رادیو زمانه > خارج از سیاست > دیوارنوشتهها > در باره امید، یا تسخیر به رنگ رویا | ||
در باره امید، یا تسخیر به رنگ رویاامین بزرگیان«یادتان باشد که به شعر، به آواز، به لیلاهایتان، به رویاهایتان پشت نکنید، به فرزندانتان یاد بدهید برای سرزمینشان برای امروز و فرداها فرزندی از جنس «شعر و باران» باشند. به دست باد و آفتاب میسپارمتان تا فردایی نه چندان دور درس عشق و صداقت را برای سرزمینمان مترنم شوید.» یک. پس از راهپیمایی ۲۲ بهمن و مراسم چهارشنبهسوری، جنبش سبز با مساله «امید» روبهرو شده است. بسیاری پس از کمرمقی اعتراضات در این دو روز، از ناامیدی مردم برای بهبود وضعیت موجود سخن میگویند. هرچند صدق این گزاره پوشیده است اما چشمپوشی از امکان آن درافتادن به نوعی ناب از «توهم» است. در طول تاریخ، شبح ناامیدی آنچنان در میان ما لولیده و یوتوپیاهای ما را به سخره گرفته است که بیراه نیست اگر بگوییم که گرانیگاه کارکرد دستگاه سرکوب، بطن افراد و تبدیل امیدهای آنها به یاس است. این دستگاه سرکوب یا پلیس است (هر آن چیزی که از تغییر وضعیت موجود میترساند) یا ساختار مصرفیای است که یوتوپیاهای زندگی را به خریدن این لباس و آن خانه و رفتن شمال برای تعطیلات فرو میکاهد؛ و در واقع «کیچ» میکند.
نکته اینجاست که هرچند جنبش سبز از درون طبقه متوسط شهری بیرون زد و داشتههای فرهنگی و اقتصادی این طبقه بود که به آن صدا داد، اما سویههای دیگری ازخصلتهای همین طبقه که درسبک زندگیاش تبلور یافته هر لحظه ممکن است با بازسازی اینکه «این مملکت درست بشو نیست» یا «دست همشون تو یک کاسه است»، سبد خریدش را بردارد و خیابانها را دوباره به گونهای تام به منطق کالا و معیشت تقدیم کند. در واقع جنبش سبز میتواند به دست خالقانش نابودشود. ساختار دوگانه طبقه متوسط به گونهای است که از یک سو به سبب برخورداری ازسرمایههای فرهنگی و اقتصادی امکان کنش در میدان سیاسی را به مثابه سوژهای معترض میگشاید و از سویی دیگر همین سرمایهها سوژهها را به درون سبک زندگیای راهنمایی میکنند که سیاست به عنوان کنشی برای تغییرات بنیادین، مخاطرهآمیز میشود. برای بازگشت سیاست به کما، پلیس و آرمان رفاه شخصی همکارند. پلیس، با همه ساختار، ابزار و تکنیکهای هژمونیک و عریانش از سیستم محافظت کرده و در این راه به متعرضانش «آسیب» میزند، تهدید میکند و میترساند؛ ازسویی دیگر، سبک زندگی فتیشیستی به عنوان ماوایی امن که از بدن در برابر آسیبها مراقبت میکند، با آغوشی باز نشسته و منتظر بازگشت سوژههای خود است. این بازگشت - تبدیل تن سیاسی به تن رام - تنها با «ناامیدی» او ممکن است. هر چقدر هم نظام سرکوب منظم، دقیق و موثر باشد، لازمه نابود ساختن سوژه سیاسی، نابودی امید اوست. در واقع پلیس محلی، سوژهها را ازامکان سیاست در حوزه عمومی ناامید کرده، سپس سرمایه داری جهانی، چاله امید را با کالا ومنزلتهای نمادین پر میکند. امید اجتماعی توانایی جامعه برای اعتراض به نظم موجود وانتقاد از واقعیت است. همواره واقعیت چیزی است ناامیدکننده و یاس لحظهای است مهیب که سوژهها درمییابند که واقعیت تغییرناپذیر است. آن شور نخستین که بر جانها افکنده شد جای خود را به خمودگی میدهد. منطق حاکم بر واقعیت، عقلانیت سرکوبگری است که فرمان میدهد و اطاعت طلب میکند.
بازیگران این صحنه افرادیاند همچون ژوزف ک کافکا. محکومینی همیشگی که از دلایل محکومیت خویش بیخبرند و نمیتوانند خود را از واقعیت رها کنند. آنها به سبب جایگاهی که در سیستم اشغال کردهاند تعریف میشوند و بودن در این جایگاه مستلزم پذیرش محکومیتشان است. هم از تغییر واقعیت مایوسند و هم از دست دادن جایگاهشان آنان را میترساند. مایوسند چون میترسند و میترسند چون مایوسند. امید چیزی نیست جز مجال به رویاها و تخیل رهایی در برابر عقلانیتی که محکوم میکند، ترس میآفریند و یاس میآورد. رویای برخورداری از زندگی بهتر تمامی داشته محکومین است. در واقع محکومین با آزاد ساختن تخیلاتشان است که به تغییر وضعیت موجود امیدوار میشوند. یوتوپیاها با گسترش رویاها به جایی بیرون ازواقعیت، امکان کنش بر ضد وضعیت موجود را فراهم میسازند و نشانگر تمام پتانسیلهاییاند که خود را به وسیله نظم موجود سرکوبشده مىیابند. درحقیقت مجموعه رویاهای ما برای داشتن جامعهای متفاوت است که یوتوپیاها را از درون تاریخ بیرون میکشد. امید اجتماعی لحظه رویایی همبستگی انسانهایی است که خودشان را اعضایی آزاد و برابر میبینند که از یکدیگر واهمهای در دل ندارند. به همین دلیل است که به تعبیر رورتی، درسیاست، امیدوار بودن بیش از هرنوع معرفتی بهکار میآید. امیدها پنجرههاییاند رو به سیاست. آزاد ساختن تخیلها و گشودن امکان سیاست به معنای گریز از واقعیت نیست بلکه نقد واقعیت درجهت تغییر آن است. نظم مسلط همواره با تبعید تخیلها و امیدها به عرصههای بیخطر شخصی، واقعیت را دستنخورده نگه داشته است. به پشتوانه علم و دانش تجربی، آنچنان ساحت تخیل از زیست واقعی جداشده که هرنوع آرمانگرایی و یوتوپیایی به مثابه اموری تزئینی و ناجدی بازنمایی میشوند. دراین وضعیت، امید اجتماعی، تنها در پیوند با واقعیت میتواند در برابر فانتزیشدن مقاومت کند. امیدها هنگامی میتوانند به کنشهای رهاییبخش منجرشوند که از درون امکانات و شرایط واقعیت انضمامی بیرون آمده و درونماندگار باشند و گرنه سوژهها را به دونکیشوتهای سیاسی تبدیل میکنند.
سه. جنبش سبز بیش از هرچیز به حفظ امیدواری ما برای تغییر واقعیت نیازمند است. حفظ آن حلاوت بیبدیل راهپیمایی ۲۵ خرداد. آن صفوف بههم فشرده و همبستگی. آن شبهایی که با چشمانی باز به شوق فردا گذشت. اشکهایی که برای اولین بار از باهم بودن جاری شدند. نگه داشتن امید در واقع نگه داشتن سیاست است. هجمه پلیس و پول به یوتوپیاهای ماست. مقاومت، حفظ خواب دیدن دربیداری است: رویاپردازی دردرون مناسبات واقعیت. این توانایی به واسطه ساختن «زبان» برای جنبش سبز ممکن است. حفظ نمادهای جنبش و فربه ساختن سرمایه فرهنگی مهمترین اقدام است. به کاریکاتورهای مانا نیستانی نگاه کنید. این کاریکارتورها چیزی نیستند جز تلاش برای از یادنبردن رویاهایمان. |
نظرهای خوانندگان
عالی بود.چندبارخواندم.نوشته ای بودکه توامان عقل واحساس آدم راتحت تاثیرقرارمی داد.امیدم را در این شهرکوچک درایران ازدست نخواهم داد هرگز.مرسی
-- hamid ، May 19, 2010 در ساعت 11:56 PMزیبا،منطقی و امید بخش بود: "مقاومت، حفظ خواب دیدن دربیداری است: رویاپردازی دردرون مناسبات واقعیت. "
-- محسن ، May 19, 2010 در ساعت 11:56 PMشعله شمع امید با دستنوشته های زیبا وامیدوارکننده شعله ور تر و انسانهای نا امید را امیدوار میکند.
-- محمد ، May 19, 2010 در ساعت 11:56 PMاز خواندن این مقاله و تحلیل امید در جنبش سبز لذت بردم. عالی بود.
-- شادی ، May 19, 2010 در ساعت 11:56 PMکاملا با این مقاله موافقم. متاسفانه این موردی که شما بسیار به خوبی به آن اشاره کرده اید را میان مردم طبقه ی متوسط میبینم، همان ساختن محیطی امن برای خود که به مثابه ی یک پلیس در ناامیدی این جنبش در حال فعالیت است. گویا مردم آن روزها و آن لحظات را فراموش کرده اند. راستش را بخواهید خیلی نگران آینده ی جنبش هستم. گویا پلیس و مردم دست به دست هم داده اند تا جنبش را به قهقرا ببرند. امیدوارم در سالگرد جنبش ببینیم که تصورات من غلط بوده و مردم با امید،نشان دهند که هنوز به گذشته ی خود یعنی همان بت وارگی کالایی و دایره ی امن و بی غل و غش خود باز نگشته باشند. باز هم از این تحلیل عالی ممنون. کاش میشد همه این مطلب را میخواندند.
-- بدون نام ، May 19, 2010 در ساعت 11:56 PMخیلی خوب بود. مثل همیشه از خواندن مقاله اتان لذت بردم. اما آقای بزگیان متاسفانه این نبود امید(مانند روزها و ماههای اولیه جنبش) میان مردم دیده می شود و مقداری به همین مسیله ای که شما اشاره کردید(سبک زندگی فتیشیستی به عنوان ماوایی امن که از بدن در برابر آسیبها مراقبت میکند، با آغوشی باز نشسته و منتظر بازگشت سوژههای خود است) برمیگردد اما مقداری از این ناامیدی به هزینه ی بالای آن هم باز میگردد، وقتی پای جان انسان در میان باشد،دیگر حتی سویه هایی از امید از دست میرود. وقتی شما سالم به خیایان بروید و جسد شما به خانه بازگردد، چه تضمینی برای امید داشتن وجود دارد. البته این را هم بگویم که قبول دارم حتی داشتن امید و ترس از جان به همان ویژگی طبقه متوسط برمیگردد. اما نباید فراموش کرد که این مورد هم بسیار مهم است و نباید از آن غافل شد.
-- صبا ، May 19, 2010 در ساعت 11:56 PMامین بی نظیری شک نکن
-- بدون نام ، May 19, 2010 در ساعت 11:56 PMآروم می کنه این نوشته ت آدمو
حرفهای شما کاملا درسته و واقعا در مورد تحلیل امید در جنبش سبز مو لای درزش نمیره اما یک نکته ای که وجود داره اینه که پلیس در این مدت خیلی خوب کارشو انجام داده. در واقع خیلی خوب یاد گرفته که چه بکنه اما مردم هنوز نمیدونن و یاد نگرفتن که چیکار کنند. الان من در مردم میبینم که انگیزشون دوباره بالا رفته و دوست دارند یه کاری بکنند؛مثلا در مورد 22خرداد واقعا خیلی ها نمیدونن چیکار کنن و استراتژی چی باشه که دوباره همگی رو در عرض 30ثانیه نابود نکنند. چون آقای بزرگیان اگر اینبار مردم به خیابانها بیان و موفقیت آمیز نباشه باید بگم که امید کلا از بین مردم رخت بر میبنده. در ضمن خود شما و دوستانتون اگر میتونید و ایده ایی برای 22خرداد دارید میتونه خیلی مثمر ثمر باشه. رهبران جنبش که در این مورد یا نمیتونن یا نمیخوان که حرفی بزنند.
-- بدون نام ، May 19, 2010 در ساعت 11:56 PM