رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۵ مرداد ۱۳۸۹

شبح دهه شصت و کشته‌شدگان‌مان

امین بزرگیان

اندیشیدن به قربانیان دهه شصت، بخش مهمی از آن چیزی است که بابک مینا ما را به آن دعوت کرده است:

اندیشیدن به دهه‌ی شصت. بی‌شک خاطرات آن دوران با آن ایماژها ونمادهای یگانه وتأثیرگذارش بخش مهمی از امروزمان را ساخته است. اکنون پرسش اساسی این است که ما با قربانیان دهه‌ی شصت چه کردیم؟

نزاعی که امروز بر سر محتوای دهه‌ی شصت وعناصرش مثل آیت‌الله خمینی، اعدام‌ها، همبستگی اجتماعی مردم، مقاومت عمومی مردم در هشت سال جنگ، عزل آیت‌الله منتظری، پایان جنگ و غیره در میان کنشگران سیاسی دموکراسی‌خواه درگرفته است، فرصت مناسبی است که به این دوران بازگردیم.

این بازگشت نقشی حیاتی برای آینده ایفا می‌کند. پیوستگی گذشته با آینده قابل چشم‌پوشی نیست .عجیب نیست که واقعیت اعدام‌های امروز، پرسش‌هایی ازاعدام‌های دیروز را پیش می‌کشند؛ و جریانات سیاسی برای نقد یا اثبات وضعیت اکنون، مدام، در صندوقچه‌ی خاطرات دهه‌ی شصت پی شواهدی می‌گردند.

دهه‌ی شصت، تاریخی است که تجربه کرده‌ایم. کودکی یا جوانی ماست. این تجربه ملموس وشخصی است که داوری تاریخ وتاریخ‌نویس را درباره‌ی این دوران پس می‌زند.

افراد گوناگون می‌توانند از خودشان چیزی درباره‌ی این دوران بگویند. آن چه که به ما دربرابر تاریخ دهه‌ی شصت زبان می‌دهد، خاطرات ماست. در واقع رنگ خاطرات و نوع تجربه‌ی زیسته ما از آن دوران است که با هر نوع تاریخی که آن دوران را روایت می‌کند، وارد نزاع می‌شود.


از آن‌ها نتوانستیم جدا شویم و به آن‌ها بیندیشیم. خاطره جمعی ما از کشته‌شدگان جنگ و دیگر کشته‌شدگان مالیخولیایی است؛ زیرا که امکان درک و فهم از دست‌رفتگان را نداشتیم

دهه‌ی شصت دوران سلسله‌ی سامانیان یا ملی شدن صنعت نفت نیست که تاریخ به مثابه «علم» بتواند دوری و نزدیکی روایت ما به واقعیت را بسنجد. فردی که در دهه‌ی شصت پدر یا برادرش توسط نظام سیاسی اعدام شده را نمی‌توان با روایتی از تاریخ قانع ساخت که مادر و خواهر یکی ازکشته‌شدگان جنگ آن را می‌پذیرند.

دقیقاً پیوند بین این دهه و تجربیات شخصی و خاطرات ماست که ما را در دهه‌ی شصت گیرانداخته است. دهه‌ی شصت ۱۳۸۸. شبح آن دوران هنوز باماست.

این سرایت (سرایت دهه‌ی شصت به امروز) بیش از هرچیزی وامدار پیوند این دوران با «فاجعه» است. این دوران، مالامال از رنج و غم است. غم انسان‌هایی که عزیزشان را ازدست دادند. رنج‌هایی که ایدئولوژی آن را پنهان کرد و تا امروز باقی گذاشت.

کشته‌شده‌ها درمنطق حاکم ودرون بازی زبانی مسلط تعریف شدند: شهید. آن‌ها تن‌هایی بودند که پیش از دفن، داغ خوردند. ایدئولوژی ابتدا آن‌ها را از نشانه‌های خود پر کرد، سپس به مادران‌شان تحویل داد.

رنج‌ها درهیاهوی ایدئولوژی‌ها گم شدند. این سرنوشت تمامی قربانیان بود. ستایش از مادری که بر جنازه‌ی فرزندش نگریست، تصویرآشنایی برای ماست که کودکی‌مان را درآن دوران گذراندیم.

مجری می‌پرسد: «مادر چرا گریه نمی کنی؟»

و او پاسخ می دهد: «چرا گریه کنم؟ خوشحالم. فرزندم را فدای ....کرده‌ام».

خاطرات خانواده‌های زندانیان دهه‌ی شصت را نگاه کنید، پر است از تصاویری این چنینی؛ فقط محتوای آن قسمت خالی و نقطه‌چین فرق می‌کند.

شاید بتوان به جرأت گفت که ما برای کشته‌شدگان‌مان وفاجعه‌ای که رخ داد، «سوگواری» نکرده‌ایم. فروید در مقاله‌ای تحت عنوان «سوگواری ومالیخولیا» این نکته را مطرح می‌کند که با کنش سوگواری است که فرد می‌تواند خود را از انسان یا موضوع از دست رفته به گونه‌ای تدریجی جدا کرده و نفس آسیب‌دیده‌ی خود را به سبب این فقدان بازسازی کند.

جدا کردنی که امکان درک ازدست دادگی را فراهم می آورد. اگراین جدایی صورت نگیرد، فرد به مالیخولیا دچارمی‌شود.


زخم ما از خاطره جمعی آن دوران به سبب همین نیندیشیدن، پابرجا باقی مانده است. درجامعه‌ای هستیم که زخم دیدگانش متنفرند ونمی‌توانند ببخشند، مصالحه کنند و به آینده فکر کنند. شبح گذشته آینده‌ی ما را تهدید می کند

فردِ مالیخولیایی کسی است که درمواجهه با فاجعه به نوعی تنزل و کاستیِ فوق‏العاده در حس احترام به نفس دچار می‌شود. در واقع برخلاف سوگواری که اشاره‌ای است بر فقیر و تهی گشتن جهان؛ در مالیخولیا، خود یا نفسِ فرد تضعیف می‌شود. فردِ بیمار نفسِ خویش را به عنوانِ نفسی بی‏ارزش، عاجز از هرگونه موفقیت و به لحاظ اخلاقی منفور می‌بیند.

این بیماری، فردمالیخولیایی را به طرد مطلق و تنفراز فرد یا موضوع از دست رفته می کشاند. اودیگر نمی تواند به آنچه از دست داده است فکرکند. اهمیت سوگواری در این است که با وجود جدایی، رابطه ی فرد با ابژه ازدست رفته حفظ می‌شود. درواقع عزا، آشتی با ازدست رفته و درمعنایی کلی تر پذیرش ازدست رفتگی است.

ایدئولوژی، از سوگواری ما نسبت به فاجعه‌ی دهه‌ی شصت جلوگیری کرد و کسی به معنای واقعی نگریست. کشته‌شدگان‌مان همواره به چیزی «تقدیم» شدند. به جای عزا بازتولید کردیم.

از آن‌ها نتوانستیم جدا شویم و به آن‌ها بیندیشیم. خاطره جمعی ما از کشته‌شدگان جنگ و دیگر کشته‌شدگان مالیخولیایی است؛ زیرا که امکان درک و فهم از دست‌رفتگان را نداشتیم.

این عدم ارتباط، منجر به فراموشی خود از دست رفتگان و باقی ماندن زخم از دست دادن آنها شده است.

زخم ما از خاطره جمعی آن دوران به سبب همین نیندیشیدن، پابرجا باقی مانده است. درجامعه‌ای هستیم که زخم دیدگانش متنفرند ونمی‌توانند ببخشند، مصالحه کنند و به آینده فکر کنند. شبح گذشته آینده‌ی ما را تهدید می کند.

آیا از خود پرسیده‌ایم که چرا دموکراسی‌خواهان بر چهره‌ی هم چنگ می‌اندازند؟ آن‌ها هریک به گونه‌ای زخم‌دیدگان دوران فاجعه‌اند. دورانی که برای آن سوگواری نکردند. کنش امروزشان تصعید خاطرات کودکی است.

بی‌شک مالیخولیای ما نسبت به دهه‌ی شصت، پروژه‌ی دموکراسی‌خواهی امروزمان را تضعیف کرده است. هیچ یک از دموکراسی‌خواهان نمی‌توانند از کشته‌شدگان آن روزها جدا شده و به فاجعه بیندیشند. تکرار خاطرات و تجربیات شخصی آن دوران، اندیشیدن به آن نیست؛ بیشتر، فراهم کردن اسباب دیگری‌سازی و تنفر است.

پل ریکور به ما می‌گوید که چگونه می‌توانیم از زخم خاطرات خود جدا شویم (سوگواری) و به مدد این کار امکان اندیشیدن به آن دوره را فراهم کنیم. ازنظر ریکور لازمه‌ی اندیشیدن به گذشته‌ای که آمیخته با خاطرات ماست، تلاش برای بیرون رفتن از آن به مثابه یک تجربه‌ی شخصی و فاصله گرفتن از آن است. درواقع فراهم کردن اسباب نگرش انتقادی به برداشتی از گذشته که ریشه در خاطره‌ی شخصی دارد.

پیدا کردن نوعی توانایی بازگوکردن رویدادها به گونه‌ای متفاوت است. این توانایی است که از اجبار به تکرار ما را رها ساخته وامکان شنیدن روایت‌های دیگر از گذشته را فراهم می‌سازد. خاطره‌ی جمعی همین جا ساخته می‌شود: دیالوگ بین خاطرات.

با اندیشیدن دیگرگون به گذشته می‌توانیم پیوند خود را با چیزهای از دست داده قطع کنیم و بر نگاه مالیخولیایی به ازدست‌داده‌ها فایق شویم. نگاه مالیخولیایی که اعتماد به نفس ما را برای مواجه شدن با گذشته و پذیرفتن سهم‌مان درفاجعه زایل می‌کند.

به احترام کشته‌شدگان‌مان در جبهه‌ها و زندان‌ها بایستیم، شبح گذشته را زمین بگذاریم و برای آینده تلاش کنیم.


منابع:

- ماتم ومالیخولیا/زیگموندفروید/نشریه ارغنون/شماره ۲۱

- خاطره،تاریخ،فراموشی/پل ریکور/نشریه گفت‌وگو

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

ممنون که می نویسید
منتظر هر مطلب جدیدی از خیابان می مانیم

-- بدون نام ، Jun 3, 2010 در ساعت 10:00 PM

very true

-- بدون نام ، Jun 3, 2010 در ساعت 10:00 PM

مرسی عالی بود آدم رو وادار به تفکر میکنه

-- آرش ، Jun 3, 2010 در ساعت 10:00 PM

مقاله‌ای ارزشمند، بسیار ارزشمند.
سپاس

-- راژان ، Jun 3, 2010 در ساعت 10:00 PM

من نوشته آقای مینا را نخواندم. اما چون هم سوگواری کرده‌ام و هم بدلیل حرفه‌ام در سوگواری‌های فراوان شرکت کرده‌ام، امکان رفع مالیخولیا برای نمونه‌های مذکور را داشته‌ و دیده‌ام. اما در مواردی که نعش دیده نمی‌شود ( چون نمونه‌ی خاوران)، سوگواری کامل نیست. میتوان برای بازمانده، نوعی « سوگواری برای گم‌شده‌اش» که زخمی است باز معنا کرد. همدردان، بخصوص تجربه داران هم کمابیش همین زخم باز را تجربه می‌کنند. به گمان من تا زمانی که همه پدیده عریان نشود، امکان سوگواریِ کامل و التیام زخم و بخششِ احتمالی فردی یا جمعی وجود ندارد.
با سپاس


علنی شدن پیام را به خودتان واگذار می‌کنم.

-- بدون نام ، Jun 3, 2010 در ساعت 10:00 PM

عالی بود
مرسی

-- بدون نام ، Jun 3, 2010 در ساعت 10:00 PM

خیلی خوب بود. خسته نباشید

-- بدون نام ، Jun 4, 2010 در ساعت 10:00 PM

"به گمان من تا زمانی که همه پدیده عریان نشود، امکان سوگواریِ کامل و التیام زخم و بخششِ احتمالی فردی یا جمعی وجود ندارد. " موافقم.

-- neverman ، Jun 4, 2010 در ساعت 10:00 PM

اخبار روز در تلاشی کودکانه نوشته در سخنرانی ۱۴ خرداد ۲ میلیون نفرتان کو ؟
پیک ایران یک کلیپ گذشته که جوانی یک گونی ساندیس حمل میکند
..............


اینها ۱۰۰ نفر هم نیستند . فرض میکنیم ۱۰۰ هزار نفر . هشت حزب اصلاح طلب تقاضای راه پیمایی کرده اند . پس حزبی که طرفدار اینها باشد نمانده . در خارج همه علیه این رژ یمند . امریکا و پارلمان اروپا علیه آنها هستند . به گفته اخبار روز و پیک نت روسیه هم از اینها ناراضی است . چین هم رابطه با امریکا را ترجیح میدهد . اسرائیل میخواهد به ایران حمله کند . کشور های جهان سوم حتا افغانستان و کویت و عربستان و عراق هم علیه اینها هستند .
هیچ کس اینها را نمی خواهد .
اما اینها دارند حکومت میکنند !
قرارداد امضا میکنند
در پارلمان اروپا میروند ۳ یا ۴ نماینده هم آنها را آدمکش خطاب میکنند
برزیل و ترکیه و ژاپن و حتا همین روسیه و چین یکی به نعل و یکی به میخ با آنها ملاقات و مذاکره میکنند !
اشکال کار کجاست ؟
اگر هیچ تغییری رخ ندهد و ما چند سال دیگر خود ارضایی کنیم و اینها حکومت آخرش چه خواهد شد ؟
کی اپوزیسیون ایرانی به کار واقعی سیاسی می پردازد ؟
تا کی ما میخواهیم گنجی و سروش و لیبرال ها را بکوبیم به خیال اینکه داریم با رژیم مبارزه میکنیم ؟
تا کی میخواهیم به سلطنت طلبان و پرچم لگد بزنیم ؟
تا کی میخواهیم کربلای ۶۷ و عاشورای ۲۸ مرداد را وسیله انتقام جویی قرار دهیم ؟
تا کی میخواهیم ادعا کنیم ترکیه عضو ناتو است و همه اینها نقشه است برای مسلط کردن ترکیه ؟
تا کی میخواهیم کاسه داغتر از اش دعوای اسرائیل و فلسطین باشیم ؟
آیا وقت ان نرسیده که مثل اردوغان یا لولا به سیاست واقعی بپردازیم ؟ منافع ایران را در نظر بگیریم ؟
با غرب رابطه برقرار کنیم ؟ شعار های مارکسیستی و خط امامی را که ۳۰ سال است ویرانی آورده دور بریزیم ؟

-- sargarmi ، Jun 5, 2010 در ساعت 10:00 PM

بهتر بود به جای "ما با قربانیان دهه‌ی شصت چه کردیم؟" اشاره میکردید: ما با قربانیان از سال 57 ببعد چه کردیم، یعنی از همان اولین اعدام بعد از به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی. اگر حرف از جنایت است که این جنایت ها خیلی زودتر از دهه ی شصت شروع شد، یا اینکه نویسنده (بزرگیان) هنوز فرق می گذارد مابین اعدام انقلابی ( اعدام مخالفان ما) و اعدام جنایت گرانه ( اعدام هم مسلکان ما).

-- آرمین ، Jun 5, 2010 در ساعت 10:00 PM

با تمام حرفهایتان کاملا موافقم، اما به نظر شما ما در دهه ی 80 و مخصوصا کشته شدگانمان در جنبش سبز سوگواری کرده ایم؟ به نظر شما اگر این سوگواری الان ایجاد نشود همان آسیب های دهه 60 را نخواهد داشت؟
باز هم از مقاله خوبتان ممنون

-- هدی ، Jun 6, 2010 در ساعت 10:00 PM

ما دهه ی شصتیها چه دورانی را از سر گذرانذیم واقعا نسل سوخته ای هستیم، هر چه داریم شامل غم است. آنوقت ها هم آنقدر کوچک بودیم که نه توانستیم خود سوگواری کنیم و نه سوگواری ای دیدیم. همخ چیز این بود عمو رو خدا برده پیش خودش، گریه نکن. یا تقدیمش کردیم به خدا. و اینا روی ناخودآگاه ما ثبت شده، چه بخوایم و چه نخوایم
کاش نسل ما و نسل قبل از ما سوگواری رو بلد بودند

-- بدون نام ، Jun 6, 2010 در ساعت 10:00 PM

مثل همیشه خوب. من همیشه منتظر مطالبتون هستم.موفق باشید

-- roozbeh ، Jun 6, 2010 در ساعت 10:00 PM

- در سال 2003 ایرانیان متقاضی پناهنده‌گی سراسریِ«چپ» سوئیس که جواب رد گرفته بودند و اکثرا کُرد بودند، با تشکیل «کانون پناهنده‌گان »، با کمک کلیسایی در شهر زوریخ‌ در کلیسایی اعتصاب غذا کردند.
چون از روش اعتصاب اطلاعی نداشتند، با بردن آب، شکر و نمک و آموزش تبدیل اعتصاب خود به «تر» و مصرف شکر و نمک جهت حفظ سلول‌های مغزی و تحرک لازم روزانه کمک شان کردم. زمستان بود فکر لباس کافی نکرده بودند. پتو و لباس گرم آنان را همکاران انسان من توسط من برای‌شان فرستادند. پس از 7 روز اعتصاب غذا دوست من و خودم دو قانلمه سوپ بعنوان اولین غذا و همچنین داروی ملین برای ایجاد تجرک روده برایشان بردیم.
اعتصاب موفق از دیپورت‌شان جلوگیری کرد و بخصوص چند تن جواب مثبت گرفتند.
فردای روز اعتصاب مجاهد شناخته شده « مجید مشیدی» که سابقه شاگردی «فریدون گیلانی» معروف را یدک میکشد و مدرک دکترا از دانشگاه زوریخ را با کمک برادرش در فرانسه جعل کرده (در حالیکه پس از بیش از 25 سال سکونت در زوریخ، زبان آلمانی نمیداند)؛ با کمک مترجم در یک کنفرانس مطبوعاتی در کنار کشیش کلیسا سخنرانی کرد. بدون شرکت در اعتصاب، خود را رهبر آکسیون معرفی و از طرف همان اعتصاب کتتده‌گان دسته‌گلی هم دریافت نمود.

- در اول ماه مه امسال من با عکس اسالو در بین سوئیسی‌ها بودم و فقط در حدود پایان تظاهرات به جمع 30 - 40 نفره هموطنان که همان اعتصاب کننده‌گان بودند و پرچم سرخ حمل میکردند وارد شدم. شعارها که به فارسی و نا مفهوم برای سایر راه‌پیمایان و عابرین خیابان بود، عبارت بودند از: مرگ بر جمهوری اسلامی، مرگ بر خامنه‌ای، مرگ بر موسوی و کروبی.
در خواست من برای یک شعار کارگری و یا سرود انترناسیونال، منجر به مشایعت من توسط مجاهد مجید مشیدی و سه تن از همان اعتصاب غذا کننده‌گانِ « خر از پل گذشته » شد. و این همان روزی بود که حتا پلیس زوریخ در حمایت از اسالو شعار داد.
هر خِرد فردی و جمعی‌ای به من اجازه میدهد که جایگاه خود را بیشتر در کنار مردم سوئیس بیابم تا بسیاری از هموطنان "رنگین‌کمان"ی مان.
اینگونه،"ما" با هم نیستیم!

-- بدون نام ، Jun 11, 2010 در ساعت 10:00 PM

عالی
عالی

-- بدون نام ، Jun 15, 2010 در ساعت 10:00 PM

بنظرمن باید تیغ انتقاد را بروی مردم خودمان بکشیم مادرانی حاضرند برای پیشبرد نیات شخصی ودر آخر شکست خورده خمینی چندین بچه خود را بکام مرگ بفرستندچگونه می توان توقع داشت برای فرزندان دیگری دلسوزی کنند آدم یاد آلمان هیتلری می افتد با چندین میلیون کشته براستی بیشترین کشته جنگ جهانی از آن کدام کشور بود احتمالا آلمان با آن پیشوای آسمانیش بیاد خمینی که در مراسم تشیع پیکرش کشف عورت شداز بس می خواستندش

-- فریاد مرده ، Jul 27, 2010 در ساعت 10:00 PM