رادیو زمانه > خارج از سیاست > پرسهنگار > تهیهکننده بزرگ با باتوم به سرخود کوبیده است | ||
تهیهکننده بزرگ با باتوم به سرخود کوبیده استامین بزرگیانیک: تمام تلاش تهیهکننده بزرگ برای قانع پذیرساختن روایتش از قتل ندا اهمیت سیاسی منازعه روایتها را نشان میدهد. بخشی از این تلاش را در مطلب پیشین برشمردیم. تلاشی که حتی به نفی برخی ایدئولوژیهایی انجامید که خود تهیهکننده بزرگ سالهاست آنها را ترویج میکند. این نفی، خود به تنهایی گویای اهمیت یافتن منازعه روایتها از یکسو و از سویی دیگر تنگناهایی است که راوی اعظم در اقناعپذیر ساختن روایتش دچار شده است. روایتها همهجا حاضرند. هیچگاه مردمی بیروایت نزیستهاند و همه طبقات و گروههای انسانی، روایتهای منحصر به خود را دارند. در میان روایتهای گوناگون و مختلف، روایتهای سیاسی نشانه منازعات سیاسیاند. اگر روایت را بازنمایی رخدادها بدانیم، روایت سیاسی چیزی نیست جز بازنمایی رخدادهای سیاسی. هدف این بازنمایی قدرت سیاسی است. هر روایت سیاسی در رابطه با قدرت، سازماندهی میشود. روایتی در تحکیم قدرت یا نقد قدرت. ما به سبب انتخاب روایتی خاص از رخدادی سیاسی، جایگاهمان را در حوزه سیاست مشخص میکنیم. هنگامی که روایت تهیهکننده بزرگ از قتل ندا را میخوانیم، فرصتی فراهم میشود تا به جایگاهمان در منازعه سیاسی برگردیم. روایت خود را بسازیم وبا روایتهای دیگرمخالفت کنیم. این انتخاب و نفی، چندی است که شدت گرفته است.
جنبش سبز با تنانه شدن روایتهای ناراضی، در خیابان آغاز شد. روایتهایی که در برابر فرا روایت رسمی، همبسته و درخیابانها متجلی شدند. درواقع اعتراض، دیگر نهفقط وظیفه زبان و در خانه یا تاکسی که به تمامی بدن و تمامی شهر سرایت کرد. بیشک تا پیش از ظهور این جنبش نیز روایتهای رقیب وجود داشت، اما لحظهای یگانه سر بر آورد، همبسته شد و صدا یافت؛ لحظهای که تن با ذهن اینهمان شد. اینجا بود که سیاست به معنای نابش متجلی گردید: پرکسیس. آنچه اعضای تن در خیابان میکردند (زبانی که شعار میداد، دستی که علامت پیروزی را نشان میداد، چشمانی که دراضطراب حمله پلیس میچرخید و پاهایی که بیاختیار به دنبال جمعیت کشیده میشدند) درحقیقت اجرای نمایشنامه روایت سیاسی ما بودند. اجرا، دردسرساز شد. پلیس حمله کرد. وقتی که پلیس با قدرت سرکوبگرش صحنه نمایش را جمع کرد و تنها را از خیابان زدود، باز روایتها پستویی، مخفی ودر تجربهای جدید، مجازی شدند. تصویر مردم قطع شد، اما صدا هنوز میآمد. صداها روایتها بودند. پلیس با وجود قدرتی که داشت اما نتوانست بیتنها - نداها و نمادها - را از خیابان فراری دهد. عناصر جنبش سبز روایت شدند و همهجا رفتند. محکومین، نوشتند، کلیپها و فیلمهای خود را ساختند؛ و پلیس وقتی دید که با باتوم و گلوله نمیتواند ندا را فراری دهد، پیراهنش را عوض کرد و در هیبت تهیهکننده، پشت دوربین رفت. دو: همواره یک یا چند رخداد، عناصر سازنده روایتاند که بازنمایی میشوند. به عبارت دیگر آنچه روایت را میسازد، بازنمایی رخدادها است. رخدادهای درون یک روایت به دو دسته عمده تقسیم میشوند: عناصر سازهای و عناصر مکمل. عناصر سازهای، مجموعه عناصری هستند که وجودشان در روایت ضروری است و رخدادهاییاند که درواقع پیشبرنده داستان هستند. به عنوان مثال در روایت تهیهکننده بزرگ از قتل ندا، چگونگی کشتهشدن وی و کیستی قاتل، عناصر سازهای بودند. نکته مهم این است که پیام روایت یا خواست راوی در درون این عناصر جای داده میشوند. راوی با انتخاب و چینش خاص عناصر سازهای، سعی در القای معنای موردنظر خویش است. راوی مستند تقاطع برای القای پیامش که همان دست داشتن یک زن - عضو سازمان مجاهدین خلق - درقتل ندا است، رخدادهای اصلی روایت خود را به گونهای ساماندهی میکند که این پیام حاصل شود. اما عناصر مکمل، مجموعه عناصری هستند که بدون آنها داستان، هیچ تغییر اساسی نمیکند. در واقع بدون این رخدادها در روایت نیز داستان، منتقل میشود. مثلا معلم موسیقی و دوست ندا یا پزشکان و دستاندرکاران بیمارستان، عناصری در مستند بودند که نقشی تعیینکننده در روایت نداشتند. بدون آنها نیز تهیهکننده بزرگ میتوانست قاتل ندا را معرفی کند. اما این بدان معنا نیست که عناصر مکمل در روایت بیاهمیتاند. عناصر مکمل در هر روایتی این پرسش را پیش میکشند که چرا این عناصر در روایت گنجانده شدهاند درحالیکه ضروری نیستند؟ در واقع بررسی چیستی عناصر مکمل در هر روایت، نشانگر موقعیت راوی و خواننده، و گویای نوع مکانیزم ارتباطی بین راوی و خواننده (یا تماشاگر) برای اقناعپذیر ساختن روایت است.
به تعبیر پل ریکور، عناصر مکمل در هر روایت با افشای موقعیت راوی، وضعیت مخاطب و نیز جنس رابطه این دو، عناصریاند که معنا و معانی عمیقتر روایت را نشان میدهند. مثلا روایتی را درنظر بگیرید که هدف آن، که درعناصر سازهای تجلی مییابد، ستایش و ترویج یک آموزه اخلاقی است. اگر چنانچه این روایت با وعده بهشت یا ترس از جهنم تکمیل شود (روایتهای دینی درمتون مقدس) با اینکه وعده و ترس عناصری غیرضروریاند اما نشانگر لایههای عمیقتری از روایتاند. میتوان از این عناصر مکمل، وضعیت خرد و نوع عقلانیت عصری که روایت در آن عرضه شده است را دریافت. روایت دینی از اخلاق، گویای عصری است که اخلاق فارغ از خودبسندگی است و نیازمند وعدهای یا هشداری است برای مخاطبان تا عملی شود. این جمله لوکاچ که رمانها بازتابنده چیستی هر عصر و دوره تاریخیاند در واقع چیزی نیست جزمحصول بررسی عناصر مکمل یک رمان. سه: عناصر مکمل در روایت تهیهکننده بزرگ، به خوبی وضعیت را نشان میدهند. بهرهگیری سیستم از مجرماناش گویای تمامی بحران هژمونیکی است که او را در مضیقه قرار داده است. او مجبور شده است دست به دامان مجرماناش شود تا روایتش را برای مخاطبان معنادار کند. درواقع عناصرمکمل مستند قتل ندا نشان دادند که بیرنگی حنای راوی در نزد طیف قابل توجهی از مخاطبان، برای خود راوی هم روشن است. راوی اعظم میداند چنانچه عناصر مکمل ارگانیکی را که سالهاست از آنها در روایتهای سیاسی استفاده کرده جلوی دوربین بگذارد، معناداری روایت و اقناع مخاطبانش را به کل از دست میدهد؛ برای همین به جای اینکه از محرمان استفاده کند، مجرمان را فرا میخواند. کافی است یکی از روایتهای رسمی دهه شصت یا هفتاد را با این مستند مقایسه کنید. حقیقتی که آن سالها از زبان روحانیون و حامیان نظام بیان میشد امروزه برای ارایه، نیازمند معلم پیانو و دختری بدحجاب شده است. در واقع وقتی اجزای روایتی باز میشود، معانی پنهانی و عمیقتر، خود را نشان میدهند. عناصر مکمل مستند تهیهکننده بزرگ به غیر از وضعیت راوی، موقعیت خوانندگان یا مخاطبان روایت را نیز نشان میدهد. نوع پوشش دختر، تلاشهای هیستریک بسیجی متهم به جنایت برای اتهامزدایی، بهرهگیری از تکنیکهای پیشرفته و مدرن فیلمبرداری، مراجعه راوی کوچک به پزشکان و متخصصان و گفتوگو با آنها، حتی نوع حجاب خود راوی کوچک و بسیاری دیگر از عناصر ضمنی در مستند ندا، نشانههایی هستند بر فرهنگ مشروع پذیرفتهشده مخاطبان در این عصر و یا حداقل درمیان طبقه متوسط شهری. مستند ندا به ما میگوید که وضعیت پوشش در میان خانمهای متعلق به این فرهنگ چگونه است. به ما میگوید، وابستگان سیستم (که با نام بسیجی کدگذاری میشوند) جایگاه متعالی پیشین خود را از دست داده و نقش متهم را نیزپیدا میکنند. به ما میگوید که متخصصان و تحصیلکردگان تبدیل به گروههای مرجع جامعه شده و حجیت سخن پیدا کردهاند؛ نقشی که در سالهای قبلتر روحانیون عهدهدار آن بودند. به ما میگوید که انتقال یک پیام، دیگر به سادگی و تنها با اتکای به ماهیت راوی ممکن نیست؛ مخاطبان به سبب آشنایی با رسانههای جدید و تصاویر سینمای مدرن غربی پای هر برنامه تلویزیونی نمینشینند. یعنی اینکه این طبقه بدیلهای بسیاری برای رسانه رسمی دارد و یکی از راههای متقاعد ساختنش برای تماشای روایتهای رسمی، بهرهگیری از تکنیکهای مدرن فیلمسازی است. حتی اینکه راوی کوچک چادر به سر ندارد - نوع حجابی که سیستم به شدت از آن حمایت میکند - گویای تلاشی است که راوی بزرگ برای شبیه ساختن عناصر روایت سیاسیاش به فرهنگ مشروع درجهت اقناعپذیر ساختن آن انجام داده است. در واقع عناصر مکمل روایت رسمی از قتل ندا آینهای است برای درک چگونگی مخاطبان و فرهنگ حاکم بر آنها که به گونهای بارز درخیابانها و خانهها حضور دارد اما در زبان رسمی نفی میشود. اینکه چگونه این فرهنگ در روایت رسمی سیاسی از قتل ندا، خود را بروز داده مسالهای است که میباید آن را در درون منازعات سیاسی ناشی از جنبش سبز دریافت؛ که پیشتر به آن خواهیم پرداخت. سومین جنبهای که عناصر مکمل لو میدهند، نوع ارتباط میان راوی و مخاطبان است. ارتباط این دو از چه جنسی است: اعتماد یا سوظن. نشانهای در مستند برای درک جنس ارتباط، روشنگر است. راوی بزرگ برای مستندش، راوی کوچکی را برگزیده است که به زبان انگلیسی سخن میگوید. برنامهای صرفا برای مخاطبان فارسیزبان که در خود کشور تولید شده است چرا باید به زبان انگلیسی روایت شود؟ چرا تهیهکننده بزرگ، راوی کوچک - که در مقام پژوهشگری است که به دنبال واقعیت قتل ندا میگردد - را ازمیان دیگریها، خارجیها و ناشناسها برگزیده است؟ چرا اصرار داشته نشان دهد پژوهشگر واقعیت از جنس من و ما نیست؟ پاسخ روشن است: او به دنبال جلب اعتماد تماشاگران روایتش است. صدا و تصویری شبیه آوینی دیگر به درد او نمیخورد. راوی اعظم میداند که آشنازدایی برای اعتمادسازی با مخاطبانش ضروری است؛ برای همین راویهای آشنای خودی را حذف کرده و داستانش را با صدای یک ناشناس ارائه میکند. درواقع او به دنبال اعتمادسازی با سانسور خود است. او با باتومش به سر خود کوبیده تا بتواند با ابژههای سرکوبش گفتوگو کند. ترحم برانگیز است....نیست؟ مطالب مربوط • روایت تهیهکنندهی بزرگ - قسمت اول • لینک فیلم تقاطع • گزارش سایت مردمک از «تقاطع» |
نظرهای خوانندگان
خیلی خوب بود، ممنون
-- بدون نام ، Jul 23, 2010 در ساعت 11:55 PMراوی بزرگ مستاصل است و با باتوم به سر خود می کوبد. و دیگران را هم بی نصیب نمیگذارد
-- سحر ، Jul 23, 2010 در ساعت 11:55 PMراوی بزرگ نیک دریافته است که دیگرحنایش کاملا" رنگ ولعابش راباخته هرچند که قبلا" رنگ حنایش رابه زور نیروی قاهره مردم میپذیرفتند. لذا این بارسراغ خبرنگار پرس تی وی رفته تا نشان دهد که یک غربی چه می اندیشد درمورد کشته شدن بانوی آزادی ایران. به نظرم تاثیر اعلام وابستگی خانم خبرنگار درمیان ایرانیان بسیاربالاست وانگاه پی خواهند برد که مجرم خود قاضی است و رای بربرائت خویش صادرکرده است
-- سبزیار ، Jul 24, 2010 در ساعت 11:55 PM