رادیو زمانه > خارج از سیاست > دیوارنوشتهها > گریه محکومان | ||
گریه محکومانامین بزرگیانیک: خلیل بهرامیان، وکیل دو زندانی کرد اعدام شده، دربرنامه تلویزیونیای گریست. گریه وکیلی با حدود چهل سال سابقه وکالت، واجد چه معنایی است؟ پاسخ نخستین و عقل سلیمی این است که او تحتتاثیر مرگ موکلانش قرارگرفته است همچون تمامی کسانی که از این رویداد متاثر شدهاند. اما مساله مهم اینجاست که او مخاطب عادی این رخداد نبوده و وکیل اعدامیها بوده است. این جایگاه خاص بامجموعه معانیای که به همراه خود دارد به گریه اومعنایی مازاد بر تاثر شخصی میبخشد. برای فهم اهمیت گریه وکیل، باید دید «وکیل» کجا ایستاده است.
وکیل در نظام قضایی جایی بین حاکم و محکوم است. نقش او این است که محکوم را به گونهای بازسازی کند که باز، درون قانون جای گیرد. محکوم یا مجرم کسی است که توسط نظام گفتمانی مسلط به سبب کنشی خاص از درون قانون به بیرون پرتاب شده است. این بیرونافتادگی مقدمه خشونتی است که بر وی جاری میشود. وکیل دراین میان کسی است که سعی دارد با بازگرداندن محکوم به درون قانون، خشونت تعبیه شده بر او را از بین برده یا بکاهد. اما وکیل نقشی دیگر هم دارد. او نماینده قانون نیز هست. درواقع کسی است که از بیرون ماندن شهروندان از قانون، جلوگیری به عمل میآورد تا به جایگاه حاکم خللی وارد نشود. حاکم به تعبیر کارل اشمیت تنها کسی است که میتواند بیرون از قانون برود و آن را نقض کند. مجرم در لحظه تعلیق یا زیر پا گذاشتن قانون، جایگاهی همنشین حاکم مییابد و به حاکم شبیه میشود. این شباهت است که حاکم را به سرکوب وی وامیدارد. سرکوبی که به پشتوانه قانون یا ارزشهای اجتماعی اعمال میشود. وکیل با بازگرداندن محکوم به درون قانون، عرصه بیرون ازقانون را برای حاکم خالی میکند. در واقع وکیل یکی از عناصر نظام قضایی برای بر ساخته شدن چیزی به نام «مجرم» در ذهن جامعه است؛ عنصری کنار قاضی، دادستان و غیره. وکیل، درحقیقت کسی است که با کمک بندهای قانون (قانون به معنای اخص) از شمولیت قانون (به معنای اعم) مراقبت میکند و این شمولیت را تا مجرمان گسترش میدهد. او سعی میکند موکلش بیرون از قانون نماند. این کاررا او با کمک خودقانون انجام میدهد. بندها وتبصرهها را در دادگاه بیرون میکشد وتفسیر میکند. واژگان او انباشته از قوانین حقوقی وجزایی است. مجموعه این نوع خاص از کنش و واژگان، به او - همچون دیگر مشاغل – جایگاهی را درجامعه میبخشد. حال وقتی وکیل در مواجهه با سرنوشت موکلش از جایگاه واقعی و نمادین خود خارج میشود و جایگاه دیگری را اشغال میکند - مثلا جایگاه خانواده محکوم یاشهروندان عادی- در واقع علیه نقش ویژهاش در مناسبات قانون اقدام کرده است. بهرامیان، وکیل دادگستری، در میانه مصاحبهای تلویزیونی ،هنگامی که دارد به حکم صادره اعتراض میکند، ناگهان میگرید. گریه وکیل، جایگزین ارجاعات او به بندها و تبصرهها میشود. او میگرید تا عنصری برای مکانیزم قانون نباشد. مازاد گریه او همینجاست. او تنها متاثر نشده است، او با گریهاش، مجرم شده است. لحظهای که درعرصه عمومی تلویزیون گریسته، درواقع جایگاه خود را دور انداخته و صدای گریهاش صدای پرتاب این جایگاه بوده است. لحظهای که تمام فیگورهای زبانی یک متخصص حقوق وقضا فرو میریزد؛ صدا، آوا و کلمات شبیه پدری دردمند میشود و واژهها نامرتب تکرارمی شوند. گریه میکند. در اینجا دیگر با تصویر مرسوم یک وکیل روبرو نیستیم. او شاید با گریه اش بهاندازه موکلش برای حاکم، وضعیت اضطراری ساخته وشمولیت قانون را نقض کرده باشد. درواقع گریه اوکنش بوطیقایی بوده که حاکم، قانون وجامعه را به حیرت انداخته چون خلاف انتظار - یا تقسیم عقلانی نقشها - بوده است.
چه کسی میتواند ادعا کند به هنگام شنیدن سخنان وکیل کمانگر و علم هولی، آن لحظهای که او ناگهان گریه میکند، شوکه نشده است؟ او نه با دفاعیهاش - که هیچگاه قرائت نشد - و نه با ذکاوتش در استخراج قوانین ویژه، که با گریهاش به جمع محکومان میپیوندد. درحقیقت مرزی که حاکم بین او و موکلش کشیده بود (درون قانون- بیرون قانون)، با گریه برچیده میشود. مرزی که امروز، شهروندان وزندانیان سیاسی مدام آن را نقض میکنند. دو. ژولیت بینوش، بازیگرسرشناس فرانسوی، درکنفرانس مطبوعاتی فیلم کپی برابر اصل در کن، وقتی خبر اعتصاب غذای جعفر پناهی در زندان را شنید، گریست. گریه بینوش، گریهای ویژه بود: گریهای به معنای واقعی سیاسی. برای همه مخاطبین رسانهها گریه بازیگران سینما درخلال سفرهای خیرخواهانه به اقصی نقاط بیچاره دنیا از کشمیر وافغانستان گرفته تا جنوب آفریقا وتماشای جانوران بدبخت، تصاویربه غایت آشنایی است. بازیگرانی که با همان ژستهای سینمایی، اینبار در کاراکتری محزون به دوربینها - که تمامی دلیل سفرهای انساندوستانهشان بوده است - مینگرند ودرکنارکودکان و پیرزنهای آسیایی و آفریقایی که با حضور عکاسها به بدبختهای هالیوودی تبدیل شدهاند عکسهای شیک یادگاری میگیرند. این تمامی داروندار جریان حاکم برمیدان سینما دربرابررنج دیگران است. سینمایی به لحاظ سیاسی عقیم که درانتقادی ترین شکل خودبه دنبال نمایش پرفروش نابرابری وسرکوب است. دراین وضعیت، ناگهان سینما با خبری تازه روبرو میشود: سینماگری در زندان است. اینبار نه بخاطر اعتیاد یا کتککاری یا چک برگشتی که بخاطر تلاشش برای تغییر واقعیت. سینماگری که جلوی دوربینها این دروغ بزرگ را تکرار نکرده است که «من کارسیاسی نمی کنم، فقط فیلم میسازم». اهمیت پناهی در اینجاست که او مرز ساختگی سیاست و کار حرفهای را درهم شکسته است. به میان مطرودان نمیرود بلکه خود، جزیی ازآن هاست. درواقع به گونهای حرفه اش را تعریف کرده است که همواره در درون محکومان جای بگیرد.
برق کنش سیاسی پناهی در اشکهای بینوش نمایان میشود. اینبار بازیگری که اشک میریزد، تور بدبخت نوازی یونسکو و سازمان ملل نرفته، ژست تمرین شده او نیست، خبری کوتاه اورا متاثر ساخته است. خبری که سیاست را به عمق یکی ازمهمترین فستیوالهای سینمایی دنیا میبرد و درچهره بازیگری مشهور نمایان میسازد. اشکهای بینوش تنها تاثر او از رنجی که بر سینماگری آشنا میرود نیست، کلوزآپ سینمایی جنبش سبز است. سه. گریه، یکی از نمادهای محکومان است. اشکهایی که از استیصال در برابر سرکوب فرو میریزند، چهره حاکم را نمایان میکنند. کنش مشترکی است که محکومان را به یکدیگر پیوند میدهد. تظاهراتی است درخلوت: نوعی شعار تن. |
نظرهای خوانندگان
عالی بود.به تعبیری دیگر شما از یکی ازوجوه زنانه جنبش سبز سخن گفتید
-- hamid ، May 22, 2010 در ساعت 03:41 PMممنونم، استفاده کردم
-- آذرخش ، May 22, 2010 در ساعت 03:41 PMمقاله زیبایی بود .کاش همکار محترمتان خانم محمدی نیز این مقاله را می خواند ..
-- arad ، May 22, 2010 در ساعت 03:41 PMکل این مقاله را در یک پاراگراف می شد خلاصه کرد. بقیه اش اظهار فضل بود
-- بدون نام ، May 22, 2010 در ساعت 03:41 PMاو تنها متاثر نشده است، او با گریهاش، مجرم شده است. لحظهای که درعرصه عمومی تلویزیون گریسته، درواقع جایگاه خود را دور انداخته و صدای گریهاش صدای پرتاب این جایگاه بوده است.
-- بدون نام ، May 22, 2010 در ساعت 03:41 PMاشک های بینوش تنها تاثر او از رنجی که برسینماگری آشنا می رود نیست، کلوزآپ سینمایی جنبش سبز است.
-- بدون نام ، May 22, 2010 در ساعت 03:41 PMاین جمله عالی بود...تحلیل ها و نوشته های شما را دوست میدارم ، بسیار.
قلمتان استوار و وجودتان پایدار
به نظرم عالی بود....خسته نباشید
-- شادی ، May 22, 2010 در ساعت 03:41 PMخیلی خوب بود. من وقتی کسانی مثل بازیگران هالیوودی رو می بینم از این نگاه از بالا به پاییین و از سر دلسوزیشون به بچه ها و زنان، حالت انزجار بهم دست میده، اما گریه های ژولیت بینوش نه از سر دلسوزی بود و نه حالت انزجار به آدم دست میداد،حتی باعث شد بگم وای بر سینماگران ما که سکوت کرده اند. مرسی از تحلیلتون
-- بدون نام ، May 22, 2010 در ساعت 03:41 PMنگاه بسیار درخشانی به موضوع داشتید،ممنون
-- رامین ، May 23, 2010 در ساعت 03:41 PMپیام مخفی
یکی ازعجایب باور نکردنی در جون سال گذشته، رویداری باور نکردنی و عجیب بود که هنوز دلیل مشخص تکویناش در پرده ابهام باقی مانده. گر چه در مقایسه با رویدادهای هولناک وقایع، بیاهمیت جلوه میکند؛ ولی ابهام چرایی آن برخورد و نیافتن جواب لازمه، در عین اصرار من به شفاف سازیها؛ یکی از دغدغههای ذهنی باقی ماند.
سئوال: چرا من از چشمان شخص مورد اعتمادم، با نگاه نیک آهنگ کوثر دیده شدم؟ ایا این امری طبیعی است که من نمشناسم؟
یک دوست
-- بدون نام ، Jun 23, 2010 در ساعت 03:41 PM