تاریخ انتشار: ۵ آذر ۱۳۸۹ • چاپ کنید    

شهلا جاهد، قربانی که نوبت اعدامش را انتظار می‌کشد

مریم حسین‌خواه

زمستان سال ۱۳۸۶، وارد بند نسوان زندان اوین که شدم، زنی بلند قد با موهایی رنگ کرده‌ای که از گوشه روسری حریرش بیرون زده بود و چادر مشکی کرپی که روی شانه‌هایش انداخته بود من را از زندانبان تحویل گرفت و به اولین اتاق بند سه بالا برد.

قیافه و لباس پوشیدن و رفتارش نه فقط شبیه کلیشه‌های ذهنی ام از زنان زندان نبود که با بقیه زنان زندانی که در همان چند ساعت دیده بودم هم فرق داشت.زندانبان هم نبود، همدلی که در چشم‌هایش بود و دستی که به نشانه حمایت شانه‌هایم را فشرد، چیزی فراتر از رفتار زندان‌بان‌های بند عمومی بود که نمی‌دانستند با زندانی که نه قاتل است، نه دزد، نه دختر فراری و یا زندانی مالی، چکار کنند.

از بهت زندان و آدم‌هایی که دوره‌ام کرده بودند که بیرون آمدم شناختمش. شهلا جاهد بود. معشوقه یا زن صیغه‌ای ناصر محمدخانی، فوتبالیست مشهور که به اتهام قتل لاله سحرخیزان، همسر اول ناصر بازداشت شده بود.


تصویرش را بارها در صفحات حواث روزنامه‌ها دیده بودم و چندباری با وکیلش، عبدالصمد خرمشاهی درباره پرونده‌اش مصاحبه کرده بودم.

عکس‌ها اما هیچ وقت نمی‌توانند تصویر واقعی زنی که سال‌هاست نوبت خود را برای رفتن به پای چوبه دار انتظار می‌کشد را نشان دهند. حتی اگر این زن، کسی همچون شهلا جاهد باشد که کفش‌های پاشنه بلند و موهای افشان و آوازهای عاشقانه اش او را از بقیه زنان منتظر اعدام که دمپایی پلاستیکی به پا چادرهای نخی سورمه‌ای شان را با آن نقش‌های ریز ریز ترازوی عدالت بر سر انداخته‌اند متفاوت می‌کند. هر جور که لباس بپوشند و حرف بزنند، چشم‌های همه‌شان شبیه بهم است. پر از هراس چوبه دار و خسته از سال‌ها زندگی زیر سایه مرگ.


با این زنها که زندگی کنی، تمنای زندگی و کابوس مرگ را هر روز درچهره‌شان می‌بینی. خیلی که خسته باشند و دل‌زده صدای شان را هم می‌شود شنید. مثل همان شب اول زندان من، که شهلا چادر سفید بر سر بر سر سجاده نماز، چهارشنبه خودش را تمنا می‌کرد که زودتر برسد و خلاص شود.

آن موقع تازه واردتر از آن بودم که بدانم «صبح چهارشنبه» برای یک زندانی زیر اعدام یعنی چه؟ هنوز خیلی مانده بود تا «صبح چهارشنبه» برای من معنای اعدام بدهد و تصویری باشد از زنانی که همچون مرغ سرکنده راهروهای تنگ بند نسوان این را بالا و پایین می‌روند و دعا می‌کنند زندانی به پای چوبه دار رفته، زنده بماند.

اولین شبی که شهلا جاهد را دیدم اما، پای سجاده دعا می‌کرد که زودتر چهارشنبه اش برسد. می‌گفت خسته‌است و تحمل زندان ندارد دیگر. می‌گفت اگر تنها راه خلاصی اش از زندان مرگ است به استقبالش می‌رود.

اینها را در نامه‌ای که شهریور ماه امسال به رئیس قوه قضاییه نوشته بود هم آورده‌ است: «اکنون حدود ۹ سال در زندان تحمل کیفر می‌کنم و خواهشمند است برای رهایی از بلاتکلیفی استیذان پرونده‌ام را صادر فرمایید. از بلاتکلیفی و زندان خسته شده‌ام و دیگر تحمل ماندن در زندان را ندارم.»
حالا چند روزی است که روزنامه‌ها نوشته‌اند رئیس قوه قضاییه حکم اعدام را امضا کرده است و شهلا دهم آذرماه به پای چوبه دار می‌رود، مثل همه مردان و زنانی که هر چند روز یک بار خبر اعدام‌شان منتشر می‌شود و جمع زدن تعدادشان ایران را به صدر جدول اعدام در جهان رسانده است.

«اعدام» مجازات نیست. قتلی دیگر است. گیرم این بار به حکم قانون. چه فرقی می‌کند؟ چه معیاری می‌گوید آن که با تیغه چاقو و میله آهنین می‌کشد از آن که با چوبه دار جان را می‌گیرد گنهکارتر است

ماجرا فقط این نیست که پرونده شهلا پس از ۹ سال هنوز دارای نقاط مبهمی است که در دادگاه به آن توجه نشده و شهلا بارها گفته که زیر فشار به قتل اعتراف کرده‌ است. ماجرا فقط این نیست که شهلا جاهد، متهم به قتل و لاله سحرخیزان، مقتول هر دو قربانی قوانین حامی ازدواج موقت و مجدد هستند که زندگی و احساسات زنان را به بازی می‌گیرد. ماجرا حتی فقط انتقاد از قانونی که مرگ و زندگی قاتل یا متهم به قتل را در دست خانواده زخم دیده و آسیب خورده مقتول قرار می‌دهد نیز نیست.

ماجرا، فارغ از همه اینها، خشونتی است که با اجرای هر حکم اعدام بر جامعه تحمیل می‌شود. خشونتی که در نگاه اول، تنها قربانی آن شخص محکوم به اعدام است، اما با بررسی عمیق‌تر می‌توان تبعات منفی آن را بر جامعه و به صورت ویژه بر سایر زنان زندانی که هر از چندگاه شاهد اجرای یک اعدام هستند،مشاهده کرد.کسی که فقط یکی از آن شب‎های منحوس چهارشنبه را در بند عمومی زندان صبح کرده باشد، حتما می‌داند انتظار برای مرگ کسی که تا همین چند ساعت پیش کنار تو نفس می‌کشید یعنی چه؟ و چه فشار و خشونتی را بر شاهدان آن تحمیل می‌کند.

مجرمان محکوم به اعدام، بی گناه نیستند و باید مجازات شوند. مجازات‌شان هم باید آنقدر شدید باشد که سزای عادلانه‌ای برای قتل یک انسان دیگر باشد. «اعدام» اما مجازات نیست. قتلی دیگر است. گیرم این بار به حکم قانون. چه فرقی می‌کند؟ چه معیاری می‌گوید آن که با تیغه چاقو و میله آهنین می‌کشد از آن که با چوبه دار جان را می‌گیرد گنهکارتر است.

«هیچ انسانی حق ندارد به هیچ بهانه‌ای جان انسان دیگری را بگیرد.» این اصل حقوق بشری را من در بند نسوان زندان اوین رادر همان چهارشنبه شبی که قرار بود صبحش، آفتاب نزده دو زن به دار آویخته شوند، از زنان زندانی شنیدم. این استدلال‌ قوی ضد اعدام را زنان کم سواد زندانی می‌گفتند که مخالفت با اعدام را نه در دوره‌های حقوق بشری، بلکه در انتظارهای بی‌پایان و مکررشان برای بالای دار رفتن هم بندیهای‌شان و دیدن هراس هر روزه محکومان به اعدام آموخته بودند.

همان شبی که دو زن به جرم قتل شوهران‌شان به اتاق اعدام رفته بودند، زن‌های زندانی وسط گریه‌هایشان برای زنانی که بدون دیدن فرزندان‌ خردسال‌شان اعدام می‌شدند و دعاهایشان برای به رحم افتادن دل اولیای دم، می‌گفتند که اعدام مجازات نیست و اگر بود دیگر کسی دست به قتل نمی‌زد. می‌گفتند اعدام فقط فرد قاتل را از زمین برمی دارد تا دل خانواده مقتول خنک شود و وجدان جامعه آرام بگیرد و هیچ کس نمی‌پرسد چرا این ادم دست به قتل زد و چه بر سرش آمده بود که جان یک انسان دیگر را گرفت؟

توجه به پیشنه فرد محکوم اعدام و بررسی چرخه خشونتی که آخرین حلقه آن ارتکاب به قتل بوده، کمتر از سوی دستگاه قضا و مجریان قانون مورد توجه قرار می‌گیرد و گویا آنچه در دستور کار است، اعدام فرد مجرم به مثابه پاک کردن صورت مسئله است. این «مسئله» اما با به دارکشیدن یکی از طرفین ماجرا که اغلب خود قربانی خشونت بوده است، حل نمی‌شود و راهکاری فراتر از اعدام شهلا و شهلاها می‌طلبد.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

لولا برزیلی ، کوشنر ، کلینتون ، فدائیان اکثریت ، ..... چرا در مورد این خانم ساکتند ؟ آیا فقط اعدام سکینه اشکال داشت ؟

-- skout maslahat amiz ، Nov 26, 2010

در همین رابطه یک فیلم ساخت۳ شد به اسم Red card . میدونید اونو چه جوری می‌شه تهیه کرد؟

-- shahab ، Nov 26, 2010

این خانم حقش اعدام است اگر این کار انجام نشود در حال حاضر که چند زنی در کشور ما تبلیغ میشود هیچ زنی در زندگی احساس امنیت نخواهد کرد.

-- بدون نام ، Nov 26, 2010

‫روز دهم آذر روز سیاهی برای جامعه ما خواهد بود، روزیکه طناب دار جان یک انسانی را خواهد گرفت، شهلا بخاطر رسیدن به عاشق مرتکب قتل شده و جان یک انسانی را گرفته است ولی احساسات یک خانم عاشق را هم باید درک کنیم اگر چه قتل بهیچوجه قابل توجیه نیست. ولی در بعضی مواقع اتفاقهائی رخ میدهد که با منطق و زبان علمی نمیتوان تعریفش کرد. شهلا و لاله هر دو قربانیان ساختار غلط جامعه ما هستند. ناصر محمدخانی از شهرتش طناب دار و دشنه میسازد تا دو انسان را به جوخه مرگ بسپارد، هر دو عاشق برای یک عشق جانشان را از دست میدهند.شاید ناصر صیاد شهلاه و شهلاهای دیگری هم باشد چون در گردن او که مقصر اصلی است طناب داری نیست. شهلا....... من تو را ‫نمیشناسم و در تصویر ترا شناختم، ایکاش بوسه ای از لبهایت در کنار طناب دار از تو میکردم تا به نسلهای آینده نشان دهم که عشق را نمیتوان با طناب دار کشت، شهلای مهربانم ‫من از تو خیلی دورم آنطرف آبها هستم ولی خودم را در کنار تو احساس میکنم، فقط از دور شهلای عزیز و نا آشنایم را میبوسم و شعری که در دادگاه خواندی من همان را میخوانم. «عشق که وهم نیست، در زندان عقربه ساعت میخزد، و من برای هیچ چیز و هیچ کس عجله ای ندارم، جز مردن، که آنهم بدانم مردی که بیدلیل شمشیر از رو برایم بسته بود، آیا به سوک من خواهد نشست». شهلا....شعرت هم مانند عمق عشقت زیباست، منهم مانند تو به لحظه هایی میاندیشم که انتهایش روز دهم آذر خواهد بود ولی میتواند آغازی هم برای تولد دوباره تو باشد، اگر خانواده لاله به عشق بیاندیشند نه به انتقام و نفرت.

-- ‫خسرو احمدی، سوئد ، Nov 26, 2010

به بدون نام نو شتی این خانم حقش اعدام است واقعن ادمی متاسف میشود از اینکه ایران از افکاری مثل شما تشکیل شده است که کشتن کسی را برای ترساندن از کاری را راکار برای انجام ندادن کاری میذانند نه اموزش مردم و قانونهای انسانی که زن با مرد را به یک چشم بنگرد اگر روزی ثابت شود این خانوم بیگناه بود بعد تو و امثال تو حتمن وجدانی اسوده خواهید داشت و میگواید خب میرود به بهشت اشکالی ندارد مثل پدر افکارتان اخوند خلخالی

-- kk ، Nov 26, 2010

من هم با مجازات اعدام به هر دلیلی مخالفم

اعدام یعنی به قتل رساندن و گرفتن جان یک انسان و این یک جنایت است، حتی اگر توسط قانون و دولت انجام شود. مجازات اعدام برای یک جنایتکار یا قاتل معادل «چشم برای چشم» است که دردی را دوا نمی‌کند

اگر فردی به جرم کشتن انسان دیگری گناهکار است و باید مجازات شود، با حبس (ابد و یا طولانی مدت بدون عفو) و سپری کردن هر ساعت و هر روز در زندان بیشتر مجازات خواهد شد تا با اعدام که یک لحظه است و او را از زندگی نکبتی نجات خواهد داد

-- یادداشتهای برفی ، Nov 27, 2010

بله اعدام در کشوری که حبس ابد داشته باشد و هیچ جنایتکاری مورد عفو قرارنگیرد خوبه ولی در ایران که چنین نیست. به نظر می رسه حرف از لغو مجازان اعدام بیشتر رمانتیک بازی است واونایی که در زندگی با چنین آدمایی (قاتل و...)مواجه نشدن.

-- چ ، Nov 27, 2010

به shahab:
از اینترنت میتونی دانلود کنی. تو you tube جستجو کن، پیدا می کنی.

-- بدون نام ، Nov 27, 2010

هیچ چیز کاری که این خانم کرده رو توجیه نمیکنه. من عاشقم پس میکشم! یعنی چی؟
اعدام درست نیست. دادن اختیار اعدام به خانواده مقتول هم درست نیست، اما توجیه قاتل و مظلوم نشون دادنش هم ظلم به مقتول و خانوادش است.

-- بدون نام ، Nov 27, 2010

احسنت به افرادی که در تلاشند از خانواده مرحومه سحرخیزان رضایت بگیرند.به نظر بنده بعد این همه سال زجر زندان، شهلا به سختی مجازات شده است.ضمن اینکه ابهاماتی در پرونده وی وجود دارد که حاکی از قاتل نبودن وی است.به هرحال لذتی که در گذشت است به هیچ وجه در انتقام نیست و اجر دنیا و آخرت را به همراه دارد.

-- پارسا ، Nov 29, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)