رادیو زمانه > خارج از سیاست > پرسهنگار > فرایند تشکیل شورای انقلاب | ||
فرایند تشکیل شورای انقلابسحاب سپهریاگر دشمنت را بشناسی و خودت را بشناسی، در صد جنگ شکست نخواهی خورد. «سون جو»، متفکر چینی، متولد قرن ششم قبل از میلاد شورای انقلاب در تاریخ نزدیک ایران نقشی کلیدی بازی کرد. با این همه، روند تشکیل و عملکرد این شورا و تاثیر آن در سیر حوادث تاریخ اخیر ایران کمتر مورد توجه متناسب قرار گرفته است. نوشتهی حاضر یک بررسی کلی از تشکیل شورای انقلاب و روابط کلی در داخل ساختار قدرت را ارائه میدهد تا بتوان به شناخت بهتری از روابط بین آقایان بنیصدر و خمینی در فاصلهی سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ دست یافت. در آن دوران آقای خمینی در راس ساختار قدرت در ایران قرار داشت و آقای بنیصدر یکی از بخشهای این ساختار قدرت بود. تاثیر عملکردهای مثبت یا منفی آقای خمینی بر زندگی مردمان ایران و همینطور علایق و ترجیحات شخصی من موضوعهای این نوشته نیستند، بلکه هدف این نوشته بررسی روابط بین آقایان خمینی و بنیصدر است. پس از مطالعهی تقریباً تمامی نوشتههای آقای بنیصدر به عنوان یک جمعبندی کلی میتوان نوشت که گفتهها و متنهای آقای بنیصدر در مجموع برآنند که چهار نکته را در رابطه با عملکردهای او به نمایش بگذارند: اولین نکته آن است که او در دوران اقامت کوتاهمدت خود در ایران (از زمستان ۱۳۵۷ تا تابستان ۱۳۶۰) شخصیتی سیاسی همتراز و همکلاس با آقای خمینی داشته است. نکتهی دوم آن که آقای بنیصدر همیشه رویهای مثبت و آزادیخواهانه داشته است. سومین نکته آن است که جوهر درگیریهایی که در خرداد سال ۱۳۶۰ به اوج خود رسید ناشی از اختلاف در روشهای نگرشی و عملکرد بین آقای بنیصدر و آقای خمینی بوده است؛ دو نفر همتراز، یکی آزادیخواه و دیگری طرفدار دیکتاتوری. چهارمین مورد آن است که آقای بنیصدر نقشی ماورای جناحی داشته است و به این صورت با دکتر مصدق قابل مقایسه است. این نوشته به بررسی نکتههای اول و دوم خواهد پرداخت و بررسی نکتههای سوم و چهارم را به فرصتی دیگر وامیگذارد.
اگر بر مبنای یک بررسی عمومی تاریخ اخیر، روند حوادث ایران از سال ۱۳۵۷ تا سال ۱۳۶۰ و حتی تا سال ۱۳۶۸ (زمان فوت آقای خمینی) را به طور جامع خبررسی کنیم روشن میشود که در آن دوران هیچ کس (و ازجمله آقای بنیصدر) از نظر عملکردهای سیاسی در کلاس و تراز آقای خمینی قرار نمیگرفت. قبول این موضوع اصلاً به معنی تحقیر سطح عمومی دانش سیاسی مردمان آن زمان ایران نیست. بدون شک در آن دوران کسانی پیرو آقای خمینی و کسان دیگری طرفدار آقای بنیصدر بودند، و در این بین ایرانیانی با تمایلهای دموکراتیک و ملی بودند که با عملکردهای آقای خمینی موافق نبودند و در عین حال از عملکردهای آقای بنیصدر هم پشتیبانی نمیکردند. این گروه سوم از همان آغاز تشکل جمهوری اسلامی در بهار ۱۳۵۸ – یعنی همان دورانی که آقای بنیصدر در خدمت ساختار قدرت آقای خمینی بود – مورد حمله و سرکوب قرار گرفتند. تشکیل شورای انقلاب- پاییز ۱۳۵۷: اجازه بدهید به پاییز سال ۱۳۵۷ برگردیم؛ دورانی که شاه هنوز در کاخ نیاوران در نزدیکی تهران مستقر بود و آقای خمینی تازه در نوفل لوشاتو، شهرکی در نزدیکی پاریس، ساکن شده بود. آقای خمینی از همان پاییز سال ۱۳۵۷ برای عملکردهای خود موقعیتی فراقانونی بهوجود اورد. به این معنی که عملکردهای آقای خمینی به صورتی بود که قانون از رویههای او پیروی میکرد و نه برعکس آن. به عنوان مثال میتوان از تشکیل شورای انقلاب شروع کرد. در آبان سال ۱۳۵۷ آقای خمینی، آقای مطهری را (که برای ملاقات با او به فرانسه رفته بود) به تشکیل شورای انقلاب در ایران «مامور کرد». در حالی که تا آن زمان هیچ قانون و یا رویهای برای تشکیل شورای انقلاب وجود نداشت. آقای خمینی شورای انقلاب را تشکیل داد تا ابزار دستش باشد. او شورای انقلاب را تشکیل نداد تا ناظری بر عملکردش بهوجود آورد. ترکیب اعضا و عملکردهای این شورا برای مدتی طولانی مخفی بود، و این شورای مخفی تا ۳۰ تیر سال ۱۳۵۹ به کار خود ادامه داد. بعد از پیروزی قیام ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ شورای انقلاب در ابتدا به صورت ارگان قانونگذاری و در مرحلهی بعد به صورت ارگان اجرایی عمل کرد. آقای مطهری اولین رئیس شورای انقلاب بود که در فروردین سال ۱۳۵۸ توسط گروه فرقان ترور شد. بعد از آن ریاست شورای انقلاب با آقای طالقانی بود و بعد از درگذشت او در شهریور سال ۱۳۵۸ آقای بنیصدر سومین و آخرین رئیس شورای انقلاب شد.
دولت موقت به نخستوزیری آقای بازرگان در بهمن ۱۳۵۷ تشکیل شد و تا آبان ۱۳۵۸ به مدت نه ماهه دوام آورد. این دوران را میتوان به دو مرحله تقسیم کرد. در ابتدا شورای انقلاب از هیئت دولت جدا بود و در این مرحله شورای انقلاب شبیه مجلس قانونگذاری عمل میکرد. در تیر سال ۱۳۵۸ مرحله دوم دولت موقت شروع شد که در این مرحله تعدادی از وزیران (اعضای هیئت دولت) عضو شورای انقلاب شدند و تعدادی از اعضای شورای انقلاب هم به عضویت هیئت دولت درآمده و وزیر یا معاون وزیر شدند. در دورهی دوم شورای انقلاب نقشهای قوهی قانونگذار (مجلس) و قوهی اجرایی (دولت) را به صورت همزمان به عهده گرفت. مرحلهی دوم دولت موقت تا آبان سال ۱۳۵۸ ادامه یافت، زمانی که کابینهی آقای بازرگان سقوط کرد. بعد از سقوط دولت موقت به نخستوزیری آقای بازرگان شورای انقلاب وارد مرحلهی سوم خود شد و نقشهای دوگانه قانونگذاری و اجرایی را توسعه داد. در این دوران سوم شورای انقلاب به طور همزمان به صورت قدرت واحد قانونگذاری و اجرایی درآمد، بدون آن که فرد مشخصی مسئولیتهای نخست وزیری را به عهده داشته باشد. این دوران سوم تا آخر تیر سال ۱۳۵۹ ادامه یافت. شورای انقلاب، پس از تشکیل اولین دورهی مجلس جمهوری اسلامی، در ۳۰ تیر ۱۳۵۹ منحل شد، ولی با انحلال شورای انقلاب تاثیر آن در روند سیاسی ایران خاتمه نیافت، بلکه رویههای شورای انقلاب در عمل زمینههای اجرایی و عملکردی را هم برای مجلس و هم برای شورای نگهبان بهوجود آورد. برخی از رویههای شورای انقلاب تا به امروز ادامه یافته است.1 با اینکه مقدمات و کارهای اجرایی تشکیل شورای انقلاب در پاییز سال ۱۳۵۷ شروع شده بود، ولی اعلام رسمی شورای انقلاب در روز ۲۲ دی ۱۳۵۷ صورت گرفت. در این روز آقای خمینی اعلام کرد: «... به موجب حق شرعی و بر اساس رای اعتماد اکثریت قاطع مردم ایران که نسبت به این جانب ابراز شده است در جهت تحقق اهداف اسلامی ملت، شورایی به نام شورای انقلاب اسلامی مرکب از افراد با صلاحیت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق، موقتاً تعیین شده و شروع به کار خواهد کرد...» آقای خمینی به این ترتیب و به موجب حق شرعی برای اعضای شورای انقلاب حکم صادر کرد و هر یک را همچون یک کارگزار به این پست سازمانی منصوب کرد. به گفتهی آقای بهشتی (یکی از اعضای کلیدی شورای انقلاب)، «افراد را امام تعیین میکردند» (مرجع: روزنامهی اطلاعات – ۳۱ تیر ۱۳۵۹). حتی یک نفر از اعضای شورای انقلاب منتخب مردم یا منصوب کس دیگری غیر از حکم مستقیم آقای خمینی نبود. موضوع حقی شرعی به صراحت در اعلام رسمی شورای انقلاب مورخ ۲۲ دی ۱۳۵۷ نوشته شده است، اگر چه این شورا از چند ماه قبل در عمل شروع به کار کرده بود. آقای خمینی همانگونه که در متن اعلامیهی تشکیل شورای انقلاب هم نوشته است این روش انتخاب اعضای شورای انقلاب را «حق شرعی» خود میدانست. موضوع حقوق شرعی خاص مرجع تقلید (فقیه) یکی از پایههای «مکتب اصولی» است که ظرف ۲۰۰ سال گذشته نظریهی مسلط در شیعهی دوازده امامی (امامیه) در کشورهای شیعه شامل ایران، عراق و لبنان (به استثنای بحرین) بوده است. موضوع حق شرعی فقیه و عملکرد مرجع تقلید موضوعی بسیار مهم در مکتب اصولی شیعهی امامی است. اگر چه متفکران مکتب اصولی با یکدیگر در مورد «دامنه»ی اجرایی حق شرعی مرجع تقلید (فقیه) اختلاف نظر دارند، ولی وجود حقوق شرعی برای مرجع تقلید مورد قبول عمومی آنها است. بررسی تطبیقی دامنهی حق شرعی مرجع تقلید (فقیه) از نظر متفکران متفاوت مکتب اصولی جزو هدفهای این نوشته نیست. در این جا باید اضافه کنم که هدف این نوشته بررسی درستی یا نادرستی حق شرعی فقیه و رویههای فراقانونی ناشی از این حق و نیز عواقبت مثبت یا منفی ناشی از عملکرد آن رویههای فراقانونی نیست. اینها موضوعهای بسیار مهمی هستند و هریک احتیاج به نوشتههای مستقلی دارند. در نوشتهی حاضر منظور آن است که نشان داده شود آقای خمینی حتی از زمان اقامت در پاریس در پاییز سال ۱۳۵۷ با تکیه بر «حق شرعی» خود به «رویهی فراقانونی» عمل میکرد و برای مثال حکم عضویت افراد در شورای انقلاب را صادر میکرد. آقای بنیصدر با قبول حکمهای متعددی از آقای خمینی (از جمله حکم عضویت و نیز ریاست شورای انقلاب به شرحی که میآید) به این حق شرعی فقیه و روند فراقانونی تمکین کرد.
آقای خمینی در کتاب «حکومت اسلامی» به طور مشروح نظر خودش را در مورد توجیهات و دامنهی «حق شرعی فقیه» بیان کرده است. به واقع موضوع «ولایت فقیه» و «حق شرعی فقیه»، محور کتاب «حکومت اسلامی» را تشکیل میدهند. فراموش نکنیم که کتاب «حکومت اسلامی» برای بار اول در سال ۱۳۴۹ چاپ شد؛ هشت سال قبل از اوج گرفتن انقلاب در سال ۱۳۵۷. این کتاب در بین سالهای ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۷ در بین شبکهی طرفداران آقای خمینی در ایران و اروپا توزیع شده بود، ولی در سالهای قبل از انقلاب سال ۱۳۵۷ در بین شبکهی عمومی مخالفان حکومت شاه کتابی ناشناخته بود. اینک آشکار شده است که عدم توزیع گستردهی کتاب حکومت اسلامی در شبکهی عمومی مخالفان شاه اتفاقی نبوده است. افراد علاقهمند شایسته است که این کتاب را خود با دقت مطالعه و بررسی کنند. این کتابی است مجمل (در حدود ۱۰۰ صفحه) که ساختارهای نظری و عملی حکومت اسلامی بر پایهی ولایت فقیه را بیان میکند. آقای بنیصدر به تایید خودش (در کتابهای خاطرات خود از جمله «خیانت به امید») چاپ اول کتاب حکومت اسلامی را که در سال ۱۳۴۹ منتشر شده است را در اختیار داشته و آن را هم مطالعه کرده است. ولی او که خود را اسلامشناس و پیشتاز نظریهی حکومت اسلامی اعلام داشته است دقیقاً متوجه منظور آقای خمینی در مورد اجرای «حق شرعی فقیه» در صورت فراهم امدن امکانات نشد. در آن زمان آقای بنیصدر موضوع این کتاب را فقط نوعی بحث حوزوی بدون هدفهای اجرایی تعبیر کرد. تاریخ اخیر ایران نشان داد که این چنین افرادی چه اشتباه بزرگی کردند. «حق شرعی فقیه» که در کتاب حکومت اسلامی به طور مفصل بیان شده است، مبنای حکمهای آقای خمینی را در طول زمان اقامت او در پاریس (و حتی قبل از آن) تشکیل میداد و این حکمها هم در عمل قانون را به وجود آوردند. به حساب ساده وقتی قانون از رویههای آقای خمینی پیروی میکرد به سادگی او هم «فراقانونی» عمل میکرد. این رویهی فراقانونی (که قانون از آقای خمینی پیروی میکرد و نه عکس آن) محور بقیهی احکام صادر شدهی آقای خمینی در دوران اقامت او در تهران از سال ۱۳۵۷ به بعد هم بود. همهی آن حکم های فراقانونی ریشه در موضوع حق شرعی فقیه داشتند که در کتاب حکومت اسلامی به تفصیل شرح داده شدهاند. آقای خمینی بر پایهی حق شرعی و رویهی فراقانونی در ابتدای سال ۱۳۵۸ برای آقای بنیصدر هم حکم عضویت در شورای انقلاب صادر کرد و او را هم به عضویت در شورای انقلاب منصوب کرد. (مرجعها: وبسایت خود آقای بنیصدر و همینطور مقدمهی کتاب تاریخ شورای انقلاب و تعداد زیادی منبع دیگر) موضوع انتصاب آقای بنیصدر به عضویت در شورای انقلاب به حکم آقای خمینی (مشابه حکمهای دیگری که آقای خمینی قبل و بعد از آن صادر کرد) مورد شک هیچ کسی از جمله خود آقای بنیصدر نیست. به این ترتیب آقای بنیصدر هم یکی از کارگزاران آقای خمینی در شورای انقلاب شد. لیست اعضای شورای انقلاب (که خود آقای بنیصدر برای مدتی طولانی عضو و رئیس آن بود) در دوران عملکرد آن شورا از مردم مخفی بود. ولی این شورا از زمستان سال ۵۷ تا آخر تیرماه سال ۱۳۵۹ برای بیشتر از هجده ماه در عمل نقش مجلس قانونگذار را برای جمهوری اسلامی بازی کرد. اعضای شورای انقلاب هم که نقش مجلس قانونگذار و هم قوهی اجرایی را بازی میکردند همگی به «حق شرعی» و «رویهی فراقانونی» آقای خمینی تمکین کردند؛ چون حکم عضویت آنها در آن شورا همگی مستلزم تمکین بر حق شرعی و رویهی فراقانونی آقای خمینی بود. به طور مشخص در تمامی دورانی که آقای بنیصدر از آقای خمینی حکم میگرفت کارگزار او و تابع حق شرعی و رویههای فراقانونی او بود. اگر آقای بنیصدر به رویههای فراقانونی ناشی از «حق شرعی» آقای خمینی اعتراض بنیادی داشت، اصولاً نباید از آقای خمینی هیچ حکمی از جمله حکم برای عضویت در شورای انقلاب را میپذیرفت، به این دلیل که خود آن حکمها بر مبنای همان «حق شرعی» و رویهی فراقانونی توسط آقای خمینی صادر شده بود. باید توجه داشت که در همان پاییز سال ۱۳۵۷ که آقای خمینی که تازه در نوفل لوشاتو اقامت گرفته بود صحبتهایش را معمولاً در زیر درخت سیبی انجام میداد. صحبتهای زیر درخت سیب او به صورتهای خیلی کلی و در لفافه بود که معمولاً با واژه هایی مثل لکن و اگر هم همراه میشد. در این صحبتهای زیر درخت سیب، آقای خمینی گفتاری آزادمنشانه ارائه میداد. یک بررسی جامع و غیر جناحی از آن صحبتها روشن میسازد که آن صحبتها معمولاً بسیار کلی بود و با در نظر گرفتن اما و اگرهای کنار آن در عمل کمترین مسئولیت را متوجه گویندهی آن میکرد. آقای بنیصدر مدعی است که در زمان اقامت آقای خمینی در پاریس در پاییز سال ۱۳۵۷ او یکی از افراد به نسبت نزدیک به او بود و در حلقهی درونی آقای خمینی قرار داشت. در همان دوران آقای بنیصدر یکی از افرادی بود که برنامهی مصاحبههای روزانهی آقای خمینی با خبرنگاران خارجی را هماهنگ و صحبتهای آقای خمینی را ترجمه هم میکرد. این موضوعها را آقای بنیصدر در خاطرات خود به صورت مشروح بیان داشته است. این روزها آقای بنیصدر مدعی است که آقای خمینی آن صحبتهای زیر درخت سیب را بر مبنای قول و قرار دونفره با او میگفته ولی بعد به قول و قرارهایش عمل نکرده است. مثلاً موضوع برنامهی ۱۹ مادهای که آقای بنیصدر مدعی است برای آقای خمینی تدارک دیده و آقای خمینی هم در آن صحبتهای زیر درخت سیب آنها را دنبال میکرده است. (منبع: کتاب خاطرات آقای بنیصدر) در این مورد و طبق معمول آقای بنیصدر ادعای بیشاهد و بیسند ارائه میدهد، ولی در مورد متن آن گفتههای زیر درخت سیب باید اضافه کرد که آنوقتها آقای بنیصدر و همینطور بسیاری دیگر در داخل و خارج ایران فراموش کرده بودند که آقای خمینی در زمان اقامت در پاریس نزدیک به هشتاد سال سن و بیشتر از شصت سال تجربهی سیاسی داشت. در آن زمان آقای خمینی به خوبی به نقش ارتباطات جمعی و تواناییهای رسانههای گروهی در جهتدهیهای سیاسی آشنا بود! آن صحبتهای زیر درخت سیب هم آشکارا برای جهتدهی حرکتهای اجتماعی در جهتهای خاص سیاسی صورت میگرفت. در این جا باید تاکید و تصریح کنم که آن صحبتهای زیر درخت سیب بحثهای آکادمیک در باغ آتن یا جدلهای طلبگی در حوزهی نجف نبودند. آن صحبتها بیانیههایی بودند برای ایجاد جهتگیریهای سیاسی مطلوب آقای خمینی و باید از این نقطه نظر بررسی میشدند. آنها که فقط آن صحبتها و حرفهای کلی زیر درخت سیب را شنیدند و «رویههای فراقانونی» بر مبنای «حق شرعی فقیه» را که درست جلوی چشمشان اتفاق میافتاد نمیدیدند، فقط سادهنگری سیاسی خود را نشان دادند. ظاهراً ان سادهلوحان سیاسی موضوع «حق شرعی فقیه» و «ولایت فقیه» را که محور کتاب «حکومت اسلامی» است را فقط نوعی بحث طلبگی مربوط به کلاسهای حوزوی آقای خمینی در نجف در نظر میگرفتند. آنها فراموش کردند که آقای خمینی در حرکتهای سیاسی قبلی خود نشان داده بود که از فرصتهای پیش امده میتواند با مهارت استفاده کند. آنها صحبتهای کلی و در لفافهی زیر درخت سیب را شنیدند، ولی به آن اما و اگرهای کنار آن صحبتها توجه نکردند. آنها به آنچه آقای خمینی به صراحت در رسالهها و کتابهای خود قبلاً نوشته بود هم توجه کافی نکردند. ترجمهی مصاحبههای زیر درخت سیب به زبان فرانسوی یا انگلیسی احتیاج به درایت خاص نداشت، بلکه دیدن وقایع با نگاه باز و توانایی در بررسی غیر جناحی سیر حوادث به درایت احتیاج داشته و هنوز دارد. این افراد بعد از آن که از آقای خمینی سرخوردند او را به جفای عهد و صحبتهای او را به خم رنگرزی تشبیه کردند. آنها حتی گفتهی خردمندانه سنجو (متفکر چینی که در شروع این مطلب نوشته شده است) را هم درک نکردهاند و در آن دوران درک واقعگرایانهای از نقاط قدرت و ضعف خود نداشتند و دشمن خود را هم عمیقاً نمیشناختند. بعد از آن هم شکستهای خود را به گردن دیگران انداختند. این افراد سیاسی بعد از این همه سال هنوز میگویند ما همیشه درست گفتهایم حتی وقتی که آشکارا روند وقایع و حوادث کاملاً برعکس پیشبینیهای قبلی آنها از آب درآمده است. جالبتر آنکه حتی فکر میکنند با تکرار روشهای مورد استفادهی آقای خمینی در سی سال قبل میتوانند تاریخ را تکرار کنند و دفعهی بعد خود مسافر اول هواپیمای سفید ایرفرانس در سفر از پاریس به تهران باشند. این گونه برخوردها من را به یاد صحبت رندی میاندازد که گفته بود: «تاریخ ممکن است تکرار شود، ولی دفعه دوم به صورت کمدی است.» ۱. اطلاعات بیشتر در مورد نحوهی تشکیل و ترکیب اعضای شورای انقلاب در اینجا و اینجا موجود است. |
نظرهای خوانندگان
باید توجه داشت که آقای بنی صدر اسیر کیش شخصیتی شده اند که خود تیوریسین آن هستند وباید توجه داشت غیر ازمرحوم بازرگان وهمفکرانشان که بصورت مشروط به قانون اساسی رای دادند آقای بنی صدر از حامیان قانون اساسی وبه آن رای دادند.
-- اکبر ، Oct 27, 2010 در ساعت 02:30 PMبا سلام
در درجه اول میل دارم که شادی خود را از اینکه هموطنی به نقد این دورانی که با وجود اهمیت فوق العاده آن، در پرده ای از ابهام نگاه داشته شده است، پرداخته است اظهار کنم. البته واقعا امیدو.ارم که این کار مانند تحقیق آقای اکبر گنجی نباشد که برای اثبات نظرات خود، و اینکه بنی صدر و خمینی سر و ته یک کرباس بود اند، به گونه ای سیستماتیک از روشهای تحریف، جعل، سانسور و دروغ استفاده کرده است. سه تحقیق از طرف آقای محمد جعفری و من، به تحلیل پاره ای از بی اخلاقیهای ایشان در تحقیق پرداخته است و امیدوارم بکار بعضی از خوانندگان بیاید
-- محمود دلخواسته ، Oct 28, 2010 در ساعت 02:30 PMhttp://news.gooya.com/politics/archives/2010/09/110990.php
http://news.gooya.com/politics/archives/2010/09/111320.php
نقد گنجی به قلم محمد جعفری
http://news.gooya.com/politics/archives/2010/09/110598.php
در مورد نوشته شما باید بگویم که فعلا موضوع مهمی مطرح نشده تا در این باره نظرات خودم را مطرح کنم. بیشتر نظرات خود را مطرح کرده اید و فکر نکنم زیاد لازم باشد به نقد گرفته شود. بنا بر این بهتر است که منتظر مقالات دیگر شما باشم. ولی تنها اطلاعی را که فکر می کنم لازم باشد که در اینجا مطرح کنم اینست: گفته اید که بنی صدر کتاب حکومت اسلامی آقای خمینی را خوانده و دقیقا متوجه " حق شرعی فقیه" نشده است.
اگر کتابها و مقالات و یا مصاحبه های بنی صدر را مطالعه کرده باشید، متوجه خواهید شد که بیشمار بنی صدر راجع به این سخن گفته که بعد از فوت پدرش به نجف رفته و در ملاقات با آقای خمینی از محتوای کتاب انتقاد کرده است و آقای خمینی پاسخ داده است که قصد داشته که تنها فتح بابی کرده باشد و ادامه کار را بر عهده آیت الله مطهری و ایشان گذاشته است. در همین رابطه است که بنی صدر کتاب اصول راهنمای اسلام، را نو شت که بر اصول آزادی و استقلال انسان و عمومیت دادن رهبری مباحث مطرح شده اند. به بیان دیگر، نظرات مطرح شده در کتاب، در تضاد مستقیم با نظرات آقای خمینی که ولایت فقیه را ولایت صغار دانسته بود و در دفاع از سیستمی مردمسالار.
امیدوارم که این توضیح کمکی به روشنتر کردن موضوع کرده باشد
مخلص
دلخواسته
بازرگان را ما ندیدیم، اما یکی از خیانتکارترین افراد بود و از آن جا که یک اسلامگرا بود، بدیهی است در دل موافق دستورات آقای خمینی بود.
-- بدون نام ، Oct 28, 2010 در ساعت 02:30 PMآخه مهندس آئرودینامیک درباره طهارت کتاب می نویسد؟
اقای دلخواسته: مثل این که شما مرید اقای بنی صدر هستید؟ به نظر می رسد که شما پیش پیش دارید زمینه را فراهم می کنید که اگر کسی از گل نازکتر به مرشد شما گفت شما فریاد براورید که حتما جعل کرده اند و دروغ گفته اند. شاید که از نظر شما اقای بنی صدر همان امام زمانی است که همه منتظر ظهور ایشان هستند: معصوم و سرچشمه همه دانش ها دنایی و عقبایی.
شما بعد از ان همه نوشته تبلیغاتی که در مدح اقای بنی صدر سر هم کردید یک کم بنشینید نفس تازه کنید. تاریخ اخیر ایران مایملک شش دانگ اقای بنی صدر و مریدان او نیست.
-- محمد محققی ثالث ، Oct 28, 2010 در ساعت 02:30 PMاقای دلخواسته در ادامه یادداشت قبل: این اقای سپهری هم نوشته که بنی صدر ساده لوح بود و پر مدعا. خمینی سر داستان ولایت فقیه بنی صدر را بازی داد. به قول قدیمی ها مثل بچه ها فرستادش دنبال قوطی بگیر و بنشین. می فرمائید نه؟ خوب نوشته های مرشدتان را یک بار دیگر با نگانه غیر مریدانه بخوانید.
-- محمد محققی ، Oct 28, 2010 در ساعت 02:30 PMوقتی شورای انقلاب تشکیل شد آقای بنی صدر جزو آن نبود و از اعضای آن هم اطلاع نداشت. آقای بنی صدر بعد از انقلاب عضو شورای انقلاب شد
-- بدون نام ، Oct 28, 2010 در ساعت 02:30 PMمتاسفانه نویسنده محقق صادقی نیست. وقتی شورای انقلاب تشکیل شد آقای بنی صدر جزو آن نبود و از اعضای آن هم اطلاع نداشت. {را از خودتان تاریخ میسازید. مقداری انصاف هم خوب است. مقاله با یک دروغ آشمار شروع شده است. آقای بنی صدر بعد از انقلاب عضو شورای انقلاب شد.
-- م.مصطفوی ، Oct 28, 2010 در ساعت 02:30 PMسلامی دوباره
-- محمود دلخواسته ، Oct 28, 2010 در ساعت 02:30 PMمقاله را دوباره و با دقت بیشتری خواندم و چند توضیح لازم و ضروری آمد:
مطالعه دوباره نوشته شما نیز نشان از آن دارد که از ضعفها و اشتباهات بسیاری رنج می برد. قبل از آنکه به چند نمونه اشاره کنم باید بگویم که این مقاله شما کاری تحقیقی نمی باشد و بیشتر داستان نویسی می باشد تا روایتی را از طریق مراجعه به منابع معتبر ارائه دادن:
- می گویید که اعضای شورای انقلاب از طریق انجام انتخابات، معین نشده بود، که حرفی صحیح است. ولی شما باید پاسخ دهید که آیا انجام انتخابات برای شورای انقلابی که برای جلو گیری از دستگیری اعضایش بوسیله ساواک شاه، مخفیانه ایجاد شده بود و در شرایط حکومت نظامی که اجتماع بیش از سه نفر ممنوع بود و حالیکه هر روز تظاهرات مردم در خیابانها به گلوله بسته می شد، امکان داشت و انجام نشد؟
- می گویید که آقای خمینی در روز 22 دی 1357 اعلام کرد:" بر اساس رای اعتماد اکثریت قاطع مردم ایران که نسبت به اینجانب ابراز شده است به موجب حق شرعی و....شورایی به نام شورای انقلاب اسلامی...." اگر شما لطف کنید و رفرنس این حکم آقای خمینی را ذکر کنید، بسیار ممنون خواهم شد. ولی همین جا بگویم که رفرنسی را نخواهید یافت و علت آن اینست که هیچوقت آقای خمینی در مورد تشکیل شورای انقلاب حکمی صادر نکرد. کاری که شما انجام داده اید اینست که اول، حکمی را که آقای خمینی برای نخست وزیر شدن آقای بازرگان صادر کرده بودند، آورده و در آخر دو جمله از خود به آن افزو ده اید. به بیان دیگر شما مرتکب یکی از بدترین انواع دروغگویی شده اید.
- می گویید که آقای خمینی برای بنی صدر و دیگر اعضا حکم شرعی برای عضو شدن در شورای انقلاب صادر کرده است. اینهم واقعیت ندارد و واقع امر اینست که هیچوقت آقای خمینی، بعد از مسئول کردن آقای مطهری برای ایجاد شورای انقلاب حکم شرعی برای عضو شدن هیچ شخصی صادر نکرده است. تر تیب اینگونه بوده است که آقای مطهری بعد از مصاحبه و اطمینان، عضویت را به فرد مورد نظر پیشنهاد می کرده و به اطلاع آقای خمینی می رسانده است. دوباره تکرار می کنم که آقای خمینی برای هیچ فردی از اعضای شورای انقلاب، حکم، چه برسد به حکم شرعی صادر نکرده است. اگر می گویید نه، لطفا، لطف کرده و رفرنس و سند معتبری را در اختیار خوانندگان بگذارید
نظرات مطرح شده در کتاب، در تضاد مستقیم با نظرات آقای خمینی که ولایت فقیه را ولایت صغار دانسته بود قرار دارد.
در انتها باید بگویم که واقعا دردناک است که من خود را مجبور ببینم که به جای اینکه به نقد و گفتگویی علمی و پویا با کسانی که به تحقیق اینجانب در مورد انقلاب، اولین رئیس جمهور و کودتای خرداد نقد دارند، بنشینم، خود را ناچار ببینم که دروغها و تحریفها و سانسورهای مخالفان را نشان بدهم. مقاله شما می گوید که شما نیز مانند آقای گنجی و هم فکرانش، سیاست را روش دست یابی به قدرت معنی می کنید و بنا بر این مانند رژیم مافیاهای مالی- نظامی حاکم، دروغ و تحریف را نه مباح، که واجب می دانید.
امیدوارم که در مقاله بعدی را به کاری تحقیقی و دارای ارزش علمی تبدیل کنید
مخلص
محمود دلخواسته
جهت اطلاع اقای دلخواسته که مثل متولی اقای بنی صدر عمل می کنند: شما متن نوشته حاضر را دقیق نخواندید. متن نوشته این است: بنی صدر متوجه منظور آقای خمینی در مورد روش های "اجرای" حق شرعی فقیه در صورت فراهم امدن امکانات نشد. بین مبانی نظری یک موضوع و روش های اجرایی ان فرق است. اقای بنی صدر که هنوز در برج عاج توجیه های من دراوردی خودش است چطوری می تواند فرق این موضوع های نظری و عملی را به مریدانش بیاموزد؟
-- محمد محققی ، Oct 28, 2010 در ساعت 02:30 PMجهت اطلاع اقای دلخواسته که مثل متولی اقای بنی صدر عمل می کنند: شما متن نوشته حاضر را دقیق نخواندید. متن نوشته این است: بنی صدر متوجه منظور آقای خمینی در مورد روش های "اجرای" حق شرعی فقیه در صورت فراهم امدن امکانات نشد. بین مبانی نظری یک موضوع و روش های اجرایی ان فرق است. اقای بنی صدر که هنوز در برج عاج توجیه های من دراوردی خودش است چطوری می تواند فرق این موضوع های نظری و عملی را به مریدانش بیاموزد؟
-- محمد محققی ، Oct 28, 2010 در ساعت 02:30 PMسلامی دوباره
شرط صداقت در تحقیق اینست که پژوهشگر وقتی متوجه خطای خود می شود، آن را با صراحت کامل با خوانندگان در میان بگذارد .
در کامنتهای قبلی پنج انتقاد اساسی به مقاله وارد دانستم. ولی ساعتی پیش به مدرکی دست پیدا کردم که نشان می دهد که یکی از انتقادهای من خطا بوده است و آن شک جدی در نقل قول آقای سپهری در مورد حکم آقای خمینی مبنی بر تشکیل شورای انقلاب اسلامی می باشد. با وجود اینکه دستور اولیه تشکیل شورا در 28 آذر 1357به آقای مطهری شفاهی صادر شده بود، ولی ماه بعد در تاریخ 22 دیماه 1357 آقای خمینی با صدور اعلامیه ای که قسمتی از آن را آقای سپهری در مقاله ( البته بدون ذکر منبع) آورده اند، به آن رسمیت بخشیده اند ( تاریخ انقلاب- جلد پنجم- ص 426- پیام به ملت ایران: " تشکیل شورای انقلاب، دولت بختیار و احتمال کودتا)
علت خطا این بود که بخش اول پیام آقای خمینی، شباهت کاملی دارد به حکمی که بر اساس آن آقای بازرگان را به نخست وزیری منصوب نمودند و دیگر اینکه آقای سپهری رفرنسی را ذکر نکرده بودند.
در رابطه با این خطا از آقای سپهری صمیمانه معذرت می خواهم
مخلص
-- محمود دلخواسته ، Oct 29, 2010 در ساعت 02:30 PMدلخواسته
اقای دلخواسته:
موضوع حق شرعی در صدر فرمان تشکیل شورای انقلاب امده و در حکم های دیگر هم دیده می شود. برای درک اهمیت موضوع حق شرعی فقیه توصیه می کنم اگر فرصتی داشتید اندکی در مورد تکوین "مکتب اصولی" مطالعه بفرمائید. شما گمان می کنید اقای خمینی درسش را بلد نبود؟
فرمان تشکیل شورای انقلاب در روزنامه های کیهان و اطلاعات همان دوران نوشته شده است. اگر شما به ان روزنامه ها دسترسی ندارید می توانید این متن زیر را گوگل کنید: "فرمان تشکیل شورای انقلاب اسلامی". خواهید دید که متن فرمان تشکیل شورای انقلاب مشابه ان چه در این نوشته امده است در تعداد زیادی وب سایت موجود است. برای مثال وب سایت های زیر.
http://www.aftab.ir/articles/politics/plitical_history/c1c1232013327_revolution_council_p1.php
http://www.pajoohe.com/25514/index.php?Page=definition&UID=22785
http://www.ibna.ir/vdcipzaz.t1a5u2bcct.txt
http://www.irdc.ir/fa/calendar/77/default.aspx
http://www.aftab.ir/articles/politics/plitical_history/c1c1200309850p1.php
در ضمن توجه داشته باشید که اعضای پنج نفره بنیانگذار شورای انقلاب ( که خود منصوب اقای خمینی بودند) اعضای جدید را پیشنهاد می کردند ولی حرف اخر با اقای خمینی بود که اعضای جدید را تعیین کند. مثلا همان طور که اقای بهشتی (یکی از پنج عضو بنیانگذار شورای انقلاب در مورد روش انتخاب اعضا صریحا گفته است که ") "افراد را امام تعیین می کردند" (مرجع: روزنامه اطلاعات – 31 تیر 1359).
-- س سپهری ، Oct 29, 2010 در ساعت 02:30 PMاین ضرب المثل نوش دارو بعد از مرگ سهراب را همه شنیده اند . آقای نویسنده یا در زمان انقلاب نبوده و یا خود را به آن راه زده است . همه آنانی که در انقلاب حضور داشتند بخاطر دارند که تقریبا همه گروههای سیاسی موجود در برابر همان روش که هماهنگیها از زبان خمینی اعلام شود تسلیم شدند چرا که آن روش در براندازی رژیم شاه کارایی خود را داشت نشان میداد و همانطور هم شد . اینکه آقای بنی صدر نمیبایست به آقای خمینی اعتماد میکرد چیزی است که خود او هم بارها قبول کرده . ولی همانطور که حالا هم مردم به سرنگونی این رژیم مشتاق هستند ، آنروز هم همین اشتیاق بطور تقریبا طبیعی موجب اشتباهات همه شد . ولی نمیدانم نویسنده چه هدفی دارد که میخواهد شخصیت فردی مانند بنی صدر را که اگر مردم به نظراتش توجه کنند میتواند بسیار مثمر ثمر باشد ، اینطور به محاکمه بکشاند ! اگر این آقا نظر خیر دارد بهتر نبود که مثلا به مردم توصیه میکرد تا نوشته های آقای بنی صدر را بخوانند تا همان طور که خودشان گفته اند درسی شود که دیگر همان اشتباهات تکرار نشود ؟
-- محمد ، Oct 29, 2010 در ساعت 02:30 PMاقای دلخواسته:
قبل از ان که ای افراد را به صورت فله ای به جعل، دروغگویی و تحریف متهم کنید، شاید مناسب باشد که اندکی تامل کنید. تاریخ اخیر ایران هنوز جای بررسی بسیار دارد و در این مسیر مسلما اسناد تازه ای به صحنه خواهد امد که شما به ان ها توجه نکرده اید (برای مثل حکم اقای خمینی در مورد تاسیس شورای انقلاب و اشاره صریح به "حق شرعی" فقیه در ابتدای ان به عنوان مبنای "تعیین" افراد برای عضویت در این شورا و این که به گفته اقای بهشتی عضو شورا "افراد را امام تعیین می کردند"). به اضافه مسلما اسناد تازه ای عیان خواهد شد که هنوز علنی نیست. قبل از ان که افرادی را که نگرشی های متفاوت ارائه می دهد را به رگبار ناسزا ببندید، اندکی تامل کنید. این سری نوشته ادامه خواهد یافت. من توصیه می کنم که تمامی این نوشته را تا انتها بخوانید و بعد نظر خودتان را سر فرصت و با اعصاب راحت جمع بندی کرده و ارائه بدهید. در قضاوت عجله نکنید. در این صورت شما نیازی نخواهید داشت که وجود یک سند تاریخی را به کلی انکار کنید که اصولا چنین چیری نمی تواند وجود داشته باشد چون من تا حالا من تا حالا این سند را ندیده ام و بعد هم اعلام کنید بر این مبنا این سند حتما جعلی و دروغ است چون این سند با نظریه های من منطبق نیست. افکار و نظریه های تاریخی باید منعطف و متحول باشند تا بتوانند خود را با توجه به شواهد جدید تکوین بدهند. مثلا همین موضوع نقش کلیدی حق شرعی در بیانیه تاسیس شورای انقلاب. این موضوعی بسیار مهمی و کلیدی است که عملا بخشی از یک الگو (پترن) بود که بعد ازان هم مرتب تکرار شد. البته در زمان انقلاب این الگو و روند مورد توجه شایسته قرار نگرفت. تا ان جا که حتی خود شما هم تا امروز متوجه اهمیت موضوع حق شرعی و وجود این سند تاریخی و در ان نشده بودید. توصیه می کنم که ارام باشید. در ارتباط با سیر روابط بین اقایان خمینی و بنی صدر هم من خدمت شما عرض می کنم که گفتار خردمندانه سن جو (در شروع این نوشته) را یک بار دیگر بخوانید. این گفتاری است که بیشتر از 2600 سال اندیشه در دل خود دارد. شما ماشاالله هنوز جوان هستید و انشاالله ذهنتان هنوز انقدر منعطف و پویا است که بتواند خود را با توجه به اسناد و مدارک جدید تحول دهد. شما به تازگی دکترای خود را گرفته اید و هنوز یک عالمه کار تحقیقی در پیش دارید. ناسزا گفتن به دیگران به این دلیل که ممکن است با نظرهای یک نفر همنوا نباشد در شان یک محقق جوان نیست. در ضمن اگر من یا هر کس دیگر فرضا حرف ناروایی در مورد اقای بنی صدر زد، اجازه بدهید که خود اقای بنی صدر شخصا روایت خود را ارائه بدهند و موضوع را روشن کنند. شما زبانم لال پیشکار ایشان که نیستید.
-- س سپهری ، Oct 29, 2010 در ساعت 02:30 PMبا سلام به آقای سپهری
-- محمود دلخواسته ، Oct 29, 2010 در ساعت 02:30 PMاول اینکه خوشحال شدم که وارد بخش کامنت ها شده اید. متاسفانه بیشتر کسانی که قلم بدست می گیرند خود را تافته جدا بافته میدانند و به سوالات و نظرات در کامنتها پاسخ نمی دهند. یکی از دلائلی که تصمیم گرفتم سنت شکنی! بکنم همین بود که تا حد ممکن رابطه آزادی را جایگزین رابطه قدرت بکنم
- من پنج انتقاد اساسی به نوشته شما وارد کردم که با رجوع به منبع ( که متاسفانه شما در اختیار نگذاشته بودید) متوجه اشتباه در یک مورد مهم شدم و از شما معذرت خواستم. ولی انتقادات قبلی هنوز منتظر پاسخ شما هستند. برای مثال شما می گویید که اعضای شورای انقلاب، همه با حکم شرعی آقای خمینی وارد شده اند و البته هیچ رفرنسی در اینمورد ارائه نداده اید. اینگونه ادعا ها را بدون سند معتبر نمی شود بیان کرد. من خود هیچ سندی در اینموارد نیافته ام. شما هم تا الان هیچ سندی را ارائه نداده اید. بنا بر این می توانم که از شما بخواهم که یا در اینمورد سند ورفرنسی معتبر ارائه کنید و یا مانند من، اشتباه خود را بپذیرید. باور کنید که دنیا به آخر نمی رسد. از جمله فوائد پذیرفتن اشتباه اینست که من و شما با اعتماد بیشتری با یکدیگر گفتگو خواهیم کرد