رادیو زمانه > خارج از سیاست > پرسهنگار > خشونت و جامعه | ||
خشونت و جامعهبهناز مهرانیارائهی تعریفی از «خشونت» که در برگیرندهی تمامی ِ ابعاد و گستردگی آن باشد،امری دشوار است. به عبارتی با توجه به این ابعاد، تعاریف متعددی را از این واژه میتوان ارائه داد: عمدی بودن یا نبودن اعمال خشونت(قصد ونیت) اعمال خشونت در روابط خانوادگی،خویشاوندی و... اعمال خشونت در روابط کاری سیاسی،اجتماعی،اقتصادی و... اعمال خشونت نسبت به حیوانات اعمال خشونت نسبت به اشیاء مانند تخریب اموال عمومی (صندلی اتوبوس،کیوسک تلفن و...) اعمال خشونت در جنگها،زندانها،نسلکشیها و... علیرغم تفاوت در این حوزهها، نکات مشترکی در تمامی موارد فوق وجود دارد: ۱- اعمالکننده خشونت در مقایسه با قربانی قدرت بیشتری دارد. ۲- غالباً و نه همیشه، اعمالکنندگان خشونت در دورهای از زندگی خود قربانی خشونت بودهاند. ۳- سطح بلوغ عاطفی و روانی در اعمالکنندگان خشونت به شکل قابل ملاحظهای پایین است. ۴- اعمالکنندگان خشونت غالباً قادر به ابراز مناسب وکنترل و هدایت عواطف و احساسات خود نیستند. ۵- این افراد نداشتن حس اعتماد به نفس و احترام به خود را در پس اعمال خشونت انکار میکنند.
با در نظر گرفتن این اشتراکات واژهی «خشونت» را میتوان اینگونه تعریف کرد: «خشونت» یا (Violence) عملی است که فرد یا افرادی با قدرت ِ بیشتر، از روی عمد و به قصد آسیب «جسمی»، «جنسی» و «روانی» به فرد یا افراد ضعیفتر و در جهت دستیابی به اهدافی خاص انجام میدهند. خشونت در خانواده رفتارهای خشونتآمیز در خانواده با توجه به تعریف خشونت،به شکل سلسله مراتبی اعمال میشود و در نهایت ضعیفترین و بیدفاعترین عضو خانواده، یعنی کودک آسیب بیشتری میبیند. علل اعمال خشونت در خانواده پیچیدهتر ازآن است که به نظر میرسد. دومین قربانی ِ خشونت در خانواده، زن در مقام همسر است. مردها به دو دلیل همسر خود را مورد خشونت قرار میدهند: ۱- باور داشتن به نگرشهای غیرانسانی، که خانواده، جامعه وباورهای مذهبی خاص در رابطه با زن به عنوان همسر به ذهن آنها تزریق کرده است؛ باورها و نگرشهایی مانند: «زن باید تحت هر شرایطی در مقابل همسر خود تمکین کند» یا «زنان ناقصالعقلاند» و یا باورهایی که زن را جزء مایملک مرد میپندارد. ۲- نداشتن مهارتهای زندگی و حل مسئله و عدم توانایی در کنترل و هدایت احساسات. زن نیز بهعنوان مادر جهت تخلیهی خشم، کودکاش را مورد آزار قرار میدهد. اما در کل، والدین به شکل همآهنگ با هم، به دو دلیل کودک را مورد رفتارهای خشونتآمیز قرار میدهند: ۱- عدم آشنایی با روشهای صحیح فرزندپروری؛ والدینی را که میخواهند فرزند خود را تحت کنترل داشته باشند و نزد کودک صاحب احترام باشند به تنبیه جسمی و روانی وامیدارد. والدین زمانی که رفتاری از جانب کودک سر میزند که آنها راخشمگین میسازد - حتی اگر رفتاری متناسب با سن کودک باشد - بدون اینکه به جنبهی تربیتی فکر کنند، و فقط جهت تخلیهی خشم خود، کودک را مورد آزار و خشونت قرار میدهند. کودکان و نوجوانانی که در معرض خشونت قرار داشتهاند غالباً در بزرگسالی دچار بیماریهای روانی و جسمانی خواهند شد. از جمله اضطراب، افسردگی، پرخاشگری،کاهش حس احترام به خود، عدم اعتماد به نفس و ناتوانی در به کار بردن واژهی «نه» و چنانچه شدت آسیبهای وارده بیشترباشد، با توجه به تفاوت آستانهی تحمل افراد، عدهای نیز دچار اختلالات روانپریشی خواهند شد. به علاوه بسیاری از این افراد تبدیل به افرادی جامعهستیز میشوند که میتوانند بهراحتی به دیگران آسیب برسانند. مانند فردی که «خفاش شب» لقب گرفت و یا افرادی که در جامعه کیوسکهای تلفن را خراب میکنند و یا صندلی اتوبوسها را پاره میکنند و یا والدینی که کودکان خود را تا حد مرگ شکنجه میدهند. چنین افرادی هنگامی که وارد بازارکار می شوند با توجه به شغلاشان درارتباطات خود دچار مشکلات عدیدهای میشوند و دائماً شغل عوض میکنند. عدهای از این افراد نیز با توجه به زد و بندها و سوءاستفاده از بعضی شرایط در ردههای بالای مدیریتی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی مشغول بهکار میشوند و لذا در سطحی وسیعتر زیردستان و کارکنان و ارباب رجوع خود را مورد آزار وخشونت قرار میدهند. این افراد بسیارغیرقابلانعطاف وانتقادناپذیرهستند و گاهی کوچکترین انتقاد از آنان میتواند آسیبهای جبرانناپذیری را برای فرد یا افراد منتقد به همراه داشته باشد. این افراد میتوانند مدیرِ مدارس،رئیس دانشگاه،سرپرست کارخانه، رییس زندان، بازجو، وزیر، وکیل و حتی رییس جمهور و یا رهبر باشند. بنابراین با توجه به مسئولیت خویش، شدت ِ رفتارهای خشونت آمیزشان بیشتر میشود. لذا چرخهی معیوبی ایجاد میشود که شامل خشونتگرانی است که خود در دورانی از زندگیاشان قربانی ِخشونت بودهاند. میتوان گفت هنگامی که رفتارهای خشونتآمیز در داخل خانوادهها به عنوان یک روش تربیتی وروش حل مسئله به کاربرده میشود، درروابط افراد در جامعه و در حوزههای گوناگون فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و... نیز نهادینه میشود. به عبارتی هیچ کشوری را نمیتوان یافت که حکومت استبدادی و خشونتطلب داشته باشد اما مردم آن کشور خشونت را در تمام امور زندگیشان امری مذموم بدانند. دکتر تورج مرادی فوق تخصص روانکاوی می گوید: «گاهی خشونت توسط فرهنگ تأیید و یا تشویق میشود و حتی توسط خانواده به رسمیت شناخته میشود.» بسیاری ازاخلاقگرایان معتقدند رفتارهای خشونتآمیز و تهاجمی ریشه در عقده های روانی (سادیستیک) دارد. اما این نکته قابل ذکر است که برخی از رفتارهای خشونتآمیز انسانها صرفاً به دلیل فقدان مهارتهای زندگی از جمله مهارت حل مسئله است. درواقع بسیاری از افراد مهارتهای زندگی را به صورت ناخودآگاه از والدین، همسالان و خویشاوندان تقلید میکنند.
خشونت در جامعه خشونت درهمه جوامع بشری وجود دارد، اما آنچه موجب می شود میزان اعمال خشونت درجوامع مختلف متفاوت باشد فرهنگ وقوانین حاکم برآن جامعه است. براین اساس ایران جزء آن دسته از جوامعی است که میزان بالایی ازخشونت درهمهی ارکان آن وجود دارد و در موارد بسیاری این قوانین هستند که از خشونت و اعمال کننده خشونت درابعاد مختلف دفاع میکنند و نه تنها آن را قبیح وغیرانسانی نمی دانند بلکه در بسیاری از موارد به شکل مستقیم و غیرمستقیم خشونت و خشونت طلبی را تقدیس میکنند. در چنین جوامعی قطعاً هیچیک از شهروندان بینصیب از خشونت نیست و تنها شدت و شکل خشونتهاست که تنوع مییابد. گروههای در معرض خشونت: ۱-کودکان کودکان درایران درزمره اموال پدر و جد پدری قرار می گیرند وحتی مادر می تواند درقبال شیر دادن به نوزاد خود از همسرش طلب مزد نماید که متأسفانه این امربه مثابه حقوق زن در فقه درنظر گرفته شده است. از آنجا که کودک یک انسان کوچک و دارای حقوق به حساب نمیآید واز حمایت قانون نیز بیبهره است به همین دلیل کودکان درمعرض انواعی از خشونتها ازقبیل خرید و فروش، اجاره، بهرهکشی جنسی و اقتصادی وسایر موارد کودکآزاری همچون مورد تجاوز واقع شدن توسط مردان خانواده وسکوت مادر وسایر اعضاء به بهانههای مختلف قرارمی گیرند. اگرچه در هیچ جنبه ای کودک یک انسان صاحب حقوق تلقی نمیشود اما هنگامی که همین کودک مرتکب جرمی همچون قتل میگردد، مشمول قوانین بزرگسالان شده ودر زندانهای بزرگسالان حبس میشود تا از سن کودکی خارج شده و اعدام شود؛ مانند بهنود شجاعی که در ۱۵ سالگی دریک نزاع خیابانی مرتکب قتل غیرعمد شده و پس از خروج از سن کودکی و تحمل سالها حبس در میان مجرمان بزرگسال اعدام شد. چنین کودکانی حتی اگر در پای چوبهی دار نیز بخشیده شوند با توجه به سالهایی که در زندان گذراندهاند، معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظارشان باشد. ۲-زنان خشونت علیه زنان در ایران غالباً سازمان یافته، قانونی و در لوای فقه و شرع صورت میگیرد. قوانینی مانند حق ولایت یا حق طلاق که اختیارات نامحدودی را دراختیار مردان میگذارد، به شکل غیرمستقیم از خشونتهایی همچون قتلهای ناموسی، خودکشی زنان، ازدواجهای اجباری، خرید و فروش زنان و... حمایت میکند. از طرفی قوانینی وجود دارند که به شکلی شفاف نه تنها از اعمال خشونت دفاع میکنند، بلکه به آن دامن نیز میزنند. قوانین ارث، دیه، شهادت و حضانت و یا ترویج قانونی چندهمسری و تشویق دختران دبیرستانی به ازدواج جهت کاهش میزان انحرافات اجتماعی از این دستهاند. خشونت درمحیط کار، آزار زنان خیابانی و نپرداختن میزان پول قراردادی به زنان تنفروش توسط مردان مشتری و کتک زدن آنها، مزاحمتهای خیابانی و متلکپرانی نیز ازجمله خشونتهایی است که درمورد زنان اعمال میشود. ۳-دگرباشان جنسی از نگاه حکومت اصولاً همجنسگرایان در ایران وجود خارجی ندارند و چنانچه، از نگاه آنان موارد معدودی نیز وجود داشته باشد، اصولاً وجودشان جرم محسوب میشود. در قانون مجازات اسلامی، حکم جرم همجنسگرایی برای مردان مجازات اعدام و برای زنان تا سه بار مجازات شلاق است و در بار چهارم دستگیری: اعدام. از آنجا که این گروه نمی توانند خود را آنگونه که هستند به مردم بشناسانند و اصولاً در رابطه با همجنسگرایی هیچگونه اطلاعرسانی علمی صورت نمیگیرد،غالباً مردم نیز نگاه مثبتی به این افراد ندارند و به همین دلیل بسیاری از این افراد تحت فشارخانواده و جامعه وادار به انجام عمل تغییرجنسیت میشوند تا کمتر مورد آزار قرار گیرند. جامعه اما آنهایى را که به اصطلاح فاعل هستند، بهترمیفهمد، چون کسانى که مفعول هستند، انگار به قبیلهی مردانگى توهین کردهاند. ۴- اقلیت های قومی و مذهبی ماده دوم اعلاميه مجمع عمومی است كه در سال ۱۹۹۲ در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به اتفاق آرا به تصويب رسيده است در مورد اقليتهای ملی، قومی و مذهبی و زبانی آورده است: «اشخاص متعلق به اقليتهای ملی، زبانی، قومی، مذهبی حق دارند از فرهنگ خود لذت ببرند، مذهب خود را ابراز دارند، اززبان خود استفاده كنند و بهطور خصوصی و عمومی آزادانه و بدون دخالت و تبعيص ازاين حقوق برخوردار شوند» و در بند ۴ و ۵ ماده ۲ مینويسد: «اشخاص متعلق به اقليتها حق دارند تا انجمنها و اجتماعات خود را تشكيل دهند و حق دارند بدون تبعيص تماسهای آزاد وصلحآميز ميان اعضای گروههايشان و اشخاص متعلق به اقليتها در طول مرزها يا شهرهای ديگر كشورها برقرار كنند». ماده ۲۷ پيمان بينالمللی حقوق مدنی و سياسی و ماده ۳۰ معاهده كودك نیز هر دو اشاره میكنند كه اشخاص متعلق به اقليتها نبايد ازحق داشتن زندگی فرهنگی محروم شوند. در ایران اما اقلیتهای قومی و مذهبی در اکثر موارد از داشتن رسانههای جمعی مانند مطبوعات و رادیو تلویزیون و از حقوق فرهنگی، زبانی، تاریخی و اجتماعی بی بهرهاند، و حق هیچگونه اعتراضی نیز ندارند چون شدت برخورد با آنها بیشتر است. در روزهای اخیر شاهد آزار و ایذاء و بازداشت تعداد زیادی از این هموطنانما ن بودهایم به ویژه در میان هموطنان کرد و هموطنان بهاییمان. ۵- زندانیان (متهمان - مجرمان) علاوه بر ميثاقهای بینالمللی که حقوق زندانی را مد نظر قرارداده و اکثر کشورها با پذیرش این میثاقها مکلف به اجرای آن شدهاند، اعلامیهی جهانی حقوق بشر به عنوان مهمترین سند بینالمللی با تکیه بر حفظ و شناسایی، حیثیت ذاتی کلیهی اعضای خانواده بشری و حقوق یکسان و انتقالناپذیر آنان اعلام میدارد: - احدی را نمیتوان تحت شکنجه یا مجازات یا رفتاری قرار داد که ظالمانه یا برخلاف انسانیت و شئون بشری یا موهن باشد. - هر کس حق دارد که شخصیت حقوقی او در همه جا به عنوان یک انسان در مقابل قانون شناخته بشود. - احدی نباید خودسرانه توقیف، حبس یا تبعید شود. - هرکس که به بزهکاری متهم شده باشد بیگناه محسوب خواهد شد تا وقتی که در جریان یک دعوای عمومی که درآن کلیهی تضمینهای لازم برای دفاع او تأمین شده باشد، تقصیر او قانوناً محرز گردد. آنچه اما درمورد زندانیان و به ویژه زندانیان سیاسی و عقیدتی شاهد آن هستیم، این است: وادارساختن به اقرار زیر شکنجه عدم رسیدگی به امور بهداشتی و بیتوجهی به وضعیت زندانیان بیمار محروم ساختن زندانی از دیدار خانواده تحمیل انفرادیهای طولانی به زندانیان شکنجه وضرب و شتم فیزیکی به هر دلیل و..... علل افزایش خشونت در جامعه ۱- تبلیغ خشونت درجامعه به اشکال مختلف همچون ترویج غیرت دینی، اعمال انتحاری و بیارزش دانستن جان انسان به عنوان وسیلهای برای رسیدن به هدفی خاص. ۲- پخش صحنههای خشن و غیرانسانی جنگها و کشتارها ونسلکشیها بدون توجه به تأثیر آن بر افراد و به ویژه کودکان. ۳- عادیسازی رفتارهای خشونتآمیز از طریق مجازات مجرمان و متهمان در ملاء عام، مانند آنچه در رفتار غیرانسانی با افراد موسوم به اراذل و اوباش شاهد آن بودیم، انجام اعدامهای خشن در سطح شهر وانجام رفتارهای غیرانسانی از این دست. ۴- عدم آگاهی افراد از نحوه ی صحیح ابراز خشم در مواقع بروز اختلافات. راهکارهایی برای کاهش خشونت در جامعه گرچه اولین گام برای کاهش خشونت در جامعه حذف قوانینی است که خشونت را مجاز میدانند و یا به شکل غیرمستقیم از آن حمایت می کنند، اما برای اینکه این تغییرات فقط در حد قوانین باقی نماند، نیازمند آموزشهایی در سطح گسترده هستیم. آموزشهایی همچون مهارتهای زندگی، حل مسئله، شناسایی باورهای غیرمنطقی و جایگزین ساختن باورهای منطقیتر به جای آنها، کنترل، هدایت و ابراز صحیح عواطف و احساسات و توانایی به تعویق انداختن خواستهها و ترویج گفتمان خردگرایانه در جامعه و این امور مهم در حوزهی وظایف مشاوران، جامعهشناسان، روانشناسان، مربیان و معلمان در مدارس و سایر فعالان اجتماعی است. منابع: ۱- فوروارد، سوزان تربیت مسموم، چاپ دوم، تهران: نشر پیکان ۲- تایس، کارول روانشناسی خشم، چاپ اول،تهران:نشردایره ۳- فاتحیزاده، مریم ونقوی، اعظم کودک آزاری علل، آثار، درمان،چاپ اول، تهران:نشردانژه ۴- نشریه دگرباشان ایرانی(چراغ)،شماره ۳۰، تیرماه ۱۳۸۶ |
نظرهای خوانندگان
زنده باد آزادي برابري و صلح
-- ? ، May 11, 2010 در ساعت 11:10 PMپاينده باد ايران
درود بر موسوي و كروبي