رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۴ بهمن ۱۳۸۸
نگاهی به نمایش‌گاه سیار «وعده فقدان»

«وعده فقدان»، تلاقی تخیل و خیابان

پانته‌آ بهرامی

وعده فقدان، نام نمایش‌گاهی است که آثار ۲۰ هنرمند ایرانی در داخل و ورای مرزهای ایران را در نیویورک به نمایش گذاشت.

در میان دو زمینه پرتوان سیاسی و فرهنگی نمایشگاه فضای جدید دیگری نیز متولد شد و آن فضای حاکم فردگرایی است.

وعده فقدان، نمایش‌گاهی سیار است که از وین شروع شده و طراح آن شاهین مرالی، طراح هندی است که تنش‌های سیاسی و فرهنگی ایران را مد نظر دارد، وی بر این باور است که مبارزه جوانان ایرانی برای کسب حقوق خود ریشه در فرهنگ ملی عمیق و پیچیده ایران دارد.

Download it Here!

ورای تفاوت‌های نسلی و اندوخته‌های تکنولوژی، این نسل بیش از هر نسل دیگری احساس محدودیت کرده و شاهد رفتار دولتی است که به‌طور یک‌جانبه ایده‌های جمهوری اسلامی را اجرا می‌کند.

این ۳۰ سال تجربه اساس و پایه خود را در نقاط اشتراق و افتراق، بین شهر و روستا، بین جوانان و افرادی که به دنبال نجات میان‌سالی خود هستند، جست‌وجو می‌کند، همه این‌ها وقتی پیچیده می‌شود که موضوع حق آزادی زنان، و حساسیت‌های طیف جامعه هنری را برای تحقق بخشیدن بعد شاعرانه، به آن اضافه کنیم.

نمایش‌گاه ترکیبی است از امیدهای فراوان، نیاز و میل برای ساختن مکانی که بتوان در آن درختی کاشت و نابودی را محکوم کرد، جایی که هنرمندان را به درک شرایط و شجاعت برای عبور از فاصله‌های تلخی، که فقدان اخلاق ملی در آن حاکم هستند، قادر می‌سازد.

با توجه به همه مواردی که به الهام و نیاز به زیبایی‌شناسی در این سده دامن زده، دو سؤال اساسی در پیوند با توسعه مطرح است، اول آن‌که دست‌آورد هنر چیست، و دوم آن‌که آیا می‌توانیم این قابلیت‌های شدید را که بازنویسی از ملاحظات هنری، در روند ارزش‌های زیبایی‌شناسی است در بیان انتزاعی و حساسیتی که فرم و شکل را هدف گرفته ارزیابی کنیم.

نمایشگاه وعده‌های فقدان، قصدی برای تعریف ایران، یا حتی شروعی به روند این نیت را پی‌نگرفته، هدف آن بود که نمایش‌گاه به دست‌آوردهای نمادین آینده کمک کند، هم‌آوردی عمیق، برای ملاحظات زیبایی‌شناسی غنی ایران از چشم‌انداز فردیت یک هنرمند باشد.


چیدمان ماندانا مقدم بهشت سارا، نام دارد که عبارت از حوضی است که در میان آن فواره‌ای به رنگ قرمز، که نماد خون است رخ می‌نماید و دبه‌های خالی اطراف این حوض پر از خون را تماشاگریم، نور سبز رنگ که بر آن تابیده شده است

نمایشگاه در پنج بخش طراحی شده بود، ورای ایران و نزدیک تهران، این بخش نگاهی نزدیک به تهران به‌عنوان موضوع هنرمند دارد که بیش‌تر بر روی شهرنشینی متمرکز است. جایی که پر است از جوانانی که خیابان‌های تهران را در ساعت‌های شلوغ پر کرده‌اند.

آثار پیمان هوشمندزاده و ماندانا مقدم در این بخش می‌گنجد، چیدمان ماندانا مقدم بهشت سارا، نام دارد که عبارت از حوضی است که در میان آن فواره‌ای به رنگ قرمز، که نماد خون است رخ می‌نماید و دبه‌های خالی اطراف این حوض پر از خون را تماشاگریم، نور سبز رنگ که بر آن تابیده، وصفی از شرایط نوین اجتماعی در ایران را تداعی می‌کند.

جووان، مدیر گالری آراریو در نیویورک، در مورد چیدمان ماندانا مقدم مقیم تهران می‌گوید:

فواره قرمز، نماد خونی است که در هشت سال جنگ بین ایران و عراق ریخته شده است، و نور سبز نماد جنبشی که در ایران جاری است و در همه جا دیده می‌شود؛

از سوی دیگر دبه‌های خالی، نماد خون‌های بیشتری است که ممکن است جاری شود، اما در عین حال نماد کمبودهایی مانند غذا و سوخت هم هست.

بخش دوم، گرافیک و نمودهای آشکار نام دارد، آثار پرستو فروهر، سارا رهبر و ندا رضوی‌پور در این بخش می‌گنجند، اثر گرافیکی رژه، کار پرستو فروهر، ۱۸ مرد را در سه ردیف شش‌تایی نشان می‌دهد، نمادی از سنت‌های شیعه، اما وقتی دقیق‌تر می‌شوید، می‌توانید رابطه بین شکنجه‌گر و زندانی را در میان آن کشف کنید.

مردانی که چشم‌بندهای‌شان می‌تواند موهای بلندشان باشد، که تبدیل به کابل‌های شکنجه شده است، هم شکنجه‌گران و هم زندانیان در این اثر بدون صورت، و بنابراین بدون هویت هستند، تمام آن‌ها پوشش‌های یک‌سان سفید رنگ برتن دارند، اما آن‌چه شکنجه‌گران را متمایز می‌کند، عمامه‌های‌شان است و زندانیانی که زانو زده‌اند.


اثر گرافیکی رژه، کار پرستو فروهر، ۱۸ مرد را در سه ردیف شش‌تایی نشان می‌دهد، نمادی از سنت‌های شیعه، اما وقتی دقیق‌تر می‌شوید، می‌توانید رابطه بین شکنجه‌گر و زندانی را در میان آن کشف کنید

در پاسخ به میراث، نام بخش سوم نمایش‌گاه است، سمیرا عباسی، بابک گل‌کار، آمین نوریان، بهرنگ صمدزادگان و ژینوس تقی‌زاده، نقاشان مطرح این بخش هستند.

آثار این هنرمندان در یک یا چند وجه، پاسخی به میراث فرهنگی به‌عنوان موضوعی برای کار هنری است.

بابک گل‌کار، هنرمند ایرانی مقیم کانادا در ۱۹ سالگی ایران را ترک کرد، چیدمان او فضاهایی برای هم‌زیستی نام دارد، سه ماکت آسمان‌خراش سفید را بر روی طرح‌های از یک فرش عشایر استوار نموده، فرش در یک جعبه شیشه‌ای است، طرح‌های فرش عشایر معمولاً هندسی و ساده‌اند.

بابک گل‌کار در مورد چیدمان فضاهایی برای هم‌زیستی می‌گوید:

فرش‌های عشایری، که طرح‌های هندسی دارند را دنبال می‌کنم، بعد در یک برنامه کامپیوتری آن‌ها را سه‌بعدی کرده، آن‌ها حالتی معمارگونه به خود می‌گیرند و من به آن‌ها فرم می‌دهم.

از نظر فرم جالب است، ولی آیا از نظر محتوی مفهوم خاصی برای شما دارد؟

بله، وقتی این دو فرهنگ را کنار هم می‌گذارید، فضای بین آن‌ها برای من اهمیت پیدا می‌کند. این‌که چه‌طور می‌توانند با هم ارتباط برقرار کنند، یکی خیلی مدرن و دیگری خیلی قدیمی است.

چیز دیگری که خیلی برای من اهمیت دارد اقتصاد فرهنگی است که این دو با یک‌دیگر دارند، اقتصاد عشایر و اقتصاد مدرنی که خارج از کشور وجود دارد، این دو خیلی با هم فرق دارند ولی از نظر شکل به یک‌دیگر شباهت دارند.


اثر بابک گل‌کار

در این طرح‌ها، روش زندگی عشایر کاملاً ترجمه شده است و حتی نشان می‌دهد که عشایر مانند سایر شهرهایی چون تبریز و کاشان، وقت آن را ندارند که طرح‌های ریز و پر کار کنند.

آن‌ها همان طرح‌ها را آبستره می‌کنند و به صورت هندسی در می‌آورند و به خاطر زمان کم و این که نمی‌توانند برای مدت طولانی در یک جا بمانند این طرح‌های خلاصه کمک می‌کند با سرعت بیشتری تولید کنند.

این دو خاصیت، یکی آبستره شدن طرح‌ها و دیگری هندسی شدن، هر دو خاصیت نقاشی مدرن و معماری مدرن است.

دل‌تنگی‌ها، نام بخش چهارم نمایشگاه است، ایمان افساریان، شهرام انتخابی، عباس کوثری ، و رزیتا شرف‌جهان، نام هنرمندان بخش دل‌تنگی‌ها است.

ایران دارای سنت شعر با چهره‌های اساسی برای انتقال میراث شفاهی و استفاده از نماد و استعااره در متن اشعار است، سبک و زبانی مشخص با وجوه اخلاقی و معنوی که مردم را شیفته خود می‌سازد.

نقش دل‌تنگی‌ها و پریشانی‌ها که ترکیبی از سنت شیعه و صوفی‌گری است.


از عباس کوثری

زمستان ۱۹۷۱، نام چیدمانی از رزیتا شرف‌جهان است، این چیدمان ۴۹ پیراهن مردانه را نشان می‌دهد که اشعاری از شاملو روی پیراهن‌ها، با صدایی که اشعار را می‌خواند نمایان ‌می‌گردد.

رزیتا شرف‌جهان در کاتالوگ نمایش‌گاه در مورد این چیدمان می‌نویسد:

هشت ساله بودم، روزی که با پدرم در ماشین نشسته بودیم و رادیو خبر کشته شدن دو تن از چریک‌ها و دست‌گیری ۱۳ تن از آن‌ها را در سیاهکل داد.

احساس غریبی داشتم، چند ماهی طول نکشید که خبر اعدام چریک‌های زندانی داده شد.

پس از مدت‌ها سکوت، پاسخ روشن‌فکران و دانشجویان به رژیم شاه، حرکتی شگفت‌آور بود، هرگز آن زمستان و احساس عمیقی که نسل من را چندین دهه پس از آن تحت تأثیر خود قرار داد، فراموش نخواهم کرد.

چیدمان زمستان ۱۹۷۱ بر اساس شعری از شاملو، تحت تأثیر سیاهکل شکل گرفت، رزیتا شرف‌جهان ادامه می‌دهد، من خود را مدیون این ۴۹ نفر می‌دانم، و به این دلیل ۴۹ بلوز را به‌عنوان سمبول کسانی که سکوت سرد آن دوران را شکسته‌اند، در این چیدمان عرضه کردم.

بازسازی تصویری انقلاب، نام آخرین بخش نمایش‌گاه است که معصومه بختیاری، داریوش اصغری، الیزلبت گابریل، شادی قدیریان و لیلا پازوکی، هنرمندان آن هستند.

تصویر ایران در آخر قرن بیستم، با مهر انقلاب و پس از آن با تحریم‌ها گره خورده است.


اتوپیا اثر داریوش اصغری و الیزابت گابریل

داریوش اصغری، هنرمندی که در نه سالگی ایران را ترک کرد، در وین زندگی می‌کند، او همراه با الیزابت گابریل دو نقاشی در ابعاد ۳ در ۴ متر عرضه کرده‌اند، الیزابت گابریل در مورد این دو تابلو می‌گوید:

اثر ما دو بخش دارد، یک بخش به نام اتوپیا یا مدینه فاضله، و بخش دوم، بخش انقلاب است، بخش انقلابی آن الهامی از تابلو دلاکروا با نام آزادی خلق است، تابلو دلاکروا مربوط به انقلاب فرانسه در ژوییه ۱۸۳۰ است.

علاوه بر آن ما از جوانان سیاسی در جنبش آزادی‌خواهی در خیابان‌های ایران نیز برای خلق این اثر الهام گرفته‌ایم، چه ما نقاط مشترک بسیاری بین این دو پدیده می‌دیدیم، این نقاشی از نظر اندازه به همان اندازه نقاشی دلاکرواست، حتی از نظر ترکیب نیز از آن تأثیر گرفته است.


انقلاب اثر داریوش اصغری و الیزابت گابریل

هر دو این تابلوهای بزرگ، برعکس تابلوهای دیگر به دیوار نمایشگاه آویزان نشده، بل‌که روی زمین قرار دارند، علاوه بر آن قابی از طلا دارند و خون سبزی به بیرون از قاب تابلو جاری است.

داریوش اصغری هنرمند ایرانی، تحصیلات خود را در رشته نقاشی در دانشگاه وین به پایان رسانده، وی در مورد عناصر این دو نقاشی می‌افزاید:

نکات ریز دیگری وجود داشت که برای ما خیلی مهم بود، به عنوان مثال در این نقاشی جوانی را می‌بینید که با یک تلفن دستی کوچک مشغول ثبت کردن و مستند کردن وقایع است، و یا دانشجویان دختر را می‌بینید که نقش اساسی در این جنبش دارند، و دو فرد عریان که در اثر دلاکروا هم دیده می‌شود.

من یک ویدئو دیدم که خیلی شکه شدم، یک بسیجی جوانی را با موتور می‌کشید که نه تنها شلوارش، بل‌که لباس زیرش هم کنده شده بود و فرد کاملاً عریان دیده می‌شد.

بنابراین درست است که صحنه‌های بازسازی شده را نقاشی کردم، ولی این صحنه‌ها غیر واقعی نیستند و بر اساسی از واقعیت بنا شده‌اند.

الیزابت گابریل در رشته فلسفه در اتریش تحصیل کرده، در مورد نمود خشونت در اثر مشترک خود با داریوش اصغری، معتقد است:

افراد عریان را در این اثر به نمایش گذاشتیم، که نماد خشونت به‌ویژه تجاوز جنسی است، علت آن هم گزارشات خشونت‌آمیز، به‌ویژه تجاوزات جنسی‌ای بود که اغلب در خبرهای ایران مشهود است.

و سخن آخر آمیخته‌گی هنر و سیاست از دید الیزابت گابریل:

آمیختن اخلاق و هنر دشوار است، اساساً معتقدم برای هر فردی مهم است که اعتقادی سیاسی داشته باشد، این برای من یک اصل است.

ولی این‌که این اعتقاد مستقیم در هنر نمود پیدا کند موضوع دیگری است، فعالیت سیاسی شاید می‌بایست در سیاست تجلی پیدا کند و هنر با این زمینه و پیشینه نقش جانبی داشته باشد.

ولی به این مفهوم نیست که هنرمند نباید موضع‌گیری سیاسی داشته باشد، برعکس برای هر فردی این موضوع مهم است.

Share/Save/Bookmark