ی پیش است، هستید. به هر حال سرکشیدن به پستوهای ذهن مردم و ایجاد فضایی که اصولاً اندیشیدن خطرناک باشد، مرحله‌ای است که از نظر کیفی متفاوت با جلوگیری از بیان است.

به هر صورت ما به تبعیت از اصولی که در منشورمان داریم، خودمان را به این قضیه پایبند می‌‌دانیم. و به طور خلاصه زمینه و انگیزه‌ی اصلی قضیه است.


دکتر ناصر زرافشان، عضو هیات ‌دبیران کانون نویسندگان ایران

چرا روز سیزدهم آذر انتخاب شده است؟

موضوع از این قرار است که کانون نویسندگان، دو نفر از اعضای برجسته‌ی خود را در راه آزادی ‌بیان فدا کرده است. جان باختگان، محمد‌مختاری و محمد‌جعفر‌ پوینده هستند و ۱۳ آذر روزی است، بین آن دو روز سیاهی که در آذر ۱۳۷۷ ابتدا محمد مختاری و بعد محمد‌جعفر پوینده ناپدید شدند. دلیل انتخاب این روز از نظر کانون همین است.

گفته شده است نزدیک به چهار هزار کتاب از نویسندگان مختلف ایران در وزارت ارشاد در حال حاضر در انتظار مجوز مانده ‌است و یکی از ناشران هم گفته است بیش از ۱۵۰ عنوان کتاب در انتظار مجوز دارد. آیا شما به نمونه‌های مشخص‌تری از این فشارها یا به گفته‌ی بیانیه‌ کانون قلع‌ و قمع فرهنگی در این سال‌ها اشاره‌ای می‌کنید؟

بله، با مواردی روبه‌رو هستیم که باید گفت تراژدی ـ کمدی است، یعنی هم غم‌انگیز و دردناک است و هم از جهاتی خنده‌آور است.

مثلاً عبارت «دست رد بر سینه‌ی او گذاشت» به دلیل وجود کلمه‌ی سینه و این‌که کسی تجسم فیزیکی این قضیه را بکند نه در معنای فیگوره‌ی اصطلاح دست رد بر سینه گذاشت، موجب خودداری از لحاظ صدور انتشار برای کتاب می‌شود یا چیزهایی از این مضحک‌تر.

حتا کتاب‌هایی که مجوز نشر می‌گیرند هم از دستبرد مصون نیستند و اعمال نظر‌های مختلفی در متن و عنوان کتاب می‌شود.

اعمال سلیقه‌های مضحکی می‌شود که اگر قرار بود نویسنده، مترجم و یا ناشر کتاب، آنان را سانسور کند چه بسا که سراغ آن قسمت‌ها نمی‌رفت.

این نشان می‌دهد که سلطه‌ای نسبت به مطلب وجود ندارد و این وضعیت کم‌کم ما را به حال اغماء فرهنگی انداخته است. یعنی از لحاظ فرهنگی، جامعه نمرده است اما عملاً بی‌حس و بیهوش است.

خودتان می‌‌دانید جامعه‌‌ای که بین ۷۰ تا ۸۰ میلیون نفر جمعیت دارد، در مواردی هم که کتاب اجازه‌ی نشر می‌گیرد، تیراژ کم‌تر از ۲۰۰۰ جلد دارد. بیان کردن چنین چیزی انسان را دچار شرم می‌کند.

آقای دکتر، اگر با تیراژی که شما گفتید و با توجه به جمعیت ۷۰ میلیون نفری بخواهیم آمار بگیریم، به هر نفر ایرانی در سال چند ثانیه بیشتر کتاب‌خوانی نمی‌رسد.

دقیقاً همین است و عرض کردم که ما به سمت یک وضعیت که اغماء فرهنگی است، حرکت می‌کنیم.

یعنی نرخ کتاب‌خوانی در ایران حتا از کشورهای نوبنیاد حوزه‌ی خلیج‌فارس هم پایین‌تر آمده است؟

بله، کمتر است.

آقای دکتر، پرسش پایانی من این است که چه نوع حمایت و پشتیبانی از نویسندگان و هنرمندان داخل و خارج از کشور و همچنین از انجمن‌های قلم سراسر جهان دارید‌؟

ما فکر می‌کنیم خودمان باید بایستیم و ناشران، کتاب‌خوانان و مردم را برای مقابله و مقاومت سازمان‌دهی کنیم. ولی انتظار همبستگی و اطلاع‌رسانی داریم.

انتظار داریم جهان و آن کسانی که هنوز کورسویی از مسوولیت نسبت به سرنوشت آینده‌ی بشر در آن‌ها مانده است و می‌توانند عواقب آینده‌ی چنین سیاست‌هایی را مجسم کنند، آگاه و حمایت کنند‌. گمان نمی‌کنم چیزی بیشتر از این مقدور باشد.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

بالاخره از نظر تاریخی بعد از 30 سال می توان درباره انقلاب ایران در سال 57 بهتر قضاوت کرد. نالازم ترین انقلاب تاریخی، که طی آن 36 میلیون نفر دست به خودکشی اجتماعی زدند و عده ای اراذل و اوباش از لایه های پست اجتماع را به سرکردگی فردی متحجر و بی رحم بر مسند قدرتی نشاندند که دیگر پایین آوردن این افراد کاری بس ناممکن خواهد بود. ایران رو به ویرانی محتومی است. تنها با نگاهی به سه وزیر کشور متوالی در دولت ایران و سوابق هریک بهترین شاخص از احوال حکومت و سقوط اجتماعی به دست می آید. اولی (پورمحمدی) متهم به شرکت در قتل عام 67 و قتل های زنجیره ای (قاتل). دومی (کردان) متهم به جرایم اخلاقی، اختلاس و جعل (ازاله بکارت، حیف و میل در صدا و سیما، جعل مدرک!) و آخری محصولی متهم به زد و بند مالی و دزدی از بیت المال (درآمد صدها میلیارد تومان طی سالهای بعد از جنگ با قراردادهای رانتی)!
این است سرنوشت مردمی که چراغ عقل را خاموش کنند، و اراذل را به رهبری خویش برگزینند. در خصوص آزادی اندیشه در این حکومت از سردار صفار هرندی که جزیی از دسیسه گران کیهانی است و در زمینه چینی حذف روشنفکران و هنرمندان ید طولایی دارد چه می توان انتظار داشت؟ آدمی که می گوید "تامین باور و اعتقاد مردم از نان شب آنها مهمتر است" و عملا به تفتیش عقاید صورت رسمی می دهد. چه انتظاری از انقلابی که امام آن "خمینی" بود و رهبر معظم فرزانه اش "خامنه ای" است، می توان داشت؟

-- لونا ، Nov 19, 2008

با تشکر از مصاحبه با آقای زرشناس. مثل همیشه شنیدن نظرات ایشان آموزنده است. در مورد بازار کتاب به نظرم نباید شتابزده اظهار نظر کرد. درست است که تیراژ کتاب پایین است، ولی عناوین کتاب های منتشر شده خیلی متنوع تر از گذشته است و بازار کتاب در مجموع بی رونق نیست. کافی است به کتابفروشی های جدیدی که باز شده توجه کنیم، مثلا در خیابان کریم خان. تیراژ اکثر کتابهای دانشگاهی در امریکا هم از 2000 تجاوز نمی کند. از خیلی از استادانم -- که شهرت بین المللی هم دارند -- شنیده ام که مقالاتشان را حتی 5 نفر هم نمی خوانند و تیراژ کتاب هایشان پایین است و سال ها طول می کشد تا همین تیراژ پایین هم به فروش برسد. آیا کتابخانی و مطالعه در امریکا مرده؟ خیر. تنوع آثار منتشر شده به قدری بالاست که نمی شود انتظار داشت همه کس همه چیز بخواند. فقط آثار کلاسیک و بست سلر تیراژ بالا دارند. که ظاهرا همین ماجرا در مورد ایران هم درست است. من که هر وقت به کتاب فروشی های تهران سر زدم محیطی سر زنده دیدم، با آثاری جدید و متنوع. قطعا اگر سانسور نبود وضع از این هم خیلی بهتر می شد.

-- محمد ، Nov 20, 2008

آقای دکتر زرافشان، از خواندن مصاحبه شما بهره مند شدم. ايکاش فرصت می کرديد و خاطرات خودتان از دورانی که در دادگاه لاهه به عنوان يکی از حقوقدانان و وکلای دولت جمهوری اسلامی بکار مشغول بوديد برای علاقه مندان می نوشتيد و منتشر کمی کرديد. به هر حال ما از خواندن نظرات شما همواره سود می بريم.
با احترام/ رضا احمدی

-- رضا احمدی ، Nov 21, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)